عوامل کلی سقوط اخلاقی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، آیت الله مصباح یزدی در کتاب اخلاق در قرآن به عوام کلی سقوط اخلاقی اشاره و آنها را مورد بررسی قرار می دهد.
آنچه می خوانید بخش هایی از سخنان این استاد اخلاق است:
گفتیم در تحصیل ارزشهای اخلاقی، دو عامل نقش اساسی دارند:
الف - تحصیل علم و آگاهی از آنچه که باید به آن ایمان بیاوریم.
ب - تقویت گرایش نسبت به همان چیزهایی که ایمان آوردن به آنها لازم است.
نیز به این حقیقت اشاره کردیم که پس از حصول علم و آگاهی از حقایقی که لازم است به آنها ایمان بیاوریم، احیاناً در مواردی برخی از گرایشهای معارض، انسان را از آوردن ایمان نسبت به آن حقایق باز می دارند؛ از این رو، باید در شناخت و تضعیف اینگونه گرایشهای معارض و تقویت گرایش های ملایم و موافق در تلاشی جدی باشیم تا بتوانیم ارزشهای اخلاقی را در جان خویشتن پیاده کنیم.
از آنجا که فعلا، بحث ما کلی است و تصمیم نداریم تک تک ارزشها و ضد ارزشها را بررسی کنیم، موانع ایمان را نیز بر همین منوال، اجمالا در زیر عناوین عامی که از قرآن گرفته ایم مطرح ساخته و آیات مربوط به هر یک را مورد اشاره قرار خواهیم داد.
می توان گفت: در قرآن موانع ایمان و عوامل سقوط به طور کلی در زیر سه عنوان عام و وسیع و در عین حال مربوط به یکدیگر قرار می گیرند که به ترتیب عبارتند از: هوای نفس، دنیا و شیطان؛ و بهتر است بگوئیم: علمای اخلاق با استفاده از آیات قرآن، موانع تکامل انسان و عوامل سقوط وی را در سه عامل نامبرده خلاصه کرده اند. و اکنون، به بررسی و تحلیل این عوامل و ارتباط استقلال و عدم استقلال آنها نسبت به یکدیگر می پردازیم.
هوای نفس
به طور کلی عواملی را که موجب ضعف ایمان، سلب ایمان و یا عدم تحقق ایمان از اصل می شوند می توان تحت عنوان عام هوای نفس طرح و بررسی نمود. هوای نفس دل آدمی را می رباید و نمی گذارد دلی برای او باقی بماند تا محلی برای ورود ایمان شود.
اکنون، سوال می شود که هوای نفس یعنی چه؟ در پاسخ می گوییم: عنوان هوای نفس مقداری ابهام دارد و تعبیراتی که در زمینه آن بکار رفته برای خیلی ها اشتباه انگیز است. برای توضیح سوال فوق بهتر است آن را به دو سوال کوچکتر تجزیه و به پاسخ جداگانه آن دو بپردازیم. نفس چیست اولاً؟ و هوای نفس یعنی چه ثانیاً؟
در توضیح پاسخ به دو پرسش بالا می گوییم: در کتب اخلاقی زیاد توصیه شده که انسان باید تابع عقل باشد و با هوای نفس خود مبارزه کند و در حقیقت، دل انسان رزمگاهی است بین نفس و عقل، و پیروی از نفس با یک مفهوم ارزشی منفی معرفی می شود. و هوای نفس هم یعنی خواسته آن؛ ولی، از آنجا که نفس مفاهیم مختلفی دارد و احیاناً،اشتباه و خلط اصطلاحات می شود، لازم است این اصطلاحات و مفاهیم و تفاوتهای آن ها را روشن کنیم.
نفس در یک اصطلاح فلسفی نیز به معنی روح به کار رفته است و بنابراین کاربردهای گوناگون قرآنی و فلسفی دارد که منشأ اشتباه می شود.
این نفس چیست که منشأ فسادها و شرور است و نباید به خواسته هایش گوش فرا دارد و چه فرقی دارد با نفس مطمئنه که خطاب ارجعی الی ربک راضیه مرضیه متوجه او می شود؟
در این زمینه برخی از بزرگان گفته اند: ما دو نفس داریم یک خود طبیعی و یک خود انسانی یا خدایی. بعضی دیگر هم برای نفس به وجود مراتب متعدد باور داشته اند و کسان دیگری نیز به تناسب این موضوع تعابیر دیگری بکار برده اند و این نظرهای مختلف حاکی از ابهامی است که در این کلمه وجود دارد.
به نظر ما از موارد کاربرد این کلمه در قرآن می توان دریافت که از کلمه نفس در قرآن مفهومی جز مفهوم لغوی آن منظور نشده و نفس در لغت، به استثنای مواردی که به صورت تأکید بکار رفته مثل جاء زید نفسه، عموما، معنی شخص یا من از آن منظور گردیده است با این تفاوت که به تناسب موارد مختلف، ویژگی هایی به آن اضافه می شود که کلمه نفس به لحاظ آن ویژگی بار ارزشی مثبت یا منفی پیدا می کند.
کسانی نفس را به معنی روح گرفته اند؛ ولی، به نظر ما حتی نمی توان گفت: نفس به معنی روح است چرا که کلمه نفس به خداوند هم، آنچنان که در قرآن آمده، نسبت داده می شود در آنجا که خداوند از قول حضرت عیسی خطاب به خداوند، می فرماید:تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسک(تو می دانی آنچه در نفس من است و من نمی دانم آنچه که در نفس تواست.)که در این آیه به خداوند نفس نسبت داده شده در حالی که خداوند روح ندارد. بنابراین، نفس همان من یا خود است. البته، کسانی بین من و خود فرقی گذاشته اند به این شکل که کلمه خود در فارسی جنبه تأکیدی دارد و در مواضع تأکید بکار می رود و در غیر این گونه موارد به جای کلمه نفس از کلمه من استفاده می کنیم؛ ولی، از این فرق هم مطلب مهمی در توضیح مفهوم نفس استفاده نمی شود به هر حال نفس،، بر حسب ویژگی های موردی و کاربردی، گاه بد است و گاهی خوب؛ ولی، از نظر لغوی بیش از یک معنا ندارد.
باید بگوییم: علت خوب و بد معرفی شدن نفس در موارد مختلف این است که خداوند دو نوع گرایش در آن قرار داده است: گرایش به خیر و نیکی، و گرایش به شر و بدی، البته منظور این نیست که خیر و شر در نفس ما جای دارند؛ بلکه، مصادیقی که عناوین خیر و شر بر آنها صدق می کند در نفس ما ریشه و پایه دارند، یعنی، گرایشهایی در فطرت ما به سوی اموری است که عنوان خیر بر آن منطبق می شود و گرایشهای دیگری به سوی امور دیگر که عنوان شر بر آنها تطبیق می کند نه اینکه در نفس انسان گرایش به خیر بما انه خیر و گرایش به شر بما انه شر وجود داشته باشد.
پس گرایش هایی که در انسان هست به لحاظ مصادیق اخلاقی خارجی نیز متنوع می یابد نفس انسان نیز بر اساس تنوع این گرایشها متنوع می شود و به لحاظ یک دسته از این گرایشها نفس اماره بالسوء نام می گیرد. چه کسی ما را وا می دارد تا دنبال امیال و غرائز و شهوات برویم؟ پاسخ اینست که ما خودمان دوست داریم دنبال شهوات برویم و قرآن هم در این زمینه می گوید:ان النفس لامارة بالسوء (خود انسان به بدی، بسیار فرمان می دهد.)
این گرایشهای غریزی در وجود ما ریشه دارند، با فطرت ما عجین هستند و ما را وادار می کنند تا به دنبال اشباع آنها برویم و اشباع آنها، هم از راه مجاز و مشروع ممکن است و هم از راه خلاف و نامشروع، چرا که، میل غریزی کور است و خوب و بد را تشخیص نمی دهد. بلکه، صرفا می خواهد ارضاء شود و در مواردی که نفس از راه خلاف و غیر مشروع خود را ارضاء کند اماره بالسوء است.
علاوه بر گرایش های فوق در نفس، میل به کمال و گرایش به سعادت هم وجود دارد که انسان را برای رسیدن به کمال، به حرکت وا می دارد./1324/ت303/ی
ادامه دارد....
منبع: کتاب اخلاق در قرآن جلد اول