مسأله متون آموزشی باید در رده های بالای حوزه حل شود/ حوزه باید اصول تمدن انسان ساز را تعریف کند
در هر مجموعه آموزشی روش ها و متون آموزشی مهم ترین مسائل برای بازدهی موفق مجموعه هستند؛ روش و متن آموزشی مناسب می تواند توان علمی مجموعه را افزایش داده و زمان بهره برداری از دانش آموختگان مجموعه را به حداقل برساند.
روش آموزشی و متن آموزشی حوزه های علمیه در طول دهه های گذشته یکی از محیط ترین مسائل حوزه علمیه شمرده شده است؛ بسیاری کتب آموزشی را با زمانه فعلی نامناسب دانسته و این عدم تناسب را عامل ناکارآمدی روحانیت و حوزه های علمیه معرفی می کنند.
از آنجا که متن و روش آموزشی حوزه های علمیه از مسائل حساس بوده احتیاج به بررسی نظر کارشناسان دارد به همین دلیل خبرگزاری رسا در کرمان سراغ یکی از اساتید بنام کرمانی حوزه علمیه قم رفته است تا نظر او را در این خصوص جویا شود.
حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا مهدوی از شاگردان مرحوم سید منیرالدین شیرازی که در دوره پیشین نماینده طلاب کرمانی در مجمع نمایندگان طلاب حوزه های علمیه بوده و در حال حاضر به تدریس در مدارس علمیه قم می پردازد.
این استاد حوزه علمیه معتقد است بحث متون آموزشی باید در رده بالای حوزه های علمیه بین مراجع مطرح و حل شود و بررسی این مسأله در رده های پایین مشکلی را حل نمی کند و این بحث تردید را بین طلاب ایجاد کرده که سبب کاهش انگیزه طلاب می شود.
وی در طول این گفت و گو ضمن بررسی متون حوزه با اشاره مکرر به حل اختلافات در رده های بالای حوزه های علمیه پیرامون متون و روش آموزشی بر اهتمام به متون فعلی تأکید کرده و راهکار هایی را برای فراگیری بهتر این متون ارائه کردند.
بحث تحول متون حوزه از چه زمانی و به چه دلیلی مطرح شد.
همین اول بحث بگویم مسأله متون آموزشی حوزه های علمیه مسأله ای است که باید در رده های بالای حوزه های علمیه حل شود یعنی اگر بخواهد اتفاقی بیافتد باید در سطح مراجع و رده های بعدی تصمیم گیری شود؛ این بحث هر چه قدر در رده های پایین مطرح شود همانگونه که زیاد هم بحث شده فایده ای نداشته و ضرر هم دارد؛ این بحثها تردید را در بین طلابی که مشغول تحصیل هستند ایجاد می کند و برای آنها سؤال ایجاد می کند: «متنی که ما می خوانیم به درد می خورد یا نمی خورد؟»
در هر مسأله جمعی اگر تشتت و اختلاف نظر باشد کار پیش نمی رود؛ مسأله متون حوزوی هم از همین دست بوده و مسأله بسیار مهمی است؛ مادامی که به یک تصمیم جمعی رسیده نشود بحث تغییر متون هیچ فایده ای ندارد همانگونه که طلاب امروز این مسأله را در ذهن خود دارند؛ بازهم تأکید می کنم تا آقایان و بزرگواران حوزوی به وفاقی نرسند این مسأله حل نمی شود.
راجع به سؤالتان هم نمی توانم دقیق پاسخ دهم که از کجا مطرح شد ولی بهتر است اشاره ای به صحبتهای مقام معظم رهبری داشته باشم؛ مقام معظم رهبری در جلسه ای با حوزویان در سال 86 می فرمایند: «تغییر کتاب درسی لازم است، حتماً هم باید تغییر پیدا کند؛ در این هیچ شکی نیست. استدلالی که یکی از برادران ما اینجا ذکر کردند، من یادداشت کردم؛ استدلال بسیار متینی است که اگر قرار بود ما کتاب درسی را عوض نکنیم، باید همان «معالم» را می خواندیم، دیگر «قوانین» چرا نوشته شد؟ «رسائل» چرا نوشته شد؟ «فصول» چرا نوشته شد؟ «کفایه» چرا نوشته شد؟»
در واقع می خواهند بگویند تغییر متون درسی امری طبیعی است که باید به مقتضای زمان تغییر کنند و در گذشته هم چنین اتفاقاتی رخ می داده که مثالهایش را هم ذکر کردند؛ در گذشته با خواندن همین معالم الاصول مجتهد می شدند که بعدها مرحوم میرزای قمی قوانین نوشتند و پس از آن کتابهای فراوانی هم نوشته شد؛ اما این که چرا کتابهای اصولی یکی پس از دیگری عوض شدند و کتب جدیدی نوشته شد؟ آیا کتابها اشکال داشته یا تغییر به علت دیگری است؟ اینجا محل دقت است.
در پاسخ باید گفت مسأله متن مطرح نیست در واقع علم اصول احتیاج به تحول داشته است؛ علم اصول مثل بقیه علوم در طول زمان تغییر کرده و با مقایسه می توان این را فهمید برای مثال کتاب عدة الاصول مرحوم شیخ طوسی کجا و کتابهایی که امروزه نوشته می شود کجا. کتاب اصول آقای فیاض از علمای نجف و شاگرد آیت الله خویی که تا 14 جلدش چاپ شده است و دست کم یک جلد دیگر هم مانده است که نشان می دهد علم اصول احتیاج به تحول دارد؛ علمای نجف در تدوین کتب درسی کمک بسیاری کردند همچنین آقای جوادی آملی در جلسه ای با اساتید مطرح کردند که حوزه قم در همین الآن پای سفره حوزه نجف نشسته است؛ در فقه مستمک عروه را آیت الله حکیم نوشت یا علامه امینی نویسنده الغدیر یا علامه طباطبایی نویسنده المیزان درس خوانده نجف بودند. اگر بگوییم الان هم حوزه قم را نجف دارد اداره می کند حرف اشتباهی نیست چون کسانی که پروش یافته حوزه نجف بودند در حال چرخاندن قم هستند.
نکته دومی که در تحول متون حوزوی باید لحاظ کرد ضرورت این تحول است؛ بحث اصلی تحول بر روی متون ادبیات و فقه است؛ در متن آموزشی فلسفه، کلام و منطق بحث و مناقشه چندانی نیست.
در متن آموزشی منطق اختلافی نیست اما بسیاری معتقدند تدریس منطق برای پایه دوم مناسب نیست و باید در پایه های بالاتر تدریس شود. نظر شما چیست؟
حرف درستی است؛ واقعا کتاب المنطق برای پایه دوم سنگین است مگر این که متن ساده تری را برای تدریس منطق در پایه دوم انتخاب کنند؛ کتاب «المنطق» مرحوم مظفر بسیار کتاب دقیق و پخته ای است و هر کسی هم توانایی ندارد به خوبی آن را تدریس کند؛ بهتر است برای پایه دوم ابتدا یک متن ساده ای تدریس شود که قبلا «الکبری فی المنطق» می خوانند اما یک دفعه سراغ «المنطق» رفتن کار اشتباهی است.
درباره ادبیات هم بگویم این مقداری که ارزیابی ها و تجربه نشان داده طلاب در ادبیات ضعیف شده اند؛ هیچ جای تردیدی در این زمینه نیست چون دایره امتحانات شفاهی و اساتید ممتحن همگی این اظهار نظر را داشتند؛ هرچند اساتید از فقه امتحان می گیرند اما متن خوانی طلاب را ضعیف گزارش کردند در حالی که ادبیات باید به خوبی خوانده شود؛ اگر منطق و ادبیات طلاب قوی باشد سرمایه ای در دستشان هست تا در فقه و اصول و تفسیر پیشرفت بهتری داشته باشند.
اهمیت ادبیات در چیست؟
آقای محمدرضا حکیمی شخصی است که همگی ایشان را به عنوان متخصص و کارشناس خبره ادبیات عرب قبول دارند؛ این استاد بزرگوار در جایی گفتند که 30 درصد ادبیات صرف و نحو بوده و 70 درصد آن بلاغت است؛ امروزه به هیچ وجه به معانی و بیان توجه نمی شود در حالی که نهج البلاغه و قرآن جنبه بلاغتی بالایی دارد و در ترجمه ها به آن دقت نمی شود؛ همین ظرافت های بلاغی بین مفسرین اختلاف انداخته که بدون بلاغت به هیچ عنوان نمی توان به این نکات رسید.
بعضیها ادبیات را در حد ابزار و وسیله برای فهمیدن متون عربی می دانند؛ وقتی انسان به عربی نهج البلاغه نزدیک می شود جنبه های مختلفی را مشاهده می کند که جدای از جنبه های صرفی، نحوی، لغوی بیشتر شاهد جنبه های بلاغی می شود؛ قرآن هم همینطور چون قطعا از لحاظ لفظی معجزه است از همین رو وقتی انسان به لحاظ ادبیات ضعیف باشد چگونه می تواند ظرائف را بفهمد در حالی که در همین نکات ریز ادبی قرآن مطالب فراوانی وجود دارد؟
برای مثال آیه «الا بذکر الله تطمئن القلوب» در نحو می گویند که مصدر شبه فعل است و غالبا به فاعلش اضافه می شود؛ در اینجا «ذکر» مصدر است و به فاعلش که خدا باشد اضافه شده است یعنی خدا ذاکر و دیگری مذکور است بنابراین وقتی خداوند به یاد بندگانش هست قلبها آرام می شود؛ در ترجمه های رایج چنین چیزی لحاظ نمی شود و می گویند اگر به یاد خدا باشیم قلبمان آرام می شود. اگر این نکات که در نحو خوانده شده لحاظ نشود متون دینی و علمی ما اشتباه ترجمه می شود.
شاید گفته شود نیازی به دانستن این ظرائف نبوده زیرا مشکلات جامعه چیزهایی است که با اینها حل نمی شود؛ پاسخ شما به این سخنان چیست؟
رسول خدا فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی» آیا کتاب الله را باید فهمید یا نه؟ روایات را باید فهمید یا نه؟ انسان متن قرآن را به خوبی می فهمد و همین را نسخه ای برای حل مشکلات جامعه قرار می دهد.
برای مثال نگاهی بیندازیم به آیه «حد سرقت» و «حد زنا»؛ در خصوص حد سرقت آمده «السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما » یعنی اول سارق یا همان مرد دزد در عبارت آمده است؛ در خصوص مسأله زنا هم می فرماید «الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مأة جلده» اما در مورد زنا که مسأله غریضه جنسی است ابتدا به زن مجرم اشاره شده است. این نکته ظریف و متفاوت نشان می دهد در مفاسد اقتصادی معمولا مردها پیشقدم می شوند اما در فسادهای اخلاقی و جنسی معمولا زنها شروع کننده هستند؛ با درک همین دو مطلب می توان هنگام برنامه ریزی برای جامعه دقت بیشتری کرد.
مثلا همین بحث اختلال در دانشگاه ها و ادرات، آیا واقعا اختلال درست است؟ وقتی آمار بیکاری کشور را ذکر می کنند زنها را هم جز بیکاران حساب می کنند؛ آیا درست است؟ آیا در اسلام وظیفه زن کار کردن است یا نفقه زن به عهده شوهر است؟ همه این سؤالات با دقت در روایات و قرآن پاسخ داده می شود و با درک همین ظرائف است که پاسخ این مسائل پیدا می شود. صحبت در خصوص مسائل زنان فراوان است حضور اجتماعی زنان را قبول داریم اما قطعا یک حضور بی حساب و کتاب به نفع هیچکس نیست چون حضور اجتماعی بی در و پیکر زنان خود زن و اطرافیانش را در معرض خطر قرار می دهد.
در مورد ادبیات بحث زیبایی شد؛ در مورد متن فقه و اصول نظرتان چیست؟
بازهم تأکید می کنم تا زمانی که متن بهتر و قوی تری پیدا نشده تردید انداختن به مصلحت نیست؛ باید مشخص شود اگر این متون عیب و ایراد دارند، عیب این متون کجاست؟
رهبر انقلاب تأکید دارند که متن نباید طلبه را درگیر خودش کند یعنی مطلب در میان عبارات پیچیده نشود که طلاب خود را درگیر متن کند بعضی متون هستند که مطلب آسانی را با عبارت پردازی زیاد سخت کردند؛ گاهی اوقات خود مطلب سنگین و سخت است یعنی هر چه قدر عبارت ساده و روان بیان شود نمی تواند مطلب سخت و پیچیده بفهماند. درباره رسائل شیخ انصاری چنین حرفی زده شده است چون کتاب رسائل دروس خارج مرحوم شیخ انصاری است؛ ممکن است شیخ اعظم قبل از درس مطالبی را می نوشت و بر اساس آنها، درس را به شاگردانش توضیح می داد یا اینکه بعد از درس آنچه را گفته بود می نوشت که اکنون در کتاب رسائل در دسترس ما است.
در هر صورت شیخ انصاری برای تدریس خودش نوشته جمع آوری کرده نه اینکه کتاب درسی نوشته باشد؛ برخلاف آخوند خراسانی که قصد نوشتن کتاب درسی را داشته است؛ اساتید صاحب نظر معتقدند تدریس کفایه از تدریس رسائل ساده تر است چون مرحوم آخوند قصد نوشتن کتاب درسی را داشته است ولی درس خارج های شیخ انصاری تبدیل به کتاب درسی شده به همین دلیل کسی که می خواهد رسائل تدریس کند باید یک دوره درس خارج رفته باشد؛ کسی که درس خارج نخوانده باشد نمی تواند رسائل درس بدهد چون مرحوم شیخ کلمه به کلمه را حساب شده می آورد و هر کلمه ای جای دقت دارد.
بسیاری هستند بعضی نکات کتاب را در دورانی که می خوانند نمی فهمند ولی در درس خارج تازه می فهمند مرحوم شیخ چه نکته ای را بیان می کرده است؛ باید گفت مطلب رسائل مرحوم شیخ انصاری سنگین است و ممکن است کسی بگوید کتابی که درس خارج است برای کسی که در دوره سطح می خواهد آن را بخواند مناسب نیست؛ اگر استادی بتواند این کتاب را به خوبی درس بدهد و طلبه آن را خوب فرا بگیرد به گفته «آیت الله جوادی آملی» قبل از اینکه کفایه نوشته بشود طلاب با خواندن رسائل مجتهد می شدند.
اشاره داشتید ممکن است رسائل و مکاسب مناسب دوره سطح نبوده و باید ساده تر شود و نظر رهبری هم همین است؛ نظر رهبر انقلاب را در این قضیه توضیح بفرمایید.
بنده از کلام رهبر انقلاب می فهمم که آدمی که رسائل و مکاسب می خواند باید تلاشش این باشد مراد جدی شیخ انصاری و آخوند خراسانی را بفهمد؛ چون بعضیها در همان دوره ای هم که دارند رسائل یا مکاسب و کفایه می خوانند سراغ شروح و حواشی می روند که اگر یک عالم قوی حاشیه را نوشته باشد اشکالی به مرحوم شیخ انصاری وارد می کند؛ کسی که دارد رسائل را می خواند تلاش دارد بفهمد که شیخ چه می گوید و نمی خواهد بفهمد حرفش اشکال دارد یا نه؟ بهتر است متن صحبت های رهبری را بخوانم تا منظور ایشان را هم بهتر بفهمیم.
«هیچ هنری نیست در اینکه ما عبارت را جوری مغلق بگیریم، یا اگر تعمداً هم مغلق نگیریم، بی مبالاتی کنیم که عبارت بشود مغلق، تا طلبه مبالغی وقتش صرف این کار بشود. این چه هنری است؟ این چه لطفی دارد؟ چه خیری در این نهفته است. نخیر، عبارت را آنچنان واضح بیان کنیم که آن کسی که استعداد فهمیدن مطلب را دارد، راحت از عبارت، مطلب را بفهمد. استاد هم برای تفهیم عبارت دچار مشکل نشود و فقط مطلب را بیان کند.
کفایه را تبدیل کنیم به کفایهی جدید؛ چه اشکال دارد؟ مکاسب را که در او شیوهی شیخ در بیان مطلب، دائم آمد و رفتِ اجتهادی است؛ چون درس خارجِ شیخ انصاری است - مکاسب را دست کم نباید گرفت. حالا کی مثل شیخ انصاری است؟ این همه مکاسب نوشتهاند. این درس خارج که حالا به صورت تدوین شده در آمده، خصوصیتش برای آن کسی که در درس خارج شیخ نشسته، خوب است؛ مطلب را دائم به این طرف بکشاند و به آن طرف بکشاند، دائم ابداع احتمال کند، اما برای کسی که میخواهد فقه استدلالی را از روی متن یاد بگیرد، نه؛ خوب نیست؛ طلبه دچار مشکل است - تسهیل کنند. همان مطالب شیخ را بیاورند در یک کتاب دیگری، منتها سرراست و روشن. تحقیق شیخ را در هر مسئلهای قشنگ بیان کنند، اما متعبد و مقید باشند به همان که شیخ بیان کرده؛ او را بیان کنند در این کتاب جدید. این میشود مکاسب جدید، که لازم است»
شیخ انصاری در رسائل و مکاسب مطلب را پایین و بالا می کند و نظرات دیگران را می آورد و رد می کند و گاهی اوقات نظری را که خودش مطرح کرده رد می کند؛ از فرمایش رهبر انقلاب اینگونه برداشت می کنم که اقوال دیگران حذف شود و قول مختار شیخ آورده شود؛ البته همانطور که رهبر انقلاب تصریح می کنند خود این مطلب محل اختلاف است و به نظر من باید اختلافات حل شود؛ در آن صحبتشان می فرمایند: «. این عقیدهی من است. حالا ممکن است مسؤولین و مدیران حوزه و بعضی از برجستگان حوزه نپسندند و این کار نشود، اما یک روزی بدون تردید خواهد شد.»
حوزه علمیه در تحول متون باید دست به چه اقداماتی بزند؟ به قول شما باید مراجع را راضی کند؟
بین خود مراجع هم اختلاف نظر هست؛ بعضیها همین متون را کافی می دانند و بعضی دیگر قبول دارند که باید این کتابها تغییر کند اما چه کسی باید تغییر دهد؛ کار تغییر متون کار بچه گانه ای نیست بلکه باید عده ای باشند که به لحاظ علمی دقیق باشند تا چیز خوبی در بیاید؛ مثل کاری که مرحوم مظفر انجام دادند اصول الفقه نوشتند؛ یا کاری که شهید صدر بزرگوار انجام دادند و حلقات نوشتند که کتاب بسیار ارزشمندی است؛ همینجا عرض بکنم که طلاب غیر ایرانی حلقات را به عنوان کتاب درسی می خوانند و اگر طلاب ماهم بتوانند خودشان در کنار استاد یا مباحثه با طلاب دیگر این کتاب را بخوانند پیشرفت قابل توجهی را در خود مشاهده می کنند چون حلقات کتاب منسجمی هست.
خلاصه اینکه باید جلساتی برگزار شود آقایان به وحدت نظر برسند و بعد به نتیجه برسند که چه کسی متولی این کار شود؟ و بعد از تغییر نتیجه تغییر ارزیابی شود؛ چیزی که در مورد ادبیات صورت گرفت و به این نتیجه رسیدند و مغنی اللبیب را به مغنی الادیب تبدیل کردند و باید بررسی کنند که این اقدام نتیجه خوبی داشته است یا نه؟
در خصوص ادبیات چنین ارزیابی صورت گرفت؟
بی اطلاعم؛ باید فهمید که این کار کار درستی بود یا نبود؟ دوچیز مثل روز برای بنده روشن است اول اینکه ادبیات طلاب ضعیف شده و دوم اینکه ادبیات درس بسیار مهم و حیاتی است.
طلاب از این بحث استقبال زیادی می کنند ولی باید بررسی دیگری انجام شود که آیا عمده مشکلات طلاب از متون هست یا مشکلات دیگر هم نقش زیادی دارند؟
چه مشکلات دیگری ممکن است سر راه تحصیل طلاب باشد؟
من گمان می کنم همین متونی که فعلا داریم و فعلا قابل تغییر هم نیستند ثمربخش هستند؛ یعنی اگر استاد اهل فن و دغدغه مندی بتواند به خوبی کتاب های حوزوی را تدریس کند این متون هم ثمربخش بوده و طلبه احساس می کند اینگونه ای که می گویند نیست؛ الان به گونه ای جا افتاده که اگر متون تغییر کند مشکل حل می شود.
طلاب امروز فکر متشنج و مشکلات معیشتی هم دارند و نمی دانند برای چه فقه یا اصول می خوانند؛ کسانی که کتاب درسی را برای طلاب انتخاب کردند قصد داشتند طلاب در کنار فراگیری علوم بگونه ای تربیت شوند که قوه تعقل و استدلالشان پرورش یابد؛ متونی که الآن موجود هستند دارای چنین جنبه ای بوده و لو ممکن است زمان فراگیری کتاب طولانی باشد اما به مرور زمان، دقت طلاب افزایش پیدا می کند.
حوزه های علمیه نسبت به گذشته تفاوت زیادی کرده اند برای مثال در گذشته تعطیلات بسیار کم بود و در تابستان هم درس می خواندند؛ از طرف دیگر هم مرکز مدیریت برنامه ریزی کرده و برای پایه ها محدوده مشخص کرده است که معمولا کل محدوده خوانده نمی شود چون وقت کم است و اگر بخواهد به محدوده برسد باید سرسری رد شود که علمیت طلاب قوی نمی شود؛ بخشی از مشکلات از همین برنامه ریزیها است؛ برای ما نقل می کنند همین 50 سال پیش که درس را شروع می کردند و به طور دقیق رسائل را می خواندند تا هرجا که می رسید و بقیه اش را دوره ای دیگر می خواندند؛ تعطیلاتشان هم کم بود و می توانستند به خوبی محدوده ای درسی را در زمانی مناسب بخوانند.
از یک طرف هم مشکلات معیشتی طلاب هم اضافه شده و از همین رو می خواهند هر چه زودتر درسها را بخوانند تا پایه ها را پشت سر بگذارند، ارتقا رتبه پیدا کنند و شهریه شان زیاد شود؛ طلاب امروزی مثل بقیه مردم کم حوصله شدند چون در گذشته طلاب با حوصله بیشتری درس می خواندند و وقت می گذاشتند؛ کم حوصلگی طلاب هم بحث دارد که همین رسانه های تصویری و فضای مجازی عاملی برای کم حوصلگی شده است؛ یکی از بلاهایی که فرهنگ مدرنیته سر مردم آورده اینکه حوصله مردم را کم کرده است؛ از طرف دیگر هم نظام خلقت به گونه ای است که انسان یا هرچیز دیگری به تدریج رشد می کند به عبارت دیگر جریان رشد تدریجی است و مدرنیته مردم را عجول کرده است و با عجله به جایی نمی رسند و حالت خشونت و پرخاشگری ایجاد می شود که ما می بینیم هر چه در جامعه پیش می رویم این رفتارها شدت پیدا می کند.
در حال حاضر فضای ذهنی و فکری طلاب متشتت است؛ اگر ما در عالم آخوندی خودمان قرار بگیریم این مقدار دشواری و ایراداتی که به ذهنمان می رسد کمتر می شود؛ شما الآن نگاه کنید به زندگی امروز ما و مقایسه کنید؛ چند روز پیش بود اعلام شد آیت الله سیستانی اجاره خانه 70 متری خودش را تمدید کرده است؛ یک مرجع تقلید اینچنین زندگی می کند البته درکل فضای حوزه نجف و کل شهر نجف به ساده ترین شیوه زندگی می کنند؛ وقتی زندگی ساده بود تعلقات دنیوی هم کمتر است بنابراین اینها بیشتر می توانند وقت بگذارند و تفریحی هم که ندارند مثل ما شمال بروند فقط ایام زیارتی کربلا می روند؛ ما طلبه ها در ایران مثل بقیه مردم ازدواج می کنیم خانه و ماشین و لوازم منزل می خواهیم که وقتهای مفیدمان همینگونه از دستمان می رود؛ ما از طلبگی و عالم و حوزه جداشدیم و وضعیت اندکی در قم بهتر است اما در شهرستانها که خودتان دارید می بینید؛ خب اینها خرج زندگی دارند و نماز می روند و جاهای مختلفی منبر می روند و دیگر درس خواندن به حاشیه زندگی تبدیل شده است.
استاد چگونه می تواند نقش آفرینی کند؟
بی انگیزگی طلاب مشکلی است که عوامل گوناگونی دارد؛ بخشی از مشکل بی انگیزگی طلاب نسبت به متون، تدریس اساتید هست که باید ضابطه مند درس بدهند؛ یعنی دروس در ابتدا برای خودشان حل شده باشد و بتوانند طلاب را محقق و اهل دقت بار بیاورند؛ اگر استادی بتواند در ابتدا برای طلاب جا بیاندازد که این علم مثلا اصول یا فقه به چه درد می خورد و وقتی درس می دهد به جای مناسبی که رسید به طلاب بگوید فایده اصول خوانی اینجا است یا اگر کلام می خوانیم این فایده را دارد و بقیه علوم به همین صورت.
یکی از سنتهای خوبی که در گذشته حوزه های علمیه رواج داشته اساتید چیزی را تدریس می کردند که تخصص بیشتری داشتند؛ مثلا برخی اساتید فقط استاد کفایه یا شرح لمعه بود؛ در دوران نزدیک خودمان مثل مدرس افغانی که فقط ادبیات درس می داد در حالی که این دسته از اساتید در علوم دیگر هم تخصص داشتند و درس خود را ناظر به علوم دیگر ارائه می کردند؛ مثلا ادبیات را به گونه ای درس می دادند که در فقه، اصول و تفسیر کاربرد بهتری داشته باشد. مرحوم ادیب نیشابوری در حوزه مشهد که یک حوزه شاخص ادبیات است فقط ادبیات درس می داده که از علوم دیگر هم بیگانه نبوده است.
فرمودین با اینکه متن کتب ادبیات عوض شد اما ادبیات طلاب هم ضعیف شده است؛ ضعف ادبیات از متن هست یا از روش؟
بله روشها هم در جایی ایراد دارد؛ ممکن است کسی بگوید ضعف ادبیات از متن نیست بنده هم قرص و محکم نمی گویم از چیست؟ ممکن است مشکل از جایی دیگر باشد؛ ولی این مقدار را داریم می بینیم با اینکه متن عوض شده طلبه ها تنزل کردند. ظاهرش به این صورت است که عمده ضعف از روشها هست.
مشکل دیگری هم که در فقه و اصول احساس می شود؛ در گذشته متون سیر و ترتیبی داشته که این سیر به هم خورده و گسست بین متون به وجود آمده است؛ در گذشته طلاب به ترتیب معالم، قوانین و بعد هم رسائل می خواندند؛ امروز معالم و قوانین خوانده نمی شود؛ مرحوم شیخ برخی نظریاتش را ناظر به نظریات صاحب قوانین نوشته است و طلبه ای که قوانین را نخوانده باید اشکالات مرحوم شیخ را بر قوانین بفهمد؛ معالم هم که کتاب دقیقی است خوانده نمی شود.
وقتی نویسنده کتاب آدم اهل فنی باشد کلمه به کلمه متن را حساب شده می آورد؛ علامه حسن زاده مرتبا سر درس تأکید می کردند که ملای کتابی بشوید؛ منظورشان این بود که بتوانید مطلب را از لابه لای عبارات در بیاورید؛ اساتید درس خارج نظرات مختلفی از علمای بزرگوار مثل، امام خمینی، شهید صدر، شیخ انصاری، آیت الله خویی و... نقل و اشکالات خود را مطرح می کنند؛ طلبه باید بفهمد که استاد توانسته از عبارت آن عالم نظر درست را استخراج کند یا اینکه اشتباه کرده است؛ طلبه در دوران سطح باید به این ورزیدگی برسد که از عبارات علما برداشت صحیح را داشته باشد.
این ورزیدگی به مرور زمان پیدا می شود و عمده وظیفه آن به عهده استاد است؛ وظیفه اساتید در دوره سطح بسیار سنگین است و باید طلاب را قدم به قدم بزرگ کند که به مرحله خارج رسیدند بتوانند از بین عبارات مطلب را پیدا کنند؛ ممکن است الان من مطلبی را در درس خودم به خوبی از خارج بگویم اما باید بتوانم بگویم از کجای عبارت چنین مطلبی را در آوردم؛ طلبه خارج خوان باید به راحتی بتواند از درون عبارت مطلب را خارج کند و اشکال دیگران را در برداشت از عبارت بفهمد.
استاد می تواند یک ورزیدگی در برداشت از متن را به همراه روش به طلبه ارائه کند؛ برای مثال کسی در اصول نظریه ای را انتخاب می کند و صغری و کبری را در کنار هم قرار داده به نتیجه ای رسیده است؛ کسی هم بخواهد این نظریه را رد کند مناقشه ای در صغری یا کبری ایجاد می کند؛ کسی هم که نتیجه را قبول می کند یعنی هم صغری و هم کبرای قضیه را پذیرفته است؛ استاد باید از طلاب بخواهد که فلان اشکال به صغرای نظریه است یا کبری؟ اگر طلبه مدتی اینگونه درس بخواند روش و مهارت خواهد داشت؛ چه بسا اگر آدم اینگونه رسائل را بخواند لازم نباشد جلد دوم کفایه را همراه با استاد بخواند چون جلد دوم کفایه همان مطالب رسائل را بازگو می کند.
بنده اهمیت برداشت از متن را از «برجام» فهمیدم؛ وقتی مدافعین ادعا کردند غربیها غنی سازی را به رسمیت شناختند به این دلیل که اجازه دادند 6 هزار سانتریفیوژ ما کار کند؛ دقت در متن را از آقای سعید جلیلی دیدم که در کمیسیون برجام گفت در مقدمه متن توافق نوشته که 5+1 اجازه می دهد ایران غنی سازی را با این خصوصیات داشته باشد؛ وقتی اجازه می دهد یعنی به رسمیت نمی شناسد و فعلا با شرایطی مانعی ایجاد نمی کند؛ وقتی به ما اجازه می دهند روزی هم این اجازه را پس می گیرند؛ یعنی بر اساس قرار داد اجازه غنی سازی داریم نه اینکه غنی سازی ما به رسمیت شناخته شده است؛ در حقوق هم عبارت خیلی مهم است. طلبه ها هم باید متوجه این باشند که وقتی عبارتی از بزرگی می بینند بتوانند مطلب را به خوبی پیدا کنند و بدانند که عبارت بسیار مهم است و هر لفظی حامل معنایی است.
اگر طلاب درس خود را با روش درستی بخوانند ثمره اش را در جاهای دیگر نیز می بینند.
عدم تناسب متون با نقش اجتماعی حوزویان چه خطری را متوجه اصل حوزه می کند؟
این مسأله را به این صورت قبول ندارم که البته جای بحث دارد؛ اگر کسی در حوزه فقه و اصول را از یک طرف و فلسفه و کلام را از طرف دیگر خوب بخواند گمان می کنم که بتواند نقش های اجتماعی خودش را به خوبی انجام دهد. اما لازم است که انقلابی باشد.
تفسیر های مختلفی از انقلابی بودن حوزه علمیه می شود؛ به نظر بنده حوزه انقلابی به معنای حوزه تمدن ساز است یعنی حوزویان دین را در حد رابطه فرد با خدا نبینند بلکه دین باید در تمام زوایای زندگی حضور داشته باشد؛ لازمه این دیدگاه این است که دین تمدنساز بوده و حوزه ای که متکفل ترویج و تبیین دین هست باید تمدنساز باشد؛ معنای حوزه انقلابی به این است. به عبارت بهتر اگر حوزه به فکر تمدن سازی باشد و همه چیزش را در این راستا برنامه ریزی کند یک حوزه انقلابی می شود؛ اگر چنین فضایی ایجاد شود مطمئن باشید نشاط طلاب هم افزایش پیدا می کند.
بنده بزرگ ترین عیب حوزه را در عدم حساسیت نسبت به تمدن کفر می بینم؛ حوزه علمیه کنونی نسبت به تمدن غرب که بعد از رنسانس به وجود آمد و روح آن هم بر اساس اومانیسم هست توجهی ندارد؛ اگر به چنین مسأله ای توجه شد هیچ مسأله ای در جامعه بی پاسخ نمی ماند برای مثال همین مسأله کنسرت که بنده تاکنون بحث دقیقی در این خصوص ندیدم در حالیکه جای بحث دارد؛ ابزارهای سلطه کفر بر هر ملتی زن، شراب و موسیقی هستند؛ در آندلس که منطقه ای مسلمان نشین بود شهوات را ترویج کردند و دین را از مردم گرفتند که اینجا هم به دنبال همین هدف هستند بنابراین حوزویان باید محکم جلوی این بایستند؛ مگر روحانیت در چنین موقعیتی نقش ندارند؟ موسیقی هم مانند تریاک می ماند که انسان را بی خیال می کند.
بعد هم باید فهمیده شود که چرا عده ای اصرار دارند این برنامه های کنسرت برگزار شود؛ می خواهند فضایی ایجاد کنند و خودشان در پشت این فضا پنهان شوند و بیت المال را غارت کنند یا راه نفوذ بیگانه را فراهم کنند که اگر این طور برخورد شود یا حوزه محکم دفاع کند احدی صدایش در نمی آید یعنی اگر بخواهند دفاع کنند آبرویشان برود.
ذهن استاد هم مهم است که ذهنش چگونه شکل گرفته باشد و چگونه فکر کند؛ برای مثال آیه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» قاعده ای محکم است که می گوید کفار هیچ سلطه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی نباید بر ما داشته باشند؛ اگر کسی همین فلسفه موجود را خوب بخواند می تواند بسیاری از مسائل مشکل دار علوم انسانی غربی را نقد کند؛ برای مثال کلمه هوش که حرف های بسیار ابتدایی و به دردنخوری در این رابطه مطرح می کنند؛ مثل حرف علامه جعفری که گفت روانشناسی با تفکر مادی عقب هم رفته است. منتها طلبه از لحاظ اعتقادی به این باور رسیده باشد که وقتی خداوند در قرآن کفار را مذمت کرده و گفته در ظلمات هستند باعث می شود درس حوزه را خوب بخواند و با توجه به حساسیتی که نسبت به کفر پیدا کرده وارد می شود و ادعاهای قرآن را ثابت می کند؛ در همه علوم انسانی اینگونه است و وقتی آدم به اینها وارد می شود خدارا شکر می کند که طلبه شده است و از طرفی مسؤولیتی سنگین به گردن انسان می آید که این معارف را به کار گرفته و نظریات غلط را ابطال کند. حوزه انقلابی یعنی حوزه ای که ظرفیت دارد اصول یک تمدن انسانی را به دنیا معرفی کند.
کسی که می خواهد تمدن ساز باشد می تواند با این متون به این مهم برسد؟
ذهن آدم هرچه دقیق تر شود و با دقتهایی که از فقه و اصول پیدا کرده وارد تمدن غرب شود می تواند خیلی چیزها را نقض کند و این متون یک سری ورزیدگی ها به آدم می دهند اما به تنهایی کافی نیستند؛ در کنار متن خوب اساتید پخته ای هم نیاز است که فکرشان فکر تمدن ساز باشد چون خیلی ها هستند این متون را با دقت بالا خواندند و با تمدن اسلامی و تمدن کفر کاملا بیگانه اند.
روزی آقا ربیع شیرازی نزد سراغ آیت الله خویی رفت و از ایشان پرسید آیا برنامه های حوزه نجف شیخ محمدتقی جعفری و شهید صدر را تربیت کرد که غیر از بقیه شدند؟ آیت الله خویی گفت این ها خودشان حواسشان جمع بوده است. نباید انتظار داشته باشیم حوزه مارا تربیت کند بلکه باید خودمان حواسمان جمع باشد؛ اگر ما طلبه ها حواسمان جمع باشد میتوانیم جامعیتی پیدا کنیم مثل مرحوم شهید صدر، آشیخ محمدتقی جعفری که خیلی کارها ازمان ساخته است؛ این درسها دقت می آورد اما بعضی اوقات این دقتها در جاهایی که لازم است به کار گرفته نمی شود.
اول باید خود حوزه متحول شود و نگاه جهانی تمدن ساز داشته باشد در قدم بعد هم بتواند افراد متخصصی را تربیت کند؛ با این هدف فاصله زیادی داریم؛ بنده گاهی اوقات جلسات مجلس را گوش می دهم واقعا بعضی از نمایندگان حرف معمولی شان را هم نمی توانند بزنند و در استخدام الفاظ و کلمات ضعیف هستند. اینها به اندازه یک رأی که تأثیر گزار هست برای کل کشور تصمیم گیری می کنند که اگر شورای نگهبان نبود معلوم نبود به کجا می رسیدیم. بین آدمهایی که تصمیم گیر هستند مثل قوه مجریه در کنار مجلس نگاه می کنم می بینم در حد قد و قواره نظام اسلامی نیستند و فقط تعداد محدودی از این افراد مسؤول قابل اعتنا هستند بقیه معمولا به درد نمی خورند و تقصیر ما است؛ وقتی تفکر حوزه تمدن ساز نیست و کاری به این مقوله ندارد نتیجه اش هم همین می شود.
فرض کنید اگر افرادی مانند شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید صدر یا اینهایی که الآن هستند مثل آقای مصباح در حوزه ها زیاد بودند جامعه اینگونه می شد؟ وقتی این ها تعدادشان کم هست و در آن طرف هم آدمهایی هستند که منافع خود را در شلوغ کاری و جنجال می بینند این افراد را در جریانهای سیاسی آلوده و متهم می کنند و جلوی تأثیر گزاریشان را می گیرند؛ عین روز برای بنده روشن است که اگر تفکر حوزه تمدن ساز باشد انگیزه طلاب تقویت شده و بهتر رشد می کنند؛ وقتی نگاه ما نسبت به معارف اسلامی ساخت تمدن باشد انگیزه ها بالا رفته و توقعات دنیوی به حداقل می رسد و می تواند جامعه ای را متحول کند چون در خواص جامعه هم تأثیر می گذارد که به درد اراده مملکت می خورند؛ لازم نیست همه مسؤولین تحصیلات حوزوی داشته باشند بلکه فقط اصول و مبانی در دستشان باشد و بدانند چی به چی هست و چگونه پیش بروند، کافی است.
همین چند وقت پیش یکی از نمایندگان مجلس مثل خیلی های دیگر می گفت ما باید به دنبال تعامل با دنیا باشیم؛ این حرف غلطی است؛ درگیری بین حق و باطل به عنوان یک امر مسلم در قرآن آورده شده و در طول تاریخ بوده و تا عصر ظهر هم هست؛ یا آقای روحانی ادعا می کند که ما به دنبال ایجاد امنیت هستیم که باید از رییس جمهور بپرسیم مگر امنیت دست شما است. سنت الهی درگیری حق و باطل است و همانطور که خداوند در قرآن تصریح فرموده حق و باطل می جنگند؛ با برنامه ریزی و گفت و گوهای طولانی هم که حل نمی شود؛ آنها خودشان می گویند می خواهیم کشور گشایی کنیم که با حرف آقای روحانی جمع نمی شود؛ اگر آدم اینها را بفهمد دیگر نمی آید مثل آقای روحانی حرف بزند.
گاهی اوقات که نطق نمایندگان را گوش می دهم با خودم می گویم چقدر اینها عقب هستند و باید بروند 2 جلد آخر صحیفه امام که مربوط به سال آخر عمر ایشان هست را بخوانند و حتی برای طلاب هم توصیه می کنم؛ متأسفانه عملکرد و نگرش در مسؤولین رده بالای ما مغایر نظر امام و برخی موارد مخالف نظر امام هست.
وقتی من نگاه می کنم به چنین افرادی می بینم نگاه اینها از کم سوادیشان است و این هم از کمکاری حوزه است.
آقای روحانی می گوید که ما نه بیگانه پرستیم نه بیگانه ستیز؛ اولا این ادعا دروغ است چون بیگانه پرستی او عین روز روشن است؛ درثانی اشتباه می کند که بیگانه ستیز نیست؛ « فقاتلو ائمه الکفر» یک امر قرآنی است و باید با کفار بجنگیم؛ ارتباط با کشور اسلامی تا جایی که اسباب سلطه بیگانه را فراهم نکند اشکالی ندارد اما رابطه با کفار و ائمه کفر طبق نظر قرآن معنا ندارد.
تقریبا 6 ماه قبل رهبر انقلاب مطلبی دقیق در خصوص جهاد کبیر فرمودند که من تعجب می کنم چرا این همه نماز جمعه که در کشور برگزار می شود به این قضایا نپرداختند و صحبتهای ایشان را دنبال نمی کنند؛ ایشان که نباید این نگرشها را دانه دانه برای مردم جا بندازد بلکه ائمه جمعه باید تلاش کنند؛ آقای سید منیرالدین حسینی اعتقاد داشتند امام جمعه ولی فرهنگی منطقه خود بوده و نباید بگذارد ولی فقیه مهجور بماند؛ چند نفر در تهران و غیر تهران آمدند بحث جهاد کبیر را برای مردم تبیین کنند؟ هیچ جا این کار انجام نشد؛ البته ما از همه جای کشور اطلاع نداریم اما اگر برگزار شده باشد قطعا تعداد کمی هست. دلیلش هم فقط یک چیز است که هنوز برای حوزویان مسأله حساسیت نسبت به کفر حل نشده است و چون خودشان این حساسیت را ندارند دنبال هم نمی کنند؛ وقتی آدم راجع به مطلبی حساسیتی ندارد هزار بار هم به او بگوییم تأثیری ندارد./402/9704/ب1