تقدم دولت اسلامی بر جامعه اسلامی
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، سالهاست که رهبر معظم انقلاب بر این نکته مهم که ما مرحله انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی را پشت سر گذاشته و اکنون در مرحله تشکیل دولت اسلامی و سپس جامعه اسلامی و بعد از آن دو، مرحله تمدن عظیم اسلامی را پیش رو داریم، تاکید داشته، بلکه از عدم تشکیل دولت اسلامی و بدنبال آن جامعه اسلامی تاکنون ابراز تاسف نمودهاند. همچنین براینکه این پنج مرحله به همان ترتیب ذکرشده، در پی هم هستند و تشکیل مرحله ماقبل زمینه تشکیل مرحله مابعد است تاکید داشته اند. قطعا پاسخ این پرسش که چرا انقلاب با اینکه درحال اتمام دهه سوم عمر خویش است هنوز موفق به تشکیل دولت اسلامی نشده، در گرو مسائل عدیدهای است که پرداختن به آنها خود مجالی دیگر میخواهد. اما آنچه که این نوشتار درپی آن است، علت تقدم ساحت دولت اسلامی نسبت به جامعه اسلامی است، که درصورت رسیدن بدان گوشهای از جواب پرسش بالا نیز تبیین میگردد. پس سوال این یادداشت را میتوان اینگونه بیان کرد: چرا در اندیشه مقام معظم رهبری، ساحت دولت اسلامی بر جامعه اسلامی تقدم یافته است؟
پیشتر باید گفت که هر یک از این پنج مرحله، تعاریف، معیارها و ویژگیهایی دارند که باعث تمایز ماهوی با مراحل دیگر میشوند و رهبری معظم انقلاب طی سالیانی این تمایزات را معرفی کردهاند که در تصویر زیر مختصرا به این ویژگیها اشاره می شود.
همانگونه که در تصویر بالا مشاهده میشود، معیار دولت اسلامی عبارت است از: تشکیل منش و روش اسلامی در بدنه دولت و حاکمیت. ذکر این نکته مهم است که دولت در اندیشه مقام معظم رهبری اعم از قوه مجریه و شامل هر سه قوه و مجموعه های تحت آنها می باشد.[1] و نیز مراد از جامعه اسلامی صرف وجود اعتقاد به اسلام و اکتفا به باورهای ظاهری نیست بلکه منظور ظهور و تجلّی دستورات اسلامی در جامعه همانند استقرار عدالت در تمام ابعاد آن، ازبین رفتن تبعیض، ریشه کن شدن فقر، به ارمغان آمدن عزت حقیقی، و عینیت و فعلیت یافتن دیگر معیارها و آرمانهای اسلامی است.[2]
دولت ترسیمگر هندسه و الگوی کلی جامعه خویش است از این رو در کلمات معصومین مشاهده میکنیم که رفتار یک جامعه را انعکاس رفتار حاکمان آن جامعه دانسته و فرمودهاند: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ[3]؛ مردم، به دولتمردان خود شبيهترند تا به پدرانشان». اگر هر جامعهای را به مثابه خانهای فرض کنیم که تمامی ساکنان آن جامعه به منزله فرزندان آن خانهاند، به ناچار در راس این خانه باید سرپرست و مدیری باشد که به عنوان پدر این خانواده بزرگ، رهبری و اداره این خانه و اهل آن را بر عهده دارد. حال این سرپرست و پدر خانواده در هر شکل از جایگاه فکری، اخلاقی و رفتاری که قرار داشته باشد، بر فرزندان جامعه خویش تاثیر میگذارد.
اگر این رییس، انسانِ صالح و درستکاری باشد، به مرور زمان، جامعه او نیز چون خودش صالح و درستکار خواهند شد و اگر، پدر آن خانواده انسانِ شرور و فاسدی باشد، با گذشت زمان، مردمش نیز رنگ و بوی او را گرفته، به راه و روش او خو میگیرند.
این واقعیت چیزی نیست که فقط در کتاب ها مسطور و مرقوم بوده و یا در اذهان روان پژوهان و روح کاوان موجود باشد؛ بلکه این حقیقتی است که ادوار مختلف حیات انسانی، بدان گواه و شاهد است و با تدبر در آیات قرآن نیز ثابت میشود. جامعه فرعون که سالیانی طولانی تحت سیطره حاکمی طاغوت و ظالم مانند فرعون بود با تلاشهای حضرت موسی از ظلم فرعون نجات یافت اما خوی فرعونی و آموزههای باطل فرهنگ مصر باستان که یک فرهنگ شرک آلود بود در تاروپود آنها چنان اثر گذاشته بود که بعد از دیدن آن همه معجزه و شکافتن نیل و غرق شدن فرعونیان، به محض اینکه پیامبرشان آنها را برای مدت کوتاهی ترک و با اینکه جانشین در آنها قرار میدهد، به همان فرهنگ فرعونی و شرک آلود باز میگردند، فرهنگ و خوی تفرعن چنان در جامعه بنی اسرائیل ریشه دواند که باعث شد در برابر تمامی انبیاء فرستاده شده بر این قوم جبهه گرفته و بسیاری از آنها را به قتل رسانند.
همانگونه که گفته شد دولت ترسیم گر هندسه و قالب کلی جامعه خویش است، اگر این هندسه و قالب براساس اندیشه و فرهنگی ناصواب باشد قطعا جامعه ای که در چنین قالب و براساس آن هندسه فرم گیرد به همان فرهنگ و اندیشه نیز مبتلاء میشود و برعکس، جامعهای که در یک الگو و براساس هندسهای صحیح و الهی فرم گیرد دارای فرهنگی غنی و اندیشهای صحیح خواهد بود. چراکه جامعه به مثابه زمینی است که استعداد و قوه کاشت را دارد، حال اگر در آن بذر نیک کاشته شود نیکو نیز برداشت میشود و بالعکس. و نقش دولت در این جامعه نیز به مثابه پدر در خانواده و یا زارع نسبت به زمین است. پس اینکه برخی دهانها و قلمها بخواهند اینگونه القاء کنند که دولت در بوجود آمدن و یا مدیریت فرهنگ بیتاثیر و خنثی است و یا نباید دخالتی در این مورد داشته باشد سخنی گزافه و نامعقول است. زیرا دولتها تولیدگر، مروج و اشاعه کننده فرهنگ هستند، یک دولت با اتخاذ سیاست هایش در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، آموزشی، عمرانی و ... هم تولیدکننده و هم مروج فرهنگی در جامعه است. از این رو هنگامی که در سیاست خارجی مذاکرهای میکند و یا در سیاستهای اقتصادی تصمیمی میگیرد، نیز آن هنگام که تولیدگری و یا عدم تولیدگری و وابستگی و واردات را سرلوحه کارش قرار میدهد، ویا در مقوله شهرسازی و معماری سیاست گذاری و اقدام میکند، همزمان مولّد و مروّج فرهنگی است که بعد از تثبیت، به شخصیت، هویت و معرف آن جامعه بدل میگردد. و این فرهنگ به مثابه روحی در کابد جامعه دمیده خواهد شد، براین اساس مادامی که پدر (دولت) متصف به قید اسلامی، که بواسطه به فعلیت رسیدن اندیشههای اسلام در دولت حاصل میگردد، نشده باشد خانواده (جامعه) او نیز حقیقتا به این قید متصف نمیگردد.
حال شاید این اشکال پیش آید که خاستگاه دولت، جامعه است، دولت ها خروجی جوامع اند و از بطن جامعه برمی خیزند، پس نمی تواند دولت اسلامی مقدم بر جامعه اسلامی شود چرا که دولت محصول جامعه است.
برای پاسخ باید گفته شود که بله، جامعه، دولتسازی میکند، و دولت، محصول جامعه است اما این نوع تقدّم ناظر به اصلِ شکلگیری دولت است، نه تغییر در ماهیّتِ وجودی که شکل گرفته است. به سخن دیگر بحث ما در اصل شکلگیری یک حقیقت به نام دولت و یا جامعه نیست، زیرا در اینکه جامعه موطن و مولّد دولت است و بر آن تقدم وجودی دارد جای هیچ شک و تردیدی نیست، بلکه بحث ما در تغییر ماهیت حقیقتی به نام دولت و یا جامعه است که در حال حاضر موجودند. به بیان دیگر، کدام یک از این دو (دولت – جامعه) قدرت بیشتری در تشکیل و یا تغییر و استحاله یک فرهنگ فراگیر(خواه اسلامی و یا غیر اسلامی) و تزریق آن فرهنگ فراگیر به طرف مقابل خود را دارد؟ آیا این جامعه است که توانایی این چنین کاری را دارد و یا این دولت است که میتواند این کار را انجام دهد؟ به نظر میرسد که تأثیراتِ دولت بر جامعه بیشتر است، چون دولت، مقدورات و امکانهای بیشتری در اختیار دارد، بلکه به طورِ عمده، قدرت در دولت متمرکز است. از این رو، کسانی که به دنبالِ ایجادِ تغییراتِ اجتماعی هستند، خود را ناگزیر میبینند که دولت را تصرّف و از آن به عنوانِ ابزاری در راستای ساختارشکنی در جامعه استفاده کنند. دولتها براساس گرایشات و اعتقادات خویش، اهداف، رویکردها و عملکردهایی را تعریف و اجرا میکنند که بیشک هر اقدامی که توسط دولت انجام گردد تاثیری در فرهنگ کلان جامعه میگزارد که این تاثیر، خود در قالب ایجاد، تغییر، تضعیف و یا تقویت پازل و یا پازهایی از فرهنگ نمود پیدا میکند. برای مثال سبک و اجرای معماری و شهرسازی در دولتها تاثیر مستقیم در ایجاد و تقویت، یا تضعیف و اعدام معنویت، حیاء و عفت، شادابی و ... دارد که اینها همگی پازل هایی از فرهنگ اسلامیاند. حال معنای حدیث شریف: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ[4]؛ مردم، به دولتمردان خود شبيهترند تا به پدرانشان» بهتر ظاهر میگردد. زیرا حاکمان یک جامعه بواسطه اهداف، برنامهها و عملکردهای خویش در فرهنگ که روح جامعه و شخصیت و هویت آن است تاثیرگذاشته و به آن شکل میدهند. این شکل و فرم میتواند در قالبی دینی که نتیجه آن ایجاد هویت و شخصیت دینی در جامعه و تثبیت و تقویت این هویت دینی تا آنجا که روح کلی جامعه را با صفات و ویژگیهای دینی تشخّص داده، آن صفات در جامعه فعلیت یابند و موجب تعریف جامعه مذکور به «جامعه دینی یا اسلامی» شود و یا میتواند در قالبی غیر دینی انجام گیرد که در این صورت، نتیجه عکس قضیهی پیش گفته است.
متاسفانه در کشور ما عملکرد دولتها ثابت کرده که مستقل از اهداف نظام و در اصول کلی مدیریت دولتی، طبق سلیقه حزبی عمل می کنند تا جایی که تلاش می کند همه مردم را با ذایقه سیاسی و فرهنگی خود همراه کند. درحالی که باتوجه به مطالب بالا باید گفته شود؛ جامعه زمانی متصف به قید اسلامیت می شود که دولت در امتداد اهداف نظام اسلامی حرکت کند و ماهیت آن از سنخ ماهیت نظام اسلامی شود./۸۴۱/ی۷۰۲/س
حجت الاسلام داود موذنیان، پژوهشگر حوزه علمیه قم
[1] - ر.ک: بیانات مقام معظم رهبری در مورخ: 12/9/1379
[2] - همان
[3]- تحف العقول، ص208
[4]- تحف العقول، ص208