کار «اراده» میخواهد نه «اداره»!
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از وطن امروز، حسین قدیانی طی یادداشتی در این روزنامه نوشت: در جمهوری اسلامی، مردم همیشه در صحنه، هرگز اینگونه نبودند و نیستند که بیرون گود بنشینند و مدام، این و آن را نقد کنند! نقد اگر بوده، کار جهادی مخلصانه بیاذن و دستور هم بوده. چه در عرصه فرهنگ، چه در عرصه سیاست و چه در عرصه خدمت، بهموازات همه نقدها، همواره شاهد تلاشهای خودجوش نیز بودهایم. این مهم، در مقاطع مختلف انقلاب بوده و باز هم خواهد بود. اینکه ما مدعی هستیم «مردم، خودشان را صاحبان اصلی انقلاب میدانند» عمدتا ناظر بر همین کارهای درونزا و خدمات خالصانه بیحقوق و مزایاست، نه صرف حضور در یومالله 22 بهمن یا یومالله انتخابات! اساسا وجه ممیزه انقلاب اسلامی با سایر انقلابها و جمهوری اسلامی با سایر نظامها، در همین روحیه جهادی و البته حفظ و تثبیت و امتداد آن است!
آن گروه دانشجویی جهادی که از شهرهای بزرگ، بلند میشود میرود روستای لب مرز و به قدر وسع خود، خدماتی عمرانی یا فرهنگی ارائه میدهد، قبل از دیدار اخیر دانشجویی حضرت آقا هم «آتش به اختیار» بوده! پس اشتباه محض آنجاست که فکر کنیم فرمان جدیدی صادر شده! نخیر! فقط و فقط تأکید مجدد شده بر همان فرامین قبلی که همچنان باید وسط صحنه بود! و بلکه بیشتر از قبل، چرا که قصورها و تقصیرها متأسفانه بیشتر شده! در مواجهه با مشکلات، نسخه بعضیها صرفا نقد است و نسخه بعضیها صرفا انفعال اما «اینجا جمهوری اسلامی است» و مردم پای کار دارد! همان مردمی که وجود «کمیته امداد» را نفیکننده «مؤسسه خیریه» خود نمیدانند! همان مردمی که وجود «صدا و سیما» را نفیکننده بصیرتافزایی و شبههزدایی خود در صفحات مجازی نمیدانند! و همان مردمی که وجود «ارتش و سپاه» را نفیکننده «بسیج» نمیدانند!
اگر دشمن بعثی قرار است 8 سال تمام، به پشتوانه همین آمریکای خبیث و همین شیوخ مرتجع منطقه، دردسر برای ما درست کند، مردم همیشه در صحنه ما، آن مردمی نیستند که صحنه را خالی کنند! «آتش به اختیار» یعنی حضور مرجع تقلیدی کهنسال در جبهه! یعنی حضور پیرزنی در جبهه، با بافتنیهایش! یعنی حضور دخترکی خردسال در جبهه، با قلکش! یعنی این همه دانشجوی شهید! و این همه طلبه شهید! این همه کارگر شهید! دقت شود! «آتش به اختیار» آنجا که در «مکتب اسلام» قرار میگیرد و از لسان «ولیفقیه» صادر میشود، «آتش به اختیار حق» است، نه «اختیار نفس»! از قضا، نفس عافیتطلب، همواره گلستان بیخیالی را بر آتش کار و خدمت و تلاش، برتری میدهد لیکن جوان دانشجویی که ایام فراغت را کنار نهر خین حاشیه خرمشهر به کمک به مردم ولینعمت اختصاص میدهد، در درجه اول، بر نفس خود مهار زده و آنگه، آتش به اختیار، روانه وادی خدمترسانی شده! بگذار صریحتر سخن بگویم! خمینی و خامنهای وقتی راحتتر و سادهتر سخن میگفتند و میگویند، آحاد مردم، اصل سخن را میگرفتند و هنوز هم میگیرند!
آحاد مردم، بسی فرق دارند با فلان فعال مریض مجازی، که از هر سخنی، بدترین برداشت ممکن را میکند! آنی فرض کنید امام راحل عظیمالشأن، در این عصر و در این روزگار، میفرمودند «نگذارید انقلاب، دست نااهلان و نامحرمان بیفتد»! واکنش جماعت دلآلوده، کاملا قابل پیشبینی بود! جملهای دارند امام بزرگوار ما، مبنی بر آنکه اگر مردم دیدند نمایندگان دارند تخطی از اسلام میکنند، بروند مجلس و بریزند بیرون آنها را! مردم عزیز و بصیر ما اما معنای اصلی این سخن را هم حتی دشمنپسند و وحدتشکن و ضد قانون، تفسیر نکردند و «باطن کلام» را و «منظور سخن» را گرفتند، لیکن فرض کنید جمله مذکور امروز بیان میشد!
آیا استبعادی داشت که این جماعت همیشه فراری از قانون، بخواهند به خمینی همیشه دعوتکننده به قانون، یاد بدهند که مجلس در رأس امور است؟! و میزان رأی ملت است؟! یعنی همان جملات خمینی! طرفه حکایت اینجاست که ما امروز با جماعتی قلیلالعده اما علیلالعقل طرفیم که هم کجفهم تشریف دارند و هم استادند در زدن خود به نفهمی! حرف از «قانون» بزنی، برداشت به «تصلب» میکنند! حرف از «نقد» بزنی، برداشت به «تخریب دولت» میکنند! حرف از «مقاومت» بزنی، برداشت به «تضعیف ملیگرایی» میکنند! و حرف از «مدافعان حریم امنیت کشور» بزنی، برداشت به «مدافعان اسد» میکنند! با این حساب، فرض است بر من و ما که از عقل پارهسنگ برداشته، توقعات بیجا نداشته باشیم که مثلا درست و دقیق، منظور «آتش به اختیار» را بفهمند!
من البته بگویم که حتی این جماعت هم خواسته یا ناخواسته، آتش به اختیارند اما به فرمان و به اختیار دشمن بیرونی! یکی هست هنگام آتش به اختیاری، اسیر نفس و اسیر خواست دشمن میشود و از شلیک هیچ فتنهای و دروغی و دغلی به انتخاباتی با 40 میلیون رأی دریغ نمیکند و یکی هم سوار قطار میشود و در معیت دوستان دانشجوی خود، میرود جنوب تا با کمترین پول ممکن در حد هیچ و با کمترین امکانات ممکن در حد هیچ، مدرسه نیمهساز روستایی را تمام کند! در مورد دوم، آتش به اختیاری، باری از دوش مردم و دولت و نظام برمیدارد و در مورد اول، بار فتنه را تحمیل میکند به گرده همین نظام و همین دولت و همین مردم! ناظر بر شرایط، باورم هست تأکید بر مقوله «کار غیر از سازوکار اداری» یا همان «آتش به اختیار» نمیشد صورت نگیرد! لازم بود این تأکید! لازم بود که بیش از پیش بدانیم شرط تحقق کار، نه داشتن میز و صندلی و اداره، بلکه داشتن اراده است! اداره باشد و اراده نه، کاری جز کاغذبازی پیش نمیرود اما اراده اگر باشد، در اداره هم نباشی و میز و صندلی هم نداشته باشی، باز کار و خدمت ممکن است!
بگذریم که اصلا و اساسا برای انجام بسیاری از کارها، همان به که «ایستاده» باشی! و خاصیت پست و صندلی، دعوت آدمی به «نشستن» است! نبود پول، فقدان امکانات، عدم حمایت دولت و کمتوجهی این و آن، هیچ کدام بهانه انفعال نمیشود! باید روحیه کار انقلابی داشت! باید اینطور فکر کرد که امروز «12 بهمن 57» است و کار زیاد و صندلی هیچ! آن روز، چه کسی به کجا منصوب بود، که اتفاقا آن همه هم کار پیش رفت؟! پس کار، اراده میخواهد، نه اداره! و من، فرمان «آتش به اختیار» را اولبار، از خمینی شنیدم در همه آن روزها و در همه آن سخنان که با وجود دولت، مخاطب را ملت قرار میداد! و از ملت میخواست! و از ملت، تنبلی و سستی را قبول نمیکرد! معالاسف دولت محترم فعلی، اهمیت تقاضای کار جهادی از ملت را صدچندان کرده! در هر حوزهای، به شکل خودجوش باید از بارها و از کارها کم کرد اما «خودجوش» یک مقوله است و «خودسر» مقولهای دیگر! در جمهوری اسلامی، هیچ بزرگواری، اندازه امام و حضرت آقا بر کار خودجوش تأکید نکردهاند و هیچ بزرگواری اندازه این دو بزرگ، به نفی خودسری نپرداختهاند! بنابراین «آتش به اختیار» تنها و تنها مجوزی البته مسبوق به سابقه برای خدمت بیشتر و گستردهتر و ملیتر و کمخرجتر است، نه خروج از مناط انضباط! از همه بیشتر، آن کسی رهرو راه عمار است، که بیشتر از همه کار کند! و «کار» هم الحمدلله یک مفهوم انتزاعی نیست که در راه تحقق آن، نتوان آتش به اختیار عمل کرد! تو میبینی امام را دارند تحریف میکنند، آتش به اختیار، روشنگری کن! این مهم، نه مجوز وزارت ارشاد را میخواهد، نه حکم از صدا و سیما! بردار و حقایق امام را تبیین کن! روزنامه نداری! صفحه مجازی تأسیس کن! تو میبینی مردم فلان محله، بهمان مشکل را دارند و راه حلی هم بدون کمک از دولت یا شهرداری، به ذهنت میرسد؛ بسمالله!
در نهایت، لازم است اشاره به این نکته! صرفنظر از جماعت قلیل و عمدتا مجازیباز، که از فرط بلاهت، وحدت و اتحاد و با هم بودن را تنها برای 2 ساعت میخواهند و قبل و بعد این 2 ساعت، اندک احترامی برای مدافعان مظلوم حریم امنیت کشور، قائل نیستند، دیدیم و خواندیم و شنیدیم که این روزهای اخیر، حتی نکتهبینان جناح مقابل و عاقلترهایشان، صحه کامل گذاشتند بر مقوله «آتش به اختیاری» و ضمن نقد رویه دور از عقل و انصاف مجازیبازها، تصریح کردند که واقعا اگر میخواهیم از بار مشکلات کم شود، ضمن دانستن قدر و ارزش پیام رهبر، همه باید به میدان کار بیاییم و بهانهها را وانهیم! دوستان! عزیزان! مخالفان! موافقان! معاندان! مجازیان! خیلی سخت نیست فهم این امر ساده که حضرت آقای ما یا همان عزیز فرزانه که رسانه دشمن، آیتالله خامنهای میخواندش، ناظر بر وجود مشکلات، کمافیالسابق، مردم را دعوت مجدد به میدان کار و تلاش کرده! هر که دلش برای ایران میسوزد، آستین همت بالا بزند و هر که نه، پرده بردارد از میزان فهم و شعور خود!
قدر مسلم، همان خمینی که معتقد بود «خرمشهر را خدا آزاد کرد» همان خمینی است که میگفت: «من از این چهرههای نورانی و بشاش شما رزمندگان، حسرت میبرم! من وقتی با این چهرهها مواجه میشوم، احساس حقارت میکنم!» بله! زمان امام، توئیتر نبود و الا مجازیبازان، کم بر پیر جماران خرده نمیگرفتند که فقط خدا؟! پس رزمندگان چی؟! یا خدا! روح خدا فرمان فتح مجلس را صادر کرد! وقتی مردم خودشان عقل دارند و خودشان منظور ولیامر را بهتر از همه میفهمند، کجایند شکلکهای اینستاگرام که کمی بخندیم به این مجازیان بیخرد؟! اماما! ما بعد از تو، تلگرام را هم دیدیم اما بدین کودنی، جماعتی را هرگز! به خلف شایسته تو که عمری را به نفی خودسری گذرانده، میخواهند آموزش بدیهیات بدهند! نه عجب حضرت روحالله، که عقلشان اندازه زمان فراخوان وحدتشان است! 2 ساعت، هر چند سال یک بار!/۱۳۲۵//۱۰۲/خ