اقتصاد تکمحصولی، حربه قدیمی استعمار است
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از فارس، حسن رحیم پور ازغدی، عضو حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی طی سخنانی در میان اعضای قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا به بررسی تشابه های دوران امیرکبیر و امروز جمهوری اسلامی و موانع و مسائل مشابه میان این دو پرداخت.
آن چه می خوانید، مشروح این سخنرانی است که در فارس منتشر شده است.
بسمه تعالی
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان فرمودند درباره مدیریت جهادی و اقتصاد مقاومتی بحثی شود، به نظر من آمد که چون اینجا جایگاه سازندگی و فعالیتهای سازندگی است یک بحث مبناییتر را در این حوزه در ذیل این عنوان خدمتتان تقدیم کنم. یک بحثی را آماده کردم که خدمتتان تقدیم کنم منتها به علت فوت مرحوم هاشمی رفسنجانی، به نظرم آمد بحثی در این باب کنیم با محوریت کتاب امیرکبیر که ایشان نوشت. چون دقیقاً سالگرد شهادت امیرکبیر است.
مسئله همچنان مسئله روز است. کتاب امیرکبیر که جناب آقای هاشمیرفسنجانی قبل از انقلاب، شاید حدود 50 سال پیش نوشت، کتاب بسیار مهمی بود. قبل از انقلاب از جمله کتابهایی بود که بین مبارزین مسلمان و انقلابیون مذهبی و دینی دست به دست میشد. به نظرم آمد مسئله مدیریت جهادی، سازندگی جهادی را ببینیم در سیره امیرکبیر چگونه بود؟ یعنی دقیقاً مسئله چگونگی پیشرفت و توسعه با کدام الگو و مدل، با کدام مبانی است. سر این قضیه بحث کنیم.
به نظرم امد حال که سالگرد امیرکبیر است از روی همین کتاب ایشان، 4-3 محور در تفاوت نگاه امیرکبیر با نگاه غربزده و غربگرا که پیشرفت کشور را در گرو تسلیم و سازش با غرب میدیدند، تعقیب کنیم. ابتدا درباره این کتاب عرض کنم که حدود سال 46 منتشر شد و همانند کتاب دیگری که آقای هاشمی آن زمان در باب فلسطین ترجمه کرده بود بین مذهبیون و روحانیون سیاسی مهم بود. منتها کتاب فلسطین به شدت تحت تعقیب ساواک بود ولی این کتاب امیرکبیر را ابتدا ظاهراً یک برخوردی کرده بودند اما بعد به این نتیجه رسیدند با آن مبارزه نکنند چون این کتاب مربوط به زمان قاجار و امیرکبیر است و بیشتر علیه قاجار است و پهلوی هم بیشتر میخواست قاجار بدنامتر شود تا خودشان خوشنام شوند لذا مانع این کتاب نشدند ولیکن توجه نداشتند که شناختهشدن امیرکبیر با سیاستهای اصلاحی که داشت مخصوص زمان قاجار نیست و دستگاه پهلوی را نیز زیرسوال میرود.
امیرکبیر، شخصیت خوشنام تاریخ معاصر
درباره امیرکبیر بحث زیاد است اما میخواهم بیشتر به بعد تفکر جهادی در پیشرفت و توسعه در سازندگی و این که کدام مدل سازندگی بهتر است بپردازم.
جدا از ان قلتها و بحثهایی که ممکن است در جزئیات مسائل داشته باشیم اما امیرکبیر در تاریخ ما تا امروز مرد خوشنامی است با این که دوره صدراعظمی کوتاهی داشت ولی نام او با احترام باقی ماند آن هم به دلیل تلاش ها و خدماتی که به کشور کرد و البته سفارت انگلیس و قدرت های بیگانه و دربار و جریانهای فاسد در درون کشور و حکومت نگذاشتند و بالاخره ایشان را در حمام فین به قتل رساندند.
من سه محور از بحثهای ایشان را به نقل از همین کتابی که آقای هاشمی در باب امیرکبیر نوشتند عرض میکنم. این سه مسئله را عرض می کنم برای این که همچنان مسئله ما است و به شکل دیگری در سطح دیگری [وجود دارد].
بعد از پیروزی انقلاب و در حاکمیت جمهوری اسلامی در مورد مسئله پیشرفت و توسعه ما جناح بندی داشتیم. یک جناح چپها و مارکسیستها بودند، جناحبندی مذهبی متمایل به سوسیالیسم و مارکسیسم بود -متمایل یعنی تمایل ایدئولوژیک یا تمایل حداقل روشهای سوسیالیستی داشتند-، جریانهای متمایل به راست و لیبرال و غربگرا داشتیم که الگوهای آنها انگلیس و امریکا بود، این سو الگویهای آنها کشورهای سوسیالیستی چپ جهان بود، نوع مذهبی و غیرمذهبی از هر دو بودند که مذهبیها هیچ کدام را منافی با مبانی مذهبی و اقتصاد با رویکرد اسلامی نمی دیدند. داخل خود حکومت ما از همان ابتدا این دو شعبه را داشتیم.
یعنی مرحوم بازرگان و بعد به شکل دیگری با تفاوتهایی بنیصدر، او دولت موقت انقلاب و او اولین رئیسجمهور، رویکردهایشان در حوزه توسعه گرچه یکی نبود و حتی بنیصدر گاهی در مباحث اقتصادی ادبیات چپتر و ملیتر داشت و ادبیات مرحوم بازرگان غربگراتر و لیبرالتر بود. ولیکن هر دو در یک راستا و معطوف به غرب و با مبانی متمایل به غرب مسئله را تعریف میکردند.
بعد که این جریانها با قضایای جنگ مسلحانه و تروریسم و این حرفها در سال 60 از حاکمیت بیرون رفتند، برخی خود استعفا دادند و برخی درگیر شدند و فرار کردند و حذف شدند، در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی که همه امام و قانون اساسی را قبول داشتند و همه خط امام و خط انقلابی بودند، باز دو سه جریان پیدا شد که آن اوایل سلیقهای روی نحوه مدیریت و سازندگی کشور بود و بعداً سیاسی و مسائل دیگر عمیقتر شد. هر سه خودر ا وفادار به انقلاب و امام میدانستند. اما تقریباً سه رویکرد وجود داشت. یکی رویکرد همچنان چپ با نگاه به اقتصاد دولتی، نمی خواهم بگویم سوسیالیستی اما با الگوبرداری از برخی از اینها که منافاتی با ارزشهای اسلامی نداشته باشد که قدری هم متناسب با شرایط زمان جنگ بود. یک گروه تحت عنوان اقتصاد داخلی بیشتر تمایل به مکانیزم بازار سنتی، بازارهای داخلی بودند که اینها متهم به این میشدند که به پیچیدگی اقتصادی جدید آشنا نیستند و قدری بر اساس روابط تیمچه و حجره فکر میکردند. اتهاماتی که مخالفان به اینها میزدند، اینها به آنها میگفتند شما چپ هستید و گرایشهای سوسیالیستی –اسلامی دارید و اینها میگفتند شما نگاههای تیمچه بازاری دارید.
نگاهها در دولتها برای توسعه به سوی غرب بوده است
یک جریان سومی هم کمکم در حکومت مطرح شد و کمکم قویتر هم شد. اوایل دهه 70 افکار عمومی احساس کردند تغییر رویکردی در حوزه مسئله پیشرفت و سازندگی در کشور شده است. اقبال به غرب و قدری باید اقتصادی اندیشید تا مثلاً انقلابی و ایدئولوژیک باشد. شعار توسعه اقتصادی اصالت پیدا کرد و اواخر دهه 70 که دولت دیگری آمد در حوزه اقتصاد و توسعه و سازندگی و پیشرفت رویکرد به غرب داشت. علاوه بر او حوزه سیاست و توسعه سیاسی هم اضافه شد. چون قبل از آن صحبت از دموکراسی غربی و لیبرال دموکرسی و گرایشهای لیبرال در حوزه اعتقادات، در حوزه سیاست نبود و بیشتر در حوزه اقتصاد و فرهنگ بود. تحت عنوان این که باید فرهنگ بازتر باشد.
در این دوره، اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 شعار اصلی توسعه سیاسی شد یعنی مسئله اقتصاد از اولویت افتاد اما مبانی اقتصادی همچنان گرایش به غرب بود و بعد به سمت لیبرال-دموکراسی رفتند. توسعه سیاسی با تعریف غرب و در حوزه مسائل فرهنگی این لیبرالیسم فرهنگی تقویت شد و هم در حوزه سیاست و حاکمیت مسئله لیبرالیسم سیاسی مطرح شد.
همچنان در بحث سازندگی و توسعه رویکرد به غرب باقی بود ولی اقتصاد تقریباً اولویت دوم شد. مسائل سیاسی اولویت اول شد. دوره بعد باز جریان و کسانی آمدند که صحبت از بازگشت به ارزشهای انقلابی در اقتصاد کشور و عدالت و سیاست خارجی گفتند و شبیه حرفهای امام و انقلاب و رهبری گفتند اما در عمل به خصوص آن سالهای آخر اینها تقریباً باز همان مسیر را دور زدند. کمکم شعار عدالت، تعریف توسعه زیر حوزه گرایش غرب و امریکا و این که این شعارها را کنار بگذاریم، قرار گرفت. بخشی به دلیل سختی و مشکلات کار است. طبیعی است. نمی خواهم بگویم هیچکدام از این جریانات خائن بودند یا قصد خیانت داشتند. همه دولتها قصد خدمت داشتند. منتها الگوها در برخی مواقع درست و در برخی مواقع غلط بود. بقیه هم اقتضائات زمان بود. اقتضاء جنگ هر مدل اقتصادی نبود و نمیشد. اقتصاد پس از جنگ نمیتوانست همانند اقتصاد جنگ باشد و حتماً باید تفاوتهایی میکرد. همینطور تا امروز شرایط پس و پیش میرود. همین الان شما نگاه کنید در حاکمیت جمهوری اسلامی باز دستکم دو دیدگاه داریم. یک دیدگاه این که ما برای توسعه و پیشرفت اقتصادی، حل مشکلات اقتصادی باید با غرب و در راس آن با امریکا همکاری کنیم و شعارهای مرگ بر امریکا و این شعارهای تند را نباید داد. می گوید یا انقلاب یا اقتصاد!
یک دیدگاه هم معتقد است که اقتصاد از درون اصلاح میشود. از بیرون نه کسی میخواهد و نه کسی میتواند اقتصاد شما را درست کند. اصلا نمی خواهند و به اینها نمیشود اعتماد کرد. اصل حل مسئله باید در داخل اتفاق افتد البته موانع خارجی هم باید برطرف شود. از قضا اقتصاد وقتی درست میشود که توام با انقلاب باشد. یعنی نگاه انقلابی، مقاومتی، مردمی به اقتصاد تنها راه نجات است. البته برای رفع موانع بیرونی هم باید تمام تلاش را کرد. این اختلاف و این دو دیدگاه همچنان وجود دارد. همه هم حسن نیت دارند و هیچ کسی را نباید متهم کرد که خائن است و قصد خیانت دارند یا اینها میخواهند جنگ شود و یا اینها میخواهند کشور عقب افتد یا آنها می خواهند کشور را به امریکا بفروشند. چنین نیست. همه بالاخره جزو مسئولین نظام در این 30 و چندی سال بودند. ولیکن دو دیدگاه همچنان وجود دارد.
فشارهای روی ایران بر هر کشوری وارد میشد از بین میرفت
حال به امیرکبیر بازگردیم و ببینیم این دو دیدگاه آن زمان نه عیناً همانند الان ولی این دو رویکرد کلی همان زمان هم مطرح بود. البته ایران کنونی کجا و ایران زمان امیر کبیر کجا! به خصوص ایران پس از انقلاب کجا و انقلاب پیش از انقلاب کجا! ایران الان کشور بسیار مقتدری نه تنها به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک بلکه به لحاظ اقتصادی و جایگاه استراتژیک در منطقه و جهان شده است. مشکلات اقتصادی وجود دارد ولی این را توجه کنید که این فشارها و این مشکلات روی هر کشور همانند ما پیاده میشد تا کنون ده بار از بین رفته بود.
من شخصاً معتقدم همه دولتها خدماتی داشتند و به خدمات همه باید احترام گذاشت. همه هم چون بشر هستند صدماتی زدند. هر کدام یک نوع صدمات زدند و انها را باید نقد و ارزیابی کرد. امیرکبیر وصیت کرد و در کربلا دفن شده است و در خود حرم سیدالشهدا و نزدیک ضریح ایشان دفن شده است، ایشان خدمات فرهنگی بزرگی هم داشت، ایشان جلوی جریان بابی گری و جریانهای بهائی که بعداً به وجود آمد ایستاد، امیرکبیر دستور دستگیری علیمحمد باب را داد و با او مناظره کردند تا ببینند مشکل در نظری است یا مریض است. در مناظره رئیس بابیها و بهائیها چندین بار شکست خورد. حتی اعتراف و توبه کرد و باز ادامه داد. معلوم بود توطئه و دروغ است و امیرکبیر نقش اصلی در اعدام علی محمد باب داشت. این بابیها و بهائیها خیلی دشمنی با امیرکبیر دارند. انگلیسها کاملاً دشمن امیرکبیر هستند. تمام سفارت های کشورهای بیگانه که قصد تصرف و دخالت در ایران را داشتند دشمن امیرکبیر بودند. در دربار دشمن داشت البته به امیرکبیر کسانی انتقاداتی وارد کردند که این نقدها هم قابل بررسی است.
ارتباط با جهان باید عادلانه و بر اساس عزت و استقلال باشد
ولی روی هم رفته امیرکبیر شخصیت مصلح بود. از همان زمان تاکنون این بحث است که برای سازندگی و پیشرفت باید با جهان و از جمله غرب و شرق باید ارتباط داشته باشیم. ضمن این که موقعیت غرب و شرق هم تغییر کرده است. زمان امیرکبیر چین یا شرق آسیا قدرت اقتصادی نبود. الان چین، شرق آسیا به لحاظ اقتصادی از غرب پیشی میگیرد. شرایط عوض شده است ولی همچنان این بحث وجود دارد که ما با همه جهان ارتباط اقتصادی داشته باشیم. منزوی نباید بود اما مستقل باید بود. استقلال اقتصادی، عزت یک چیز با ارتباط اقتصادی با کل جهان کاملاً سازگار است منتها ارتباطات باید عادلانه و بر اساس حقوق ملت و عزت و استقلال باشد.
این فکر که باید بین استقلال و پیشرفت و بین عزت و توسعه باید یکی را انتخاب کرد. هر دو با هم نمیشود. قدری از عزت و استقلال و شعارهای انقلابی بزنیم و در عوض قدری به غرب و شرق نزدیک شویم. نزدیک شدن عیبی ندارد تسلیم شدن اشکال دارد. ما تسلیم شویم و انها قدری آوانتاژ میدهند و قدری مهلت میدهند و ما در این نفسکش اقتصاد خود را خوب میکنیم و دوباره همین حرفها را میزنیم. این حرفها دیر نمیشود. این هم باید بررسی شود که چه میزان واقعبینانه بوده است. همان زمان امیرکبیر منظورم است. اتفاقاً همان خط در زمان قاجار بین روشنفکران، به اصلاح روشنفکران داخل دربار طرفدار داشت. یکی از طرفداران این ایده خود ناصرالدین شاه و شاهان قاجار بودند.
پهلوی، مروج ناسیونالیسم وابسته به غرب بود
بعد رژیم پهلوی کلاً تعریفش از توسعه و پیشرفت همین بود. میگفت پیشرفت همان غربزدگی است. ایران باستان علیه اسلام میگفت. زبان فارسی را علیه قرآن میگفت. اما وقتی در مقابل زبان انگلیسی و فرهنگ غرب و انگلیس و امریکا میشد دیگر از ایران باستان و کوروش و داریوش و ... هیچ چیزی نمیگفتند. خشایارشاه و کوروش و داریوش و آن ماجرا در برابر غرب و اربابان خود این حرفها را نمیزنید؟ چرا اینجا نمی گویید همین کوروش و داریوش تا اتن را گرفتند؟ چرا نمی گویید مصر شمال افریقا را از دست شما خارج کردند؟ دو سردار و امپراطور روم جلوی اسب شاهان ایران زانو زدند و اسیر شدند. او بالای اسب است و این پائین اسب است. چرا آنها را در برابر غرب بیان نمیکنید؟ این ناسیونالیسم از نوع وابسته بود. یعنی ملیگرایی اینها هم ملی نیست. پیشرفتطلبی آنها هم پیشرفت نبود، همه مونتاژ و واردات و وابستگی بود. پیشرفت به شرط وابستگی بود. پیشرفت به شرط لبخند به استکبار بود. پیشرفت به شرط تسلیم شدن بود. پیشرفت به شرط عقبنشینی بود. پیشرفت به شرط این که بگوییم ما نمیتوانیم و شما میتوانید. این دو دیدگاه را الان مقایسه کنید.
مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی خیلی دقیق و زیبا در این کتاب امیرکبیر تفاوت این دو جریان را تبیین کرده است ولی متاسفانه هنوز در نظام و مسئولین ما دو جناح و دو تفکر درباره این قضیه وجود دارد و دیدگاههایی عوض شده است و بوده و هست و نیست، خیلی پس و پیش شده است. سه محوری که عرض کردم اینها است: یک؛ تحت عنوان تشویق صنعت و تکثیر ثروت است. عنوان بسیار مهمی است که خیلی دقیق توسط آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب امیرکبیر قبل از انقلاب تحلیل شده است.
روشن بود ایران باید به صنعت جدید مسلط و مسلح میشد و امیرکبیر به این قضیه توجه کرد که ما اگر در حوزه اقتصادی و نظامی صنعتی و قوی نشویم نمی توانیم مقاومت کنیم؛ دوباره اینها بر ما کامل مسلط میشوند و ما رعیت و برده اینها میشویم. یک صورت مسئله پیش امد. غرب به لحاظ صنعتی از ما جلوتر است. ما چه کنیم؟ آیا بگوئیم چون اینها غربی هستند یا شرق هستند ما از غرب و شرق صنعت و تکنیک و اینها نباید بیاموزیم؟ این شکست ایران است. بگوییم باید بیاموزیم حالا صحبت این است که چگونه بیاموزیم؟
از زمان امیرکبیر عدهای بودند که میگفتند برای پیشرفت باید کشور را به غرب واگذاریم
امیرکبیر یک روش داشت و جریانهای غربگرا در حکومت روش دیگری داشتند. آنها میگفتند کشور را تحویل اینها دهیم. اینها بلد هستند. شهرها و جزایر و بنادر خود را به اینها بدهیم. به عنوان امتیاز همه چیز را به اینها بسپاریم. میرزا ملکمخان و آخوندزاده ببینید چه چیزهایی میگویند. بعدها تقی زاده و امثال اینها [چه گفتند]. مثلا یکی بگوید نه فقط ماشین و قطار باید از انجا بیاوریم باید مدیر بیاوریم. باید کمپانیها را دست آنها بدهیم. نگویید کمپانیها غارت میکنند، بگذارید غارت کنند در عوض چیزی به ما می رسد و ما هم پیشرفت میکنیم.
امیرکبیر میگوید صنعت مدرن اروپا را باید اقتباس کنیم اما چگونه؟ استادکاران باهوش و خوشذوق ایرانی را انتخاب کرد و به پترزبورگ فرستاد که غرب روسیه در آن زمان توسعهیافته بود. رشتههای جدید صنعتی که به درد کشور میخورد و ما به خاطر نداشتن این صنعتها به غرب وابسته و آسیبپذیر هستیم و هر زمان بخواهند تحریم میکنند و ما را تحت فشار قرار دهند، بروید اینها را قوی کنید و رخنههای نفوذ را ببندید.
40-10 رشته است. الان هم در هواپیماسازی و چند رشته است که فشار میآورند. برخی اذعان دارند کل اتمی را بدهید و 100- 50 هواپیما بگیریم. میارزد! عکس با آن پخش کردند ولی نفهمیدیم اجارهای است یا خریدند. چرا این گونه باشیم؟ تا چه زمانی این گونه باشیم؟ هواپیما بسازید. ما میتوانیم. ما میتوانیم از جنگ و انقلاب به این ملت رسیده است. کاری که امیرکبیر زور زد بگوید بخش کوچکی هم نتوانست آموزش دهد امام ملت را با همین منطق سیستم ساخت و این کار را کرد. این خدمت بزرگی بود.
امیرکبیر گفت بروید صنایع را بیاموزید و صنایع را هم ما انتخاب میکنیم. نگذارید آنها به شما تحمیل کنند. آنها به ما نگویند چه چیز باید یاد بگیرید، ما تصمیم میگیریم. ما ارتباط اقتصادی و علمی باید داشته باشیم و بر اساس نیازهای خود تصمیم بگیریم که چه کسی در چه رشتهای برود. انها میگفتند در این رشته ها نیایید و به این رشتهها وارد شوید. مثلا میگفتند وارد رشته تربیت معلم شوید. چون اولین دانشگاه تربیت معلم تشکیل شد و قبل از دانشگاه تهران بود. برخی رفته بودند صنایع نظامی بیاموزند که ارتش ایران قوی شود و در مقابل روسها و انگلیسها مقاومت کند و انها گفتند اینها فایده ندارد و کارهای واجبتر وجود دارد و اینها را فراماسونر کردند. لژهای فرانسوی و انگلیسی و تربیت معلم بود. تا اینها داخل ایران بیایند و برای وابسته کردن حکومت، نه برای پیشرفت کشور کادرسازی کنند.
امیرکبیر گفت خیر. افرادی را فرستاد بلورسازی، کاغذسازی، چدن سازی، نساجی، کارخانهها و کارگاههای جدید یاد بگیرند و در تهران و اصفهان و ساری و جاهای مختلف بیاورد. این را فرستاد و گفت از انگلیس و کشورهایی که دنیا را چپاول میکنند و با ما سابقه استعماری دارند استاد نیاورید. بروید از اتریش استاد بیاورید و دقیقا هم در ایران این نیازها را داریم. تحقیقات دقیق انجام میدهید. چند تیم آنجا میروید و گزارش دقیق میآورید چه صنایعی و چگونه. دو متخصص برای صنعت ماهوتسازی فرستاده است. آنجا دو متخصص را بگیرید که اینها انگلیسی و فرانسوی نباشند چون اینها دنبال استعمار و نفوذ هستند مثلاً اتریشی باشند را استخدام کنید و بیاورید.
اینجا نامه امیرکبیر در روزنامه وقایعاتفاقیه وجود دارد که میگوید ماهوت زیاد به مصرف ملبوس اهالی ایران میرسد. بسیار لازم است که ماهوتسازی را اهالی ایران یاد بگیرند. این صنعت در ایران شایع شود. دو نفر ماهوتساز ماهر قرار است مواجب این دو نفر 700-600 تومان داده و با خود بیاورید و خرج ایاب و ذهاب انها به قدر قابلیتشان داده میشود. نمونهای از اسبابآلات کارخانه ماهوتسازی را با خود بیاورند. یعنی مشخص شود چه چیز میخواهند به ما آموزش دهند. به درد ما اینجا میخورد یا خیر. معلوم است که در این امر مسامحه نخواهید کرد. 13 رمضانالمبارک 1267.
صد و خردهای سال پیش بود. بعد به مسیو جان.داوود(24:58) دستور میدهد که چند نفر دانشمند معدنشناس و معدنکار برای استخراج معدن از اتریش و پروس استخدام کنید و به ایران بیاورید. انگلیسی نباشند. همین الان این بحث وجود دارد.
برخلاف وصیت امام، بیشترین بورسیهها به انگلیس فرستاده شد!
امام در وصیتنامه خود بیان کرده است که دانشجو به خارج میفرستید به کشورهایی که سابقه استعماری در ایران دارند نفرستید. یعنی امریکا و انگلیس به خصوص نفرستید. دقیقاً بعد از امام بیشترین بورسیه به انگلیس فرستادند.
امیرکبیر آن زمان این را میفهمد. الان هم این دعوا وجود دارد. الان هم این دو خط وجود دارد. انگلیس و امریکا که سابقه استعماری دارند، همین الان در جهان استعمار و جنایتکار هستند. با اینها رابطه اقتصادی و سیاسی باید داشته باشیم یا با کشورهایی که سوقصدی به ایران و ملت ما نداشتند و ندارند؟
بعد امیرکبیر کارخانههایی را تاسیس میکند. دو کارخانه شکرریزی و قندسازی در ساری تاسیس میکند که ماهی ده خروار محصول به تهران بیاورند. مصرف قند و شکر تا آن روز از هند وارد میشد. ایران خودکفا شد. پس قدم بعدی خودکفایی است. نه این که مرز گمرکها باز باشد و جنسهای بنجول کمپانیهای غربی بریزد و ارز ببرد و هم الگوی مصرف را برهم بریزد و هم دلار ما را نابود کند. ما که تحریم هستیم چرا اینها را میدهند؟ همه کالاهای مصرفی را میدهند. شیکترین ماشین داخل ایران میاید. ایران تحریم است. این ماشینها را هیچ جای دنیا نمیبینید. خود کشورهای غربی و اروپایی این ماشینهای گران چند میلیاردی را ندارند و تکوتوک دیده میشود. اینجا گاهی بیشتر است!
کالاهای مصرفی و جنسهای بنجول در بازار پر است؛ تحریم هستیم. چیزهایی که باید بیاید و به در این ملت میخورد انها نباید بیاید. یک کارخانه نخریسی بزرگ با چهار طبقه در تهران، کارخانههای حریربافی در کاشان، چلوار بافی تهران، کالسکه سازی در اصفهان، کاغذسازی در تهران و اصفهان، بلورسازی در قم و اصفهان، چینی سازی در تهران و قم، همه اینها و امثال اینها کارهایی است که امیرکبیر انجام داده است.
می گوید ببینید کشور در کجا معطل است و مشکل ما چیست. بعد خودتان بروید و از کشورهایی که سابقه استعماری ندارند نمونه را ببینید و دزدی هم این وسط به نام حق دلالی و غیره نشود. بعد اینجا بیاورید و آموزش دهید. نه این که کالای او را بخرید. آموزش دهید و خودمان کارخانه درست کنیم. این روش ارتباط با غرب و شرق و جهان است. این روش درست است. این پیشرفت واقعی و توسعه قبول است. بعد می گوید در عین حال امیرکبیر صنایع داخلی حمایت میکرد. این اختلافات الان هم وجود دارد.
باید چیزی را وارد کرد که به تولید داخلی صدمه نزند
واردات لازم است اما واردات چه چیزی [باید باشد]؟ واردات چیزی که به تولیدات داخلی صدمه نزند و واقعا نیاز باشد. تحریم هستید و ارز ندارید چرا این چیزها را وارد میکنید. امیرکبیر درک کرد به مقتضی طبع سرمایهداری جدید و صنعت ماشینی که ابتکارش دست دولتهای استعمارگر بود استعمارگران برای رواج بازار محصولات صنعتی خودشان و تضعیف تولید داخلی و بنیه مالی اکثر ملتهای عقبمانده صنایع داخلی، دستی و ملی این کشورها را نابود می کند.
الان هم بحث همین است. الان هم دو تفکر وجود دارد. یک تفکر میگوید این واردات را به نفع یک کشور نبندید و صنایع داخلی و تولیدکنندگان ورشکست شوند. این خط امیرکبیر است. یک دیدگاه هم میگوید وصل شویم و ارد کنیم. بخرید و بدهید و بروید. ایشان میگوید امیرکبیر مساعی فراوانی برای توسعه و تکمیل صنایع داخلی کرد. مثلا قبل از امیرکبیر لباس سربازان را از ماهوتهای انگلیسی-پارچههای انگلیسی- تهیه میکردند. امیرکبیر گفت دیگر حق ندارید هیچ لباسی از لباس نظامیان را از پارچههای انگلیسی تولید کنید. کارگاههای داخلی فعال شوند و فقط باید از کارخخانههای داخلی تهیه کنید. دیگر هیچ پارچه لباسی از انگلیس وارد نمیکنیم. الان هم بحث سر همین است. الان هم دو تفکر وجود دارد.
امیرکبیر دستور داد لباس نظامیان از شال چوخای پشمین مازندرانی تهیه شود و این باعث شد شالهای مازندرانی توسعه بیسابقه یابد. شالهای دستی کرمانی هم در زمان امیرکبیر به تشویق او به قدری عالی و زیبا بافته میشد که با شالهای کشمیری رقابت می کرد و معروف به شال امیری شد. یعنی به سرعت کارگاههای داخلی فعال شود و تولیدات رشد کند و وارد نکنید به خصوص از کشورهای دشمن وارد نکنید. امریکا و انگلیس کشورهای دشمن نیستند چه کشوری دشمن است؟
وادادگی اقتصادی ضد نگاه امیرکبیر است
در همین شرایط هنوز پولهایمان را از بانکها رها نکردند. هنوز بانکها در فشار تحریمها است و سریع ماشینهای پرمصرف بنزین و گران را که رو دست کمپانیهای امریکایی مانده است، خریدند. جنسهای آن چنانی خریداری کردند. این تفکر توسعه وابسته ضد تفکر امیرکبیر است. توسعه غربزده و تسلیم در برابر غرب، وادادگی اقتصادی ضد نگاه امیرکبیر است. حتی امیرکبیر گفت سردوشی ارتشیها را چرا از اتریش وارد میکنید؟ اینجا نمیتوانید کارگاه خیاطی راهاندازی کنید و سردوشی برای خود تولید کنید؟ این اندازه توخالی شدید؟
یک روز سردوشی زیبایی توسط خانمی به نام بانو خورشید در داخل دوخته شده بود امیرکبیر دید و پسندید و زن را تشویق کرد و گفت امتیاز تهیه سردوشی افسران ارتش را 5 سال به این خانم و همکارانش واگذار کنید. تولید داخلی است. دستور داد برای او کارگاه و ابزار کار ایجاد شد و شاگردان زیادی در خدمت او گمارد تا سردوشی افسران ارتش کلاً از داخل تامین شود.
نیازمند امیرکبیر دیگری هستیم
یعنی این خانم در خانه دوخته بود را تبدیل به کارگاه بزرگ کرد و چندصد نفر اشتغال و تولید داخلی و بینیازی از واردات را درست کرده است. این است که امیرکبیر را امیرکبیر کرده است. ما متاسفانه امیرکبیر دیگری لازم داریم و الان در مدیریت اقتصاد و واردات و صادرات کشور نداریم. آقای هاشمی مینویسد امیرکبیر معتقد بود این خیانت به ملت است که چیزهایی که ممکن است در داخل کشور ساخته شود از خارج وارد شود. اگر آن زمان خیانت بود الان هم خیانت است. روی همین عقیده امیرکبیر اجازه نمیداد برای صنعتی شدن واقعی کشور، نه مونتاژکار شدن، یک روز هم سهلانگاری شود. این سیاست 100 درصد ملی چند سال بعد از امیرکبیر اگر ادامه داشت کشور ما بازار مصنوعات بونجول کشورهای غربی نبود و ثروت ما سیلوار به طرف غرب نمیرفت.
الان هم چنین است. صورت مسئله الان هم همین است. دو تعریف از ارتباط با غرب و توسعه داریم. می گوید امیرکبیر چنان از صنایع ملی در برابر هجوم صنایع غرب که مثلا بینینگ مورخ انگلیسی، با عصبانیت در کتاب خود مینویسد، امیرکبیر علاقه مخصوصی دارد با تشویق صنایع ملی تمام صنایع خارجی و اروپایی را از ایران بیرون کند. این سیاست امیرکبیر ناشی از کوتهبینی است و کمکی به پیشرفت و مدنیت ایران نمیکند.
میگوید امیرکبیر عقبافتاده نادان است. همواره میخواهد تولید داخل را تقویت کند و نمی گذارد ما محصولات خود را به اینها قالب کنیم. آقای هاشمی میگوید باید به این مورخ غربی گفت اگر منظور شما این است که امیرکبیر با تشویق صنایع ملی میخواسته مصنوعاتی که از خارج به قیمت گزاف به ایران قالب میکردند، بیرون کند صحیح است ولی این دیگر کوتهبینی نیست. این بلند همتی و استقلال طلبی است. این عزت کشور است. درهای واردات را کنترل کنید نه این که کامل ببندید. اگر نظر شما این است که امیرکبیر نمیخواسته ایران صنعت جدید را اقتباس کند و ایران را صنعتی کند این غرضورزی است و دروغ است. لابد تقصیر امیرکبیر در پیشگاه طرفداران استعمار غرب این بوده است که او نمیخواسته صنایع ملی ایران همانند صنایع هندوستان به کلی نابود و ورشکسته شود و کل ملت ایران همانند ملت هند به اسارت انگلیس درآید. الان هم وضع ما همین است. طرفداران توسعه لیبرال، طرفداران سازش با غرب و امریکا، این که با امریکا و غرب بسازیم اقتصاد پیشرفت میکند، چه فرقی دارند با کسانی که به جان امیرکبیر در آن زمان افتادند؟
خیلی جالب است در کتاب زندگی میرزا تقی خان امیرکبیر میگوید سالها پس از سقوط امیرکبیر یک عده در باغ چهل ستون اصفهان نشسته بودند. گدایی آمد و پس از این که از هر کسی چیزی گرفت اجازه خواست سرگذشت خود را نقل کند. گفتند بگویید. گفت میدانید چرا من این اندازه بیچاره شدم؟ من که بودم و چه شدم؟ گفت چند سال قبل فرمانده اصفهان عدهای از استادان دواتگر را احضار کرد و گفت بهترین استاد از بین خود را انتخاب کنید. همه من را انتخاب کردند. فرماندار گفت امیرکبیر شما را از تهران خواسته و مخارج سفرتان را هم داده و سریع به تهران بروید. میگوید به تهران رفتم. وارد اتاق شدم. امیرکبیر سماوری را تازه با خود از روسیه آورده بود به من نشان داد و گفت: میتوانید چنین چیزی بسازید؟ اندکی نگاه کردم و جواب دادم بله، برای من کاری ندارد. گفت این را بردارید و ببرید و از روی آن یک سماور بسازید و بیاورید من ببینم. رفتم همانند آن سماور را که معرفی کرد ساختم و به خدمت او آوردم. کار من را پسندید و گفت از اصل هم بهتر شد. از من پرسید این سماور چند تمام شد؟ گفتم روی هم رفته 15 ریال تمام شد. امیرکبیر خوشحال به منشی دستور داد امتیاز ساختن این سماور را 16 سال به نام این آقا صادر کنید و هر چه کارگاه و همکار و شاگرد میخواهد به او برسانید. هم برای آنها شغل ایجاد شود. قیمت هر سماور هم 25 ریال از تو میخریم. به اصفهان بازگردید و به حاکم اصفهان دستور میدهم وسائل کار شما را فراهم کند.
میگوید تا به اصفهان رسیدم حاکم اصفهان خواست و گفت کارهای کارگاهتان را مرتب کنید و هر چه خرج شود از خزانه و بیتالمال میدهیم. 200 توامن خرج احیای کارگاه من شد. ولی تفکر دوم هم بیدار است. می گوید کارگاه آماده شد و امدم کارگر بگیرم و شاگرد بگیرم و شروع کنیم که گسترش دهیم و دیگر سماور وارد نکنیم. اما ناگهان یک فراش حکومتی همانند اجل معلق آمد و بدون این که به من چیزی بگوید من را مانند دزد بستند و نزد همان حاکم آوردند و با ارعاب و تهدید به من گفت امیرکبیر را در تهران گرفتهاند. آن پول که به تو دادند برای دولت است. پس دهید. من گفتم خرج کارگاه شده است. تمام زندگی من را فروختند و 30 تومان هم کسر آوردم. به خاطر همان 30 تومان من را بازار آوردند و آن قدر چوب زدند تا بدنم ناقص شد و بینایی چشمم از بین رفت و دیگر گدایی میکنم.
هر کشوری بگوید «ما میتوانیم»، از هستی ساقطش میکنند
بعد نویسنده کتاب میگوید در کشورهای اسیر استعمار سرنوشت کسانی که برخلاف منافع استعمار و غرب عمل کنند همین است. هر جا یک کشوری بگوید ما میتوانیم معنیاش این است ما اختراع، اکتشاف، نوشتهای، عملی و علمی که در راه مصالح کشور علیه منافع استعمار باشد فوری از هستی ساقط میکنند.
من نمیگویم انگلیس و غرب بر کشور ما مسلط هستند ولی معتقدم در کشور نفوذ دارند. ده تیم تحقیقاتی بررسی کنند در این 20-10 سال چه تعداد افراد داخلی اقدام و سرمایهگذاری برای راهاندازی کارگاههای تولیدی در حوزه صنعت، مزارع بزرگ کشاورزی، دامداری، تا تولید علم در رشتههای مختلف، تا تولید علم در علوم انسانی کردند و همه 5 قدم نرفتهاند که سرشان به تیرک انواع موانع خورد و طبیعی و مصنوعی ورشکست یا پشیمان شدند. کسی هم نبود اینها را بررسی کند.
من اینها را عادی نمیدانم. بخشی به خاطر بروکراسی غلط است اما بخشی قطعا برنامه و پروژه است. یک عده در داخل و یک عده در خارج با هم همدست هستند. نمونه دیگر معادن است. میگوید امیرکبیر برای این که کشور صنعتی شود و با غرب رقابت کنیم، اذعان دارد باید معادن استخراج شود. همان زمان دکتر پلاک گفته بود کمتر کشوری در جهان به لحاظ معادن فلزات با ایران برابری میکند. میگوید انگلیس این را فهمیده است. نفت ایران هم کشف شده است و فهمیدیم نفت دارد. معادن هم قوی است.
چرچیل گفت اگر ایران و نفت ایران و امکانات ایران نبود ما جنگ اول و دوم بینالملل را باخته بودیم. در همان جنگ اول که نصف ملت ایران از گشنگی در خیابانها مردند. نزدیک به ده میلیون از 20 میلیون کشته شدند. چون انگلیسها آمدند کل غذا و تولیدات کشور را به زور برای ارتش خود در جنگ بردند و ملت ایران هزار هزار در خیابان میمردند. در کتابهای تاریخ ما حتی اینها نوشته نمیشود. این اندازه انگلیس محترم است.
امیرکبیر دستور داد معادن زیادی در ایران است و انگلیسها و غربیها روی این برنامهریزی میکنند. روی اصول علمی و فنی جدید استخراج کنیم و بشناسیم. کارشناسانی را به اتریش یا فلان جا بفرستید. اتریش از کشورهایی بود که سابقه استعماری ندارد. یک کشور کوچکی است و در هیچ جایی مخصوصاً در ایران جایی ندارد. برخی از اینها در افریقا داشتند اما در ایران نداشتند.
نامه نوشت و گفت در باب انتخاب استاد معدنچی اهتمام کنید که از جمع فلزات خصوصاً طلا و نقره و منابع زیرزمینی سررشته کامل داشته باشد و انشاالله استادان را زود بیاورید و بیش از این طول ندهید. بعد میگوید ما استادان را نگه نمیداریم. ما یک الی دو سال میخواهیم که آموزش دهند و بعد بروند. میگوید کارشناسانی که برای مدرسه دارالفنون نیازداریم: یک نفر معلم معدن و دو نفر معدنچی که در معدن کار میکنند. یعنی هم تئوری را درس دهد و هم دو معدنچی که در معدن کار میکند عملی درس دهند. چیزی که همین الان هم در نظام اموزش مشکل داریم. تئوری همه بالا هستند و جزو بهترین دانشجویان جهان هستند. در عمل دستوپاچلفتی هستند. این هنوز هم هست. امیرکبیر میگوید کارشناس معدن را میاورید کافی نیست دو معدنچی هم بیاورید که در معدن کار میکنند آموزش دهند چطور است. عملی هم آموزش دهند.
ما میگوییم امیرکبیری باشید!
دستور داد امتیاز استخراج هیچ معدنی را به اجنبی حق ندارید بسپارید. ما امتیاز هیچ معدنی را به غربیها و دیگران نباید بدهیم. این روش است. میگوید زیر خاکها گنج مدفون است. غربیها آمدند اینها را غارت کنند و بروند. بقیه کشورها اعم از هند، عراق را غارت کردند. قبل از ایشان امتیاز معادن آهن قراجهداغ را به یک انگلیسی به نام سرهنری لیندسی برون سپردند. امیرکبیر دستور داد حق امتیاز او را سلب و قطع کنند. گفت ما اینجا از انگلیس و از کشور استعمارگر کارشناس نمیپذیریم. ما همین را الان میگوییم. توسعه، سازندگی، پیشرفت دارید این گونه باشد. امیرکبیری باشد. نه تسلیم در برابر غرب و تقرب به غرب و چاپلوسی برای غرب باشد. استقلال حرف بیخودی است و با شعارهای انقلابی و این حرفها مانع پیشرفت کشور میشوید.
بعد شروع به تشویق مردم کرد و پولداران داخلی برای سرمایهگذاری در رشتههای داخلی به خصوص معادن بخش نامه صادر کرد.
یک: استخراج معادن کشور برای همه ایرانیان و نه هیچ بیگانهای آزاد است. هر صاحب سرمایه و صاحب تخصص داخلی ادعا میکند میتواند معدنی را احیا کند به او امتیاز میدهیم تا انجام دهد. سهم خود را هم عادلانه بردارد و غارت هم نکند و معدن هم برای کشور احیا شود.
دو: سرمایههایی که برای استخراج معادن بکار برده میشود تا مدت 5 سال از پرداخت مالیات و عوارض معاف هستند. خیلی عقلانیت جالبی است. شما الان میخواهید تولیدکننده راه بیفتد همانند بقیه با او برخورد میکنید؟ هنوز راه نیفتاده کمر او را با مالیات و انواع چیزها میشکنید. امیرکبیر میگوید 5 سال اول هیچ مالیاتی از او نگیرید تا احیا شود. بعد مالیات عادلانه و عاقلانه دریافت شود. در پناه این یک نهضت استخراج معدن شروع شد. مس و آهن فراوان که به درد توپ ریزی و مهمات ارتش هم میخورد استخراج شد. از معادن ماسوله گیلان آهن برای ساختن لوله تفنگ و ابزارآلات جنگ بیرون آمد. از معادن آهن بلوک نانینگ مازندران آهن زیادی بیرون آمد. معدن رحمت اباد به کار افتاد. هیئتی برای مطالعه معادن کردستان به منطقه فرستاد که ریشارد خان هم در بین آنها به عنوان متخصص بود.
ولیکن این خورشید زود غروب کرد. هنوز این پروزهها به نتیجه نرسیده بود غرب و انگلیس از طریق دربار امیرکبیر را حذف کرد. گفتند این خطرناک است. این دنبال توسعه و پیشرفت با مدل اسلامی-ایرانی است نه با مدل توسعه لیبرال-دموکراسی غربی! تا امیرکبیر از سر راه کنار رفت جلوی اینها را هم گرفتند. دولت مرکزی به دستور غرب و انگلیس گفت استخراج معادن ذغال سنگ شاهرود و و سایر معادن همه ممنوع شود. شرکتهای داخلی همه ممنوع شود.
در کشاورزی دستور میدهد باید به توجه ویژه به کشاورزان شود. این کشور باید غذایش و حیواناتش باید 100 درصد تامین داخل باشد. از هیچ مرزی کسی نتواند ما را تحت فشار قرار دهد. این یک اصل است که امیرکبیر اعلام کرد به مناطق خوزستان و دشت گرگان؛ اصلاح بذر و آبادی کشور در جاهای مختلف فعال شد. سد عظیم نادری روی رودخانه کرخه بنا شد.
جالب است بدانید روی کرخه و کارون امیرکبیر دستور میدهد سد بسازند. کار را شروع میکنند. شاه هم اجازه میدهد. بعد انگلیس به شاه دستور میدهد و فشار وارد می ند و تهدید و تحریم میکند که این سد نباید ساخته شود. بعدها راهآهنی که ساختند، همه میگویند رضاشاه و انگلیس در کشور راهآهن ساخت. راهآهنی که آنها ساختند تنها مسیری بود که انگلیس نیاز داشت. از بندر جنوب تا شمال زمان جنگ بود و باید نیرو میبردند. غذا و مهمات برای نیروها باید می بردند. آن راه آهن را برای خود ساختند لذا این خط راهاهن اصلا از اغلب شهرهای ایران عبور نمی کرد. در بیابان بود. راهاهن اگر برای مردم و ایران است که شهر به شهر باید جلو بروید. پل ها و چیزهایی که ساختند همه برای مصارف خودشان بود.
سد رودخانه گرگان زیرنظر مهندس میرزاحسن با هزار کارگر در کمتر از یک سال ساخته شد. اصلاح قناتهای نوگنبد یزد که ویران شده بود، دوباره برای کشاورزی احیا شد. بنای سد بزرگ در اتصال دو رود در قم، پل فلان، اتمام کار نهر عظیم که اب رود کرج را به تهران برساند، شروع کار انتقال آب از شمیران به تهران که ناتمام ماند، ترویج کشت پنبه معروف به پنبه امریکایی که تازه امده بود، میگفتند امریکاییها را اجازه ندهید بیایند اما پنبه امریکایی بیاید. پنبه را لازم داریم ولی خودشان نباید بیایند.
چگونه انگلیس ایرانیها را تریاکی کرد؟
جالب است انگلستان جنگ تریاک راه انداخته بود. در اسناد وجود دارد که انگلستان وقتی آمد غربیها تمام کمپانیهای تولید و صادرات بازارهای اصلی تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، تبریز و اهواز را ظرف ده الی 20 سال همه را ورشکست کردند. اینها صادرات به همه جا داشتند. بعد گفتند اگر میخواهید سود ببرید ما تجارت سودمند به شما میدهیم. تجارت تریاک است. تولید خشخاش و تولید تریاک است. یک جنگ تریاکی انگلیسیها و غربیها در چین راه انداختند که باید اینها واردات و صادرات شود. هند و ایران تا عراق این دو فایده داشت یکی کشت خشخاش برای سودش و دیگری تریاکی کردن ملت بود. میگفتند مصرف کنید و وقتی مصرف کردید باقیمانده آن که سوخته تریاک را بیاورید دوره بعد مجانی به شما میدهیم. بعد از چند ماه و چند سال که اینها همه تریاکی و معتاد میشدند میگفتند حالا باید پول بیاورید! اینها کار غرب و انگلستان است. هنوز هم انگلیس خبیث مشغول توطئه است. امریکا هم مدل کپی شده انگلیس بود که جنایتکار تر و خشن تر و وحشیتر شد.
همانها که امیرکبیر را از بین بردند در تحریمها نقش دارند
همینها الان جزو 5+1 هستند. سر قضیه هستهای و تحریم هنوز همین ها هستند. همینها که امیرکبیر را از سر راه برداشتند. برخی اینجا هنوز خوشبین به امریکا و انگلیس هستند که باید با اینها رابطه برقرار شود. شعارهای انقلابی بس است. این نگاه امیرکبیری است؟ یا ضد امیرکبیر است؟
اقتصاد تکمحصولی، حربه قدیمی استعمار
جالب است امیرکبیر یک زرنگی کرد و گفتند شما کشت خشخاش در ایران بکنید ما به قیمت زیاد میخریم. امیرکبیر دو دستور داد. یک مصرف تریاک در ایران ممنوع است. جرم است. تریاکی بیمار است نه مجرم، نداریم. امیرکبیر اعلام کرد هر کسی معتاد شود و ببینیم به عنوان مجرم با او برخورد میکنیم. دوم جاهایی که سرمایهگذاری کردند و خشخاش تولید کردند میخواهند صادر به اروپا و غرب کنند مشکلی ندارد. پول را بدهید و ببرید. این هم یکی از سیاستهای امیرکبیر بود. اینجا خشخاش تولید کردید بفروشید و در اروپا مصرف کنید. اینجا در ایران کسی حق ندارد خرید و فروش و مصرف کند. نکته دیگر ایشان در کتاب امیرکبیر میگوید یک حربه قدیمی استعمار این است که کشورهای ضعیف را پابند یک محصول کنند. مثلا کوبا فقط شکر و نیشکر، ایران فقط نفت داشته باشد. نگذارند اقتصاد از ابعاد دیگر شکوفا شود. ایران باید بازار محصول و وسائل نقل آن که ارز برود و پول و بودجه و امکانات برود و مدام محصولات و کالاهای آنها را وارد کند و بعد مشکلاتی در راه صدور و مصرف ایجاد میشود. بعد تورم محصول، کمبود ارز و پول تا کمکم اقتصاد به زانو درخواهد آمد و کاملا تسلیم شود و دست خود را بالا ببرد.
کشور تکمحصولی زود تحت فشار قرار میگیرد. یک باره اعلام میکنند از کوبا شکر نمیخریم و نمیاریم کسی هم بخرد. ورشکست میشود. به ایران بگوید نفت را قیمت پائین میکنیم یا نمی گذاریم نفت را بفروشید. نمی گذاریم پول شما را بانکها به شما برسانند. ایشان میگوید از زمان امیرکبیر این طرح وجود دارد و امیرکبیر متوجه این مسئله شد. گفت ایران باید چند محصولی باشد. نمونه دیگر مسائل نظامی است. چرا پول برای تقویت نظامی خرج کنیم؟ اینها با توسعه و پیشرفت سازگار است؟ چرا پول صرف ساخت موشک کنیم؟ خود امیرکبیر ببینید چه کرده است.
جناب آقای هاشمی در کتاب امیرکبیر میگوید مخارج نظامی همیشه قلم بزرگ مخارج کشورها را تشکیل میدهد. پایه این مخارج بر اساس تجاوز و آدمکشی و خرابکاری کشورهای متجاوز این است که ارتشهای خود را به شدت مجهز میکنند تا تمام دنیا بدانند اینها هزاران موشک دارند، هزاران بمب اتم و تانکهای پیشرفته دارند. ارتش قوی دارند و همه نان این ارتش قوی را در زمینه اقتصاد و غارت کشورها بخورند چون همه می ترسند و مرعوب میشوند. به حق خود قانع نیستند. حالا راهحل چیست؟
توان نظامی برای بازدارندگی است
آیه کریمه واعدوا لهم ماستطعتم من قوة(50:53) به چه معنا است؟ این یعنی بنیه جنگی و نظامی اسلام و کشور را باید تا حدی قوی کنید که دشمنان از حمله کردن به شما بترسند و بگویند با اینها سربهسر نگذارید. اینها موشکهایی دارند که ممکن است یکباره هزار موشک به اسرائیل بزنند. یکباره ممکن است پایگاههای امریکا و انگلیس را در منطقه بزنند. به اینها نمیشود حمله کرد. ایشان در اینجا دقیقا یک تعبیری دارد و میگوید آیه شریفه با اضافه کردن کلمه لهم می خواهد بفهماند این تقویت بنیه جنگی برای مقابله با دشمنان فضیلت و معنویت است والا ما جنگطلب نیستیم. چون اینها وحشی و مسلط و مجهز هستند شما هم باید خرج کنید و ابداعات و اختراعات نظامی داشته باشید. می گوید زور و قدرت در تمام تاریخ زندگی بشر نقش اساسی و درجه یک داشته است و دارد.
در دنیای امروز دم از صلح و صفا میزنند. از همزیستی مسالمتآمیز سخن میگویند اما همه چیز را در سایه اسلحه و زور حل میکنند. هر کشوری که ارتش قویتر و سلاحهای پیشرفتهتر دارد به بقیه دستور میدهد و غارت و تحقیر میکند. ما هر چه تاریخ را ورق بزنیم و به عقب بازگردیم نقش قدرت نظامی را در تعیین سرنوشت بشر روشنتر میبینیم. این حقیقت تلخ در مقیاس جهانی در روابط بین کشورها و دولتها ابداً استثنا ندارد. حتی یک مورد نیست که کشوری به لحاظ نظامی و تسلیحاتی ضعیف باشد و بتواند مستقل و عزیز باشد و تسلیم نشود.
تقویت قدرت نظامی، اقدام راهبردی امیرکبیر بود
امیرکبیر در این رابطه چه کرد؟ امیرکبیر دستور داد اخرین و جدیدترین سلاحهای روز را در ایران خودمان تولید کنیم که بتوانیم جلوی استعمارگران غرب و شرق و همه بایستیم. آن روز جنگ تنبهتن با سلاح های سرد بود. گرز و شمشیر و نیزه و کمان بود. موقعیتهای طبیعی بود. جنگ به تعداد سرباز و جنگجو مربوط بود. ایران یکی از وزنههای سنگین جهان بود. از وقتی جنگ در مسیر سایر رشتهها تغییر وضعیت داد، ماشینی شد، سلاحگرم و بخار، ارتش و از زمین به دریا و فضا کشیده شد ایران به خاطر بیلیاقتی زمامداران در رشتههای نظامی هم همانند سایر رشتهها موقعیت درجه اولش تبدیل به درجه دوم، سوم و چهارم شد. ارتش ضعیف شد. برای این که سلاح جدید نداشت. تاریخ دست اندازی استعمار غرب به آسیا را مراجعه کنید و ببینید یک کشور کوچک اروپایی همانند هلند و پرتغال فقط با اتکا به یک ناوگان جنگی و چند توپ سواحل بزرگ کشورهای آسیایی را تسخیر و ملت آنها را اسیر می کرد.
این کشورها یک کشتی برای دفاع از خود نداشتند. یک توپ نداشتند که از ساحل کشتی را بزنند. اصلاً وقتی کابل و هرات و افغانستان را انگلیس از ایران جدا کرد، اشتغال کردند، ارتش قاجار حمله کرد که این شهرها را پس بگیرد و داشت پس میگرفت. یکباره انگلیس اعلام کرد اگر جلوتر بیایید ما از دریایی جنوب حمله میکنیم و حمله کرد. با چند کشتی آمد در جزیره خارک و بندر بوشهر نیرو پیاده کرد و بوشهر را گرفت و نیروهایش جلو آمدند که اگر دلیران تنگستان و دشتستان نبودند خیلی سریعتر تا خود تهران میآمدند. آنجا هم بسیج مردمی جلوی اینها را گرفت. نه ارتش رسمی. رئیسعلی دلواری که وقتی شهید شد وصیت کرده کربلا دفن شود. او میگفت به فتوای مرجع تقلید میجنگیم.
مستشاران ما سرنوشت منطقه را عوض کردند
به گزارش خبرنگار فارس، وی در ادامه افزود: اینها در خلیج فارس جزیره هرمز، بوشهر، خارک، بندرعباس و همه را گرفتند و کل ارتش ایران در برابر چند کشتی جنگی شکست خورد و فرار کرد و افتضاح به بار آورد. الان اگر موشکهای پیشرفته و تانک و هواپیما نداشته باشیم دوباره همین اتفاق رخ میدهد. البته ملت ما ملت تسلیم بشو نیست. ملتی که 8 سال جنگید و الان هم مستشاران ما فقط سرنوشت منطقه را عوض کردد. تمام قدرتهای غربی را در سوریه و عراق و یمن و فلسطین و همه جا شکست دادیم. بچههای ما بودند اینها را از افغانستان، عراق و همه بیرون ریختند. دشمن اگر بدانند نیروی بازدارنده دارید نمیآیند و بداند ندارید میآید.
استعمارگران نقش موثر سلاح روز و مدرن را درست ارزیابی کردند. کوشیدند کشورهای اسیر استعمار مجهز به سلاحهای مدرن نشوند و هر جا نهضتی برای ایجاد نیرو بر اساس فنون جدید میدیدند با نهایت قساوت و بیرحمی میکوبیدند. الان سر قضیه هستهای هم بهانه چیست؟ میگویند شما هم همانند ما دارای بمب اتم میشوید. بمب اتم اگر بد است تو چرا داری؟ چرا در ویتنام و ژاپن مصرف کردید؟ اگر خوب است چرا بقیه نداشته باشند؟ ما اصلاً دنبال بمب اتم نیستیم. ما که میتوانستیم تا حالا بمب اتم بسازیم. هم تکنولوژی را پیدا کردیم و هم دانشمند را داشتیم و هم امکانات را داشتیم. نخواستیم و نکردیم. شما که قول دادید و تعهداتی دادید به هیچ کدام عمل نکردید.
سر همین قضیه برجام و هستهای ما به تمام تعهدات خود عمل کردیم. شما که به 90-80 درصد تعهدات خود عمل نکردید. دیروز دیدید جان کری چه گفت؟ گفت ما که رفتیم ولی بعدیها حواستان باشد اینجا نقطه فشار خوبی است. همان تحریمها را میتوان دوباره بازگرداند. اصلاً نرفته که بازگردد. همین تحریمها را ادامه دهید و این بار به بهانه موشک و حقوق بشر و حفظ امنیت اسرائیل و این حرفها باشد. این غرب است. امریکا این است. امریکاشناسی یک دوره فشرده غربشناسی تجربی است. انگلیسشناسی برای کسانی که عقل ندارند و باید هزار بار تجربه کنند. از یک سوراخ ده بار گزیده شوند. سرنوشت امیرکبیر را دیدند و خواندند و باز دوباره همان اشتباه را برخلاف تجربه آن دوران تکرار کردند و میکنند.
اصلاً فرق امیرکبیر با آن جریان دیگر در دربار سر همین بود. امیرکبیر میگفت به اینها اعتماد نکنید و اجازه نفوذ ندهید. اجازه ندهید به ما دستور دهند و برای ما تصمیم بگیرند. انگلیس چهارچشمی مراقب بود در آبهای خلیج فارس هیچ نیروی دریایی غیر او نیاید و جالب است نادرشاه دو قرن قبل ضرورت وجود نیروی دریایی مجهز را درک کرد و شروع کرد. آن زمان خلیج فارس تحت کنترل ناوهای انگلیسی و هلندی بود. 200-150 سال پیش بود. گفت به ما کشتی میفروشید؟ گفتند هیچ کشتی به شما نمیفروشیم. گفت میشود متخصص به ما بدهید ما خودمان کشتیسازی کنیم. گفت ابداً. برخی می گویند برویم از آنها گدایی کنیم و آنها کمک کنند ما پیشرفته شویم و توسعه کنیم. اینها ضد پیشرفت کشور هستند. از همان قبل از امیرکبیر تا کنون اینها نمیخواهند این کشور و هیچ کشوری در علم و تکنولوژی و صنایع و غیره پیشرفت کند. امیرکبیر گفت گرانتر هم بفروشید ما میخریم. ضرر میکنیم ولی داشته باشیم. جالب است گفته بود کشتی را میخریم و بنشینیم روی این مطالعه کنیم و عین این را بسازیم.
امیرکبیر گفت کشتی را از انگلیس و هلند بگیریم گرچه نمیدهند، بخریم به هر قیمت و شروع کنیم ببینیم چطور میشود. عبارت را بخوانم؛ لکارت میگوید: امیرکبیر دنبال ساختن و تولید ناو جنگی مجهز در خلیج فارس است تا بتواند با نیروی دریایی انگلیس و هلند بجنگد و انها را از سواحل و جزایر ایران بیرون کند. دارد روی چوبهای محکم جنگلی در جنگلهای ایران کار میکند. منتها جادههای مناسب، وسیله حملو نقل ندارند و باید هزار کیلومتر راه این چوبها را تا بنادر بوشهر بیاورند تا بتوانند کشتی بسازند ولی اینان که من میبینم مرد این میدان هستند و این کار را میکنند.
تفکر آبگوشت بزباش، تفکر درباریان قاجار است
همین الان ما کسانی داریم که میگویند ایرانیها تنها آبگوشت بزباش فقط بلد هستند درست کنند. فرد دیگری گفت ما مدیر از انگلیس و امریکا بیاوریم. اینها تفکرات زمان امیرکبیر هم بود. (کدامرا می خواهیم) اصلاحات امیرکبیری یا اصلاحات دربار قاجار؟ لکارت می گوید- به مرکز خود در اروپا گزارش میدهد- شایان توجه است که یک مرد روستایی که فرسنگها دور از دریا پرورش یافته است اهمیت نیروی دریایی را با چنین سرعتی دریافت کرده و برای ایجاد ناوگانی نیرومند نقشههای متعددی طرح کرده است که در آن زمان حتی مایه حیرت اروپائیان شده است. می گوید اینها تیمی درست کردند و مدام کار میکنند. امیرکبیر عدهای متخصص انقلابی، ضدنفوذ و ضداستکبار پیدا کرده است که روی رشته های مختلف کار میکنند. [از دیدگاه انگلیس] این هسته باید منهدم شود. این شبیه ترور شهریاری و اینها نیست؟ بگردید و پیدا کنید و ترور کنید. همان موقع این خط اینها است. 1223 هجری قمری، فتحعلی شاه یکی از اعضای هیات فرانسوی به نام فابویه که متخصص توپسازی بود را برای ایجاد کارگاه توپریزی به اصفهان فرستاد. به حاکم اصفهان دستور داد هر چه لوازم و ابزار و کارگر فنی و مواد خام و هر مبلغ پول میخواهد بدهید. حاکم اصفهان، امینالدوله وزیر مالیه هم بود. امینالدوله دارای گرایش به انگلیس، به جای این که از این متخصص توپریزی که صنعتش برای ارتش آن روز ایران نقش مرگ و زندگی داشت حداکثر استفاده را کند، دست به کارشکنیهای فوقالعاده ناروا و نامناسب زد و ان چه در واقع مناسب دشمن خونی مملکت بود از طرف مقامات رسمی اصفهان به ظهور رسید.
دشمن کار خود را از طریق نفوذیان درون حکومت پیش میبرد
یعنی در حکومت آدم دارند و نفوذ دارند و کار دشمن به دست نفوذیان داخل حکومت است. در راس امیرکبیر است اما به جای این که از امیرکبیر دستور بگیرند از آنجا دستور میگیرد. همین الان این مسئله را نداریم؟ این انگلیسی که 100 و خردهای سال پیش این کارها را انجام میداد الان نمی کند؟ الان امریکا و انگلیس این کارها را انجام نمی دهند؟ می گوید این هیات حتی نتوانست یک کارگر متخصص آهنگدازی و فلزتراشی پیدا کند در حالی که اصفهان پر از این قبیل کارگران فنی و صنعتی بود. کاری کردند که هیچ کسی با اینها کار نکند. با تطمیع و با تهدید [این چنین کردند]. به خدا همه این کارها الان هم میشود؛ همین الان این کارها را دارند انجام میدهند. نفوذی در بخشی از ادارات حاکمیت دارند؛ تا میبینند جمعی بچههای انقلابی و متخصص میخواهند کاری راه اندازند و بخشی از واردات دیگر وارد نشود از حماقت برخی و از بروکراسی غلط در یک جا و نفوذی در یک جاهایی [چنین نمیشود]. ببینید در یک جا چقدر قلع و قمع شدند.
میگوید حتی برای تهیه ذغال و چوب می خواست سوخت کوره مصرف کند، در نهایت نتوانست و خود چند بنای ماهر اصفهانی را آورد و خود تولید کرد. با هزار زحمت کارگاه شروع شد. از حکومت اصفهان مواد خام مس و قلع و اینها خواست. مقادیر زیادی از شمش این فلزات در خزانه اصفهان بود اما پسر امینالدوله نائبالحکومه نداد و گفت بروید دیگهای مسی مردم را از آشپزخانههایشان بگیرید و برای خود کارگاه توپریزی بسازید که مردم ناراحت شوند اینها با مردم درگیر شوند! طرف دیگ مسی خانه خود را باید بدهد، میگوید دیگ خود را بدهیم که توپ بسازید؟ ما را گرسنه و از نظر اقتصادی بدبخت می کنید که می خواهید برای ما موشک بسازید؟ با این شعارها به جنگ امیرکبیر آمدند. پچ پچ و شایعه شد که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. از خانه من دیگ میبرید؟ بچههای من گرسنه هستند و میخواهید توپ بسازید؟
کاری کردند که این کارخانه توپسازی که می توانست ایران را به لحاظ نظامی اسیبناپذیر کند، راه نیفتاده از هم پاشید و شکست خورد. کمکم مزد کارگران هم نرسید. عده ای از کارگران اعتراض کردند و دست از کار کشیدند و عاقبت تنها دو کارگر ماندند که مسئول کارخانه از جیب شخصی خود حقوق اینها را میداد. کاری که قرار بود در ظرف یک سال حداقل 50 عراده توپ تحویل دهد و با امیرکبیر قرارداد بسته بود و اگر با او همکاری میشد حتما بیش از این تحویل میداد بعد از یک سال جان کندن فقط 20 عراده توپ تحویل داد و بعد نامهای به برادرش نوشت که توپهای من را آزمودند هر چه کوشیدند نتوانستند آنها را بشکنند. توپها نشکن هستند. آنها را در انبار گذاشتند وضع من همانند این است که در این یک سال انگار هیچ کاری نکرده باشم. از نظر مالی به بنبست رسیده ام، حکمران اصفهان مزد کارگران من را نداد؛ 4 هزار فرانک از جیب خود پرداخت کردم تا فقط یک زرادخانه زیبا و چشم فریب برای شاه ایران بسازم؛ داخل حکومت اینها (انگلیس) آن اندازه قوی هستند که نمیگذارند ما کار کنیم.
صدراعظم میگوید بکنید و بدنه حکومت اجازه نمیدهد کار کنیم! رهبر میگوید کار کنید و بدنه سیستم اجازه نمیدهد و مانع میشود. آخرین نمونه که عرض می کنم درباره نیروی دریایی هم دارد که من نمیخواهم بگویم، این قسمت جالب است که میگوید وزارت خارجه انگلیس به سفارت انگلیس در تهران نامه نوشت و گفت شما خبر دادید امیرکبیر میخواهد نیروی دریایی بسازد که جلوی کشتی ما را در خلیج فارس بگیرد!
توطئهها را ببینید. میگوید به احتمال بسیار قوی بعد از مرگ یا عزل میرزا تقی خان تمام نقشههای او را راجعبه احداث نیروی دریایی جدید ایران در خلیج فارس شکست خواهیم داد و به بوته فراموشی خواهد داد. اینجا خواهیم گفت که به نفع مردم ایران نیست!
آن بخش آخر هم امتیاز به بیگانه دادن، است. (در این کتاب) میگوید روزی رئیس دولت انگلستان در جلسه رسمی پارلمان آن کشور طی نطقی گفت ما برای انجام وظیفه بشردوستانه خود در راه بسط و نشر تمدن انسانیت در سراسر جهان از جمله ایران مجاهده میکنیم! یکی از نمایندگان منصف خودشان به نام هنری لابوشر بلند شد و گفت من اجازه نطق میخواهم و بعد گفت اجازه دهید صادقانه بگویم، ما همه خود انگلیسی هستیم، این بیرون پخش نمیشود، ما بدون استثنا بزرگترین راهزنان دوران خود در جهان هستیم که بر روی زمین زندگی میکنند! ما از این جهت که موذی و دو رو هم هستیم بدتر از سایر جهانیان هستیم. ما درست در لحظهای که غارت می کنیم غارت و دزدی خود را به صلاح و خیر جهانیان وانمود میکنیم!
من فقط میخواستم با این بخش هم ادای احترامی به آقای هاشمی رفسنجانی کنیم که بالاخره برای این انقلاب زحمت زیاد کشیده است. از قبل انقلاب و یکی از اشخاص قطعا اصلی در انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی و دهه 60 بود. مواضعی که ایشان از قبل از انقلاب و در دهه 60 داشت خیلی زمان ها نماد مواضع انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بود. گرچه منتقد بودن نسبت به برخی رویکردها و دیدگاههای هر کسی از جمله ایشان هیچ اشکالی ندارد اما این نباید مانع دیدن تلاشها و خدمات هیچ کس از جمله ایشان شود. این کتاب خوب امیر کبیر که من میخواهم توصیه کنم مسئولین که در حوزه اقتصاد و روابط بینالملل و سیاست خارجی هستند این کتاب را الان بخوانند. اینها خدماتی است که فراموش نخواهد شد. امیدواریم خداوند ان شاالله همه ما را مورد آمرزش و رحمت خود قرار دهد./1325//102/خ