دمكراسي نخبگان و گرايشهاي پوپوليستي
سرویس سیاسی خبرگزاری رسا با همکاری معاونت آموزش و پژوهش موسسه رسا، در قالب سلسه نوشتارهایی تحت عنوان «نومحافظه کاران» ابعاد مختلف این موضوع را مورد واکاوی و کنکاش قرار داده است که بخش نوزدهم این نوشته با موضوع "دمكراسي نخبگان و گرايشهاي پوپوليستي" تقدیم خوانندگان گرامی می شود؛ در ضمن علاقه مندان و کاربران گرامی برای دستیابی به یادداشت های پیشین اینجا کلیک کنند.
در عرصه روشنفكري و سياسي امروز از «پوپوليسم» به عنوان پديدهاي مذموم در سياست ياد ميشود و آن را از موانع دمكراسي ميدانند. معتقدان به اين نظريه «دمكراسي نخبگان» را روشي در مقابل شيوههاي پوپوليستي ميدانند، اما كمتر به اين موضوع توجه شده است كه خود اين پديده ريشه در نظريه و باور «توده-نخبه» دارد و اساسا دمكراسي نخبگان نيز شيوه ديگري از پوپوليسم را ميآفريند. لذا در اين يادداشت به طور مختصر به بیان آن پرداختهایم.
«دمكراسي نخبگان» به عنوان یکی از نظريههای مورد پذيرش امروز مبتني بر انگارهها و پيش فرضهاي متفاوتي است. يكي از آن پيشفرضها جدايي جامعه از حكومت است و پيشفرض ديگر اعتقاد به وجود دو طبقه نخبه و توده در درون جامعه سياسي است.
اين انديشه، اكثريت جامعه را كه چندان در سياست مشاركت و نقش فعالانهاي ندارد «توده» مينامد و اقليت معدودي را كه در سياست مشاركت فعالانه دارد «نخبه» ميخواند. نخبگان را گاه به نخبگان سياسي و اقتصادي تقسيم ميكنند و نخبگان سياسي را به نخبگان حكومتي و غيرحكومتي بخش ميکنند. مطابق اين انديشه رفتار نخبگان بر اساس عقلانيت و معطوف به قدرت است اما رفتار توده مبتني بر هيجانات و احساسات.
حتي اگر در جوامع امروز نيز اين وضعيت ثابت باشد كه يك طبقه مسلط خود را نخبگان سياسي و اقتصادي بخواند، دليل آن عدم گسترش عدالت اجتماعي است. ريشه چنين تسلطي نه در صلاحيتهاي فردي و عوامل نژادي و ذاتي كه در فقر و تبعيض و بيعدالتي و عدم آگاهي ديگر بخشهاي جامعه است.
لذا از وظايف مهم مردمسالاري و به ويژه مردمسالاري ديني گسترش عدالت اجتماعي و ارتقاي فرهنگ جامعه است، تا هم فقر و تبعيض اقتصادي از بين برود و هم فقر و تبعيض فرهنگي. در جامعه نمونه تحت حكومت مردمسالاري حقیقی شكاف «توده، نخبه» معنا ندارد.
در تاريخ سياسي جهان اگر از «پوپوليسم فاشيستي» سخن گفته شده است امروز باید از «پوپوليسم ليبراليستي» نیز سخن گفت. رويكرد پوپوليسم چه در اشكال فاشيستي و چه در اشكال ليبراليستي، ريشه در انگاره «توده، نخبه» دارد و در واقع هر دو ايدئولوژي نيز بهرهمند از نظريه «توده، نخبه» هستند.
امروز با كم اهميت شدن اشكال حكومتهاي فاشيستي اهميت بررسي «پوپوليسم ليبراليستي» كه با سرمايهداري پيوند خورده است، بيش از گذشته خواهد بود. پوپوليسم ليبراليستي بيشتر از طريق رسانهها و «ژورناليسم» عينيت مييابد. از لحاظ تاريخي، ژورناليسم به دوره بعد از بورژوازي در اروپا تعلق دارد و اصولا زاييده فرهنگ و طبقه بورژوازي است.
«پوپوليسم ژورناليستي» از لحاظ معنايي با «صنعت فرهنگ» موردنظر هوركهايمر و آدورنو رابطه تنگاتنگي دارد. آنان كه از نظريهپردازان برجسته «فرهنگ توده» به شمار ميآيند، به تحلیل اين فرهنگ و ارتباط آن با صنعت فرهنگسازي طبقه سرمايهدار پرداختهاند. ارباب ثروت يا صاحبان صنعت فرهنگ که توانايي تأمين هزينههاي سنگين آثار فرهنگي را دارند، اين هزينهها را براي بازتوليد قدرت خود انجام ميدهند.
صنعت فرهنگسازی حملهاش را متوجه روح و ذهن ميسازد. البته ديگر كسي نميگويد بايد همچون من فكر كني يا بميري، بلكه ميگويد: آزادي تا چون من فكر نكني. زندگي، اموال و همه چيزت از آن تو باقي خواهد ماند، اما از امروز به بعد در ميان ما فردي بيگانهخواهي بود.
ليبرال دمكراسي در قامت نظريه «دمكراسي نخبگان» چون توده را ناتوان از ورود و مشاركت در سياست ميداند و وجود عقلانيت لازم را در آنها منتفي ميبينيد، به جاي هدف قراردادن افزايش آگاهي جامعه و بالا بردن سطح عقلانيت آن، به احساسگرايي و دميدن بر مسایل هيجاني از طريق ابزارهاي رسانهاي بر ميآيد.
اين موضوع كه خود محملي براي خروج از قواعد اخلاقي و ديني خواهد بود در فصل تبليغات انتخاباتي نمود بيشتري خواهد داشت. مردمي كه بر اين پندار احساساتي تلقي ميشوند و غيرعقلاني رأي ميدهند، لاجرم با آنها بايد ژورناليستي برخورد كرد و گردآوري رأي از چنين راهي ممكن خواهد بود. اين شيوه كه به سياستزدگي انجاميده است و با چرخه جابهجايي نخبگان سياسي در اين ساختار بازتوليد ميشود، رقابتهاي انتخاباتي را هر بار غيراخلاقيتر و غيرعقلانيتر ميسازد.
تبليغات سياسي در اين نظريهها ديگر بر عقلانيت تأكيد ندارد و بر اين پيشفرض استوارند كه مردم غيرعقلاني و احساسي هستند و بايد با شيوههاي جديدتر با احساسات و هيجانات آنان بازي كرد. در اين نگرش، شيوه تبليغات انتخاباتي به جاي آن كه بيشتر رويكرد ايجابي داشته باشد و تواناييهاي خود را تبيين و تشريح كند، رويكرد سلبي دارد و تلاش ميكند رقيب را تخريب سازد. لذا نخبهگرايان همان قدر كه به وجود عقلانيت در ميان خواص سياسي اعتقاد دارند به همان اندازه توده را غيرعقلاني ميدانند./1325/پ203/ج