تحلیلی بر رابطه دین و سیاست در سریال «یوسف پیامبر»
سرویس سیاسی خبرگزاری رسا با همکاری معاونت آموزش و پژوهش موسسه رسا، در قالب سلسه نوشتارهایی تحت عنوان «نومحافظه کاران» ابعاد مختلف این موضوع را مورد واکاوی و کنکاش قرار داده است که بخش سی و سوم این نوشته با موضوع "تحلیلی بر رابطه دین و سیاست در مجموعه تلویزیونی «یوسف پیامبر»" تقدیم خوانندگان گرامی می شود؛ در ضمن علاقه مندان و کاربران گرامی برای دستیابی به یادداشت های پیشین اینجا کلیک کنند.
در مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر نگاه کلامی پررنگی وجود دارد که برآمده از نگاه شیعه به پیامبران ادیان ابراهیمی و نیز اندیشه «امت و امامت» است. نگاهی که مبتنی بر باور عصمت است و قداست والایی را در تمام فیلم به نمایش میگذارد. نگاهی که نظیر آن را در فیلمهای ساخته شده در پیروان ادیان دیگر اعم از یهودی و مسیحی نمیتوان مشاهده کرد. ساده اینکه در آنجا با این قداست مواجه نیستیم.
این نگرش اصلی فیلم، رابطه دین و سیاست را در طول آن رقم میزند. اما همه داستان فقط روایتگر این رابطه نیست. بلکه فراتر از آن در «یوسف پیامبر» جلوههایی از رابطه دو نهاد دین و سیاست به تصویر کشیده میشود که در متن پیشرو به برخی از این روابط میپردازیم.
در سیر داستانی یوسف پیامبر زمانی که یوسف وارد مصر میشود فصل جدیدی در فیلم آغاز میشود که به تدریج ما را با روابط پیچیدهای از دو نهاد دین و سیاست آشنا میسازد؛ روابطی که تا آخر فیلم ابعاد و اجزای گوناگونی را نشان میدهد. «یوسف پیامبر» به خوبی رابطه مهم و مؤثر دو نهاد دین و سیاست را به تصویر میکشد.
نگارنده فارغ از داستان پرکششی که این قصه دینی از دیرباز در جغرافیای مختلف داشته رابطه دین و سیاست را در فیلم بسیار پرمغز و جذاب یافته است. زندهیاد سلحشور در اثر خود نشان میدهد که این رابطه دوطرفه از ازمنه قدیم وجود داشته است و هرکدام ضامن بقای دیگری هستند. حتی فرعون و حاکم مصر نیز گرچه از دست این کاهنان در عذابند اما چاره چیست؟ نظام و باور جایگزینی ندارند تا این عناصر زیادهخواه معبد را که آویزان قدرت شدهاند حذف کنند.
در اینجا نه تنها آخناتون (فرعون جوان) که پدرش آمنهوتپ نیز از این وضعیت ناراضی است. اما بخت و اقبال با آخناتون یار بود که در دوران او یوسف پیامبر ظهور کرد و با آوردن نظام معرفتی جدید توانست دست قدرت حکومت را در برخورد با معبد آمون باز کند.
در «یوسف پیامبر» ما تنها با دو نهاد اجتماعی مهم مواجهیم: دین و دولت. از بدو ورود یوسف به مصر ما با یک رابطه و بده بستانی میان دو نهاد دین و حکومت مواجه میشویم. او به ما نشان میدهد که سیاستمداران دین خود را دارند و لزوماً بر اساس آنچه در تبلیغات و تشریفات وجود دارد نمیاندیشند. سیاستمداران در قلمرو قدرت به دین نیاز دارند اما با این مسئله نیز مواجهند که با رقبای خود چه باید بکنند.
اثر سلحشور همچنین نشان میدهد که میان دین حقیقی و دین کاذب فاصله وجود دارد؛ یا اینکه میان دین و نهاد دین تفاوت هست. او به خوبی نشان میدهد که دین چیزی است و نهاد دین چیز دیگر. یا اینکه میان دین و نهاد دین اختلافها بسیار است. نهاد دین برای مشروعیت بخشیدن به حکومت فراعنه ایدئولوژی میسازد و مراسم رسمی و تشریفات را برگزار میکند و در عوض حکومت نیز منافع آنان را تأمین میکند.
اما این رابطه بر اساس یک منافع مشترکی صورت گرفته است و لزوما مبتنی بر باوها و اعتقادات نیست. همانطور که پوتیفار نیز در محضر یوسف اقرار میکند که او نیز به آن دین و خدایانش اعتقادی ندارد اما چارهای جز پذیرش این اپیستمه حاکم بر جامعه مصر و از جمله خدایانش نمیبیند. رشد سیاسی و اجتماعی و حفظ آن در گرو پذیرش این دین است.
دینی که مجموعهای از بافتهای شناختی مختلف و درهم و برهم است. آنها نمیتوانند به شاکله این دین خرافی و نهاد آن دست بزنند چون جایگزینی برای آن ندارند. آنها گرچه از فساد کاهنان آگاه و ناراضی هستند اما مجبورند با این دین انحرافی که مقوم الیگارشی و نظام طبقاتی است بسازند چون هنوز خیلیها مؤمنانه به آن باور دارند.
اما زمانی که یوسف (ع) دین عدالتخواه خویش را که حامی مستضعفان است و بر خدای واحد بنا شده ارائه میکند آن خلأ جبران میشود. گرچه این دین نظام طبقاتی را به چالش میکشد اما در مجموع در دربار هستند افرادی که آن را بر دین ظالمانه ترجیح دهند. در اینجا همچنین میبینیم که بسط دین به حکومت و ابزار قدرت نیاز دارد و تا حکومت به پشتیبانی دینی نیاید زمینه برای گسترش بیشتر آن فراهم نمیشود. از این جهت یوسف پیامبر انگاره جدایی دین از سیاست را نیز به چالش میکشد و نشان میدهد که چگونه یک دین با حلقه کوچکی از افراد زمانی که به حکومت متصل میشود زمینه را برای پذیرش آن در توده فراهم میسازد.
داستان «یوسف پیامبر» روایتگر دیگری از اندیشه امت و امامت است و به سادگی این باور را به تصویر میکشد که تا شخصیتی مانند «امام» در کانون و محوریت یک جامعه قرار نگیرند آن جامعه توان دستیابی به اهداف خود را نخواهد داشت. در برابر نظام طبقاتی و الیگارشیک این اندیشه امت و امامت است که رهگشاست و بساط نظام طبقاتی را به میریزد.
از این جهت یوسف پیامبر عرصه نمایش تقابل دین الیگارشیک در مقابل دین عدالتخواه و حامی تودههای مستضعف است. دین الیگارشیک بر خدایان متعدد و بتهای دستساز بشر استوار است و راهیست برای چپاول توده و استحمار آنها، اما دین حقیقی بر خدای واحد استوار است که با برخورد با نظام طبقاتی بدنبال عدالت و تامین منافع برای توده است.
یوسف پیامبر همچنین نظریه «مذهب علیه مذهب» را نیز به سادگی به تصویر میکشد. مطابق این نظریه دین هیچگاه در طول تاریخ با بیدینی به جنگ نرفته است و برعکس. آنچه که همواره رخ داده جنگ یک دین با دین دیگر بوده است. در مقابل پیامبران افرادی مدافع قدرت و حافظ نظام طبقاتی قرار داشته اند که با زبان دین سخن میگفتهاند. لذا مسئله اینجا بوده که کدام دین و با چه ویژگیهایی با دین دیگر به مبارزه پرداخته است؟ دینی که بر اخلاقیات و عدالت و آزادی استوار بوده؟ یا دینی که بر منافع گروهی خاصی بنا شده و خواسته جهان و زندگی بشر را طوری تفسیر کند که منافع آنان را تأمین کند؟
مرحوم سلحشور با زبانی ساده این معرکهها و شرایط را به تصویر میکشد. شاید علت جذابیت مجموعه یوسف پیامبر در همین سادگی باشد که به رغم نقدهای فنیای که متخصصان بر آن داشتهاند اما این اثر همچنان مورد توجه توده است و هربار که از سیمای جمهوری اسلامی پخش میشود بینندههای فراوان خود را دارد. سلحشور این مفاهیم را به سادگی و برای فهم همه افراد در تمام گستره جهان اسلام بیان کرده است.
سخن آخر اینکه «یوسف پیامبر» روایگر فرهنگ سیاسی ایرانیان است. همان فرهنگی که انقلاب بزرگ اسلامی را در سال 57 پدید آورد و سلحشور به عنوان یک انقلابی در بطن آن قرار داشت؛ انقلابی که مبتنی بر نظریه امت و امامت بود و هدفش دستیابی به عدالت اجتماعی از مسیر مبارزه با نظام الیگارشی بود. اقبال به «یوسف پیامبر» نشانگر این است که مهمترین عنصر فرهنگ سیاسی ایرانیان یعنی «امت و امامت» که میراث گذشتگان است هنوز زنده است./1325/پ203/ج