حلقه مفقوده آزادی
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، «آزادی» مفهومی است که همواره یکی از بحث برانگیزترین موضوعات داخلی و بین المللی جوامع بشری بوده است. مفهومی که همگان آن را تقدیس، و برای رسیدن به مطلوب خویش بدان چنگ زدهاند. هم موافقان دین خود را مدافع آزادی میدانند هم مخالفان دین. هم موافقان اختلاط روابط پسر و دختر، منتقدین مسأله حجاب و مروجین بیقیدی های اجتماعی و لاابالیگری های اخلاقی استناد به آزادی میکنند، و هم مخالفان این ولنگاریها و مدافعان ترویج احکام الهی و اصول اخلاقی. هم ایالات متحده به خود حق داده که به بهانه دفاع از آزادی، به ملتهای دیگر تجاوز کند و هزاران جنایت انجام دهد، هم ملتهای مبارز در مقابل آنان با نام آزادی ایستادگی می کنند.
این چه مفهومی است که این همه دچار تضادها و تناقض با ذات خویش شده؟ آیا در دل مفهوم آزادی حلقه مفقودهای موجود است که بتواند جوابگوی این همه تضاد و تناقض باشد؟ واگر هست، آن حلقه مفقوده چیست؟ شاید جواب را در ملزمات و بازدارندههای حقوقی جستجو کنیم، اما بازهم به پاسخ حقیقی نخواهیم رسید چراکه خود بازدارندههای حقوقی (چه حقوق را الهی و واضعش را خداوند بدانیم و چه بشری و از نوع اعتباریات بشری که در این صورت راه برای سوء استفادههای نفسانی باز میشود) احتیاج به یک اهرم برای کامل و صحیح اجراشدن دارند و این اهرم گزارههای اخلاقی است که باعث میشود نهادها و مجریان حقوق، در اعمال، اجرا و نظارت بر مسائل مختلف طرف حق را وانگذارند. یک قاضی زمانی قضاوتش عادلانه است که متصف به ملزومات اخلاقی و صفت عدالت باشد وگرنه هرچقدر هم نظارت سخت اعمال شود با یافتن کوچکترین مفرّی عدالت را ذبح خواهد کرد.
در مسأله «آزادی» نیز به همین شکل است و تنها اهرمی که می تواند به طور یقینی آزادی را از مرزهای توحش خارج نگاه دارد «اخلاق» است که همان حلقه مفقوده آزادی در بسیاری از جوامع غربی و شرقی و اندیشهها و تعاریف سکولار از آزادی است. بنابراین پوچ بودن شبههای که برخی مطرح میکنند مبتنی براینکه اخلاقیات محدود کننده آزادی است ظاهر می شود، چراکه آزادی مادامی مقدس و قابل احترام است که خود مبدل به نقض آزادی و حقوق دیگری نشود که در آن صورت تبدیل به توحشی در لقای نام آزادی میگردد و نام آزادی به همراه تقدس مفهومی آن ساتری میگردد برای توحش برآمده از خروش نفسانیات و غرایز.
البته این حرف به معنای این نیست که حدود آزادی تا آنجایی است که به آزادیهای دیگران لطمه وارد نکند چراکه این سخنِ به ظاهر زیبا، کلامی باطل است، بلکه آزادی باید به سمت تکامل و تعالی نفس انسانی حرکت کند اما اگر برای رهایی نفسانیات حیوانی باشد و باعث لطمه زدن به نفس انسانی و یا به تعبیر شهید مطهری، «خود عالی» شود باید محدود گردد، و این محدودیت، درحقیقت تحدید توحش و شهوات نفسانی است. این لطمه زدن به نفس انسانی، گاه بواسطه تجاوز به حقوق و کرامت دیگران حاصل میشود و گاه بواسطه تجاوز به کرامت خویش، و در هر دو حالت «خود عالی» یا همان نفس انسانی فرد تنزل کرده و لطمه می خورد.
این حقیقت(تبدیل آزادی به توحش) در جوامع امروزی کاملا مشهود و ملموس است، جوامعی که با زدودن اخلاقیات از گوهر آزادی، هرگونه نفسانیت، شهوت، خودخواهی، زیادهخواهی و تجاوزی را در مرزهای آزادی راه دادهاند و با اختلاط مرز حریت و حیوانیت، آزادیهای بشری را به بهانه محدود نکردن آن، به انواع بیبندوباریهای اخلاقی از همجنسبازی و ازدواج همجنسبازان تا انواع زنا و غیره آلوده کرده، بلکه تبدیل به قانون می کنند. و ثمره آن، صدها نوع جرم و جنایت و بیماریهای روحی و جسمانی، و توحشی است که جوامع مذکور را نه تنها درخود فروبرده که در برابر هر ملتی که نخواهند اینگونه مرز حریت و حیوانیت را مخلوط کنند جبهه گرفته، با استفاده از اهرمهای قدرت خودساخته آنها را محکوم به نقض حقوق بشر و آزادی می کنند. براین اساس آن حقیقتی که میتواند جلوی تبدیل آزادی به توحش را بگیرد تقیّد آزادی به اخلاق است و این تقیّد محدود کننده آزادی نیست بلکه زایل کننده توحش است.
كسانى كه ميان «مصونيت» و «محدوديت» را نمى فهمند و با نام آزادى و رهايى از قيد و بند، به خرابى حصار تقوا فتوا مى دهند. قدر مشترك پناهگاه و زندان «مانعيت» است، اما پناهگاه، مانع خطرها است و زندان، مانع بهرهبردارى از موهبتها و استعدادها. اين است كه على عليه السلام مىفرمايد:«اعْلَموا عِبادَ اللَّهِ انَّ التَّقْوى دارُ حِصْنٍ عَزيزٍ، وَ الْفُجورَ دارُ حِصْنٍ ذَليلٍ،ئلايَمْنَعُ اهْلَهُ وَ لا يُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ الَيْهِ. الا وَ بِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطايا؛ بندگان خدا! بدانيد كه تقوا حصاری بلند و غيرقابل تسلط است، و بى تقوايى و هرزگى حصاری پست است كه مانع و حافظ ساكنان خود نيست و آن كس را كه به آن پناه ببرد حفظ نمى كند. همانا با نيروى تقوا نيش گزنده خطاكاري ها بريده مى شود». «نهج البلاغه، خطبه 157»
حضرت على(ع) در اين بيان عالى، گناه و لغزش را كه به جان آدمى آسيب مى زند، به گزندهاى از قبيل مار و عقرب تشبيه مى كند؛ مىفرمايد نيروى تقوا نيش اين گزندگان را قطع مى كند. همچنین در برخى از كلمات تصريح مىكند كه تقوا مايه اصلى آزاديهاست؛ يعنى نه تنها خود قيد و بند و مانع آزادى نيست، بلكه منبع و منشأ همه آزاديهاست. «فَانَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ وَ ذَخيرَةُ مَعادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ وَ نَجاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ؛ همانا تقوا كليد درستى و توشه قيامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است». «خطبه 221»
آری، اخلاق به انسان آزادى حقیقی مى دهد، يعنى او را از بند شهوات آزاد کرده، رشته نفسانیات را از گردنش برمى دارد و ريشه پلشتی های اجتماعى را می زداید./۸۴۱/ی۷۰۳/س
حجت الاسلام داود موذنیان، پژوهشگر حوزه علمیه قم