جناب آخوندی«برید بابا» به خودتان!
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از «وطنامروز»، «حسین قدیانی» در این روزنامه نوشت:
اگر چه اقدام بسیار زشتی که در مواجهه با پرسش کاملا محترمانه و کاملا طبیعی خبرنگار خانم صورت گرفت، کلکسیون رفتارهای زشت «سرمایهداران منصبنشین» را کامل کرد اما این یکی دیگر، نوبر بود و واقعا بیسابقه! در هیچ دولتی از دولتهای قبل، ندیده بودیم که در برابر پرسش خبرنگار، آن هم خبرنگار خانم، اینچنین بخواهند مرزهای شناعت را درنوردند و بعد هم در نهایت رو، بلکه میخواهم بگویم وقاحت، بدون اندک عذری، همه چیز را حواله دهند به رفتار لجوجانه و از سر عناد دیگران! حقا که جا دارد بپرسیم: «کی هستند اینها؟! و از کجا و کدام مکتب آمدهاند؟!» نوشتم پرسش خبرنگار خانم «محترمانه» بود، چرا که با ادبیاتی محترمانه طرح شد و «طبیعی» بود، چرا که مبتنی بر اسناد مطرح شد.
با این حال، پرسش مذکور، علاوه بر توهین «برید بابا» و «خبرنگار باید یک جو عقل داشته باشد»، پاسخ زشت و شنیع دیگری هم دریافت کرد؛ قاپیدن میکروفن یعنی ابزار کار خبرنگار از دست او، آن هم در نهایت تندی و عصبانیت! بیاییم اما فرض کنیم؛ این رفتار دور از بدیهیات ادب، نه در حیاط پاستور، بلکه در سر فلان چهارراه رخ میداد! باز بیاییم فرض کنیم؛ چند متر آنطرفتر، نیروی انتظامی یا اصلا میخواهم بگویم جوانان خوشغیرت آن محله حضور داشتند و صحنه قاپیدن وسیله شخصی یک خانم را از دستش مشاهده میکردند! آیا در آن صورت، باز هم فرد خطاکار، یارای این را داشت که به جای اندک عذری، در نهایت وقاحت، طلبکار هم باشد؟! واقعا اگر یکی، متاثر از این اتفاق عجیب و بیسابقه، بردارد و «پاستور» را «سر گردنه» بخواند، میتوان او را ملامت کرد؟! طرفه حکایت اینجاست که رفتار مد نظر، آنقدر زشت و به دور از حیا بود که حتی صدای رسانههای داخلی و خارجی همراه با دولت را هم درآورد! آیا این بود آنکه به آن میگفتند «اعتدال»؟!
آیا این بود آنکه به آن میگفتند «اسلام رحمانی»؟! آیا این بود آنکه به آن میگفتند «حقوق شهروندی»؟! آیا این بود نتیجه و محصول «پناه میبرم به خدا از بستن دهان منتقد»؟! طرفه حکایت اینجاست که خبرنگار خانم، آنجا فقط یک «پرسش» طرح کرد و دقیقا در لباس یک «خبرنگار» ظاهر شد، نه «منتقد» به معنای حرفهای آن! وزیری را در نظر بگیرید که سعه صدر نازلی داشته باشد! حتی آن وزیر هم، قدر مسلم، رفتار زشت مذکور را مرتکب نمیشد! و بسنده میکرد تنها به این جمله: «من به پرسش شما جواب نمیدهم!» یا حتی این جمله: «این پرسش، لیاقت جواب مرا ندارد!» اینکه تو در نهایت تندخویی، برداری بگویی «برید بابا! خبرنگار باید یک جو عقل داشته باشد» و بعد، ابزار کار خبرنگار، آنهم خبرنگار خانم را از دستش بقاپی، بیش از آنکه مؤید عدم سعه صدر تو باشد، بیانگر دوری تو از الفبای حیا و بدیهیات ادب است! و چه خوش گفتهاند که «ادب مرد، به ز دولت اوست»! بنا به کدام دلیل، لااقل در این مقال، به ما ربطی ندارد، اما دولت مستقر، «عصبانی» به نظر میرسد!
یک روز وزرا به خودشان میپرند، یک روز به منتقد، یک روز به سایر ارگانها و نهادها، یک روز هم اینچنین زشت و شنیع به خبرنگار! باورم هست که رفتارهایی از این دست، تنها از «دولت بیعمل» سر میزند و الا دولتی که با کار خود سخن میگوید و دولتمردی که با کارنامه خود، چه نیاز دارد به ربودن میکروفن خبرنگار؟! بگذریم که رفتارهایی از این دست، تنها یک کارکرد دارد و آن همانا سیاهتر کردن کارنامه سیاه حضرات است! مفت و مجانی و از طریق همین نوشته، مشورتی بدهم به آقایان! این کاره نبودن شما، تقریبا برای همه مردم، بخوبی اثبات شده است؛ لااقل جوری رفتار نکنید که «بیادبی» هم به «بیعملی» شما اضافه شود! و اما باید پرسید: «پاستور، جای خدمت است یا لاتبازی؟!»
تمام کنم این یادداشت را با این عرض قابل ذکر؛ که این بار، ضرورت تغییر در آبوهوای مدیریت اجرایی کشور، تنها از این جهت احساس نمیشود که صرف تعویض دولت، نفسی تازه و نو، همراه خود دارد! این بار، «تغییر» کاملا ضرورت دارد، حتی به خاطر بدیهیات! به خاطر اینکه متأثر از رفتار قبیح و زننده فلان وزیر، احدی فکر نکند «پاستور»، «سر گردنه» است! به خاطر اینکه بعد از طرح پرسش، میکروفن خبرنگار، آن هم خبرنگار خانم، از دستش گرفته نشود! به خاطر اینکه اصحاب رسانه، هنگام پرسش از اعضای کابینه، آن هم در پاستور، اقلی از امنیت برای خودشان و ابزار کارشان داشته باشند! و البته به خاطر خیلی چیزهای دیگر! به خاطر اینکه کمتر دروغ بشنویم! کمتر بیادبی ببینیم! و کمتر شاهد این همه تبختر و غرور باشیم!
عالیجنابان! آنکه باید برود، شما هستید؛ خبرنگار، همیشه «خبرنگار» میماند! آری! این شما هستید که باید بروید، چرا که از یک جو عقل نداشته، «تدبیر» برنمیآید! «تغییر» لازم است! شما نه تنها خودتان خستهاید، بلکه ملت را هم از دست خودتان خسته کردهاید! آنجا که با بهت و حیرت بردارد بپرسد: «یعنی اینجا پاستور است؟!» یعنی همین مانده بود که علاوه بر آن رآکتور مظلوم خودکفایی، «نهاد خدمت» را هم با این رفتار دور از شأن و ادب، «سیمان» بکشید! یعنی فقط همین مانده بود./1325//102/خ