زیباییِ یک حیات معقول
به گزارش خبرگزاری رسا، متن زیر مقالهای است که حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به مناسبت بیست و دومین سالگرد ارتحال علامه محمدتقی جعفری درباره زیبایی شناسی از دیدگاه علامه محمدتقی جعفری پرداخته است:
الف) زیبایی بهعنوان یکی از محوریترین و بنیادیترین مفهوم از مفاهیم انسانی، جایگاهی ویژه و منحصر در میان ایدهها و آرای فلسفی دارد. تأملات فلسفی در این باب با افلاطون آغاز میشود، بهویژه رساله مشهور هیپیاس بزرگ و البته در رسالات دیگرش. بعد از او، این توجه و تأمل در باب زیبایی، هم از سوی شاگرد نامدارش ارسطو تداوم یافت و هم از سوی نوافلاطونیهای بزرگی چون فلوطین و البته بدون تردید تاریخ فرهنگی غرب مملو از پارههایی زیباییشناختی در متن فلسفه، مذهب و اندیشه غربیان است.
هماره نیز یک سوال بنیادی بر جان و جهان زیباییشناسی سایه انداخته است و آن پرسش اینکه: زیبایی مجموعه خصوصیاتی است در اعیان یا کیفیتی است در اذهان، به عبارتی یک امر objective است یا subjective؟
از هنگامی که در فلسفه و حکمت غرب، فیثاغوریان نخستین تأملات فلسفی در باب زیبایی را آغاز کرده و بهویژه هندسه و تناسبات طلایی را در درک مفهوم زیبایی بسیار مهم انگاشتند تا افلاطون در هیپیاس بزرگ که «زیبا» را دشوار خواند، هماره زیبایی، دغدغه خاص اندیشمندان و مهمتر عامه مردم بوده است. شاید رویکرد بسیار ویژه و جالب توجه افلاطون در رساله مذکور که با شیرینسخنیها و ژرفنگریهای فوقالعاده سقراط (به نقل از افلاطون) همراه است، بسیاری از متفکران را به درک این معنا برانگیخت که «زیبایی» علیرغم آنکه یک احساس است و تقریباً تمامی مردم درکی بدون برهان و استدلال یا به عبارتی کاملاً ذوقی از آن دارند، لیک فی حد نفسه موضوعی کاملاً فلسفی است.
بهویژه تأمل و تدقق در مباحثی چون مفهوم امر زیبا و حقیقت زیبایی، نشانمان میدهد زیبایی چندان هم ذوقی و شخصی نبوده و در جان خود حاوی نکات ظریف و بسیار عمیقی است. بهعنوان مثال سقراط در رساله فوقالذکر از هیپیاس که یک سوفسطاییِ مدعی و البته بسیار سطحینگر است میپرسد «زیبا» یعنی چه؟ هیپیاس در متن سخنان خود دائم از اعمال و اشیا زیبا سخن میگوید اما سقراط نمیخواهد بداند چه چیزی زیبا است و چه چیزی زشت، بلکه میخواهد بداند حقیقت زیبایی چیست؟ سقراط خود را ذهنی مبتدی و جاهل نسبت به حقیقت زیبایی مینمایاند تا بر بنیاد دیالکتیک، هم بنمایاند سوفسطاییان و بهویژه هیپیاس جاهلانی دانانُمایند و نه دانا، و هم ما را با هزارتوی مفهوم زیبایی (که آن را بسیار ساده میانگاریم و سقراط و افلاطون آن را دشوار میدانند) مواجه سازد.
قصد این کلام شرح مستوفای داستان زیبایی، بهویژه در عرصه فلسفه و هنر نیست بلکه تنها تأمل بر یک معناست که زیبایی در ظاهر امری ساده و قابل فهم به نظر میرسد، لیک در بطن خود یکی از بنیادیترین و در عین حال غامضترین مباحث فلسفی است (این معنا را تفصیلا در کتاب در باب زیبایی، نشر دانشگاه تهران شرح دادهام). اما میتواند مقدمهای باشد برای بررسی اندیشههای یکی از بزرگمردان فلسفی ایران در سالهای معاصر.
ب) مرحوم علامه محمدتقی جعفری که آثار متعدد و محققانهاش بخشی از هویت فلسفی و فکری ایران معاصر محسوب شده و تأملات فلسفی عمیقش در آثار بهجامانده او از یک سو و نیز نامهنگاریهایش با برجستهترین فلاسفه روزگار از جمله برتراند راسل، روژه گارودی، پروفسور عبدالسلام و پروفسور روزنتال از دیگرسو نشان از ذهنی پوینده و خلاق دارد، «حیات معقول» (از اصطلاحاتی که مرحوم علامه بسیار دوست میداشت و در اکثر بیانات و نوشتههای خود به کار میبرد) خود را بر بنیاد موشکافیهای بسیار عمیق در متن نهجالبلاغه و سپس مثنوی شریف قرار داده بود.
این دو اثر شگرف یعنی ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه (در ۲۷ جلد) و تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی (در ۱۵ جلد) نهتنها بیان ظریفهای است که چگونه جلالالدین محمد بلخی (که از بزرگترین حکماً و عرفای مسلمان است) با امیرالمومنین علی (ع) و کلمات گهربار و ماندگارش پیوند میخورد بلکه خود دلیلی است که چرا مرحوم جعفری بر نهجالبلاغه و مثنوی شرح طویل نگاشتهاند. البته مولانا خود در بخشی از ابیات مثنوی پیوند شگفت فوقالذکر را شرح داده است (و ظاهراً مرحوم علامه جعفری این ظریفه را به عین و کمال دریافته بود).
آنگاه که مولانا در ادامه ابیات مشهور:
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمهای واگو از آنچه دیدهای
میآورد:
یا تو واگو آنچه عقلت یافته است
یا بگویم آنچه بر من تافته است
از تو بر من تافت چون داری نهان
میفشانی نور چون مه بیزبان
که این دو بیت به صورت کامل نشان میدهد مرحوم علامه جعفری چرا در حیات معقول خود نهجالبلاغه و مثنوی را کنار هم نشاند و بر هر دو شرح ژرف و عمیق نوشت.
ج) اما برای من بهعنوان دانشجوی زیباییشناسی، کتاب زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام مرحوم علامه حلاوت دیگری دارد. تصور ابتدایی من این بود که ایشان از منظری کلامی و در حد یک موعظه از هنر و زیبایی سخن گفتهاند اما مطالعه عمیق این کتاب نشان داد حقیقتاً جناب ایشان با عمیقترین مسائل زیباییشناسی بهویژه مسائل فلسفی معاصر آشنایی کامل داشته است.
بهعنوان مثال یکی از مهمترین رویکردهای هنری و زیباییشناختی در اندیشه عرفانی و دینی، تطبیق معقول بر محسوس یا ارائه امر معقول در جمال محسوس است. مرحوم جعفری در فصلی با عنوان زیبایی از دیدگاه علمی و فلسفی مهمترین سوال جهان زیباییشناسی را که در سطور نخستین این کلام بدان اشاره کردیم در سه نظریه مورد تحلیل و بسطی موشکافانه قرار میدهد. وی این سه نظریه را چنین باز میگوید:
نظریه یکم: زیبایی عبارت است از یک نمود عینی که مورد پسند ذهن و خوشایند باشد و ذهن آدمی هیچ نقشی جز منعکس ساختن آن ندارد.
نظریه دوم: زیبایی عبارت است از درک و دریافت ذهنی از پدیدههای عینی که اگر آدمی از چنین ذهنی برخوردار نباشد زیبایی هم وجود ندارد.
نظریه سوم: دو قطبی بودن زیبایی است که زیبایی را پدیدهای وابسته به دو قطب درونذات و برونذات میداند (زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، ص ۱۸۸).
شرح کامل این نظریهها را باید در همین فصل مذکور پیجویی کرد. فصلی که هم ایمانوئل کانت را بهعنوان مرجعی از مراجع زیباییشناسی مورد ادراک و تأمل قرار میدهد هم مولانا را؛ و البته میدانیم که حیات معقولی را که مرحوم علامه به دنبال آن بود در جان مثنوی و مراجع او یعنی «قرآن» و روایات بیشتر قابل کشف و یافت بود تا نظریهپردازان مدرن. اما توجه به این معنا که در جهان نو، اندیشههای سنتمدارِ حکمتمحور را با تفسیر نوین و با ادبیاتی جدید میبایست طرح نمود تا در جهان پهناور اطلاعاتی امروز شنیده شوند رویکردی است که مرحوم جعفری بدان پی برده و عامل به آن بود. این معنا را از مکاتبات او با نامآوران عرصه فکری قرن بیستم به ظرافت میتوان دریافت.
البته مبنای سخن من بر بنیاد آنچه از زیباییشناسی میدانم نوع مواجهه ایشان با زیبایی و زیباییشناسی است و نه اتکا به مکاتباتشان. به عبارتی میبینم ایشان در ورود به بحث زیبایی تمامی جهد و سعی خود را به کار برده تا جدیدترین ایدههای زیباییشناسی (که غرب و تمدن غربی محمل و منزل ظهور آن بود) را در تحقیق و پژوهش خود مورد توجه قرار داده و صرفاً از منظر نهجالبلاغه و مثنوی و در ساحت و ساختاری کلامی، جهان سراسر ذوق و شهود و شیدایی (همچون زیبایی) را مورد بحث قرار ندهد.
این برای من یک حجت است تا وسعت نظر و منظر او در اندیشههای فلسفی معاصر را بهعنوان یکی از ویژگیهای شخصیتیاش مورد قبول و تأمل قرار داده و او را شخصیتی ندانم که در مکاتباتش صرفاً رویکردی ارشادی یا شهرتطلبانه داشته است!!! البته میپذیرم که اندیشهها باید مورد نقد و بحث قرار گیرند اما قصد و فعل کسانی را که سعی میکنند برخی مکاتبات ایشان را بهعنوان محملی برای نگاه ارشادی و شهرتطلبانه آن مرحوم مورد سوءاستفاده و حمله به ایشان قرار دهند نمیفهمم. شخصیت علمی مرحوم جعفری از تأملات عمیق، مباحث دقیق و ژرفاندیشیهای وسیع او آشکار میشود نه تلاش برای ارشاد و هدایت دیگران و نه از شدت و وسعت مکاتباتش.
برای روح آن مرحوم از درگاه خداوند متعال طلب غفران و رحمت واسعه الهی را دارم.