تب مهاجرت و ارتباط آن با هویت ملی
مهاجرت مسئلهای راهبردی برای همهی جوامع محسوب میشود. واضح است این مسئله با بزرگترین سرمایهی یک جامعه یعنی نیروی انسانی آن گره میخورد. مهاجرت خواه منجر به تراکم جمعیتی در یک منطقه شود و خواه موجب نقصان جمعیتی خاص گردد، از جمله پیچیدهترین مسائل در سالهای پس از جنگ جهانی دوم به شمار میآید.
بدون تردید این مهاجرتها به دلایل متعددی اتفاق میافتد. انگیزههای اقتصادی، سیاسی، روانشناختی و زیستمحیطی مهمترین عوامل کلی در ایجاد مهاجرتهای (ملی و بین المللی) هستند.
اگرچه در نگاه جامعهشناختی، کارکردگرایان معتقدند فرآیند مهاجرت به تثبیت برخی از نظامهای ناهمگن و هویت بخشی جوامع متکثر کمک کرده و همسبتگی نظام اجتماعی را قوت میبخشد؛ اما بهطور کلی جامعهشناسی انتقادی معتقد است «مهاجرت» هم مقصد و هم مبدأ را در غالب موارد، دچار مخاطرات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کرده و از همپاشیدگی اجتماعی را به همراه خواهد داشت.
با این وجود مهاجرت در ایران نیز با فراز و نشیبهای جدی همراه بوده است. پیروزی انقلاب اسلامی موجب خروج عدهای از ایرانیان شد. کسانیکه نوعا وابسته به رژیم سابق بوده و یا از قهر ملت بیم داشتند، از ایران خارج شدند. سالهای بعد نیز با شروع جنگ تحمیلی، گروهی بار سفر بستند که احتمالا بر جان خود ترسیده و تحمل جنگ و مشکلات پس از آن را نداشتند.
آنچه جای نگرانی دارد این است که، طی دو دهه به ویژه در سالهای اخیر، تب مهاجرت، کشورمان را فراگرفته است. میل به مهاجرت و اقدام برای آن در قشر جوان به ویژه بین نخبگان افزایش یافته و متاسفانه به یک چارچوب ساختاری خاصی نیز دست یافته است. چرا که ایران را بهعنوان یک مقصد و نه یک مبدأ به صادر کنندهی نیروی انسانی کارآمد به کشورهای منطقه، اروپا و امریکا تبدیل کرده است.
به نظر میرسد فارغ از عوامل تأثیرگذار در این پدیده، آنچه بیش از همه در افکار عمومی خودنمایی میکند، ضعف جدی در عدم تثبیت و تقویت هویت ملی و ناسیونالیستی به ایران است. ریشهی تزلزل در هویت ملی و ناسیونالیستی در افکار جوانان را میتوان به دلیل نگاههای ایدئولوژیک و همراه با تعصّب برخی از مسئولین، نهادها و ارگانهای کشور در مواجهه با این افراد دانست.
به گفته بسیاری از افرادی که قصد مهاجرت دارند، میتوان علت افزایش مهاجرت را درسالهای اخیر، القای عقیده و تفکر فردی مسئولین به همگان و تزریق آنان در روح و فکر آحاد جامعه، بیتوجهی به عقیده و خواست سایرین، بویژه جوانان دانست. که همین علت خود منجر به حس دلسردی، سرخوردگی، ناچاری، تنهایی و ناامیدی در جوانان میشود. در نهایت فرد برای رهایی از این همه فشار چارهای جز ترک وطن پیش روی خود نمیبیند. زیرا به صورت طبیعی هر فردی در صدد ارتقاء شرایط و امکانات خود و حمایت از اطرافیانش است.
بنابر این وقتی انسان توانایی تغییر شرایط پیرامون خود را نداشته باشد، یا بایستی بماند، بسوزد، بسازد و دم نزند و یا آن محیط را ترک کند. لذا نسل جدید راه اخیر را برمیگزیند. چون ایشان معتقدند در فصول مختلف زندگیشان با تناقضهای بسیاری در عرصههای گوناگون مواجه بودهاند، که همین خود عاملی بزرگ و اساسی در فرار بهترین مغزها در سالهای اخیر شده است.
به نظر میرسد توجه به کلام بنیانگذار انقلاب اسلامی که؛ «مردم ولینعمت ما هستند. و ما باید این معنا را در قلبمان احساس کنیم که با این ولینعمتهای خودمان رفتاری بکنیم که خدا از آن رفتار راضی باشد... .» و دست برداشتن از بیتوجهی به نسل جوان و پویای وطن میتواند تا حد زیادی از تناقضهای فکری و رفتاری بکاهد، آمار مهاجرت را تقلیل دهد و از آسیبهای جبرانناپذیر آن کمتر کند.
گروهبندیها، طرز برخورد جناحهای سیاسی و نگرشهای آنان، بسط و توسعهی تفکر انحصاری خود، در مهاجرت جوانان به ویژه افراد مستعد و باهوش، بیش از فقدان و کمبود امکانات تأثیرگذار بوده است. بدون تردید، تا زمانی که این نگاهها و نگرشهای ایدئولوژیک در مواجهه با مغزهای مستعد چه هنری، چه علمی و دینی وجود داشته باشد، هیچ تغییری در وضعیت فعلی ایجاد نخواهد شد. قرآن کریم چه زیبا میفرماید؛ «انالله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم.» زهرا غفّاری