۰۸ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۴
کد خبر: ۴۷۰۱۷۰
بخش بیست و سوم؛

رشد سیاسی در دستگاه الیگارشی

الیگارشی در جهت پیشبرد اهداف خود به متخصصانی نیاز دارد که ضمن رعایت این اصل و خط قرمزهای آن تخصص خود را در جهت تقویت آنان به کار برد. لذا در یک جامعه و نظام الیگارشیک نقطه اوج یک فرد معمولی این است که در دستگاه بوروکراسی به بیشترین رشد برسد و در نهایت وزیر یا وکیل شود. اما مسأله این است که در تصمیم‌های مهم، این فرد تصمیم گیرنده نیست و مجری سیاست‌های الیگارشی است.
نومحافظه کاری

سرویس سیاسی خبرگزاری رسا با همکاری معاونت آموزش و پژوهش موسسه رسا، در قالب سلسه نوشتارهایی تحت عنوان «نومحافظه کاران» ابعاد مختلف این موضوع را مورد واکاوی و کنکاش قرار داده است که بخش بیست و سوم این نوشته با موضوع " رشد سیاسی در دستگاه الیگارشی" تقدیم خوانندگان گرامی می شود؛ در ضمن علاقه مندان و کاربران گرامی برای دستیابی به یادداشت های پیشین اینجا کلیک کنند.

رویدادهای سیاست داستان‌های پرفراز و نشیب و عبرت‌آموزی دارد که به‌لحاظ جنس داستان تکرارپذیرند. نمونه اخیر آن ورود سردبیر نشریاتی چون «شهروند» به شورای مرکزی حزب! الیگارشیک «کارگزاران سازندگی» است. این نویسنده که فعالیت خود را در دوران اصلاحات و بسیار زود آغاز کرد در همان اوایل مطلبی درباره «هزارفامیل» نوشت و به این ترتیب در نقد الیگارشی خود را به شهرت رساند. اما امروز روزگار چرخیده است و همین نویسنده که سال‌هاست در پیوند با الیگارشی و سرمایه آنها نشریات متعددی راه انداخته در مسیر رشد خود در دستگاه الیگارشی توانسته به شورای مرکزی حزبی که نماد احزاب الیگارشی در کشور است راه یابد.

این سرگذشت به داستان مجموعه کیف انگلیسی و «منصور ادیبان» بسیار نزدیک است. منورالفکر فرنگ برگشته‌ای که ابتدا با شعار علیه خوانین و انحصارگرانِ قدرت، آرا و نظر مردم را جلب می‌کند اما به مرور خود به ابزاری در دستان الیگارشی تبدیل می‌شود. تنها با این تفاوت که در دوره جدید، الیگارشی به جای آنکه خود را به بوروکرات‌های مکتب رفته و سنتی وابسته ببیند می‌تواند از فکل‌کراواتی‌های منورالفکر و از فرنگ برگشته بهره ببرد و بدین ترتب ژست مدرن بودن و تجددگرایی هم بگیرد!

در واقع پرسش اینجاست که از منظر الیگارشی و در دستگاه الیگارشی مسیرهایی که یک فرد می‌تواند خود را در سلسله مراتب سیاسی و اجتماعی بالا ببرد چیست و چگونه رشد سیاسی برای فرد محقق می‌شود. در زیر به برخی از این روش‌ها که از آنها با عنوان اصل یاد می‌کنیم  اشاره می‌شود. این اصول در نوشته‌های آن نویسندگان نیز آمده بود:

- اصل آقازادگی: از مهم‌ترین اصول رشد سیاسی در دستگاه الیگارشی فرزند خاندان‌های حکومتگر بودن است. در اینجا فرد به دلیل اتصال به مرکز قدرت اقتصادی و سیاسی خود نقطه کانونی قدرت محسوب می‌شود.

- اصل رفاقت: رابطه دوستی داشتن با این خاندان‌ها و فرزندان آنها می‌تواند فرد را در متن رشد اقتصادی و سیاسی قرار دهد. این رابطه دوستی هرقدر قدیمی‌تر باشد و مثلا به دوران مدرسه و تحصیل بازگردد از ضریب موفقیت بالاتری برخوردار است.

- اصل فامیلی: تعلق به خانواده گسترده خاندان‌های حکومتگر در مجموع زمینه مناسبی برای رشد سیاسی فراهم می‌آورد. با ترسیم دایره خودی‌ها، افراد هرقدر به مرکز دایره نزدیک‌تر باشند از مواهب بیشتری برخوردار خواهند بود. تقسیم منابع بر اساس دوری و نزدیکی و نیز وفاداری به مرکز دایره الیگارشی در نوسان است.

- اصل وصلت و فامیلی سببی: از دیگر موارد رشد در این نظام‌ها وصلت است؛ یعنی داماد شدن و عروس گرفتن. بر این اساس است که در مناسبات قدرت بسیاری از بازیگرانی که خود به خانواده الیگارشی تعلق ندارند در تلاش هستند با وصلت با خاندان‌های حکومتگراین نقیصه اولیه خود را برطرف سازند.

- اصل بوروکراتیک: این اصل به دلیل گستردگی مهمترین اصل محسوب می‌شود. زیرا در اصول دیگر به هر حال محدودیت‌ها فراوان است. اما مطابق این اصل که یک قاعده فراموش نشدنی دارد، یعنی اینکه «هیچگاه یک بوروکرات الیگارش نمی‌شود»، بسیاری از افرادی که در سازمان‌ها رشد می‌کنند و به متخصصان اجتماعی و فنی تبدیل می‌شوند می‌توانند با اجازه الیگارشی رشد کنند.

الیگارشی در جهت پیشبرد اهداف خود به متخصصانی نیاز دارد که ضمن رعایت این اصل و خط قرمزهای آن تخصص خود را در جهت تقویت آنان به کار برد. لذا در یک جامعه و نظام الیگارشیک نقطه اوج یک فرد معمولی این است که در دستگاه بوروکراسی به بیشترین رشد برسد و در نهایت وزیر یا وکیل شود. این به لحاظ رشد فردی خیلی می‌تواند مهم باشد اما مسئله این است که در تصمیم‌های مهم، این فرد تصمیم گیرنده نیست و مجری سیاست‌های الیگارشی است.

با این اوصاف باید تصریح کرد که در دستگاه الیگارشیک رشد اجتماعی در تناظر با خاندان‌های حکومتگر به دست می‌آید. اینجا صاحب سفره «پدرخوانده» است و باقی تصدق سر او رشد می‌کنند. آنان متناسب با منافعی که می‌برند مناصب را بین وفاداران به خود و خانواده‌شان توزیع می‌کنند و همواره تلاش دارند به گونه‌ای رفتار کنند که حلقه وابستگان همواره خود را مدیون آن‌ها بدانند. دگر سخن از حقانیت و شایستگی افراد نیست سخن این است که این مواهب از سوی «پدرخوانده» می‌آید و آنها باید با وفاداری جبران لطف او را بنمایند. اینجاست که حقیقت قربانی مصالح و منافع الیگارشی می‌شود.

باز اینجاست که روشن می‌شود چرا در ایران احزاب واقعی شکل نمی‌گیرند و یا دوام نمی‌یابند. زیرا الیگارشی در ایران بر خلاف غرب نیازی به حزب نمی‌بیند. در اینجا او به همراه حلقه اطرافش که حتی گاهی نام «حزب» به خود می‌نهد! اهدافش را آسوده‌تر به دست می‌آورد. ایجاد ساختار واقعی احزاب به هر حال محدودیت‌هایی برای الیگارشی به همراه می‌آورد و آنها مجبورند تا اندازه زیادی بازی سیاست را بازتر کنند.

این کار ممکن است سررشته امور را از دستان آنان خارج سازد. بنابراین آنها با ایجاد حلقه‌های وفادار اطراف خویش اطمینان می‌یابند که اداره و کنترل همه چیز در دستان آنهاست. در این شرایط آنها حتی می‌توانند نام برخی از این حلقه‌ها را «حزب» بنامند و با نمایش صوری دمکراسی و روشنفکری برخی از نویسندگانی که تا دیروز به آنها انتقاد می‌کردند را به‌طور شمرده و حساب‌شده! به سوی خویش جذب کنند./1325/پ203/ج

 

 

ارسال نظرات