۱۳ مهر ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۸
کد خبر: ۶۹۱۴۷۶
یادداشت؛

إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ ...

إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ ...
شاید بجرات بتوان گفت آنچه باعث پیشرفت وگسترش اسلام در زمان پیامبر(ص) وبعد از آن تا به امروز یعنی بعد از هزاروچهارصدسال شده، اخلاق و خلق عظیم پیامبر بود.

به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، شاید بجرات بتوان گفت آنچه باعث پیشرفت وگسترش اسلام در زمان پیامبر(ص) وبعد از آن تا به امروز یعنی بعد از هزاروچهارصدسال شده، اخلاق و خلق عظیم پیامبر بود، همانکه مطابق آیه شریفه می فرماید: (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ) (قلم: 4)؛ و تو خلقى عظيم دارى. در واقع بیشتر از آنکه پیغمبر اکرم(ص) استدلال و برهان اقامه کند افراد را شیفته و شیدای اخلاق والا و خلق عظیم خود میکرد و از این طریق همگی جذب اسلام میشدند. به طوری که حاضر بودند جان و مال خویش را بی هیچ چشم داشتی فدای اسلام نمایند، واین نبود مگر در پرتوی اخلاق والای پیامبر رحمت و مهربانی.

خلق عظيم پيامبر (ص)

خلق نيكو از مهم‌ترين چيزهايى است كه مصلحان و پيامبران به آن نياز دارند. از همين‌روى است كه قرآن مى‌فرمايد: (وَلَوْ كُنتَ فَظّآ غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُواْ مِنْ حَوْلِکَ) (آل‌عمران: 159) به موجب اين آيه، از جمله رحمت خداوند بر مردم آن است كه پيامبر(ص) نسبت به مسلمانان مهربان است و همواره با خوشرويى و ملايمت رفتار مى‌كند. در غير اين صورت، از گرد او پراكنده مى‌شدند، از همين‌روى، نراقى مى‌گويد : «حسن خلق با فضيلت‌ترين صفات پيامبران و شريف‌ترين اعمال صديقان است و از اين جهت خداى تعالى در مقام مدح و ثناى حبيب خود و يادآورى نعمت خويش مى‌فرمايد: (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ) (قلم: 4)؛ و تو خلقى عظيم دارى.

از همين‌روست كه سه چيز مايه و موجب پيشرفت اسلام دانسته شده: مال خديجه براى طمع به مال، شمشير على براى ترس و اخلاق پيامبر(ص) براى طالبان حق. (عبدالحسين طيب، اطيب البيان، ج 6، ص 154.)

پيامبر (ص) با وجود حسن خلقى كه داشت و با وجود مدح بسيار بالاى خداوند از ايشان به خاطر خلق نيكويش، و به رغم آنكه در همه كمالات علمى و عملى و اخلاقى از همه پيامبران و ملائكه و غير آنها برتر بود، همواره در دعا از خدا مى‌خواست كه او را به محاسن ادب و مكارم اخلاق زينت بخشد : خدايا، آفرينش و خلق مرا نيكو گردان و زشتى‌هاى اخلاق را از من دور كن.

چنان‌كه مى‌دانيم، اين دعاها به اجابت رسيد و خداوند مكارم اخلاق را براى پيامبر (ص) كامل نمود، سپس ايشان را به سوى همه مردم فرستاد تا براى آنها مكارم اخلاق را تكميل كند.

إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ ...

گروندگان به اسلام سه دسته بودند: برخى از ترس جان، بعضى به طمع مال و گروهى هم به خاطر اخلاق پيامبر (ص) مسلمان مى‌شدند. اسلام اين دسته از روى حقيقت و از اعماق دل و با تمام وجود بوده است.

داستان زير شاهدى بر اين مدعاست: فردى يهودى هر روز بالاى بام مى‌رفت و بر سر پيامبر (ص) خاك مى‌ريخت. چند روز در اين كار وقفه افتاد. پيامبر سراغ او را گرفتند، گفتند مريض است. حضرت هم به عيادت او رفتند.

همچنين پس از فتح مكه و تسلط بر سران قريش فرمودند: با شما همان معامله‌اى مى‌كنم كه برادرم يوسف با برادرانش كرد؛ شما را عفو كردم. ايشان حتى وحشى را كه شكم حمزه را در احد پاره كرده بود ـ در هنگامى كه براى مسلمان شدن به حضور پيامبر(ص) رسيد ـ بخشيدند.

ابن عبّاس درباره نيكوخويى پيامبر (ص) چنين نقل مى‌كند: روزى حضرت با اصحاب در مسجد نشسته بود كه اعرابى با شمشير حمايل و سوسمارى در دامن وارد شد و گفت: محمّد ساحر كذاب كجاست؟ اصحاب برخاستند تا او را بزنند، اما پيامبر (ص) فرمودند: شما را سوگند مى‌دهم كه دسته نگه‌داريد. پيامبر(ص) به آن مرد اعرابى فرمودند: اى برادر عرب! كه را مى‌جويى؟ گفت: محمّد ساحر كذاب را! پيامبر(ص) فرمودند: محمّد منم، اما ساحر و كذاب نيستم و بلكه رسول خدا هستم. اعرابى گفت: سوگند به لات و عزى اگر جمال رويت نبود به روى تو شمشير مى‌كشيدم. به لات سوگند كه به تو ايمان نمى‌آورم تا آنكه اين سوسمار به تو ايمان آورد! پيامبر(ص) فرمودند: اى سوسمار، سوسمار گفت : لبيك يا رسول‌اللّه! پيامبر(ص) فرمودند: من كه هستم؟ سوسمار گفت: تو رسول خدا هستى. اعرابى از دل پاك ايمان آورد و گفت: اى رسول خدا در اين مسجد وارد شدم در حالى كه در همه روى زمين كسى به من دشمن‌تر از تو نبود، حال كه باز مى‌گردم در همه روى زمين كسى به من از تو دوست‌تر نيست.( عبدعلى جمعه حويزى، تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 390)

همچنين گفته شده: زنى از انصار آمد و لباس پيامبر(ص) را گرفت. حضرت برخاست، زن رها كرد و رفت و دوباره آمد. حضرت برخاست، زن رها كرد و رفت و بار سوم آمد و لباس را گرفت. حضرت برخاست و رفت. نه آن زن چيزى گفت و نه پيامبر (ص) چيزى به او فرمود: از آن زن پرسيدند: اين چه كارى بود كه كردى؟ گفت: مريضى داشتم، خواستم يك قطعه لباس حضرت را براى استشفا ببرم. در بار اول و دوم حيا كردم، اما در بار سوم بردم.

از خلق عظيم پيامبر (ص) در سوره «قلم» ياد شده؛ سوره‌اى كه از حيث ترتيب نزول بلافاصله پس از سوره «علق» (اولين سوره نازل‌شده قرآن) نازل شده است. محتواى اين سوره نشان مى‌دهد كه پيامبر (ص) پيش از بعثت هم داراى خلق عظيم بوده و همين خلق عظيم از جمله دلايل برگزيده شدن ايشان به عنوان پيامبر بوده است. و از سويى، به سرّ سخن ايشان در خصوص مبعوث شدنشان براى تكميل مكارم اخلاق مى‌توان پى برد. آيه (اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ) (انعام: 124) نيز به نوعى ارتباط بين بعثت پيامبر (ص) و خلق عظيم ايشان را نشان مى‌دهد، بخصوص آنكه بارها مورد استناد برخى از مردم كه با فضايل اهل‌بيت: مواجه شده‌اند قرار گرفته است.

إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ ...

تأييد ديگر آنكه به موجب روايتى از امام صادق ، خداوند ـ عزّوجلّ ـ پيامبرش را ادب ياد داد و نيكو ادب ياد داد. هنگامى كه ادب وى كامل شد فرمود: (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ).

از همين‌روى، به تعبير يكى از بزرگان، خداوند خلق را به چند دسته آفريد و در هر دسته خوبانى را قرار داد و از خوبان، افراد خالص يعنى پيامبران و از ميان پيامبران چكيده آنها، يعنى پيامبران اولوالعزم را برگزيد و از ميان چكيده پيامبران (اولوالعزم) چكيده آنها، يعنى محمّد را انتخاب نمود.( محمّدجواد مغنيه، تفسير الكاشف، ج 7، ص 387)

علاوه بر آنكه در قرآن  خلق پيامبر (ص) مورد ثنا و ستايش قرار گرفته، وقتى از ائمّه : تعريف مى‌كردند آنها را به اخلاق پيامبر (ص) تشبيه مى‌نمودند، حتى امام حسين درباره على‌اكبر مى‌فرمود: «اللهم اشهد على هؤلاء القوم قد برز عليهم غلام اشبه الناس خَلقآ و خُلقآ و منطقآ برسولك و كنا اذا اشتقنا الى رسولك نظرنا اليه.»

در بسيارى از اقوال منقول از صحابه، به اين واقعيت اعتراف و اشاره شده است؛ از جمله آنكه ابوبكر حارثى با اسناد از عايشه روايت كرده كه كسى از پيامبر(ص) خوش‌اخلاق‌تر نبود و هريك از اصحاب يا اهل خانه حضرت را صدا مى‌كردند در جواب لبيك مى‌فرمود. در نقل ديگرى از عايشه، به نقل از پدرش آمده كه رسول خدا به پسنديده‌ترين اخلاق و رضايتمندترين كارها و كامل‌ترين ادب‌ها آراسته بود. همچنين از انس نقل شده است: «من ده سال در خدمت رسول خدا بودم. هرگز به من اف (كمترين كلمه‌اى كه موجب رنجش مى‌شود) نگفت و براى كارى كه انجام داده بودم نفرمود چرا آن را انجام دادى؟ و در خصوص كارى كه انجام نداده بودم نفرمود چرا آن را انجام نمى‌دهى؟ رسول خدا (ص) خوش‌اخلاق‌ترين مردم بود.» و نيز در صحيح بخارى آمده كه البراء گفته: «رسول خدا (ص) خوش‌سيماترين و خوش‌اخلاق‌ترين مردم بود.».

همچنين احمدبن حنبل با چند واسطه به نقل از عايشه آورده است: «رسول خدا هرگز با دست خودشان خادمشان و نيز زنى را نزدند و با دست خودشان چيزى را نزدند، مگر در راستاى جهاد در راه خدا.

منظور از خلق عظيم داشتن پيامبر (ص)

پيامبر (ص) به اعتراف صحابه و نزديكانشان، خوش‌اخلاق‌ترين مردم و حتى خوش‌خلق‌ترين پيامبران بوده‌اند. از سويى، در قرآن بالاترين مدح در خصوص خلق آن حضرت صورت گرفته و خداوند با عبارت (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ) از ايشان تعريف و تمجيد نموده است. اينك جاى اين پرسش است كه منظور از «خلق عظيم» چيست و تعبير يادشده چگونه مى‌تواند مدح و ستايش پيامبر(ص) باشد؟ در پاسخ بايد گفت: عنوان «عظيم» در مواردى به كار مى‌رود كه چيز غيرقابل توصيف و ادراك به وسيله آن توصيف گردد، در قرآن هر جا كه عنوان عظيم به كار رفته به نوعى مدعاى يادشده را ثابت مى‌كند. چنان‌كه هدهد در بيان تخت بلقيس گفته: (وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ.) (نمل: 23) اين توصيف از آن‌روى صورت گرفته كه تخت بلقيس براى هدهد قابل توصيف نبوده. همچنين خداوند فرموده: (لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ) (نمل: 26) از همين‌روست كه امام صادق مى‌فرمايد: «انّ اللّه عظيم رفيع لايقدر العباد على صفته و لايبلغون كنه عظمته.»( محمّدبن يعقوب كلينى، كافى، تحقيق على‌اكبر غفارى، ج 1،ص 102.)

إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ ...

از سوى ديگر، در آيه (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ)، كلمه «عظيم» به دليل نكره بودن عظمتى را بيان مى‌كند كه بزرگتر آن وجود ندارد. از همين‌روى، عظيم مكارم اخلاق پيامبر (ص) كه در كتاب‌ها نقل شده حيرت‌آور دانسته شده است. علاوه بر نكره بودن كلمه «عظيم» و مفهوم آن كه اوج عظمت اخلاق پيامبر(ص) را اثبات مى‌كند، تأكيدهاى ديگرى همچون استفاده از كلمه «انّ» كه مفهوم تأكيد را مى‌رساند و نيز «على» كه استيلا و تسلط را نشان مى‌دهد عظمت اخلاق پيامبر (ص) را اثبات مى‌كند؛ چه آنكه كلمه «على» با توجه به معنايى كه برايش بيان شد، بيانگر آن است كه پيامبر(ص) بر خلق پسنديده و صفات خوبى كه دارا بوده مسلط بوده و از اين‌رو، براى پيامبر (ص) به منزله امرى طبيعى بوده است. از اين‌رو، در قرآن درباره پيامبر(ص) آمده است: (قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ) (ص: 86) براساس اين آيه، پيامبر (ص) در مورد اخلاقيات و ويژگى‌هاى خوبى كه دارا بوده تكلف نداشته و خصوصيات يادشده برايشان امرى طبيعى بوده است.

نمونه هایی از اخلاق پیامبر (ص)

در سیره عملی پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطره ای از اقیانوس عظیم حسن خلق آن حضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلی خلق عظیم؛ و همانا تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری» به این مطلب اشاره فرموده است، نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب می کنیم:

1- عدی بن حاتم می گوید: «هنگامی که خواهرم سفانه به اسارت سپاه اسلام درآمد و من به سوی شام گریختم، پس از مدتی خواهرم با کمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد این که گریخته ام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهی کردم، پس از چند روزی از او که بانویی خردمند و هوشیار بود، پرسیدم: «این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدی؟» گفت: «سوگند به خدا او را رادمردی شکوهمند یافتم، سزاوار است که به او بپیوندی که در این صورت به جهانی از عزت و عظمت پیوسته ای». با خود گفتم به راستی که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرش اسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به محضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید: کیستی؟

عرض کردم عدی بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به سوی خانه اش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه می برد، بانویی سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود، پیامبر (ص) به مدتی طولانی در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایی فرمود. با خود گفتم: «سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست.» سپس از آن جا گذشتیم و به خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پیامبر (ص) از من استقبال و پذیرایی گرمی نمود، زیراندازی که از لیف خرما بود، نزدم آورد و به من فرمود: بر روی آن بنشین. گفتم: بلکه شما بر آن بنشینید. فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روی زمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت، پادشاه نیست. سپس مطلبی از دینم را که راز پوشیده بود بیان فرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهی دارد، و فهمیدم که پیامبر مرسل می باشد، بیانات و پیشگویی ها و مهربانی هایش مرا شیفته اش کرده و همانجا مسلمان شدم».

2- در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت رخ داد، پس از پیروزی سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعی از یهودیان به اسارت سپاه اسلام در آمدند، یکی از اسیران، صفیه دختر حی بن اخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود. بلال حبشی، صفیه را به همراه زنی دیگر به اسارت گرفت و آنها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولی هنگام آوردن آنها اصول اخلاقی رارعایت نکرد، و آنها را از کنار جنازه های کشته شدگان یهود حرکت داد، صفیه وقتی که پیکرهای پاره پاره یهودیان را دید بسیار ناراحت شد و صورتش را خراشید، و خاک بر سر خود ریخت، و سخت گریه کرد.

هنگامی که بلال آنها را نزد پیامبر (ص) آورد، پیامبر (ص) از صفیه پرسید: «چرا صورتت را خراشیده ای و این گونه خاک آلود و افسرده هستی؟!» صفیه ماجرای عبورش از کنار جنازه ها را بیان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غیر انسانی و خلاف اخلاق اسلامی بلال حبشی ناراحت شده و بلال را سرزنش کرده و فرمود: «انزعت منک الرحمة یا بلال حیث تمر بامراتین علی قتلی رجالهما؛ ای بلال! آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت بربسته که آن ها را از کنار کشته شدگانشان عبور می دهی؟! چرابی رحمی کردی؟» جالب این که پیامبر اکرم (ص) برای جبران رنج ها و ناراحتی های صفیه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد، و بار دیگر باپیش نهاد صفیه با او ازدواج نمود و به این ترتیب، ناراحتی های اورا به طور کلی از قلبش زدود.

3- در ماجرای جنگ حنین که در سال هشتم هجرت رخ داد، شیماء دختر حلیمه که خواهر رضاعی پیامبر (ص) بود، با جمعی از دودمانش به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پیامبر (ص) هنگامی که شیماء را در میان اسیران دید، به یاد محبت های او و مادرش در دوران شیرخوارگی، احترام و محبت شایانی به شیماء کرد. پیش روی او برخاست و عبای خود را بر زمین گستراند، و شیماء را روی آن نشانید، و با مهربانی مخصوصی از او احوال پرسی کرد، و به او فرمود: «تو همان هستی که در روزگار شیرخوارگی به من محبت کردی...» (با این که از آن زمان حدود شصت سال گذشته بود) شیماء از پیامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسیران طایفه اش را آزاد سازد، پیامبر (ص) به او فرمود: «من سهمیه خودم را بخشیدم، و در مورد سهمیه سایر مسلمانان، به تو پیشنهاد می کنم که بعد از نماز ظهر برخیز و در حضور مسلمانان، بخشش مرا وسیله خود قرار بده تا آنها نیز سهمیه خودرا ببخشند. شیماء همین کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نیز به پیروی از پیامبر (ص) سهمیه خود را بخشیدیم».

 سیره نویس معروف ابن هشام می نویسد: «پیامبر (ص) به شیماء فرمود: اگر بخواهی باکمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگی کن، و اگر دوست داری تو را از نعمت ها بهره مند می سازم و به سلامتی به سوی قوم خود بازگرد؟» شیماء گفت: می خواهم به سوی قوم خود بازگردم. پیامبر (ص) یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با هم ازدواج کردند، و به عنوان خدمتکار خانه شیماء به زندگی خودادامه دادند.

4- عبد الله بن سلام از یهودیان عصر پیامبر (ص) بود، عواملی از جمله جاذبه های اخلاق پیامبر (ص) موجب شد که اسلام را پذیرفت و رسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستی از یهودیان به نام «زید بن شعبه» داشت، عبدالله پس از پذیرش اسلام همواره زید را به اسلام دعوت می کرد، و عظمت محتوای اسلام را برای او شرح می داد بلکه به اسلام گرویده شود، ولی زید هم چنان بر یهودی بودن خود پافشاری می کرد و مسلمان نمی شد، عبدالله می گوید: روزی به مسجدالنبی رفتم ناگاه دیدم، زید در صف نماز مسلمانان نشسته و مسلمان شده است، بسیار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسیدم «علت مسلمان شدنت چه بوده است؟»

 زید گفت: تنها در خانه ام نشسته بودم و کتاب آسمانی تورات را می خواندم، وقتی که به آیاتی که در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسیدم، با ژرف اندیشی آن را خواندم و ویژگی های محمد (ص) را که در تورات آمده بود به خاطر سپردم، با خود گفتم بهتر آن است که نزد محمد (ص) روم و او را بیازمایم، و بنگرم که آیا او دارای آن ویژگی ها که یکی از آنها «حلم و خویشتن داری» بود هست یا نه؟ چند روز به محضرش رفتم، و همه حرکات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقیق خود قرار دادم، همه آن ویژگی ها را در وجود او یافتم، با خود گفتم تنها یک ویژگی مانده است، باید در این مورد نیز به کندوکاو خود ادامه دهم، آن ویژگی حلم و خویشتن داری او بود، چرا که در تورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان هرچه به او جفا کنند، از او جز حلم و خویشتن داری نبینند.» روزی برای یافتن این نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم، دیدم عرب بادیه نشینی سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتی که محمد (ص) را دید، پیاده شد و گفت: «من از میان فلان قبیله به اینجا آمده ام، خشکسالی و قحطی باعث شده که همه گرفتار فقر و ناداری شده ایم، مردم آن قبیله مسلمان هستند، و آهی در بساط ندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه می کنند، و امید آن را دارند که به آنها احسان کنی».

محمد (ص) به حضرت علی (ع) فرمود: آیا از فلان وجوه چیزی نزد تو مانده است؟ حضرت علی (ع) گفت: نه، پیامبر (ص) حیران و غمگین شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض کردم ای رسول خدا! اگر بخواهی با تو خرید و فروش سلف کنم، اکنون فلان مبلغ به تو می دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهی، آن حضرت پیشنهاد مرا پذیرفت، و معامله را انجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب بادیه نشین داد، من هم چنان در انتظار بودم تا این که هفت روز به فصل چیدن خرما مانده بود، در این ایام روزی به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص) را دیدم که در مراسم تشییع جنازه شخصی حرکت می کرد، سپس در سایه درختی نشست و هر کدام از یارانش در گوشه ای نشستند، من گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گریبانش را گرفتم و گفتم: «ای پسر ابو طالب! من شما را خوب می شناسم که مال مردم را می گیرید و در بازگرداندن آن کوتاهی و سستی می کنید، آیا می دانی که چند روزی به آخر مدت مهلت بیشتر نمانده است؟» من با کمال بی پروایی این گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار کردم (با این که چند روزی به آخر مدت مهلت باقی مانده بود) ناگاه از پشت سر آن حضرت، صدای خشنی شنیدم، عمر بن خطاب را دیدم که شمشیرش را از نیام برکشیده، به من رو کرد و گفت: «ای سگ! دور باش.» عمر خواست با شمشیر به من حمله کند، محمد (ص) از او جلوگیری کرد و فرمود: «نیازی به این گونه پرخاشگری نیست، باید او (زید) را به حلم و حوصله سفارش کرد، آن گاه به عمر فرمود: «برو از فلان خرمافلان مقدار به زید بده.» عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد، به علاوه بیست پیمانه دیگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: این زیادی چیست؟ گفت: چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهیب و فریاد خشن من آزرده شدی، محمد (ص) به من دستور داد این زیادی را به تو دهم، تا از تو دلجویی شود، و خوشنودی تو به دست آید. هنگامی که آن اخلاق نیک و حلم عظیم محمد (ص) را دیدم مجذوب اسلام و اخلاق زیبای محمد (ص) شدم، و گواهی به یکتایی خدا، و رسالت محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.

اینها چند نمونه از سلوک اخلاقی پیامبر اسلام (ص) بود، که هرکدام چون آیینه ای شفاف ما را به تماشای جمال زیبای اخلاق نیک آن حضرت دعوت می کند ونشانگر خلق عظیم و والای پیامبر مهربانی ورحمت است، و یکی از راز و رمزهای مهم پیشرفت اسلام در صدر اسلام تا به امروز را، به ما نشان می دهد.

امید آنکه پیرو راستین راهش باشیم ومشمول عنایت و شفاعت حضرتش گردیم.

محمد حسین جلال الدینی

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳ مهر ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۴
یا رسول الله مددی
3
0
شیوا محسنی
Iran, Islamic Republic of
۱۴ مهر ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۲
جانم به فدای حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله
3
0
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۶ مهر ۱۴۰۰ - ۱۹:۲۸
بسیار عالی. ان شاءالله مشمول شفاعتش باشیم
1
0