اسلام رحمانی قرائتی از روشنفکری دینی مسیحیت/ اسلام رحمانی میخواهد دست اسلام را از حوزههای اجتماعی و سیاسی کوتاه کند
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، نشست علمی «نگاهی به اسلام رحمانی» با حضور حجتالاسلام حسن علیپور، نویسنده کتاب «اسلام رحمانی» در مؤسسه فتوح اندیشه برگزار شد. در این نشست نظریههای محسن کدیور، اکبر گنجی، علی بازرگان، عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان از نظریهپردازان اسلام رحمانی، مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
نویسنده کتاب «اسلام رحمانی» در این نشست مباحث خود را به چهار بخش تقسیم کرده و در بخش نخست به معرفی، تعریف و تبیین اسلام رحمانی، در بخش دوم به بیان اصول، مؤلفه و ویژگیهای اسلام رحمانی، در بخش سوم به استدلالها و استنادهای اسلام رحمانی و در بخش چهارم به نقد و بررسی این نظریه و نسبت سنجی اسلام رحمانی و وحیانی پرداخت.
در ادامه متن بخش نخست این نشست علمی را ملاحظه میکنید؛
اسلام رحمانی، اصطلاح روشنفکری است که یک یا حداکثر دو دهه در روشنفکری دینی و فضای روشنفکری سیاسی قدمت ندارد؛ البته اگر در چارچوب اسم و اصطلاح مقید باشیم و پیگیری کنیم، یک یا دو دهه بیشتر نمیتوانیم برای این قرائت سابقه پیدا کنیم؛ ولی اگر بخواهیم فراتر از اسم و اصطلاح استفاده کرده، اصل اندیشه و تفکر رحمانی و رحمانیت را پیگیری کنیم، میتوانیم تا دههها قبل از این نیز ریشهها و سوابقی برای اسلام رحمانی پیدا کنیم.
اسلام رحمانی مدعی است که اسلام جز رحمت و رحمانیت نیست و اسلام سنتی و رسمی که طبیعتاً بخشیهایی از آن به ویژه بخشهای شریعت و احکام و حدود آن با خشونتهایی همانند اعدام و قصاص همراه است، یک برداشت و قرائت انحرافی از اسلام است. یعنی خلاف چهره رحمانی و اصیل دین است که ما میتوانیم در نظام وحیانی پیدا کنیم. اسلام رحمانی مدعی چنین مطلبی است.
نظریه پردازان شاخص اسلام رحمانی در ایران
همچنین معتقدند طرح اسلام رحمانی در این فضا، یک طرح بههنگام و واکنش به موقع روشنفکران و اندیشمندان مسلمان در واکنش به قرائتهای افراطی و تروریستی که در دهه اخیر به ویژه چند ساله اخیر در جهان اسلام ظهور پیدا کرده، است. اینها معتقدند: برای اینکه بتوانیم چهره قساوت، خشونت و تروری که نیروهای افراطی، سلفی و تکفیری از اسلام به جهانیان ارائه میدهند، اصلاح کنیم، بهترین گزینه طرح اسلام رحمانی است که در حقیقت معرفی چهره راستین اسلام به نسل نو مسلمان و خارج از جهان اسلام است.
البته ما در این نشست با این فرض پیش میرویم که مقید به اسم و اصطلاح نیستیم؛ بلکه اصل اندیشه و تفکر رحمانی را مدنظر قرار میدهیم. با این حساب میشود برای نمونه، مهندس علی بازرگان را چهره رحمانی در دهههای 40 و 50 شمسی لحاظ کنیم. در دهه 60 نیز دکتر علی گلزاده غفوری چهره شاخص رحمانی بوده است. در دهه 70 آقای عبدالکریم سروش را میتوان چهره شاخص اسلام رحمانی فرض کرد. در دهه 80 مصطفی ملکیان و در دهه 90 آقای محسن کدیور چهره شاخص اسلام رحمانی در داخل ایران هستند. اینها(مدعیان اسلام رحمانی) خودشان را رقیب اسلامی سنتی و سیاسی میدانند.
اسلام رحمانی را نباید دست کم گرفت؛ بلکه پتانسیل بالایی داشته و جریان روبه گسترش و تضارب است. جریان متوقف شدهای نیست، بلکه زنده است و این پتانسیل را میتوان به پتانسیل پروتستانیسم مسیحیت که در مقابل کاتولیک داشت، تشبیه کرد. البته در آن قد و قواره نیست، بلکه طبق ادعای آقایان میشود چیزی شبیه برای آن فرض کرد. بنابراین بحث جدی است.
پرسش دیگر این است که آیا اسلام رحمانی اختصاص به ایران دارد یا در جهان اسلام مطرح است؟ این گفتمان اختصاص به ایران ندارد و در کل جهان اسلام البته با تعابیر و اسامی دیگر، جریان دارد. اسلام رحمانی یک تفکر روشنفکری و قرائت روشنفکری از دین است که با یک سری تغییرات بازخوانی شده و با قرائت، ادبیات و بیان نویی ارائه میشود.
بخش نخست؛ تعریف و تبیین اسلام رحمانی
کدیور معتقد است مبتکر و خالق نظریه رحمانی خودش است و در سخنرانی تحت عنوان «اسلام رحمانی» تصریح دارد، اسلام رحمانی برداشتی از اسلام است که در آن مؤلفههای 10 گانه شاکله اصلی آن را تشکیل میدهد؛ رضایت خداوند، عقلانیت، رحمت، اخلاق، کرامت و حقوق انسانی، آزادی و اختیار، علم و کارشناسی، دموکراسی و سکولاریسم آن 10 مؤلفه است.
تأیید همجنسگرایی و رابطه با محارم، انحرافات آشکار اسلام رحمانی
ما این تعریف را بیشتر یک نوع تعارف میدانیم، یک نوع قداست بخشی به این گفتمان است. چرا؟ چون یک واکنشی در قبال اباحیگریی که متفکران رحمانی ارائه دادهاند، است. برای نمونه نظریه پردازان اسلام رحمانی رسماً از هم جنسگرایی حمایت کردهاند. یا ازدواج با محارم و رابطه جنسی با آنها را یک حقی برای انسان حق مدار امروز میدانند؛ برای نمونه سروش، انسان تکلیفگرا را با حیوان مقایسه میکند و معتقد است: عصر تکلیفگرایی گذشته و انسان در عصر حقمداری است که ازدواج و رابطه با محارم و رابطه جنسی زن شوهردار با دیگران یکی از شؤون انسان است. اگر انسان از این حق استفاده کند، کسی حق مذمت و سرزنش او را ندارد.
وقتی کدیور چنین بدعتیهایی را در بدنه اسلام رحمانی دید، مصمم شد که یک نوعی قداستبخشی به اسلام رحمانی داشته باشد، به همین دلیل آن مؤلفههای 10 گانه را به این نظریه تزریق کرد. ولی این یک تعارف است؛ چون یک کلیگویی است که هر قرائتی حتی قرائت تروریستی و تکفیری نیز معتقد است بر مدار رضایت خداوند و عدالت کار میکند. او(تکفیری و تروریستی) که نمیگوید اسلام من مخالف رضای خدا است. بنابراین این گفته کدیور چیزی نیست که بخواهد ماهیت و هویت اسلام رحمانی را بیان کند، بلکه بیشتر تعارف است.
اشکال دیگر این است که بسیاری از مؤلفههای اسلام رحمانی را این تعریف پوشش نمیدهد؛ جز سکولاریسم و دموکراسی، بقیه مؤلفههای اسلام رحمانی در این تعریف مغفول میماند. برای نمونه کپی برداری که اسلام رحمانی از جریان مدرنیته دارد، در کدام یک از مؤلفهها گنجانده شده است؟
البته میتوانیم بگوییم: اسلام رحمانی قرائتی مدرن از اسلام است که در تقابل با اسلام سنتی و سیاسی و در پی خشونتزدایی، شریعتگریزی، معنویتمحوری، تساهل مداری، گزینشگری و تقلیلگرایی در دین است. طبیعتا این تعریف نیز میتواند نواقصی داشته باشد.
خاستگاه و پیشینه اسلام رحمانی
احتمالاتی برای خاستگاه اسلام رحمانی طرح شده است. یکی از گزینههایی که میتواند خاستگاه اسلام رحمانی باشد، گفتمان اصلاحات سیاسی است. برخی گفتهاند: اسلام رحمانی برخواسته از قرائتهای سیاسی است. درباره این نظر باید گفت: اصلاحات سیاسی لایه رویین و پوستهای از یک حقیقت نهانتر و عمیقتر است و آن اصلاح دینی و روشنفکری دینی است و این به عنوان یکی از ثمرات و نتایج آن است.
در مسیحیت نیز نخست جریان اصلاح طلبی از اصلاح طلبی دینی آغاز شد و به اصلاح طلبی سیاسی و عواقب دیگر منجر شد. بنابراین گفتمان اصلاحات سیاسی که خود ثمرهای از یک اصلاحات اساسی و پایهای است، نمیتواند متولد و زاینده این نظریه باشد. همچنین اسلام رحمانی مدعی است گفتمان دینی و روشنفکری دینی در حوزه اصلاح دین است، نه در اصلاح سیاسی. بنابراین اینها با یکدیگر هم سنخ نبوده و باید به جایی برگردیم که اصلاحات سیاسی نیز در آنجا تغذیه میشود و ریشه در آنجا دارد. گفتمان اصلاحات سیاسی نمیتواند پایه و خاستگاه مطمئنی برای اسلام رحمانی باشد.
احتمال دوم درباره خاستگاه اسلام رحمانی، جریان روشنفکری دینی در ایران و جهان اسلام است. البته بسیاری از مؤلفههای اسلام رحمانی را میتوانیم در جریان روشنفکری دینی ایران و جهان اسلام پیدا کنیم؛ اشتراکات وسیع است، ولی همان اشکالی که بر خاستگاه بودن اصلاحات گفتمان سیاسی وارد شد و خودش مولود تفکر عمیقتر و ژرفتر است، اینجا نیز این اشکال تکرار میشود.
اسلام رحمانی، قرائتی از روشنفکری دینی مسیحیت
همه میدانند و حتی روشنفکران مسلمان نیز معترف هستند که گفتمان روشنفکری دینی در ذیل گفتمان روشنفکری دینی در مسیحیت میگنجد و ما پیرو آن جریان کلان هستیم. البته برخی میگویند عیناً ترجمه و گرتهبرداری از آنجا است؛ ولی حتی اگر این فرض را نیز نپذیریم، شباهت تام و پیروی روشنفکری دینی در ایران و جهان اسلام نسبت به گفتمان روشنفکری غرب یک فصل مقبول و غیر قابل انکار است.
اگر این چنین شد، باز هم ایراد قبلی بر این فرضیه وارد میشود و ما نمیتوانیم روشنفکری دینی در ایران و جهان اسلام را به عنوان مبدأ نخستین اسلام رحمانی بپذیریم. البته اینها به عنوان ایستگاههای ثانویه و میانی میتوانند پذیرفته باشند، ولی نمیتوانند به عنوان مبدأ نخستین و زادگاه باشند.
سومین فرضیه که درباره خاستگاه اسلام رحمانی طرح میشود، ادعای کدیور مبنی بر ابتکار اسلام رحمانی است. این نیز یک فرض جدی است که میتواند به عنوان یک خاستگاه مستقل برای تولد اسلام رحمانی لحاظ شود. ما در حد اسم و اصطلاح چندان دعوایی با آقای کدیور نداریم و حتی جاهایی شواهد نشان میدهد، شاید ادعای ایشان درست باشد و ابتکار لفظ و اصطلاح اسلام رحمانی را میتوانیم به ایشان نسبت دهیم؛ ولی بحث، اندیشه ـ فراتر از اصطلاح و لفظ ـ و تفکر است. این تفکر را آقای دکتر کدیور خلق نکرده و خود نیز چنین ادعایی ندارد. بنابراین باید اندیشه را ریشهیابی کرد و به اصل آن بازگشت، ولی در حد واژگان میتوانیم با آقای کدیور همراه باشیم، در اصل تفکر خیر.
فرض چهارم که درباره خاستگاه اسلام رحمانی طرح شده، روشنفکری دینی مسیحیت و مغرب زمین است که این فرض قویتر نسبت به سایر فرضها است؛ چون اولاً، مؤلفههای اساسی اسلام رحمانی را در جریان روشنفکری غربی میبینیم؛ سکولاریسم، لیبرالیسم، پلورالیسم و بسیاری از مؤلفههای دینی را در آنجا میبینیم. از سوی دیگر چون روشنفکری غربی مبدأ و ریشه برای روشنفکری دینی در ایران و جهان اسلام است، این احتمال و گزینه بسیار تقویت میشود تا ما این را به عنوان نخستین خاستگاه و جرقه اسلام رحمانی بپذیریم. یعنی در مجموعه، این احتمال و خاستگاه نسبت به دیگر خاستگاهها و احتمالات تقویت میشود.
درباره فلسفه و فرضیههای پیدایش اسلام رحمانی نیز نظریاتی مطرح شده است که آقای کدیور معتقد است، روش صحیح استنباط از متن دین منجر به اسلام رحمانی میشود و جز اسلام رحمانی، اسلام خشونت، شقاوت، فاشیسم، طالبانیسم و... همه ناشی از برداشتهای غلط و اجتهاد نادرست از اسلام است.
اسلام کنونی، نتیجه استنباط نادرست از اسلام است
حتی کدیور بیان میکند چهره نخستین وحی، اسلام رحمانی بود که بعدها در أثر نارسایی در استنباط و برخی از عرفیات نادرست که در اسلام وارد شد، این چهره استحاله شد و تغییر شکل داد. امروز که حوزههای علمیه مدعی اسلام اصیل، سنتی و راستین هستند، چهره خشن، شقاوت و... اسلام که بر أثر دگرگونی پیدا شده و از خاستگاه نخستین خود فاصله گرفته است را بیان میکنند.
برخی نیز گفتهاند بر أثر برداشتهای هرمونوتیک ما میتوانیم به اسلام رحمانی برسیم؛ علوم جدید و روشیهای جدید فهم متن را اگر بخواهیم به روشهای اجتهادی سنتی ضمیمه کنیم، نتیجه آن اسلام رحمانی میشود. بنابراین فلسفه پیدایش آن قواعد هرمونوتیک است.
گروهی نیز گفتهاند تقابل با اسلام هراسی و اسلام افراطی که در دهه اخیر پیدا شده است، فلسفه پیدایش اسلام رحمانی است. برخی گفتهاند: اسلام رحمانی، بازخوانی جدید از اسلام سکولار با لیبرالیسم است، بنابراین حرف جدید نیست و بیشتر منتقدین چنین نظری دارند. تقابل با اسلام سیاسی، فرضیه دیگری است که برخی مطرح کردهاند و این نیز متعلق به منتقدین است.
برخی گفتهاند: فرضیه، چرایی و فلسفه پیدایش اسلام رحمانی، این است که اسلامی خنثی در دل جهان اسلام در مقابل نظام سلطه جهانی تولد پیدا کند؛ یعنی به عنوان رقیب اسلامی سیاسی و انقلابی که دیگر هیچ تزاحمی با تفکر مغرب زمین و نظام سلطه نداشته باشد. برخی بسته سازی برای جهان سازی و هضم شدن تفکر اسلامی در تفکر جهانی را فلسفه پیدایش اسلام رحمانی دانستهاند.
بخش دوم؛ اصول، مؤلفه و ویژگیهای اسلام رحمانی
برای اسلام رحمانی دهها ویژگی بیان شده که به طور طبیعی هر کدام نیز در کنارش یک شبهه در ضمن خود دارد و بنده 20 ویژگی را بیان میکنم.
ویژگی نخست، خشونتزادیی است. این ادعای کلان و محوری اسلام رحمانی است و اسلام رسمی و اصیل را اسلام خشن، با قساوت و... بیان میکند. شبهه این افراد این است که قرائت اسلام رسمی یک قرائت خشن است و باید قرائت و برداشتی از متون اسلامی داشته باشیم که از چهره اسلام خشونتزادیی کرده و چهره اصیل اسلامی که رحمانی است، پدیدار شود. این خود نیز شبهه دارد که اساس اسلام رایج را مبتنی بر خشونت میداند.
مقصود اینها از خشونت شامل جهاد، دفاع، شهادت، امر به معروف، نهی از منکر، تبری، برائت از دشمنان، احکام و حدود بازدارنده اسلامی که عمدتاً در فقه و شریعت متمرکز است، میشود. این نشان میدهد که سرچشمه چنین ادعا و برداشتی را باید در مسیحیت و مغرب زمین جستوجو کرد؛ چون مهمترین مدعی خشونت نسبت به اسلام در طول تاریخ مسیحیت بوده و به تبع نظام لیبرال که اکنون در غرب حاکم است، همین اتهام خشونت به اسلام را تکرار میکنند.
هدف اسلام رحمانی رسیدن به اسلام خنثی و بیخطر برای دشمنان
در این نظریه یک نوع انفعالی در روشنفکران رحمانی دیده میشود و آن هم پذیرش اصل شبهه و اتهامی است که از جبهه مسیحیت وارد اسلام شده و اینها اصل اتهام و شبهه را پذیرفتهاند و پس از این پذیرش، در صدد اصلاح و زدایش این خشونت بر آمدهاند. درباره آسیب شناسی این اتهام نیز میتوان گفت: اگر ما مانند شما این گزینههای به اصطلاح خشن را حذف کنیم تا به قول شما سبب ایجاد چهره اسلام رحمانی شود، آنگاه خروجی این خشونتزادیی چه میشود؟ یک اسلام خنثی و بیخطر.
اسلامی که به اتهام خشن بودن نظریه دفاعی نداشته باشد، امر به معروف و نهی از منکر برای مهار و کنترل مفاسد اجتماعی به سبب خشن بودن نداشته باشد، احکام و حدود اسلامی را به سبب خشن بودن نداشته باشد و...، نتیجه آن یک اسلام کاملاً خنثی و منعطف و منفعل در برابر غرب و نظام سلطه خواهد بود. با این وجود اسلامی که جز رحمت، لطافت، شفقت و... چیزی ندارد آیا میتواند از مظلوم دفاع کند، با ظلم مقابله کند، ادعای عدالت طلبی و مبارزه با فساد اجتماعی را داشته باشد؟ هرگز و ابدا.
ویژگی دومی که در اسلام رحمانی تأکید میشود، سکولاریسم است. آقای کدیور که خود را مبتکر و بانی نظریه رحمانی میداند، تصریح میکند: سکولاریسم از مؤلفههای اصلی نظریه، قرائت و اسلام رحمانی است. حداقل ایراد نظریه این است که با سنت و سیره اسلام، انبیا و اهلبیت(ع) در تزاحم بوده است. بسیاری از انبیا در صدد تأسیس حکومت بودهاند که یا تشکیل دادهاند و یا دست کم با نظامهای ظالمانه خود به مبارزه برخواستهاند. برای نمونه حضرت موسی(ع) با فرعون، حضرت ابراهیم(ع) با نمرود، حضرت محمد(ص) با بزرگان قریش و... درگیر شدند، حال اگر این انبیا حکومتها را ساقط میکردند، چه میشد؟ آیا کنار مینشستند؟ اینها به انگیزه برپایی آیین توحیدی، عدالت و شریعت الهی با حاکمان مبارزه میکردند.
سیره نبی اکرم(ص) و اهلبیت(ع) تشکیل حکومت بوده است. ائمه اطهار(ع) برای تأسیس حکومت مبارزه فکری، سیاسی و جهادی ـ مانند امام حسین(ع) ـ داشتهاند. اینها تناقضهایی است که در ویژگی و نظرات سکولاریسم اسلام رحمانی مطرح است. نظریه مهدویت نیز که فراتر از شیعه در جهان اسلام مقبول است و یکی از فرزندان پیامبر اکرم(ص) در آخرالزمان عدالت اجتماعی را حاکم میکند، یکی از ناقضهای سکولاریسم در اسلام رحمانی است. البته در این زمینه مسائل بسیاری مطرح است؛ برای نمونه 90 درصد احکام اسلام که بُعد اجتماعی دارند، چگونه میتوانیم برای چنین دینی، سکولاریسم را از اجزاء و از مؤلفههای اصلی آن بدانیم.
نظریه پردازان اسلام رحمانی: سخنی که منطبق با عقل نباشد، پذیرفتنی نیست، حتی اگر خدا بگوید/ خدا در جامعه هیچکاره است
ویژگی سوم اسلام رحمانی، لیبرالیسم است. یکی از نظریه پردازان رحمانی میگوید: اگر دین در برابر آزادی قرار بگیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی. اینها به تصریح، لیبرالیسم را به این میزان مقدم بر اسلام و احکام آن میدانند.
ویژگی چهارم اسلام رحمانی، تقدم حقوق بشر بر شریعت اسلامی است. مجتهد شبستری میگوید آنچه در صدر اسلام بوده، باید با قوانین امروز حقوق بشر سنجیده شود و ممکن نیست پایههای اصلی زندگی اجتماعی و سیاسی انسان بر استنباط از متون دینی مبتنی شود. با این مؤلفه زیراب تمام شریعت و فقاهت اسلامی که مبتنی بر اجتهاد اصیل از متون دینی است را میزند.
ویژگی پنجم قرائت اسلام رحمانی، امانیسم است. کدیور میگوید یک زمانی مردم میگفتند چون عیسی(ع) این حرف را گفته است، درست است، ولی امروز عیسی(ع) که سهل است، خود خدا نیز حرفی بزند که با عقل مردم منطبق نباشد، مردم آن را نخواهند پذیرفت! امروز خدا در جامعه هیچکاره است و همه کار مردم است! این نظریه محوری امانیسم مبتنی بر اصالت انسان است.
در این نظریه همه معرفتها و ارزشها با محوریت انسان شکل گرفته و تعریف میشود و اراده انسان نه تنها در جامعه و شؤون اجتماعی، بلکه در دینداری نیز مقدم و حاکم بر دینداری است. یعنی هرگونه که انسان بخواهد و بپسندند میتواند دینداری کند. اراده انسان بر ارائه شارع مقدم است.
پیامدهای منفی گزینشگری در اسلام رحمانی
ویژگی ششم که بسیار نیز مهم است و گاهی تصریح میشود و گاهی نیز تصریح نمیشود ولی در رفتار و نظریه پردازی این افراد کاملا مشهود و مشهور است، گزینشگری و خود گزینشی در اسلام است. یعنی انسان دیندار میتواند هر بخشی از دین را پسندید، گزینش کرده، معتقد باشد و عمل کند و هر بخشی را نپسندید، میتواند رد کند. مهمترین گزینشگری که نظریه رحمانی نسبت به دین اسلام روا میدارد، متورم کردن بخش رحمت و رحمانیت دین و مغفول و متروک گذاشتن قهاریت دین است.
اینها به بهانه خشن بودن و تعارض با حقوق مدرن و بشر، آن بخش از شدت شرعیت مانند جهاد، شهادت، امر به معروف و نهی از منکر، حدود، قصاص و... را حذف میکنند، ولی بعد رحمت خاص را برجسته و متورم میکنند که خود این مهمترین گزینشگری است که در اسلام رحمانی در حال اتفاق افتادن است. یعنی یک نیمهای از دین را میپذیریم و بالا میآوریم ولی نیمه دیگر را نمیپذیریم و در قهقرا میگذاریم تا مغفول، متروک و ذبح شود.
انگیزههای متعددی نیز برای گزینشگری وجود دارد که بخشی از این موضوع را متفکران رحمانی تصریح میکنند. برای نمونه میگویند: حجاب، اعدام و... خشن است، ولی بخشی را نیز تصریح نمیکنند؛ در حالی که در عمل و نظریه پردازی آنها کاملا مشهود است. اینها برای خشونتزادیی، دست به گزینش و چینش میزنند. برای همسان سازی قرائت مدرن دینی با مدرنیسم و مؤلفههای مدرنیته مانند سکولاریسم، امانیسم و... دست به گزینش میزنند، چون میگویند تمام دین را نمیتوانیم منطبق با مدرنیته بدانیم و همگان همگام و سازگار با آن نیست، بنابراین باید دست به گزینش بزنیم. گاهی برای تحمیل دیدگاههای شخصی، گروهی، حزبی، جناحی و... دست به گزینش میزنند. انگیزههای مختلف نیز میتواند برای این کار وجود داشته باشد.
اسلام رحمانی به دنبال تنزل دین از هویت آسمانی است
از پیامدهای گزینشگری در اسلام رحمانی، زمینی شدن دین و تنزل از هویت آسمانی است. اسلام یک کل، بسته واحد، دستگاه فکری نظاممند و مسنجم است که نمیتوانیم بخشی از آن را بپذیریم و بخشی را رد کنیم. اگر دست به این کار بزنیم، هویت آسمانی این دین را زیر پاگذاشته و مخدوش کردهایم.
پیامد دیگر، انسان محوری به جای معبود محوری است. گزینشگر خود را در جایگاه معبود، شارع و صاحب شرعیت گذاشته و هر بخشی را پسندید، میپذیرد و هر بخشی را نپسندید، رد میکند و این یعنی جا به جایی جایگاه عبد با معبود است که امانیسم میشود. یعنی هر فردی بر اساس سلیقه خود دست به گزینش میزنند، البته این تفکر درباره این بحث(سلیقه فردی) تصریح شفافی نمیکند، ولی در نظریههای خود چنین اعتقادی دارند.
وقتی گزینشگری اتفاق بیفتد، دین تبدیل به یک نظام سیال میشود که شکل واحد و ثابتی ندارد. یعنی مانند خمیر و موم در دست انسان است که افراد میتوانند هر شکلی به دین خواستند، بدهند. اینها اسلام را دین شمشیر و خشونت دانسته و پیامبر(ص) را نماد جنگ میدانند! میگویند: مسیح در عصر نبوت خود هیچ جنگی انجام نداد، ولی پیامبر(ص) چندین جنگ انجام داده است.
در حالی که بر اساس آمار در تمام جنگهای حضرت محمد(ص) تنها 1557 نفر تلف شدند. ولی در جنگهای صلیبی که آغازگر آن مسیحیان بودند، بیش از 10 میلیون انسان کشته شد. در جنگهای تصرف قاره آمریکا که توسط اروپاییان مسیحی صورت گرفت، بیش از 30 میلیون انسان کشته شد. در جنگ جهانی اول 10 میلیون انسان و در جنگ جهانی دوم نیز بیش از 30 میلیون انسان کشته شد. این کشتهها بیشتر در عصر مدرنیته بوده است.
در یک قرن اخیر تمام جنگهایی که در جهان رخ داده است، آغازگر آن یا مستقیم دولتهای مسیحی بودهاند، یا بانی و باعث آن، دولتهای مسیحی بودهاند. برای نمونه داعش، طالبان، عربستان و... را تجهیز کردند تا جنگ راه بیندازند. در چند قرن اخیر نیز جهان اسلام نیز در لاک دفاعی فرو رفته است. این میزان صداقت مسیحیان در گفتار و کردار است. پیامد دیگر برای گزینشگری، ابزاری شدن دین است؛ چون افراد راحت میتوانند در آن تصرف کرده و هر دخل و تصرفی خواستند انجام دهند.
ویژگی هفتم اسلام رحمانی، تقلیلگرایی و تک ساحت سازی دین است. یعنی اینها به گونهای دین را تعریف و استنباط میکنند که برخی از ساحات دین به تعطیلی و خاموشی منجر میشود و برخی دیگر برجسته میشود. بنابراین دین یک دین تک ساحتی میشود. عمده این تقلیلگرایی و تک ساحت سازی نیز متوجه شرعیت است. یعنی تقلیلگرایی برابر است با حذف شرعیت و فقاهت از مجموعه اسلام و جایگزین اخلاق، عرفان، معنویت، تصوف با فقاهت و شرعیت است. در نتیجه یک مکتب و مرام معنوی و اخلاقی شکل میگیرد که جز رأفت، رحمانیت، مدار و... چیز دیگری ندارد.
اسلام رحمانی میخواهد دست اسلام را از حوزههای اجتماعی و سیاسی کوتاه کند
ویژگی هشتم اسلام رحمانی، جایگزینی دین با معنویت است که بسیار حائز اهمیت است. نظرشان این است ـ البته جریان جهانی است که پس از جنگ جهانی دوم به سبب سرخوردگی که انسان مغرب زمین گرفتار آن شد، به وجود آمد ـ باید به جای دین رسمی(مسیحیت)، دینها مدرن، شبه مدرن، عرفانهای کاذب و... به وجود آید تا بتواند پاسخگوی تمام نیازهای افراد باشد.
برخی نیز از این فرصت استفاده کرده و بشر را به معنویت سوق دادند تا بتواند از قید و بندهای شرعیت رها شود و این خود سبب ایجاد یک جنبش معنوی در جهان غرب شد که اسلام رحمانی در این ویژگی تلاقی شدید و وسیعی با جنبش معنویتهای مدرن دارد. وجه اشتراک تمام جنبشهای معنویت نیز این است که دین و دینداری را از قاموس معنویت جدا کنند. معنویت را جایگزین دین کنند.
البته این معنویت سکولار بوده و بیگانه از دین و اخلاق است. شریعتگریزی است. امانیسم، انسان محور، کثرتگرا، مادیگرا، فردگرا، درونگرا، شخصی، ذوقی، سلیقهای، دارای شاکله نسبی و شکایت و... دارد که هیچ چارچوب منسجمی نمیتوان برای آن بیان کرد. جنبشهای معنویت در بحث شریعت گریزی، حذف مناسک دین، فردگرایی و خصوصی سازی، سکولاریست، امانیسم و انسان محوری و... با اسلام رحمانی اشتراک دارد. اسلام رحمانی میخواهد دست اسلام را از حوزههای اجتماعی و سیاسی کوتاه کرده و به درون افراد منتقل کند تا یک نظام فردی، شخصی، جزئی و سلیقهای باشد.
اسلام رحمانی؛ عدم پایبندی به اجتهاد و قواعد دین شناسی
نهمین ویژگی اسلام رحمانی، عدم پایبندی به مبانی اجتهاد و قواعد دین شناسی است. وقتی فرد مسلمان شد باید به مبانی، متون و متدهایی که در اسلام برای فهم دین تعریف شده است، وفادار باشد و این یک قاعده کلی است. ولی این وفاداری را در اسلام رحمانی نمیبینیم یا بسیار اندک میبینیم. کدیور نیز میگوید ایرادی که در برونگراها وجود دارد این است که به متون دین وفادار نیستند. ما در اسلام سنتی دارای متد، منبع و اسلام شناس مشخصی هستیم، ولی اسلام رحمانی اینگونه نیست؛ به همین دلیل کارهای آنها اجتهاد در برابر نص است.
برای نمونه قضیه همجنسگرایی که اکبر گنجی، سروش و دیگران مطرح کرده و گفتهاند یک حق برای انسان امروزی است، در کجای متد و منبع اسلامی وجود دارد؟ بسیاری از اصول و گزینههایی که اینها ارائه میدهند با فقه اهلسنت نیز همسان نیست. برای نمونه فقه اهلسنت همجنسبازی و ارتباط با محارم را نمیپذیرد. حتی جهاد نکاح را نیز جهان اهلسنت نپذیرفته و برخی به خاطر مسائل سیاسی آن را مطرح کردهاند.
مبارزه با قرآن یکی از ویژگیهای مبانی اجتهادی اینها است؛ برای نمونه ما دهها آیه درباره جهاد و شهادت در قرآن داریم که در اسلام رحمانی به بهانه خشونت فاکتور میگیرند. این کار مخالفت صریح با احکام قطعی مانند قصاص و غلبه انگیزههای سیاسی بر انگیزههای معرفتی، فقاهتی و علمی است. کدیور تصریح میکند: اسلام رحمانی را برای مقابله با اسلام سیاسی ایران(ولایت فقیه) مطرح کردیم. عدم استناد به منابع دین از دیگر اشکالات این قرائت است./993/503/ر
ادامه دارد...