حجت الاسلام عبداللهی عنوان کرد؛
پاسخ به ادعای مجتهد شبستری در انکار نزول دین از سوی خداوند
آیات متعددی از قرآن کریم دلالت بر نزول دین دارند. از نظر قرآن، خداوند دین حقی را تشریع کرده و آن را به واسطه رسولانش به انسانها رسانده است.
به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام مهدی عبداللهی، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در یادداشتی به پاسخ به ادعای مجتهد شبستری در انکار نزول دین از سوی خداوند پرداخته است:
محمد مجتهد شبستری از جمله روشنفکرانی است که دیدگاههایی چالشی در خصوص دین مطرح کرده و این دیدگاهها در دو دهه اخیر محل بحث و بررسی بوده است. یکی از دیدگاههای بنیادی وی انکار نزول ادیان آسمانی از جمله اسلام از سوی خداوند متعال است. وی در مقاله آیا خداوند دین نازل کرده است؟» که نخستین بار در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۹۳ منتشر کرد، به صراحت اعلام کرد که دین اسلام یا هیچ دین دیگری از سوی خدا نازل نشده است. با این مدعا، مانع سترگ دین ثابت و تغییرناپذیر الهی کنار گذاشته شده، راه برای پذیرش همه امور عرفی و فرآوردههای انسانی باز میشود.
شبستری در این مقاله مینویسد: «در جهان اسلام این قبیل پیشنهادها [یعنی به رسمیت شناختن اعلامیۀ جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸]همیشه با این پرسش روبرو شده که اگر دین اسلام حاوی نظامهای ثابت و ابدی نیست پس چرا این دین از سوی خدا نازل شده است؟ دین خداوند که قابل کم و زیاد کردن نیست. تا فقیهان مجاز باشند التزام به حقوق بشر عصری را از مقتَضیات مسلمان زیستن اعلام کنند؟ دین اسلام از سوی خدا آمده، اما حقوق بشر عصری «برساختۀ» انسانهای قرن بیستم است، چگونه میتوان یک برساختۀ انسانی را به پیام آسمانی دین اسلام اضافه کرد؟! این پرسش که بسیار مهم است، یک مبنای مشهور، ولی ناصواب دارد. آن مبنا این است که دین اسلام از سوی خداوند نازل شده است و آنچه از سوی خدا آمده قابل اصلاح و تجدیدنظر نیست. صاحب این قلم میخواهد بداند این مبنا که بسیار به آن استناد میشود و در گذشته و در عصر حاضر مایۀ مشکلات و گرفتاریهای فراوان در کشورهای اسلامی گشته، از کجا پیدا شده است و چقدر اعتبار دارد؟»
این مبنا نه تنها در قرآن مجید نیامده بلکه آنچه از قرآن به دست میآید خلاف این مبنا است. برای روشن کردن این منظور معنای واژۀ دین در قرآن را بررسی میکنم. طبق آن شمارش که محمد فؤاد عبدالباقی در کتاب المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم آورده در ۹۰ آیه قرآن واژۀ «دین» وجود دارد. در این آیات تعبیرات زیر از دین بکار رفته است: «دین حق» (در مقابل دین باطل)، «روز دین» (روز قیامت)، «دینی که فقط برای خداوند است»، «دینی که خداوند به آن راضی شده»، «دینی که خداوند آن را برگزیده»، «دین اکراه بردار نیست»، «دینِ مقبول نزد خدا»، «دین خداوند»، «طعن در دین»، «دین باید فقط برای خدا باشد»، «برادری دینی»، «یاری کردن دیگران در کار دین»، «دین قیّم»، «تفقّه در دین»، «دین فطرت»، «دینِ تسلیم شدن در برابر خدا»، «دین مَلِک»، «خداوند در دین حَرج قرار نداده است»، «اقامه دین»، «قتال برای دین»، «تشریع دین»، «توصیه خداوند به دین»، «تکذیب دین»، «تکذیب روز دین»، «پسندیدهترین دین»، «برگرداندن از دین»، «تبعیت از دین»، «غلو در دین»، «اکمالِ دین»، «به سخره گرفتن دین»، «مبدّل کردن دین»، «دین مشرکان و دین محمد (ص)»، «از دین برگشتن» (ارتداد)، «فریب خوردن در دین»، «دین خود را بازیچه کردن».
در کنار این تعبیرات که پارهای از آنها بیش از یکبار درقرآن آمده در ۸ آیه از آیات قرآن از انسانها خواسته شده دین را برای خدا خالص گردانند (مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
واژۀ دین در قرآن به آن واقعیت پایدار در عالم انسانها اشاره میکند که همیشه به نام دین قابل اشاره و منشأ اثر بوده است و نه به واقعیتی که از عالم غیب به سوی انسانها میآید. این واقعیت، راه و روشی است که انسانها در ارتباط با خداوند یکتا و بیهمتا یا در ارتباط با خدایان آن را بر میساختهاند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم میشدهاند. البته این برساخته بودن هیچ ربطی به موهوم بودن یا باطل بودن ندارد. علم، فلسفه و هنر هم برساختههای انسانی اند، اما نه موهوم اند و نه باطل، بلکه واقعی و ارزشمند اند. آنچه گویندۀ قرآن از مخاطبان خود میخواهد خالص کردن دینِ موجود نزد انسانها برای خداوند است و نه قبول کردن دین نازل شده از سوی خدا.
مدعای عدم نزول دین از سوی خداوند را از دو منظر میتوان بررسی کرد:
۱. از منظر عقل: متکلمان، فلاسفه و عرفا در بحث «نبوت عامه» و «وحی» استدلالهای فراوانی ارائه کردهاند که محتوای آنها لزوم ارسال دین به مثابه برنامه سعادت ابدی از طریق وحی است. بدین ترتیب به استناد ادله عقلی اثبات میشود که خداوند بر أساس صفات کمالی خود حتماً مسیر سعادت بشری را در قالب دین بر انسانها نازل فرموده است.
محمد مجتهد شبستری از جمله روشنفکرانی است که دیدگاههایی چالشی در خصوص دین مطرح کرده و این دیدگاهها در دو دهه اخیر محل بحث و بررسی بوده است. یکی از دیدگاههای بنیادی وی انکار نزول ادیان آسمانی از جمله اسلام از سوی خداوند متعال است. وی در مقاله آیا خداوند دین نازل کرده است؟» که نخستین بار در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۹۳ منتشر کرد، به صراحت اعلام کرد که دین اسلام یا هیچ دین دیگری از سوی خدا نازل نشده است. با این مدعا، مانع سترگ دین ثابت و تغییرناپذیر الهی کنار گذاشته شده، راه برای پذیرش همه امور عرفی و فرآوردههای انسانی باز میشود.
شبستری در این مقاله مینویسد: «در جهان اسلام این قبیل پیشنهادها [یعنی به رسمیت شناختن اعلامیۀ جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸]همیشه با این پرسش روبرو شده که اگر دین اسلام حاوی نظامهای ثابت و ابدی نیست پس چرا این دین از سوی خدا نازل شده است؟ دین خداوند که قابل کم و زیاد کردن نیست. تا فقیهان مجاز باشند التزام به حقوق بشر عصری را از مقتَضیات مسلمان زیستن اعلام کنند؟ دین اسلام از سوی خدا آمده، اما حقوق بشر عصری «برساختۀ» انسانهای قرن بیستم است، چگونه میتوان یک برساختۀ انسانی را به پیام آسمانی دین اسلام اضافه کرد؟! این پرسش که بسیار مهم است، یک مبنای مشهور، ولی ناصواب دارد. آن مبنا این است که دین اسلام از سوی خداوند نازل شده است و آنچه از سوی خدا آمده قابل اصلاح و تجدیدنظر نیست. صاحب این قلم میخواهد بداند این مبنا که بسیار به آن استناد میشود و در گذشته و در عصر حاضر مایۀ مشکلات و گرفتاریهای فراوان در کشورهای اسلامی گشته، از کجا پیدا شده است و چقدر اعتبار دارد؟»
این مبنا نه تنها در قرآن مجید نیامده بلکه آنچه از قرآن به دست میآید خلاف این مبنا است. برای روشن کردن این منظور معنای واژۀ دین در قرآن را بررسی میکنم. طبق آن شمارش که محمد فؤاد عبدالباقی در کتاب المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم آورده در ۹۰ آیه قرآن واژۀ «دین» وجود دارد. در این آیات تعبیرات زیر از دین بکار رفته است: «دین حق» (در مقابل دین باطل)، «روز دین» (روز قیامت)، «دینی که فقط برای خداوند است»، «دینی که خداوند به آن راضی شده»، «دینی که خداوند آن را برگزیده»، «دین اکراه بردار نیست»، «دینِ مقبول نزد خدا»، «دین خداوند»، «طعن در دین»، «دین باید فقط برای خدا باشد»، «برادری دینی»، «یاری کردن دیگران در کار دین»، «دین قیّم»، «تفقّه در دین»، «دین فطرت»، «دینِ تسلیم شدن در برابر خدا»، «دین مَلِک»، «خداوند در دین حَرج قرار نداده است»، «اقامه دین»، «قتال برای دین»، «تشریع دین»، «توصیه خداوند به دین»، «تکذیب دین»، «تکذیب روز دین»، «پسندیدهترین دین»، «برگرداندن از دین»، «تبعیت از دین»، «غلو در دین»، «اکمالِ دین»، «به سخره گرفتن دین»، «مبدّل کردن دین»، «دین مشرکان و دین محمد (ص)»، «از دین برگشتن» (ارتداد)، «فریب خوردن در دین»، «دین خود را بازیچه کردن».
در کنار این تعبیرات که پارهای از آنها بیش از یکبار درقرآن آمده در ۸ آیه از آیات قرآن از انسانها خواسته شده دین را برای خدا خالص گردانند (مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
واژۀ دین در قرآن به آن واقعیت پایدار در عالم انسانها اشاره میکند که همیشه به نام دین قابل اشاره و منشأ اثر بوده است و نه به واقعیتی که از عالم غیب به سوی انسانها میآید. این واقعیت، راه و روشی است که انسانها در ارتباط با خداوند یکتا و بیهمتا یا در ارتباط با خدایان آن را بر میساختهاند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم میشدهاند. البته این برساخته بودن هیچ ربطی به موهوم بودن یا باطل بودن ندارد. علم، فلسفه و هنر هم برساختههای انسانی اند، اما نه موهوم اند و نه باطل، بلکه واقعی و ارزشمند اند. آنچه گویندۀ قرآن از مخاطبان خود میخواهد خالص کردن دینِ موجود نزد انسانها برای خداوند است و نه قبول کردن دین نازل شده از سوی خدا.
مدعای عدم نزول دین از سوی خداوند را از دو منظر میتوان بررسی کرد:
۱. از منظر عقل: متکلمان، فلاسفه و عرفا در بحث «نبوت عامه» و «وحی» استدلالهای فراوانی ارائه کردهاند که محتوای آنها لزوم ارسال دین به مثابه برنامه سعادت ابدی از طریق وحی است. بدین ترتیب به استناد ادله عقلی اثبات میشود که خداوند بر أساس صفات کمالی خود حتماً مسیر سعادت بشری را در قالب دین بر انسانها نازل فرموده است.
با توجه به تمرکز جناب شبستری بر آیات قرآن و به علت تنگی مجال از این بحث میگذریم. کسانی که خواهان مطالعه افزونتر باشند، میتوانند به بحث یادشده مراجعه فرمایند.
۲. از منظر قرآن: آیاتی چند از قرآن کریم دلالت دارند که خداوند باید در راهنمایی انسانها به سعادت حقیقی دخالت کند، و در غیر این صورت، انسانها در عدم راهیابی به کمال و سعادت واقعی معذور خواهند بود. از سوی دیگر، آیات فراوانی نیز دلالت دارند که امر هدایت انسانها توسط خداوند صورت گرفته است. بدین ترتیب برخلاف مدعای آقای شبستری، بر اساس قرآن کریم، الف) خداوند باید با فرستادن دین انسانها را هدایت کند، و ب) خداوند این کار را انجام داده و ادیانی را به واسطه پیامبران فرو فرستاده است.
اما دسته نخست آیات:
۱. آیه ۱۶۵ سوره نساء: «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنذِرینَ لِئَلایَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً». بنا بر این آیه خداوند پیامبران خود را به سوی انسانها فرستاده است تا بشارت و انذار دهند، در نتیجه مردم پس از این ارسال، دلیلی بر خداوند نداشته باشند. مقصود آن است که پیامبران با انجام مأموریت الهی خود که رساندن پیام الهی به مردمان است، حجت را بر مردم تمام میکنند؛ یعنی وقتی راه هدایت به مردم عرضه شد، چنان که کسی در این مسیر قرار نگرفت و سرانجام گرفتار عذاب ابدی شد، ناشی از انتخاب و کنشهای نادرست خودش بوده است. در حالی که اگر خداوند مسیر هدایت را به مردم نشان نمیداد، مردم در ناتوانی از دستیابی به سعادت مقصر نبودند؛ چرا که علت عدم سعادتشان این است که مسیر رسیدن به مقصد را نمیدانستند و خداوند آگاهی از این مسیر را در اختیار ایشان نگذاشته بود.
۲. آیه ۱۵ سوره اسرا: «مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبعَثَ رَسُولاً» مطابق انتهای این آیه، خداوند تنها در صورتی مردمان را عذاب میکند که فرستادگان خود را به سوی ایشان فرستاده باشد. بنابراین، عذاب اخروی منوط به ارسال فرستادگان الهی است تا با ارائه مسیر سعادت حجت را بر مردمان تمام کنند.
دسته دوم آیات:
آیات متعددی از قرآن بهصراحت از نقش خداوند در تشریع دین پرده برمیدارند:
الف) آیه ۱۳ سوره شوری: «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوحَیْنَا إِلَیکَ وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لاتَتَفَرَّقُوا»: [خدا]از دین آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه اندازی مکنید. این آیه به صراحت، از تشریع دین از سوی خداوند برای انسانها سخن میگوید که بر پیامبران اولوالعزم وحی شده است.
ب) آیه ۷۸ سوره حج: «وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُم فِی الدِّینِ مِن حَرَجٍ…» طبق این بخش آیه، خداوند سختی و حرج در دین قرار نداده است. پس جعل دین از سوی خداوند صورت گرفته است؛ اما خداوند چیزهایی را در دین قرار داده و چیزهایی را قرار نداده است. اگر جعل و ارسال دین از سوی خداوند تحقق نیافته باشد، نفی جعل حرج در دین از خداوند معنا نداشت.
ج) آیه ۳ سوره مائده: «الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم وَأَتْمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسلاَمَ دِینًا» در این آیه نیز خداوند متعال، تکمیل دین اسلام را به خود نسبت میدهد. اگر دین امری انسانساخته بود و از سوی خداوند نازل نشده بود، معنا نداشت که خداوند اکمال آن را به خود نسبت دهد.
د) آیات ۲۸ سوره فتح، ۹ سوره صف و ۳۳ سوره توبه: «هُوَ الَّذِی أَرسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» طبق این سه آیه، خداوند کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است، تا دین حق را بر همه ادیان پیروز گرداند. از سوی دیگر، خداوند در این آیه، وجود ادیان گوناگون را تأیید کرده، اما تأکید میکند دین حق یکی است که آن را هم خداوند با فرستادهاش ارسال کرده تا بر ادیان دیگر غلبه کند.
ه) آیاتی مانند آیه ۲ سوره نور: «الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ» و آیه ۲ سوره نصر: «وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً» که به صراحت از دین خدا سخن میگویند. اگر خداوند دینی نازل نکرده بود و دین ساخته آدمیان میبود، تعبیر «دین خدا» معنا نداشت.
حاصل آنکه، افزون بر آیاتی که جناب شبستری بدانها اشاره کرد، آیات فراوان دیگری نیز وجود دارند که بر ارسال دین، تشریع دین، عدم جعل حرج در دین، ارسال پیامبران دلالت میکنند. در نتیجه، آیات متعددی از قرآن کریم، به صراحت یا به ملازمه دلالت بر نزول دین دارند. از نظر قرآن، خداوند دین حقی را تشریع کرده، آن را به واسطه رسولانش به انسانها رسانده است. این دین حق که خداوند رضایت خود را از آن اعلام کرده است، شامل اعتقاد به توحید، معاد و نبوت و نیز شامل مقرراتی است که برای دستیابی به سعادت ضروریاند. /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: خبرگزاری مهر
ارسال نظرات