صید نوشتن شدم
مقدمه: متولد سال 1362 است و دارای مدرک سطح 4حوزه؛ البته این مقدار هم او را راضی و قانع نکرد و با همتی که داشت، توانست در رشته ادبیات نمایشی مدرک ارشد خود را از دانشکده صدا و سیما بگیرد و همچنین مدرک ارشد دین شناسی را از دانشگاه ادیان و مذاهب.
محمدعلی رکنی نویسنده جوانی است که با کسب موفقیتهای متعدد توانسته خود را بهعنوان یکی از آتیهداران ادبیات کشور معرفی کند. سال گذشته رمان "سنگی که نیفتاد" کتاب سال «جشنواره شهید حبیب غنی پور» شد و امسال نیز توانست جزو نفرات برگزیده آرای مردمی جشنواره جایزه جلال آل احمد باشد و جایزه خود را از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کند.
او علاوه بر تحصیلات حوزوی دو مدرک دانشگاهی در کارنامه خود دارد؛ که این امر باعث شده نگاه جدیتر و عمیقتری به ادبیات و عرصه نویسندگی داشته باشد.
رکنی در گفت وگوی اختصاصی با خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت رسا به اهمیت ادبیات اشاره می کند و می گوید: ادبیات همواره غنا بخش افکار بوده و حرفهای مهمی برای گفتن دارد. اکنون وظیفه طلایهداران این میدان است که بامهارت و تسلط به ساختار ادبیات، رمان را در ایران به باروری برسانند و با تغذیه از سنت ایرانی پنجرهای رو به دنیا بگشایند که دیگران بهویژه غرب نگاهی جدید و متفاوت به ایران و ایرانی داشته باشد. آنچه نویسنده شرقی را جذاب و قابلخواندن میکند این است که ادای غرب را درنیاورد. خودش باشد و حرف خودش را بزند. نویسنده شرقی وقتی دست به تقلید میزند در بهترین حالت، کالای دستدوم خوبی تولید میکند.
نویسنده سنگی که نیفتاد از سختیها و موانع را سد راه می گوید و تاکید می کند: جمعکردن دروس حوزه و ادبیات غرب کار دشواری بود. ابتدا احساس میکردم با دو مسیر کاملاً متضاد روبرو هستم؛ اما هرچه گذشت دریافتم که نهتنها اینطور نیست بلکه این افکار من است که میتواند در نوشتن ظهور پیدا کند. نوشتن هماره با من بود. یا بهتر است بگویم من صید نوشتن شدم؛ و البته خوشحالم که در دام خوبی افتادهام.
از آقای رکنی در خصوص اهمیت تلفیق اندیشه و هنر می پرسم؛ او قدری تامل می کند و سپس می گوید: بدون شک هنر باعث مانایی میشود. اگر اندیشمندان و فیلسوفان ما، حظ بیشتری از هنر داشتند و توانسته بودند بعضی از اندیشههایشان را در قالب هنر بیان کنند، آثار آنها مردمیتر، ملموستر و ماندگارتر میشد. کما اینکه الآن دنیا اندیشههای تولستوی را بهعنوان یک متفکر بزرگ در آثارش رصد میکنند؛ و همچنین اگر بزرگان ما با زبان هنر با جهان صحبت کرده بودند، ایبسا افکار اندیشمندانمان و فیلسوفانمان پایهگذار مکاتب فکری، ادبی و سیاسی هم میشد. آن موقع همانطور که ما بافرهنگ غرب آشنا و مأنوسیم غرب نیز بافرهنگ شرق بهویژه ایران و ایرانیان بیشتر آشنا بود. مثلاً مولانا را ببینید چون از رهگذر هنر رد شده نامی جهانی دارد و شخصیت دوستداشتنی است.
در ادامه گفت وگو موضوع بحث را عوض می کنم و از نویسنده کتاب «یک لبخند بیانتها» در خصوص توجه طلاب به این حیطه می پرسم، عرصه ای که شاید تا چند سال قبل کمتر مورد توجه و اقبال حوزویان بود.
وی از طرح این پرسش خوشحال می شود و می گوید: اکنون شاهد موفقیت بیشازپیش طلبهها در عرصه ادبیات هستیم. اخذ جوایز متعدد، چاپ مجدد آثار، نشان از قدمهای مهم و جدی این بزرگواران و توجه مخاطب به آثار ایشان است.
رکنی به طلابی که قصد دارند در این وادی ورود کنند، توصیه هایی هم دارد « مطلبی که بسیار مهم است این است که طلبهها وقتی وارد این وادی میشوند باید به اعتمادبهنفس برسند و اندیشه خود را باور داشته باشند. آنچه همیشه ارزشمند است بازی کردن در زمین باورهای خودمان است والا اگر ما هم همان حرف دیگر اندیشمندان و روشنفکران را کپی کنیم ارزشی ندارد»
همانطور که قبلاً گفتم در بهترین حالت جنس دستدوم خوبی میشود اما ناب نیست. اگر از سنت خودمان تغذیه کنیم، میتوان گفت یک جریان مهم از طرف طلاب شکلگرفته است. وقتی میگویم سنت اصلاً منظورم منبر و خطابه نیست. ممکن است یک رمان کاملاً پستمدرن باشد اما زیر متن و محتوایش باید ریشه در سنت داشته باشد.
از نگاه آقای رکنی، کپی رمان های خارجی یک آسیب جدی است؛ او در این باره می گوید: امروز اقبال عموم به رمانهای ترجمهشده بهمراتب بیشتر است تا رمانهای نویسندگان داخلی. ناشران هم بیشتر گرایش به ترجمه دارند و روی آنها سرمایهگذاری میکنند. دلیلش هم روشن است، نیاز به پرداخت حق کپیرایت ندارند. معمولاً آنها صرفاً به فروش فکر میکنند و نه چیز دیگر.
نکته دیگر در باب سیاستگذاریهای فرهنگی کشور است. یک نویسنده در وهله اول کارش نوشتن است. نمیتواند هم بنویسد هم دنبال معرفی کتابش باشد. احساس میشود اراده جدی در معرفی آثار خوب به دنیا نیست. بحث ترجمه به نظرم میتوانست خیلی جدیتر از اینها باشد. بعض از رمانهای ایرانی واقعاً هم حرف برای گفتن دارند هم بهراحتی میتوانند توجه مخاطب جهانی را به سمت ادبیات ایران جذب کنند.
بههرحال چه اشکال داشت اگر روی هنر باتمام جوانب آن سرمایهگذاری میشد و بهجای تکیه به چیزهای نابود شدنی بهعنوان سرمایههای ملی به سرمایههای فکری، فرهنگی و هنری که بهنوعی همگی سرمایههای ملی هستند توجه میکردیم که باری از ارزش و حیات بر روی آن نهفته است. /924/گ403/ج
گفت وگو از محمد علیدوست و حسین عجمی