بررسی و پاسخ به شبهه نفی حکومت اسلامى
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله حسین نوری همدانی، از مراجع تقلید، صبح شنبه 25 بهمن 1394 در جلسه شصت و هشتم درس خارج ولایت فقیه(کتاب البیع) در مسجد اعظم قم، با اشاره به برخی شبهات در نفی حکومت اسلامی و ولایت فقیه گفت: آقای مهدی حائری در کتاب «حکمت و حکومت» گفتهاند مردم عاقلند و همان گونه که با عقل عملی مایحتاج زندگی اجتماعی خودشان را تأمین می کنند، حکومت را نیز تشکیل میدهند؛ از اینرو دیگر نیازی به وحی و نبوت نیست تا بحث کنیم که آیا حکومت اسلامی و ولایت فقیه داریم یا نه؟
وی افزود: ایشان طبق استناد به آیات تبلیغ، وظیفه پیغمبران الهی را فقط تبلیغ و تذکر می داند، نه تشکیل حکومت.
استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم در پاسخ به این شبهه، تشکیل حکومت اسلامی را از مسائل بسیار روشن در اسلام عنوان و تأکید کرد: پیغمبر(ص) نیز مرحله به مرحله تبلیغ کرد و از همان آغاز دعوت، در جلسه یوم الدار مسأله حکومت را مطرح کرد.
وی نامههای پیغمبر(ص) به سلاطین و دعوت آنها به اسلام را دلیل ایجاد یک قدرت سیاسی و حکومت اسلامی دانست.
این مرجع تقلید با یادآوری سرگذشت پیامبران، وظایف انبیا را علاوه بر تبلیغ و هدایت، مبارزه با ظلم و تشکیل حکومت عنوان و اظهار کرد: مثلا علت مبارزه حضرت ابراهیم(ع) با طاغوت زمان خویش، ستم و فساد او و حکومتش بود.
وی ادامه داد: دیگر شبهه این نویسنده، اداره امور دنیایی همچون حکومت از سوی خود مردم از طریق مشورت؛ نه از طریق وحی و رسالت الهی، مستند به آیه شورا است که وی در اینباره می گوید «مسلمانان با شورا کارشان را پیش میبرند و نیازی به نصب کسی از ناحیه خداوند، تشکیل حکومت و اداره امور مردم توسط او نیست».
حضرت آیت الله نوری همدانی در پاسخ شبهه شورا گفت: مراد از «امرهم» کسانی هستند که بر اساس فرهنگ اسلام آن جا برای شورا اجتماع کردهاند و این مطلب در آیات قبلی نیز بیان شده است.
وی در بطلان این نظر، با اشاره به آیات قرآن در اعطای ولایت و تشریع حکمرانی به بعضی از انبیا، بیان داشت: خداوند متعال از ابتدا برای بشر، امام و راهنما و مدیر قرار داده است تا مردم را مدیریت کنند.
وی به ذکر نمونهای از آیات اعطای ولایت و حکمرانی به پیامبران پرداخت و بیان کرد: از این قبیل آیات زیاد داریم؛ مثلا در آیه 124 سوره ابراهیم، خدای متعال صراحتا حضرت ابراهیم (ع) را به عنوان امام و پیشوا قرار داده و فرموده است: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»؛ یعنی من تو را امام و فرمانروای مردم قرار دادم؛ درحالی که شما می گویید «پیغمبران الهی فقط برای تبلیغ آمدهاند».
این فقیه عرصه فقه حکومتی با اشاره به آیه دیگری، مدعای نویسنده کتاب «حکمت و حکومت» را نادرست دانست و گفت: مسأله ریاست و حکومت در اسلام و قرآن بسیار روشن است؛ به عنوان مثال در قرآن میفرماید «إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ»؛ بزرگان قوم بنی اسراییل از پیامبرشان درخواست فرمانروایی برای مبارزه در راه خدا درخواست کردند؛ یعنی آنگاه که (سران بنى اسراییل) به پیامبرى از خود گفتند، پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم، پس پیغمبران حکومت داشتهاند و برای اصلاح جامعه فعالیت و تلاش و حتی جهاد می کردند.
وی افزود: بنابراین قاعده کلی همین است که افراد صالحی باشند و جامعه را اداره کنند و گرنه فساد پیش میآید.
وی نمونه دیگری درباره نظر اسلام درباره حکومت و رد شبهه نویسنده کتاب «حکمت و حکومت» را خطبه اول نهج البلاغه دانست و با اشاره به شرح آیت الله خویی درباره این کلام مولا امام علی (ع) یادآور شد: اگر خداوند متعال برای اجتماع بشر مدیری قرار نداده باشد این نقص در خلقت است، وقتی خداوند یک نفر را معین می کند، باید این شخص بسیار کامل باشد.
وی افزود: خدای عالم فیاض نظامی أحسن، أکمل و أتقن به وجود میآورد و نظام أحسن و أکمل و أتقن آن است که در آن یک مدیری از جانب خداوند با سلسه مراتب نصب شود؛ یعنی پیامبر و بعد امام و در زمان غیبت امام نواب ایشان یعنی فقها.
درس خارج فقه آیتالله نوری
کتاب البیع
94/11/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أدله حرمت قیام قبل از ظهور/ ولایة الفقیه/ کتاب البیع
شبهه مهدی حائری درباره نفی حکومت اسلامی
بحثمان این بود که آقای مهدی حائری در کتاب «حکمت و حکومت» گفتهاند «در اسلام حکومت اسلامی نداریم و این یک امری است که مردم خودشان آن را تأسیس و برقرار و اجراء میکنند و نیازی به وحی و نبوت در این مورد نیست، مردم عاقلند و همان گونه که با عقل عملی مایحتاج زندگی اجتماعی خودشان مثل قصابی، نانوائی و آهنگری را تأمین میکنند، حکومت را نیز تشکیل میدهند، از اینرو دیگر نیازی به وحی و نبوت نیست تا ما بحث کنیم که آیا حکومت اسلامی و یا ولایت فقیه داریم یا نداریم!».
از کسی که سالهای طولانی در حوزهها بوده چنین کلامات و استدلالهائی بعید است.
ایشان میفرماید «طبق برخی آیات قرآن کریم همانند ﴿ما علی الرسول إلا البلاغ﴾[1] وظیفه پیغمبران الهی فقط تبلیغ و تذکر بوده نه تشکیل حکومت و یا طبق آیه شریفه ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ﴾[2] مسلمان با شوری کارشان را پیش میبرند و نیازی به نصب کسی از ناحیه خداوند و تشکیل حکومت و اداره امور مردم توسط او نیست».
ما عرض میکنیم که بله، پیغمبران الهی موظف به ابلاغ بودهاند، منتهی ابلاغ اسلام و یکی از مسائلی که در اسلام بسیار روشن است، همین تشکیل حکومت اسلامی میباشد، پیغمبر نیز مرحله به مرحله تبلیغ کرد و ابتدا از اقوام و بستگان خودش شروع کرد و در مورد همین مرحله اول در المراجعات گفته شده که حضرت سه شبانه روز از آنها پذیرائی کرد و بعد فرمود «کدامیک از شما حاضر است بعد از من برادر و خلیفه و وزیر من باشد؟» که هیچ کسی غیر از علی بن أبی طالب علیه السلام جواب نداد؛ همین وزارت یکی از شؤون حکومت میباشد و معلوم می شود که پیغمبر از همان آغاز دعوت و در جلسه یوم الدار مسأله حکومت را مطرح کرده است.
یکی دیگر از دلائل ما نامههای پیغمبر صلی الله علیه و آله به سلاطین میباشد که در آنها حضرت فرموده یا اسلام را قبول کنید و یا ما با شما جهاد خواهیم کرد که همین دلیل بر ایجاد و یا وجود یک قدرت و حکومت اسلامی میباشد.
خیلی لازم است ما کتابی بنویسیم و کارهای پیامبران الهی را مورد بررسی قرار بدهیم، مثلا حضرت ابراهیم چرا میخواهد نمرود را کنار بزند؟ علتش این است که ظالم و فاسد بود و حکومتی ظالم و فاسد داشت؛ لذا حضرت ابراهیم با او مبارزه می کرد و این مطالب از الف باء قرآن کریم و بسیار بدیهی است، علی أیِّ حال، پیغمبران الهی ابلاغ و تذکر داشتهاند، اما کارهای دیگری مثل مبارزه با ظلم و فساد و تشکیل حکومت نیز داشتهاند.
اما در جواب از استدلال به آیه شریفه ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ﴾[3] باید عرض کنیم که مراد از «امرهم» کسانی هستند که بر اساس فرهنگ اسلام آنجا برای شوری اجتماع کردهاند و این مطلب در آیات قبلی نیز بیان شده است ﴿وَ الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ(37) وَ الَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ(38)﴾[4]
بنابراین استدلال ایشان صحیح نمیباشد و از این قبیل آیات ما زیاد داریم، مثلا در این آیه شریفه در مورد حضرت ابراهیم گفته شده ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾[5]، یعنی حضرت ابراهیم را به عنوان امام و پیشوا قرار داده در حالی که شما می گوئید «پیغمبران الهی برای تبلیغ آمدهاند! خب این قرآن ما است و یستفاد از آن که خداوند متعال از ابتداء برای بشر امام و راهنما و مدیر قرار داده است تا مردم را مدیریت کند.»
نمونه دیگر در اثبات کلام خودمان و رد کلام آقای مهدی حائری خطبه اول نهج البلاغه میباشد که در آن حضرت امیر علیه السلام فرموده است «وَاصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ، وَعَلَى تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ (ایمانهم)، لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَاتَّخَذُوا الانْدَادَ مَعَهُ، وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِه، وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ، فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ، وَوَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ، لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَیُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، وَیَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ، وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ، وَیُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَةِ. مِنْ سَقْف فَوْقَهُمْ مَرْفُوع، وَمِهَاد تَحْتَهُمْ مَوْضُوع، وَمَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ، وَآجَال تُفْنِیهِمْ، وَأَوْصَاب تُهْرِمُهُمْ، وَأَحْدَاث تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ. وَلَمْ یُخْلِ اللهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِىٍّ مُرْسَل، أَوْ کِتَاب مُنْزَل، أُوْ حُجَّة لاَزِمَة، أَوْ مَحَجَّة قَائِمَة: رُسُلٌ لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ، وَلاَ کَثْرَةُ الْمُکَذِّبِینَ لَهُمْ: مِنْ سَابِق سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، أَوْ غَابِر عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ: عَلَى ذلِکَ نَسَلَتِ (ذَهَبت) الْقُرُونُ، وَمَضَتِ الدُّهُورُ، وَسَلَفَتِ الاْبَاءُ، وَخَلَفَتِ الابْنَاءُ إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَیْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لِقَاءَهُ وَ رَضِیَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَکْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْیَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَیْهِ کَرِیماً وَ خَلَّفَ فِیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیَاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلًا بِغَیْرِ طَرِیقٍ وَاضِحٍ؛.[6] ».
ترجمه
خداوند سبحان پیامبرانى از فرزندان آدم برگزید که در وحى و امانتدارى در ابلاغ رسالت از آنان پیمان گرفت، زمانی که اکثر انسانها عهد خدا را به امور باطل تبدیل نموده و به حق او جهل ورزیدند و به همراه او بتها را نظیر گرفتند [مشرک شدند]، شیاطین آنان را از معرفت به خداوند باز داشتند و رابطه بندگى ایشان را با حق بریدند، پس خداوند رسولانش را برانگیخت و پیامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسیل داشت تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند و نعمتهاى فراموش شده او را به یادشان آورند و با ارائه دلایل بر آنان اتمام حجت کنند و نیروهاى پنهان عقول آنان را بر انگیزانند و نشانه هاى الهى را به آنان بنمایانند که عبارتند از آسمانی که بر بالاى سرشان افراشته شده و زمین که گهواره زیر پایشان است، معیشتهایى که آنان را زنده مىدارد و اجلهایى که ایشان را به دست مرگ مىسپارد و ناگواریهایى که آنان را به پیرى مىنشاند و حوادثى که به دنبال هم بر آنان هجوم مىآورد؛ خداوند سبحان بندگانش را بدون پیامبر یا کتاب آسمانى یا حجتى لازم یا نشان دادن راه روشن، رها نساخت؛ پیامبرانى که کمى عددشان و کثرت تکذیب کنندگانشان، آنان را از تبلیغ باز نداشت، از پیامبر گذشتهاى که او را از نام پیامبر آینده خبر دادند و پیامبر آیندهاى که پیامبر گذشته او را معرفى کرد؛ بر این منوال قرنها گذشت و روزگار سپرى شد، پدران در گذشتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند تا خداوند محمّد رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله را براى به انجام رساندن وعده اش و به پایان بردن مقام نبوت مبعوث کرد؛ در حالى که قبولى رسالت او را از تمام انبیا گرفته بود، نشانه هایش روشن و میلادش با عزت و کرامت بود. در آن روزگار، اهل زمین مللى پراکنده، داراى خواسته هایى متفاوت و روشهایى مختلف بودند، گروهى خدا را تشبیه به مخلوق کرده، عدهاى در نام او از حق منحرف بوده و برخى غیر او را عبادت مىنمودند. چنین مردمى را به وسیله پیامبر از گمراهى به هدایت رساند و به سبب شخصیّت او از چاه جهالت به در آورد. آن گاه لقایش را براى محمّد صلّى اللّه علیه و آله اختیار کرد و جوار خود را براى او پسندید، با فراخواندنش از این دنیا به او اکرام نمود و براى او فردوس اعلا را به جاى قرین بودن به ابتلائات و سختیها برگزید و او را کریمانه به سوى خود برد و آن حضرت [در هنگام رحلت] هر آنچه را انبیاء گذشته در امت خود به ودیعت نهادند، در میان شما به ودیعت نهاد؛ چرا که پیامبران امتها را بدون راه روشن و نشانه پا برجا، سر گردان و رها نگذاشتند.
در شرح خوئی در ذیل شرح این خطبه بحث دیگری نیز مطرح شده که اگر در جامعهای مدیر نباشد آن اجتماع ناقص است و اجتماع کامل آن است که یک مدیری آن را اداره کند، مثل بدن انسان که تمام اعضاء و اندام از سوی روح و عقل اداره میشوند؛ فلذا اگر خداوند متعال برای اجتماع بشر به این با عظمتی مدیری قرار نداده باشد، این نقص در خلقت است و از طرفی اگر خداوند متعال نداند عدم تعیین مدیر برای اجتماع بشر نقص است که جهل او لازم می آید و خداوند از جهل منزه است و همچنین اگر خداوند نتواند این نقص را بر طرف کند عجز و ناتوانی او پیش می آید.
در حالی که خداوند منزه از عجز و ناتوانی است و اما وقتی که خداوند یک نفر را معین می کند و اگر نکند جهل و عجز است باید این شخص بسیار کامل باشد چون در غیر این صورت فیاض بودنش خدشه دار میشود پس خدای عالم قادر فیاض نظامی أحسن و أکمل و أتقن بوجود میآورد و نظام أحسن و أکمل و أتقن آن است که در آن یک مدیری از جانب خداوند با سلسه مراتب نصب شود یعنی پیامبر و بعد امام و در زمان غیبت امام نواب او یعنی فقهاء، خلاصه این یک راه بسیار روشن و واضحی میباشد و حرفی که این آقای مهدی حائری با این سابقه حوزی زده بسیار بعید میباشد.
مسأله ریاست و حکومت در اسلام و قرآن بسیار روشن است، مثلا در آیه این شریفه ذکر شده ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ﴾[7] ، که معلوم میشود پیغمبران حکومت داشتهاند و برای اصلاح جامعه فعالیت و تلاش و حتی جهاد میکردند؛ بنابراین قاعده کلی همین است که افراد صالحی باشند و جامعه را اداره کنند و إلا فساد پیش می آید.
تا همین مقدار بحث در مسأله ولایت فقیه کافی میباشد إن شاء الله از فردا بحث جدیدی را شروع خواهیم کرد... ./825/م
________________________________________
[1] عنکبوت/سوره29، آیه18.
[2] شوری/سوره42، آیه38.
[3] شوری/سوره42، آیه38.
[4] شوری/سوره42، آیه37 و 38.
[5] ابراهیم/سوره14، آیه124.
[6] نهج البلاغه، تنظیم مرحوم دشتی، ص5، خطبه 1.
[7] بقره/سوره2، آیه246.
/836/د102/ل