۱۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۴
کد خبر: ۴۴۷۴۳۸
استاد دانشگاه فارابی در گفت‌وگو با رسا:

کلام جدید و قدیم در هویت یکی هستند/ نگاهی به تاریخچه کلام جدید

موضوع علم کلام، عقاید دینی است که اکنون نیز ثابت است. روش آن عقلی و نقلی بوده و هدف آن تبیین و دفاع از آموزه‌های دینی است که اکنون نیز این‌ها وجود دارد. بنابراین هویت این علم نسبت به گذشته تغییر نکرده،‌ هر چند ممکن است تفسیرها تغییر کرده باشد.
محمد محمدرضایی محمد محمدرضایی محمد محمدرضایی

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، دکتر محمد محمدرضایی، استاد تمام دانشگاه فارابی و دارای دکتری فلسفه و کلام از جمله حوزویانیست که وارد دانشگاه شده و در این زمینه نیز به تحصیل و سپس تدریس پرداخته است. وی افزون‌بر نویسندگی، در زمینه ترجمه کتاب‌های انگلیسی و عربی به زبان فارسی نیز فعالیت می‌کند که در این زمینه می‌توان به کتاب‌های «مبانی فلسفه مسیحیت»، «تجربه دینی بشر» و «فلسفه کانت» اشاره کرد.

کتاب‌های «تبیین و نقد فلسفه اخلاق کانت»، «الهیات فلسفی»، «کلام جدید با رویکرد تطبیقی»، «اندیشه اسلامی 1 و 2»، «خاستگاه نواندیشی دینی در ایران»، «خدا از نگاه امام علی(ع)» و «معرفت شناسی اسلامی و علم دینی» از تألیفات رییس بنیاد نخبگان استان قم، رییس کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول و رییس گروه الهیات شورای حمایت از پایان‌نامه‌های علوم انسانی وابسته به شورای انقلاب فرهنگی است.

در گفت‌وگو با دکتر محمدرضایی به بررسی وضعیت کلام جدید پرداختیم که در ادامه متن بخش نخست آن را ملاحظه می‌کنید؛

رسا ـ به عنوان پرسش نخست توضیح مختصری درباره علم کلام بدهید.

علم کلام دارای تعاریف مختلفی است؛ «عضدالدین ایجی در کتاب الموافق درباره علم کلام گفته دانشی است که انسان به کمک آن می‌تواند با اقامه دلایل و رد شبهات، عقاید دینی را اثبات کند. یا تفتازانی گفته کلام علم به قواعد شرعی اعتقادی است که از دلایل یقینی به دست می‌آید. جرجانی نیز درباره علم کلام می‌گوید کلام دانشی است که درباره ذات، صفات و افعال خداوند و احوال ممکنات بر پایه قانون اسلام می‌پردازد.

رسا ـ در دنیای امروز که رسانه‌های مختلف وجود دارد و همه روزه شاهد ایجاد شبهات مختلف علیه اسلام به ویژه تشیع هستیم، آیا در چنین شرایطی باید دغدغه پاسخ به شبهات قدیمی مانند شبه ابن کمونه را داشته باشیم، یا این‌که چنین مسائلی به چشم نمی‌آید و پاسخ دادن به آن نیز اتلاف وقت است؟

در تعریف هر علمی باید موضوع، روش و هدف آن را مشخص کنیم و اگر بخواهیم تعریف درستی از علم کلام ارائه دهیم، باید بگوییم کلام علمی است در حقیقت عهده‌دار بحث از عقاید و آموزه‌های دینی است. موضوع این علم عقاید دینی به روش نقلی و عقلی است. یعنی روش علم یا عقلی است یا نقلی. هدف آن نیز تبیین، توجیه و دفاع از عقاید دینی است.

با توجه به این‌که شبهات هر روز جدید می‌شوند، فرد باید بتواند نسبت به عقاید دینی توجیه و تبیین درستی ارائه داده و دفاع کند؛ به همین دلیل علم به روزی است. یعنی سیال است و اگر بخواهد ساکن باشد سودی ندارد. چون چگونه می‌توان از عقاید دینی دفاع کرد؟

پس از رنسانس شبهات و بحث‌های جدیدی در ارتباط با دین مطرح شد که فرد باید بتواند در برابر آن‌ها موضع داشته باشد. اگر نتوانیم موضع داشته باشیم دین به انزوا کشانده می‌شود. اگر دین بخواهد در جامعه حاضر بوده و تأثیرگذار باشد باید حرف برای گفتن داشته باشد. در قرآن نیز خداوند می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ؛ هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قومش.» یعنی ما باید به زبان قوم سخن بگوییم. نمی‌شود پیامبری مبعوث شود و به گونه‌ای سخن بگوید که به شرایط کنونی آن جامعه توجه نداشته باشد.

از سوی دیگر اسلام آخرین و کامل‌ترین دین بوده که نیازمند تبیین است. نبی اکرم(ص) نخستین فردی بود که اسلام را تبیین کردند. قرآن نیز می‌فرماید: «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ؛ آن‌چه برایشان نازل کرده‌ایم را برای مردم بیان کن.» پس از حضرت محمد(ص) نیز تبیین دین و پاسخ به شبهات مختلف درباره آن بر عهده اهل‌بیت(ع) بود که سپس بر عهده علما، متکلمان و کارشناسان دین گذاشته شد تا رسالت انبیا و ائمه اطهار(ع) را انجام دهند. یعنی به صورت معقول آموزه‌های دینی را مطرح کنند؛ به گونه‌ای که متناسب بوده و جامعه آن را بپذیرد.

برای نمونه در روزگار ما شهید مطهری یک متکلم به روزی بود که بحث‌های جدید را می‌خواند و تبیین می‌کرد. همچنین این مباحث را مورد نقد قرار داده و دیدگاه اسلام را بیان می‌کرد. در پایان نیز برتری و مزیت آموزه‌های اسلامی را بر دیگران نشان می‌داد. حال اگر فردی بخواهد تنها به شبهاتی که در قدیم مطرح بوده، دامن بزند و نسبت به شبهات جدید بی‌توجه باشد، نشان می‌دهد که نتوانسته رسالت خود را به درستی انجام دهد.

روایت می‌فرماید: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس؛ فردی که عالم به زمان باشد گرفتار اشتباه نمی‌شود.» دانش و تمدن بشری نیز دائماً در حال رشد است و فرد باید متناسب با آن‌ها آموزه دینی را بیان و تبیین کند و اگر شبهه و اشکالی نیز وجود دارد، آن را پاسخ دهد.

رسا ـ میان کلام جدید و کلام قدیم تفاوت‌هایی وجود دارد؟

امروزه بحثی مطرح شده مبنی بر این‌که آیا کلام جدید داریم یا خیر؟ آیا کلام همان کلام قدیم است، یعنی کلام، کلام است و تنها برخی مسائل، موضوعات و شبهات تغییر کرده که باید به آن‌ها پاسخ داد. در این‌باره دو دیدگاه وجود دارد. نخست، به عقیده عده‌ای کلام جدید متفاوت از کلام قدیم بوده و علم کاملاً تغییر کرده است. یعنی ماهیت، شیوه، موضوع، هدف و... آن تغییر کرده است. این افراد نیز برای خود دلایلی دارند.

برای نمونه «فریدریش شلایر ماخر» که متکلم مسیحی است و او را پدر الهیات و بنیانگذار کلام جدید می‌دانند، برای دفاع از دین دیدگاه‌های را مطرح کرد که به برخی از مسائل منتهی شد که شاید خودش نیز راضی نبود به چنین نتایجی برسد. «ماخر» در زمانی زندگی می‌کرد که هجمه‌های وسیعی علیه کتاب مقدس شده بود و مرجعیت و اعتبار این کتاب زیر سؤوال رفته بود.

یعنی گفته بودند چه فردی گفته این کتاب‌ها مستند به عیسی(ع) و موسی(ع) است؟ چون ادبیاتی که در این کتاب به کار رفته با ادبیات آن زمان متفاوت است و با همین روش حجیت و اسناد کتاب مقدس را زیر سؤوال برده بودند. به همین دلیل مشکل جدی به وجود آمده بود. چون موضوع اصلی دین، کتاب مقدس است و وقتی فرد اعتبار کتاب مقدس را زیر سؤوال می‌برد از دین چیزی باقی نمی‌ماند.

بحث دیگر این بود که جریانات فلسفی به وجود آمده بود و اصل وجود خدا را منکر شده بودند. چون می‌گفتند خدا را نمی‌شود اثبات کرد به همین دلیل برهان‌ها و استدلال‌های وجود خدا را زیر سؤوال برده بودند. جریان تجربه‌گرایی که با هیوم به اوج خود رسیده بود، در این زمان مطرح بود و این جریان دایره معرفت بشری را تنها تجربه بیان می‌کند. وقتی فرد دایره معرفت بشری را تجربه بداند، خارج از تجربه را قبول نخواهد کرد.

هیوم گفته بود اگر شما کتابی را به من نشان دهید که نشود مسائل مطرح شده در آن را مورد تجربه قرار داد، در آتش بسوزانید. لذا تمام استدلال‌ها را مورد تردید قرار می‌داد. پس از هیوم نیز کانت ـ فرد متدینی بود ـ ظاهر می‌شود و برای این‌که بتواند از وجود خدا دفاع کند، استدلال‌های سنتی وجود خدا را زیر سؤوال می‌برد. البته خودش استدلال جدیدی را به عنوان استدلال اخلاقی اقامه می‌کند و سعی می‌کند از راه اخلاق، خدا را ثابت کند. با توجه به این هجمه‌هایی که نسبت به براهین اثبات خدا شده بود، وقتی فرد نتواند وجود خدا را اثبات کند، محور دین که خدا است از بین می‌رود. اصل و اساس دین نیز زیر سؤوال می‌رود.

بحث دیگر این بود که آموزه‌های کتاب مقدس با یافته‌های دانش بشری و علوم تجربی مخالف بود و کانت چون نمی‌توانست آن‌ها را توجیه و تبیین کند، گفت دین و دینداری اعتقاد به کتاب مقدس نیست، بلکه رابطه انسان با خدا است که در درون انسان وجود دارد. یعنی دین مواجهه انسان با الوهیت، خدا، وجود نامتنهایی و احساس وابستگی به مطلق است که این احساس وابستگی در تمام انسان‌ها است. به همین دلیل هر فردی دین را به یک شکلی تفسیر می‌کند.

یعنی پیامبران الهی یک وابستگی به خدا داشته‌اند و در این مواجهه با خدا مطالبی را به دست آورده‌اند و پس از آن تفسیر خود را از این مواجهه در کتاب مقدس بیان کرده‌اند. هر فردی نیز می‌تواند تفسیر خود را از مواجهه با خدا بنویسد و به گونه دیگر تفسیر کند. به همین دلایل مرجعیت کتاب مقدس زیر سؤوال رفت و اعتبار آن از بین رفت. البته کانت آمد از کتاب مقدس دفاع کند ولی نتیجه این شد که کتاب مقدس بی‌اعتبار جلوه داده شد. لذا کلام جدید را بیان کرد.

به عقیده این افراد کلام جدید با کلام قدیم که 500 سال پیش مطرح شده، متفاوت است. چون مواجه انسان با خدا، دین را بیان می‌کند و چون این مواجه متفاوت است و هر انسانی متناسب با فرهنگ خودش توجیه و تبیین می‌کند، پس نگاه‌ها به دین نیز متفاوت است. به همین دلیل توجیه و تبیینی که انسان‌های روزگار ما با خدا دارند بسیار متفاوت‌تر از انسانی‌هایی که 5 قرن پیش بودند. به همین دلیل تبیین و تفسیرشان از دین متفاوت است و کلامشان نیز متفاوت خواهد بود. اصل و اساس دین چگونگی مواجه انسان با خدا است و اگر آموزه‌های مواجه انسان با خدا تغییر کند، آموزه‌های خود دین و شعار و مناسک آن نیز تغییر می‌کند.

البته به عقیده ما موضوع علم کلام، عقاید دینی است که اکنون نیز ثابت است، روش آن نیز عقلی و نقلی بوده و هدف آن تبیین و دفاع از آموزه‌های دینی است که اکنون نیز این‌ها وجود دارد. بنابراین هویت علم تغییر نکرده،‌ هر چند ممکن است تفسیرها تغییر کرده باشد. ممکن است فرد تفسیر متفاوتی ارائه دهد ولی موضوع همان عقاید است. یعنی فرد برای نمونه نمی‌تواند درباره مسائل مادی اظهار نظر کند و بگوید که علم کلام است، بلکه باید مباحث این علم درباره خدا، قیامت، وحی، دین و... باشد ولی ممکن است تفسیر فرد نیز متفاوت باشد. مگر قرار است تفسیرها همیشه یکسان باشند؟ بنابراین موضوع واحد است.

در روش آن نیز ممکن است فرد به صورت عقلی، نقلی و یا تجربی بحث کند. حتی ممکن است مسائل عقلی را نیز مقداری گسترش داده و دایره آن را فراگیرتر کند. هدفش نیز این است که فرد مسائل دینی را تبیین کرده و دفاع کند. به همین دلیل به عقیده ما هویت علم در طول تاریخ حفظ شده است، لذا هویت علم کلام تغییر نکرده ولی شکل، تفسیر، مسائل و شبهات آن تغییر کرده است.

رسا ـ کلام جدید از چه زمانی وارد اسلام به ویژه تشیع شد و این ورود بر اساس چه ضرورتی بود؟

کلام جدید در غرب از زمان «شلایر ماخر» که حدود 200 سال پیش می‌شود، شکل گرفت. در حوزه اسلام نیز علما سعی می‌کردند درباره مسائلی که مطرح می‌شود پاسخ‌های مناسبی را ارائه دهند به همین دلیل در حوزه اسلام سابقه چندانی ندارد و گفته می‌شود در زمان معاصر، «سید احمدخان هندی» در تعابیر خود در سال 1286 هجری قمری از علم کلام جدید سخن گفته و تأکید کرده است ما به علم کلام جدیدی نیاز داریم تا به یاری آن بتوانیم یا نادرستی تعالیم جدید را نشان دهیم و یا نشان دهیم که این تعالیم با ایمان اسلامی انطباق دارد.

در ایران نیز استاد شهید مرتضی مطهری نخستین فردی بود که از ضرورت کلام جدید سخن گفته و می‌گوید چون در عصر ما شبهاتی پیدا شده که در قدیم نبوده است و نیز تعریف‌هایی برای عقاید دینی پدید آمده که محصول پیشرفته‌های علوم تجربی است، به تأسیس کلام جدید نیاز داریم. البته پیش از شهید مطهری، علامه طباطبایی عملاً نشان داده به دنبال این بود که با مسائل جدیدی که مواجه می‌شود، پاسخ مناسبی ارائه دهد که پرداختن ایشان به فلسفه و دیگر مسائل خود مؤید همین امر است. پس از انقلاب نیز بحث کلام جدید به ویژه در دانشگاه‌ها رشد کرده است.

رسا ـ اکنون وضعیت حوزه و دانشگاه در پرداختن به کلام جدید چگونه است؟

خوب است، ولی ایده‌آل نیست. در حقیقت شاید خود ماها نخستین هسته‌های پژوهشی بحث‌های کلام جدید و فلسفه دین را در حوزه تشکیل دادیم. فکر کنم از سال 1366 بود که به سبب ترجمه‌ها کتاب‌های دیگران به صورت نهادینه شده در حوزه پرداختیم و دوستان طلبه را جمع کرده و حرکتی را به وجود آوردیم.

بنده یادم است در آن زمان کتابی به نام «فلسفه دین جان هاسپرز» را ترجمه کردم و در این کتاب شبهات جدیدی در باب براهین اثبات خدا بود و شاید برای نخستین بار بود که علما و اندیشمندان ما با این مباحث آشنا می‌شدند. این کتاب منتشر شد و در اختیار عالمان و بزرگان حوزه قرار گرفت و برخی از افراد نسبت به این کتاب نقد نیز نوشتند.

حضرت آیت‌الله جوادی آملی، حضرت آیت‌الله سبحانی و حضرت آیت‌الله گرامی، بدنه حوزه و فضلا نیز شروع به خواندن کتاب‌هایی که در غرب منتشر می‌شد، کردند و از این‌جا بود که چنین مباحثی بیشتر وارد حوزه شد. طبیعتاً در دانشگاه‌ها نیز رشد کرده بود و اکنون رشته‌های مختلفی درباره فلسفه دین داریم. در حوزه به عقیده بنده پیشرفت‌های خوبی صورت گرفته ولی ایده آل نیست.

رسا ـ مهد کلام جدید را باید حوزه بدانیم یا دانشگاه؟ اگر حوزه است اکنون پرچمداران این علم چه کسانی هستند؟

در درجه نخست رسالت حوزه است که به تبیین و دفاع از آموزه‌های دین در برابر شبهات بپردازد؛ همانگونه که رسالت انبیا نیز حفظ دین بوده است. از علما به عنوان حصن اسلام تعبیر شده که باید حافظ دین باشند. دانشگاه‌ها نیز یک نهاد دیگری در کشور بوده و برخی در آن به فعالیت در این بخش‌ها(کلام جدید و فلسفه) علاقه دارند و تأثیرگذار هستند با این وجود در درجه نخست وظیفه نهاد حوزه است.

البته هم پوشانی‌هایی در حوزه علوم انسانی، اسلامی و... میان حوزه و دانشگاه وجود دارد. برای نمونه ما اکنون در دانشگاه‌ها رشته‌های فلسفه دین، الهیات، کلام، فلسفه علم و... را داریم که طبیعتاً دیدگاه‌هایی مطرح می‌شود که مدافعانی نیز دارد. در برخی موارد نیز انتقاداتی وجود دارد.

اکنون برای نمونه تحول علوم انسانی که مقام معظم رهبری نسبت به آن تأکید فراوانی دارند وظیفه حوزه و دانشگاه است. در حال حاضر چهارده رشته در درجه نخست مشمول تحول شده، یعنی باید بتوانیم محتوا را اسلامی کنیم. اکنون علوم انسانی ما بیشتر ترجمه آن‌چه در غرب گذشته، است در حالی که خودمان نظر و ایده داریم که باید مطرح کنیم. باید متفکران ما نظریه‌پردازی و نوآوری کنند.

البته نمی‌گوییم که علوم انسانی غرب از بین برود بلکه آن‌ها را بخوانیم ولی تبیین و ارائه‌ از این علوم داشته باشیم که مورد رضایت اسلام و عقل است. همچنین نظریات مختلف را نقادی کنیم و بهترین نظریه را انتخاب کنیم. قرآن می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ پس به بندگان من بشارت ده، همان کسانی که به سخنان مشخصی گوش فراداده و از بهترین‌شان پیروی می‌کنند.» بالاخره اگر دیدگاه‌هایی در جهان غرب مطرح می‌شود بدانیم کدام بهتر، عقلانی‌تر و منطقی‌تر است. دانشگاه و حوزه نیز باید در این زمینه کمک کار هم بوده و این بحث را ادامه دهند.

رسا ـ تکیه گاه کلام جدید چیست و به چه میزان در این زمینه از آیات و روایات به ویژه رفتار اهل‌بیت(ع) با دیگران بهره می‌برد؟

قرآن کریم هدیً الناس و تبیان لکل شی است. در کنار قرآن سنت و روایات معصومان(ع) وجود دارد که مکمل قرآن بوده و تبیین‌گر آن هستند. قرآن تأکید می‌کند در تبیین و تفسیر مسائل باید به نبی اکرم(ص) مراجعه کرد. یعنی در مباحث دین باید به قرآن، آموزه‌های وحیانی و سنت حضرت محمد(ص) که وظیفه تبیین‌گری دین را دارند، مراجعه کنیم.

قرآن و روایات خطوط کلی را برای ما مشخص کرده و می‌تواند نقشه راه برای ما در این زمینه باشد. خدا آموزه‌هایی که برای بشر لازم است را فرستاده و خود قرآن نیز دارای اعجاز است و در زمینه‌های مختلف می‌تواند مشعل راه باشد. البته قرآن تنها کافی نیست و خدا می‌گوید به سنت پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع) مراجعه کنید؛ «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ؛ براى مردم آنچه را که به سوى آنان نازل شده است بیان کنى.»

آیه دیگر می‌فرماید: «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ؛ هر چه پیامبر به شما داد بستانید، و از هر چه شما را منع کرد اجتناب کنید.» روایت نیز می‌فرماید: «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا. كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض؛ میان شما دو چیز سنگین و گران‏بها مى ‌گذارم، اگر بدان چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: قرآن و عترت من أهل‌بیتم، و این دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من درآیند.» در حقیقیت این‌ها چراغ فراروی ما هستند که باید از آن‌ها استفاده کرد.

البته از روایات تفاسیر مختلفی بیان می‌شود که باید به وسیله عقل که یکی از منابع دین است، عقلانی‌ترین تفسیر را بپذیریم. به همین دلیل اگر عقل در مسأله‌ای حکمی را صادر کند باید ظواهر آیات و روایات را نیز حمل بر آن کنیم. روایت می‌فرماید: «خداوند برای انسان دو حجت و پیامبر قرار داده است که یکی باطنی و دیگری ظاهری است. پیامبر ظاهری، انبیای الهی هستند و پیامبر باطنی عقل است.» باید با هماهنگی این دو بتوانیم راه خودمان را تشخیص دهیم. متأسفانه اکنون برخی از فرقه‌های انحرافی دین مانند داعش نیز به سبب تفسیر نادرست از دین دست به کشتار و ترور می‌زنند.

/993/402/ر

محمد راستگردانی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
محمد علی شاخی
Iran, Islamic Republic of
۲۹ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۲:۵۴
عالی بود خیلی متشکرم
0
0