۲۷ آذر ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۲
کد خبر: ۴۶۷۹۷۹

نماهنگ «جان شیرین» منتشر شد

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری به مناسب فرارسیدن سالروز ولادت پیامبر اکرم(ص)، اقدام به انتشار نماهنگی با عنوان «جان شیرین» کرده است.
جان شیرین

به گزارش خبرگزاری رسا، دوران کودکی حضرت محمد(ص) به روایت رهبر معظم انقلاب در نماهنگ« جان شیرین» منتشر شد.

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، نماهنگ «جان شیرین» را که روایت دوران کودکی پیامبر(ص) به روایت رهبر معظم انقلاب است تهیه و منتشر کرد. سخنانی که از رهبر معظم انقلاب در این نماهنگ استفاده شده، مربوط به خطبه‎های نماز جمعه در اردیبهشت ماه 1370 است.

رهبر انقلاب در این نماهنگ این مططالب را بیان می کند:خدای متعال شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند. یک نگاه اجمالی به زندگی پیامبر اکرم در دوران کودکی بیندازیم. پدر آن بزرگوار، بنا بر روایتی قبل از ولادتش، و بنا بر روایتی دیگر چند ماه بعد از ولادتش از دنیا می‌رود و آن حضرت پدر را نمی‌بیند. به رسم خاندانهای شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را به زنان پاک‌دامن و دارای اصالت و نجابت می‌سپردند تا آن‌ها را در صحرا و در میان قبایل عربی پرورش دهند، این کودک عزیزِ چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمه‌ی سعدیّه که از قبیله‌ی بنی سعد بود سپردند. او هم پیامبر را در میان قبیله‌ی خود برد و در حدود شش سال آن کودک عزیز و آن درّ گرانبها را نگه داشت؛ به او شیر داد و او را تربیت کرد. لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد. گاهی این کودک را نزد مادرش جناب آمنه می‌آورد و ایشان او را می‌دید و سپس باز برمی‌گرداند.

بعد از شش سال که این کودک از لحاظ جسمی و روحی پرورش بسیار ممتازی پیدا کرده بود جسماً قوی، زیبا، چالاک، کارآمد؛ از لحاظ روحی هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، که لازمه‌ی زندگی در همان شرایط است به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر این کودک را برداشت و با خود به یثرب برد؛ برای اینکه قبر جناب عبد الله را که در آنجا از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریف بردند و از آنجا عبور کردند، فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است که برای زیارت قبر پدرم، با مادرم به اینجا آمدیم. در برگشتن، در محلی به نام ابواء، مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر هر دو یتیم شد. به این ترتیب، ظرفیت روحی این کودک که در آینده باید دنیایی را در ظرفیت وجودی و اخلاقی خود تربیت کند و پیش ببرد، روز به روز افزایش پیدا کرد.

ام ایمن او را به مدینه آورد و به دست عبد المطّلب داد. عبد المطّلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایی و پرستاری می‌کرد. در شعری عبد المطّلب می‌گوید که من برای او مثل مادرم. این پیرمرد حدود صدساله که رئیس قریش و بسیار شریف و عزیز بود آن‌چنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد که عقده‌ی کم‌محبتی در این کودک مطلقاً به وجود نیاید و نیامد. شگفت‌آور این است که این نوجوان، سختیهای دوری از پدر و مادر را تحمل می‌کند.

هشت‌ساله بود که عبد المطّلب هم از دنیا رفت. روایت دارد که دم مرگ، عبد المطّلب از ابی طالب پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش بیعت گرفت و گفت که این کودک را به تو می‌سپارم؛ باید مثل من از او حمایت کنی. ابو طالب هم قبول کرد و او را به خانه‌ی خودش برد و مثل جان گرامی او را مورد پذیرایی قرار داد. ابو طالب و همسرش شیرزن عرب؛ یعنی فاطمه‌ی بنت اسد؛ مادر امیر المؤمنین تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند. نبی اکرم در چنین شرایطی دوران کودکی و نوجوانی خود را گذارند.

در همان دوران کودکی، به اختیار و انتخاب خود، شبانی گوسفندان ابو طالب را به عهده گرفت و مشغول شبانی شد. این‌ها عوامل مکمّل شخصیت است. به انتخاب خود او، در همان دوران کودکی با جناب ابی طالب به سفر تجارت رفت. بتدریج این سفرهای تجارت تکرار شد، تا به دوره‌ی جوانی و دوره‌ی ازدواج با جناب خدیجه و به دوران چهل‌سالگی که دوران پیامبری است رسید. (79/02/23)./872/102/ب3

ارسال نظرات