مأموریت غیرممکن در جریان غربگرا
به گزارش خبرگزاری رسا، زمان بهسرعت در حال گذر است و چیزی تا آغاز رسمی انتخابات باقی نمانده است. بااینحال یک چالش مهم همچنان گریبان گیر اصلاحطلبان است؛ چرا خبری از مانیفست نیست؟
قبل از سال جدید، جبهه اصلاحطلبان ایران، متن غیرحرفهای و شتابزدهای را منتشر کرده که و آن را مأموریتها و خطمشیهای جریان اصلاحات نامیده است. متنی که چنان در نوشتن آن تعجیل شده که بهجرئت میتوان گفت سطح نگارش و درونمایهٔ سیاسی آن حتی پایینتر از بیانیههای مناسبتی و روتین احزاب اصلاحطلب است.
اما پرسش مهم این است که چرا اصلاحطلبان از تدوین یک مانیفست غنی و راهگشا عاجزند؟ آن هم در شرایطی که به باور برخی از تئوریسینهای این جریان، اساساً در انتخابات ۱۴۰۰ پیروزی گفتمانی اصلاحطلبان بر پیروزی نامزد اصلاحطلبان اولویت دارد و به گفتهٔ محسن آرمین، انتخابات بعدی انتخابات اصلاحطلبان نیست و باید به تهیه مانیفست و سازماندهی درونتشکیلاتی پرداخت.
برای پاسخ به این پرسش لازم است مرور کوتاهی بر روند شکلگیری نهاد اجماعساز اصلاحطلبان داشته باشیم. پس از شکست فضاحتبار در انتخابات اسفند ۹۸، اختلاف میان چهرههای ارشد اصلاحطلبان بالاگرفت و همین مسأله باعث آن شد که محمدرضا عارف، قربانی بحثهای درونتشکیلاتی شود و به تبعیت از عبدالواحد موسوی لاری و با هدف فرار از فشارهای فزایندهٔ فعالان سیاسی، از مسئولیت خود در شورای عالی سیاستگذاری استعفا دهد. وضعیت معلق شعسا جانی دوباره به شورای هماهنگی بخشید و دامنهٔ فعالیتهای این نهاد حزبی گسترش یافت.
اما واضح بود که تهیه مانفیست سنگینتر از تاب و توان شورای هماهنگی است؛ به همین منظور کمیته سیاسی این تشکل بالادستی اصلاحطلبان، برای سرپوشنهادن بر ناتوانی خود به برگزاری جلسه با تعدادی از نخبگان اصلاحطلب اشاره میکرد و رندانه به جای تدوین مانیفست از تهیهٔ یک سند راهبردی سخن میگفت.
همچنین در آذرماه امسال، جواد امام و یدالله طاهرنژاد، همسو با اظهارات رئیس دورهای شهجا، اولویت طراحی مانیفست را زیر سؤال برده و بر ضرورت ارائهٔ برنامه برای انتخابات ۱۴۰۰ تأکید کردند. کمی بعد همانگونه که انتظار میرفت، اصلاحطلبان به خواب زمستانی فرورفتند و چشم انتظار بایدن ماندند تا جهت اصلی اقدامات آنان روشن شود. در این مقطع زمانی، متنهای آشفتهای منتشر شد که بیش از آنکه بیانگر مانیفست اصلاحطلبی باشد، پارهای از رهنمودهای انتخاباتی آنان را نشان میداد.
اما در نهایت با شکلگیری ناسا و ریاست بهزاد نبوی بر جبههٔ اصلاحطلبان، ضرورت تدوین مانیفست به آرزویی دستنیافتنی تبدیل شد. چنانچه پیداست، بهزاد نبوی و محمد خاتمی در فهم تحولات سیاسی سالیان اخیر، آنچنان در ورطهٔ تاکتیک افتادهاند که از هیچ تلاشی برای نوسازی گفتمانی و پالایش اصلاحطلبان استقبال نمیکنند. در همین زمینه پیشتر نیز سعید شریعتی در مصاحبه با روزنامه آرمان ملی گفته بود: «گفتمانهای سیاسی کت و شلوار نیستند که ما هر سال یا دو سال یک بار بخواهیم این کت و شلوار را عوض کنیم و کت و شلوار دیگری بخریم.»
از زاویهای دیگر نیز میتوان به چرایی ضرورت تهیه مانیفست پرداخت. رفتار دوگانه اصلاحطلبان، به جای اینکه محاسبات حاکمیت و تمرکز رقبای اصولگرا را به هم بریزد، به سردرگمی و خوددرگیری داخلی منجر شده است. از یکسو حمیدرضا جلاییپور در مصاحبه با برنامه رادیکال، اظهار داشته که در میان اصلاحطلبان برانداز نداریم و از سوی دیگر عماد باقی بر حق براندازی تأکید میکند. در موقعیت کنونی، هم عدهای که در پاستور مدام با روحانی فالوده میخورند و هم آنانکه با فرشگرد نرد عشق میبازند، جملگی خود را اصلاحطلب پیشرو میخوانند. در چنین شرایطی مهم است که همگان بدانند اصلاحطلبی چیست، اصلاحطلب اصیل کیست و چه کسی اصلاحطلب نیست.
باید خاطرنشان کرد که اگرچه طرح تمامیتخواهانهٔ حزب کارگزاران برای تشکیل پارلمان اصلاحات و تهیه مانیفست به شکست انجامید اما در اصل، ریشهٔ انفعال و تعلل اصلاحطلبان در تدوین مانیفست را باید در نحیفشدن طیف جامعهمحور جستجو کرد. در همین زمینه، محمدرضا تاجیک اخیراً در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم و روزنامه شرق به انتقاد از کسانی پرداخته که زلف اصلاحطلبی را به ماکروفیزیک قدرت پیوند زدهاند و پیشنهاد داده که عدهای از اصلاحطلبان به تعطیلات تاریخی بروند.
به هرحال شکاف اصلاحطلبی حزبی و غیرحزبی روز به روز تشدید میشود. هراس اصلاحطلبان این است که تهیه مانیفست به انگیزهای برای تشدید منازعات این جریان تبدیل شود. آنچه محل مناقشه قرار گرفته این است که چه کسی متولی نهایی نگارش مانیفست است و چرا با وجود ظرفیت نظری و عملی نواندیشان و کنشگران مدنی، انحصار تهیه مانیفست درید ناسا و احزاب اصلاحطلب باشد.