گزارشی از چالشهای متولدان دهه شصت؛
دهه شصتیها در گذر از جوانی
دهه شصتیها ۲۱ درصد از جمعیت کل کشور را تشکیل میدهند. سهمشان از بیکاری ۵۳ درصد است. ۳۲ درصد مردان و ۱۹ درصد زنان این نسل هرگز ازدواج نکردهاند.
به گزارش خبرگزاری رسا، ما دهه شصتیها ۲۱ درصد از جمعیت کل کشور را تشکیل میدهیم. سهم مان از بیکاری ۵۳ درصد است. ۳۲ درصد مردان و ۱۹درصد زنان نسل ما هرگز ازدواج نکردهاند. به نسل سوخته شهرت داریم و آنان که در راس هرم تصمیم گیری قرار دارند، در توصیف و تحلیل دقیقتر ما از اصطلاح «ابرچالش» بهره میگیرند و از دریچه نگاه آنان، دهه شصتیها به جای فرصت، تهدید به شمار میروند! ما زیرسایه جنگ قد کشیدیم و طی سالهای ۶۰ تا ۶۵ موج جمعیتی ۹ میلیون نفری را تجربه کردیم که در تاریخ ایران بیسابقه بوده است. کودکی مان با زنبیلهای قرمز رنگ در صف نان، شیر و اجناس کوپنی گذشت. در مدارس سه شیفته و پشت نیمکتهای سه یا چهار نفره نشستیم! غول نامیرای کنکور با دهها هزار متقاضی و پذیرش در چند دانشگاه محدود کابوس روزها و شب هایمان بود.
از میان متولدان دهه شصت آنها که توانستند شاخ غول کنکور را بشکنند. بعد از فارغالتحصیلی به بازار کار هجوم آوردند، اما ناکامی در سیاست زایش اشتغال به علت عقیم ماندن اقتصاد ملی، بازهم ما را بیش از پیش به حاشیه راند. البته باید برای تحلیل این مسئله کمی به عقبتر بازگردیم به همان برهه که وقوع جنگ، صادرات نفت را با مانع رو به رو کرد و باعث شد درآمدهای ارزی دولت در سال ۱۳۶۰ به ۱۰ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار کاهش یابد. تداوم جنگ، کاهش درآمد سرانه و سرمایهگذاری را رقم زد و درآمدهای ارزی دولت تنها به ۲/۶ میلیارد دلار در سال ۱۳۶۵ رسید. کاهش درآمدهای ارزی در سال پایانی جنگ باعث شد تورم به ۲۹ درصد و نرخ بیکاری به ۸/۱۵ درصد برسد.
پس از پایان جنگ، اجرای سیاست درهای باز اقتصادی موجب شد حجم واردات از ۵/۱۶ میلیارد دلار در سال ۱۳۶۸ به بیش از ۳۰ میلیارد دلار در سال ۱۳۷۰ برسد و بالغ بر ۲۳ میلیارد دلار حجم بدهیهای خارجی دولت افزایش یابد. ترویج روحیه مصرف گرایی به جای فرهنگ تولید، تکیه مضاعف بر درآمدهای نفتی و افزایش واردات در کنار عدم برنامه ریزی و مدیریت صحیح، شرایط را آنقدر بغرنج کرد که گذر زمان هم نتوانست ورق را به نفع مان برگرداند. شوربختانه میان ظرفیتها و نیازهای جمعیتی کشور، هیچ گونه تناسبی حاکم نبود و برهمین اساس مرکز تمامی آزمون و خطاها قرار گرفتیم. مسئولان رهایمان کردند و بعد انگشت اتهام را به سمت مان نشانه رفتند. متهمان ردیف اولی شدیم که آمار بیکاری و تجرد را افزایش داده اند. غافل از آنکه ما ابرچالش و یا تهدید نیستیم!
مطابق تعریف استانداردهای بین المللی؛ افراد بین ۱۵ تا ۶۵ سال نیروی کار جامعه به شمار میروند که فعالیت آنان به جریان خلق و تولید ثروت میانجامد. وقتی جمعیت جوان و نیروی کار کم است، عده محدودی تولید ثروت کرده تا عده زیادی این ثروت را مصرف کنند. پنجره جمعیتی آرزوی دیرینه بسیاری از کشورهاست، اما سوء مدیریت، بی برنامگی و بی عملی سه ضلع مثلث ناکارآمدی است که سبب شد دهه شصتیها نسل سوخته لقب بگیرند.
مسعود نیلی، دبیر پیشین ستاد هماهنگی اقتصادی دولت دوازدهم با طرح این سوال که متولدین دهه ٦٠ به کجا رفتند؟ گفته است: «درآمد ارزی دولت نهم و دهم ٩٥٠ میلیارد دلار بود، با این درآمد میشد برای اینهایی که دهه ٦٠ متولد شده بودند زندگی بهتری ساخت، اما از میان آنها یک عده مایوسشدگان بودند که اصلا وارد بازار کار نشده و افسرده شدند و نابسامانی اجتماعی مثل اعتیاد به دنبالشان آمد و یک تعداد کثیری با توسعه آموزش عالی دانشجو شدند. نتیجه این شد که تعداد دانشجو به نسبت ١٠٠ هزار نفر جمعیت کشور حتی از کشورهایی نظیر انگلستان و فرانسه البته به غیر از آمریکا بیشتر است و ما صرفا برای ضربهگیری بازار کار آموزش عالی را توسعه دادیم.»
تب مدرک گرایی را به جان فرزندان دهه شصتی انداختیم
سعید شایگان هم از جمله جامعه شناسان و پژوهشگرانی است که درباره تهدیدها و فرصتهای دهه شصتیها مطالعاتی را انجام داده است. او به روزنامه رسالت میگوید: «دهه شصت را چند عامل محوری به نسلی سوخته تبدیل کرد.
اولین عامل ترویج مدرک گرایی بود، مدرک گرایی که به تناسب آن اشتغالی ایجاد نشد. درحال حاضر نیمی از متولدان این دهه بیکارند و نیمی دیگر به کارهایی مشغول اند که با تحصیلات دانشگاهی آنان ارتباطی ندارد. این را در نظر داشته باشید که فارغ التحصیلان دانشگاهی این دهه بعد از طی مراتب عالی تحصیلی تمایل داشتند پشت میز بنشینند.
حال آنکه در همان برهه زمانی مسئولان ما این را درک نکرده بودند که یک کشور را تکنسینها و نیروهای متخصص میسازند. آنهایی که با اتکا به دانش، مهارت لازم را برای بهره گیری از تکنولوژی در اختیار دارند. بنابراین تحصیلات دانشگاهی به خودی خود اهمیتی نداشت.»
وی در ادامه عنوان میکند: «ما به همان نسبت که جوانها را مدرک گرا تربیت کرده ایم، مهارت به آنان نیاموخته ایم. نسل دهه شصت به خاطر همین تفکر سوخت. امروز باید جلوی پذیرش بی هدف دانشگاهی را بگیریم و تشویق جوانها برای اخذ مدرک دکترا و فوق لیسانس را متوقف کنیم. ما تب مدرک گرایی را به جان فرزندان دهه شصتی انداختیم و این اشتباهی فاحش بود.»
به تعبیر این پژوهشگر نرخ اشتغال از جمله موارد مطرح شده در توسعه اجتماعی است منتها اشتغال در آن شغلی که نسبت به آن علاقه و مهارت کسب شده زیرا تنها در این صورت است که جامعه به توسعه یافتگی دست مییابد. بنابراین باید روحیه مدرک گرایی را کاهش داده و نشان دهیم مدرک دردی را دوا نمیکند. یک زمانی سوال شد که چرا آمار بیکاران بالاست و یکی از معاونین رئیس جمهور در دهه ۷۰ گفت افتخار میکنیم که بیکاران ما تحصیل کرده اند. این چه حرفی است؟
وی با تاکید براینکه برای توسعه به تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش هدفدار نیاز داریم، تصریح میکند: «در دوران جنگ تحمیلی این امر امکان پذیر نبود. برخلاف تصورات رایج دهه شصتیها پرتوقع، مصرف گرا و لاکچری نیستند. مشکل از مسئولان ماست که بدون برنامه ریزی به متولدان این دهه وعده و وعید دادند و از سوی دیگر نفت را در جهت تولید و رونق اشتغال به کار نگرفته و آن را به چشم سرمایه ندیدند. توسعه پایدار همین است.
ما ابتدای انقلاب ۴ تا ۴/۵ میلیون بشکه نفت صادر میکردیم. کشورهایی در دنیا هستند که نفت و منابع طبیعی شان را به عنوان سرمایه میبینند و در جهت تولید سرمایه گذاری میکنند. وقتی تولید داشته باشید، شغل و خلاقیت ایجاد شده و تکنولوژی و فناوری معنا و مفهوم دیگری مییابد. حرکت به سمت تولید، مصرف گرایی را خود به خود کاهش میدهد.»
آن طور که مسعود شایگان تاکید میکند، پیش از انقلاب سعی شد نرخ رشد جمعیت ده در هزار باشد، اما این اتفاق نیفتاد. رشد جمعیت بالای ۲۷ در هزار شد و مسئولان به مرور متوجه شدند که نمیتوانند پاسخگوی حجم نیازها باشند به همین علت مدارس دو تا سه نوبته شد و مسئولان و سیاستگذاران ما هیچ گاه نتوانستند از روزمرگی خارج شوند و همواره به فکر فروش بشکههای نفت و واردات بوده اند و اساسا به صادرات فکر نکرده اند. طبعا دهه شصتیها از همین تفکر ضربه خوردند.
بی تردید نفت به جای فرصت برای ما تهدید بود. ما میتوانستیم نیروی انسانی تربیت کنیم که مهارت استفاده از تکنولوژی را داشته باشد و منجر به ایجاد شغل شود. طبعا به کمک تکنولوژی، میزان تولیدات افزایش مییابد. خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی همیشه حرف اول را میزند. باید از ظرفیت منابع طبیعی، نیروی انسانی و تکنولوژی در جهت دست یابی به توسعه بهره میگرفتیم تا امروز شاهد بیکاری ۵۳ درصد دهه شصتیها نباشیم.
شایگان متولدان دهه شصت را سرمایهای بزرگ میداند که در گذر ایام مورد بی مهری قرار گرفتند. به اعتقاد او «مسئولان همواره دنبال بهانه میگردند تا کاسه و کوزهها را بر سر دهه شصتیها بشکنند درحالی که این دهه نسل بعد از انقلاب است و شاهد وعده و وعیدهای شعاری مسئولان بوده است. آنها بعدها متوجه شدند، گفتههای مسئولانشان با واقعیتها فاصله دارد بنابراین انتظاراتشان برآورده نشد. در آن دوره فرهنگ متفاوتی در جامعه حاکم بود واز سوی دیگر با مصرفی شدن جامعه، تولید به حاشیه رفت.»
پر واضح است که پس از جنگ تحمیلی؛ تغییر ذائقه مسئولان سبب شد طبقهای با روحیّات اشرافیگری، رانتخواری، ویژهخواری و انحصارطلبی؛ فرهنگ عمومی را متاثر سازند که بعدها شماری از آنها با عناوینی نظیر باند نیویورک، مدافعان توسعة برونزا و طرفداران سرمایهداری لیبرال شناخته شدند. شیفتگی دولتمردان به غرب و محصولات وارداتی وضعیّتی را پیش آورد که دیگر مسئلهای به نام تولید جایگاه محوری خود را از دست داد و طبقه اشرافی تازه به دوران رسیده با حمایت برخی جریانهای تسلّط یافته، اشتغال مولد را نادیده گرفتند.
این جامعه شناس با تایید این مسئله تاکید میکند: «به مرور تبعیضها در بدنه جامعه ریشه دواند و در واقع همین سناریوی تبعیض و رانت باعث شد ژن خوب شکل بگیرد و افراد دیپلمه، مدیر شرکتها و مجموعههای بزرگ شوند و در اینجا بخش بزرگی از دهه شصتیها که دور از قدرت و ثروت بودند در دست یابی به فرصتهای شغلی و جایگاههای اجتماعی ناکام ماندند.»
این جامعه شناس با طرح این مسئله که کشور ما از طریق نفت درآمد زیادی داشته، اما مشخص نیست در کجا سرمایه گذاری صورت گرفته، عنوان میکند: «دائم صحبت از رقمهای اختلاس و رانت و ژنهای خوب است. در این وضعیت معلوم است که یک دهه شصتی تا دوران سالمندی هم با بحران بیکاری و ازدواج و مسکن روبه روست لذا باید تبعیضها را کاهش دهیم چرا که به دلیل همین مسئله و فراهم نبودن زیرساختهای لازم دهههای ۷۰ و ۸۰ و بعد از آن با چالشی نظیر دهه شصتیها روبه رو خواهند شد.»
رانت، تبعیض و ژن خوب!
دکتر محمدجواد محمودی در قامت جمعیت شناس و رئیس مرکز مطالعات و پژوهشهای جمعیتی آسیا و اقیانوسیه در تحلیل فرآیند دهه شصت و چالشهای متولدان این دهه به روزنامه رسالت میگوید: «بالای دو میلیون نفر در این دهه متولد شدند که نیاز به آموزش ابتدایی داشتند، اما امکانات و زیرساختهای لازم فراهم نبود بنابراین نیازهایشان به درستی برآورده نمیشد. امروز منشاء تحولات اقتصادی، نیروی انسانی است. البته نیروی انسانی با کیفیت. ما از همان دهه شصت به فکر کیفیت زندگی فرزندانمان نبودیم و زیرساختهای
لازم برای اشتغال، ازدواج و فرزندآوری به درستی تعریف نشد و این از وظایف دولت هاست. بنابراین نمیتوانیم بگوییم دهه شصتیها برای کشور تهدید بوده اند. برای اینها اگر زیرساختهای خوبی فراهم میکردیم، میتوانستند برای نظام، فرصت و سرمایه باشند. کاری که می توانیم در سطح کلان قضیه انجام دهیم، ایجاد اشتغال و حرکت به سمت تولید است. از طرفی باید با رانت و تبعیض مقابله کنیم. ما باید بپذیریم که ژن خوب فرصت رشد و شکوفایی را از سایر متولدان یک دهه میگیرد.»
این جمعیت شناس در ادامه تاکید میکند: «وقتی در کلیت زیرساختهای لازم فراهم نباشد، دهههای بعد یعنی ۷۰ و ۸۰ هم با مشکل روبه رو میشوند. بنابراین ایجاد اشتغال مولد باید اولویت اول باشد. اگر اولویت را به موارد حاشیهای بدهید و اصل را به فرع تبدیل کنید، وضع همین خواهد بود. ما باید از رانت خواری به هر طریقی جلوگیری کنیم. این همه موسسات اعتباری ایجاد کردیم و پولهای زبان بسته را برای کارهای غیرمولد و خدماتی و داد و ستد و واردات کالای غیر ضروری در جامعه تزریق کردیم چرا باید این اتفاق بیفتد، آیا این پولها نمیتوانست به سمت کارهای مولد سوق پیدا کند؟ ما باید جلوی مفت پولدار شدن را بگیریم. مردم باید به این نتیجه برسند، تنها راه برای کسب ثروت، کار کردن است. باید شرایطی فراهم کنیم تا مطابق آنچه کار میکنیم از مزایای جامعه استفاده کنیم.»
وی معتقد است: «از همان دهه شصت، مصرف گرایی و کسب پول بدون زحمت رواج پیدا کرد، اما کسی به فکر تولید و اشتغال نبود و حالا ثمره آن بیکاری و تجرد متولدان این دهه است.»
شهین سازگارا هم از دیگر جمعیت شناسانی است که دهه شصت را نسلی سوخته میداند و به روزنامه رسالت میگوید: «مسئولان ما در کمال بی فکری و بی برنامگی امکان تحصیل متولدان این دهه در دانشگاه آزاد و غیرانتفاعی را فراهم کردند، اما به همان نسبت تدابیری برای زیرساختهای شغلی اتخاذ نکردند. در واقع دهه شصت فرصت بود، اما از این فرصت به درستی استفاده نشد. مطابق دیدگاه جامعه شناسانی نظیر «هاربیسون»، «مایر»، «استروملین» و «آلفرد مارشال» اقتصاددان برجسته نیروی انسانی مهمترین سرمایه یک کشور است. درحال حاضر عربستان بالاترین درآمد سرانه را دارد، تصور میکنید چرا به توسعه نرسیده؟ زیرا نیروی انسانی ماهر و متخصص ندارد؛ لذا این وظیفه مسئولان و دولتمردان بود که دهه شصتیها را به حال خود رها نکنند. آنها پنجره جمعیتی بودند که به دلیل ندانم کاری سیاست گذاران، برنامه ریزان و مسئولان سوختند. متاسفانه مسئولان ما تصورشان این بود که با شعار میتوانند مسائل را حل کنند. دانشگاه ایجاد کردند، اما به فکر ایجاد اشتغال نبودند.»
وی در ادامه میافزاید: «ایران درحال حاضر بالای ۱۲ درصد بیکاری دارد و فارغ التحصیلان دانشگاه تا ۳۰ درصد بیکارند. این امر نشان میدهد که مسئولان ما متخصص اند. متخصص نابودی و هدر رفت سرمایه انسانی چرا که نتوانسته اید از این سرمایه در جهت بهره وری، رونق اقتصادی و ارتقاء تولید استفاده کنند. البته ناگفته نماند که جنگ تحمیلی بخش زیادی از سرمایه مادی و درآمد ارزی کشور را از بین برد. در نتیجه دهه شصتیها بی سرو سامان ماندند. بعد هم که جنگ تمام شد، زیان آن در اسرع وقت قابل جبران نبود از طرف دیگر به درآمدهای نفتی دلمان را خوش کردیم و به فکر اشتغالزایی و تولید نبودیم و این باعث شد دهه شصتیها که تعدادشان زیاد هم بود شغلی نداشته باشند.»
مدیران نالایق در مصدر کار هستند
این جامعه شناس با استناد به سخن بنیامین هیگن استاد دانشگاه هاروارد که میگوید: «بدبختانه هیچ سازمان و مقرراتی نمیتواند در زمینه رشد و توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی موثر باشد مگر مردان اداره کننده، بدانند چه کاری میخواهند انجام بدهند.» متاسفانه مسئولان ما دچار ندانم کاری اند به همین دلیل ۸۰۰ میلیارد دلار پول نفت را دولت نهم و دهم از بین برد. پیش از این هم ما از پول نفت درست استفاده نکردیم زیرا مدیران نالایق را مصدر کار کردیم و این مدیران نالایق هیچ نوع ارتباطی بایکدیگر ندارند و به صورت جزیرهای کار میکنند. این جزیرهای کار کردن نتیجه اش همین است دیگر وگرنه چرا باید کره جنوبی از ما جلو بزند؟ مدیران ما سردرگم اند، از دهه شصت تا همین امروز دچار سوء مدیریت بوده اند.»
سازگارا با بیان اینکه جامعه شناسان بر مدیران قدرتمند تاکید دارند، میافزاید: «ژاپن و کره جنوبی را مدیران آگاه و قدرتمند و دانا به اینجا رسانده اند. وقتی شما شایسته سالاری را رعایت نمیکنید و یک مدیر با سابقه را برمی دارید و به جای آن یک ژن خوب میگذارید وضع همین است. اینها علم مدیریت ندارند. این مسئله که برای دهه شصتیها اتفاق افتاده برای دهه ۷۰ و ۸۰ هم اتفاق خواهد افتاد زیرا مدیران همان مدیران اند و زیرساختها همچنان فراهم نیست. وقتی پسر عارف خودش را ژن خوب میداند یعنی ارتباطات بر قوانین و مقررات حاکم است و این امر بزرگترین ضربه را به دهه شصتیها وارد کرده و بعد از آن به متولدان سایر دههها وارد میکند.»
مسعود نیلی، مشاور اسبق اقتصادی رئیس جمهور در واکنش به این مسئله گفته است: «متولدین دهه ۶۰ در سال ۱۴۰۰ سن شان از ۴۰ سالگی فراتر میرود و اگر ما نتوانیم برای آنها در چند سال آینده شغل ایجاد کنیم دیگر نخواهیم توانست برای آنان کاری انجام دهیم. بررسی وضعیت اشتغال نشان میدهد که در سال ۸۴ تعداد جمعیت شاغل ما حدود ۲۰ میلیون نفر بوده که این تعداد در سال ۹۱ به رغم درآمدهای سرشار نفتی به ۲۱ میلیون نفر رسیده است. این آمار نشان میدهد جمعیت شاغل ما در این سالها همواره ثابت بوده و اشتغالزایی نداشته ایم. در شرایطی که کشور ۷۸ میلیون نفر جمعیت دارد و متولدین دهه ۶۰ در این سالها باید به کار گرفته میشدند تا سن اشتغال شان نگذرد بنابراین از این نظر خیلی آسیب پذیر هستیم.»
در همین حال شهلا کاظمی پور، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و جمعیت شناس، تهدید بودن متولدان دهه شصت برای جامعه را نادرست دانسته و در گفتگو با روزنامه رسالت تاکید میکند: «در این نوع نگرش غلط، دهه شصتیها هم نقش داشته اند حال آنکه ما نمیتوانیم متولدان یک دهه خاص را تهدید بدانیم. به عنوان یک جمعیت شناس همواره بر روی ساختارهای سنی جمعیت کار کرده ام و معتقدم یک دهه نمیتواند ملاک باشد بلکه یک نسل ملاک است. ضمن اینکه هر نسلی با تغییر و تحولات مثبت و منفی روبه روست. این مسئله که برای دهه شصتیها اتفاق افتاده، ممکن است در آینده برای دهه هفتادیها و هشتادیها هم اتفاق بیفتد بنابراین یک دهه را نمیتوانیم به عنوان معضل اجتماعی تلقی کنیم.»
وی در ادامه میگوید: «اینکه مشکلات دهه شصتیها نسبت به دهه قبل و بعد خود یعنی ۵۰ و ۷۰ نمود بیشتری دارد، به این خاطر است که در دهه شصت شاهد انفجار جمعیت بوده ایم، درحالی که دهه ۵۰ با اعمال کنترل موالید، باروری پایینتر بود و در دهه ۷۰ مجددا سیر کاهنده پیدا کرد ولی اوج باروری که در طول تاریخ هم سابقه نداشته، در دهه ۶۰ بوده است. طبعا کسانی که در این دهه به دنیا آمده اند هیچ گناهی ندارند، از همان ابتدا با کمبود شیرخشک و بعد مدرسه مواجه شدند و سالها بعد هجمه آنها به سمت دانشگاه و نبود شغل، مشکلات آنان را برجستهتر کرد. گناه مشکلات شان به گردن مسئولان است. همان زمان در یک جلسه مطرح کردم که بچههای دهه شصتی بیست سال دیگر، دانشگاه، شغل و ازدواج و مسکن میخواهند و ما باید از هم اکنون به فکر باشیم، اما کسی به فکر نبود.»
مشکلات تنها مختص دهه شصتیها نیست
وی با بیان اینکه عدم برنامه ریزی برای فرزندان دهه شصت، باعث بروز مشکلات در حوزه آموزش و اشتغال آنان شد، میافزاید: «بسیاری از متولدین این دهه به رغم دارا بودن تحصیلات عالیه نتوانسته اند شغل درست و درمانی پیدا کنند و برخی از آنها به دلیل همین مسئله ازدواجشان به تاخیر افتاده است.»
به اعتقاد این جمعیت شناس، «مشکلاتی که وجود دارد تنها مختص دهه شصتیها نیست و در همه نسلها وجود دارد چرا که دولتمردان ما اساسا اهل برنامه ریزی نیستند و دچار روزمرگی اند بنابراین مسئولان ما باید الزاما برای دهههای بعد برنامه ریزی کنند زیرا هرچه جلوتر برویم مشکلات دهههای ۷۰ و ۸۰ نمود عیان تری پیدا میکند.» /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: رسالت
ارسال نظرات