سفر به منطقه ای کوچک با 17 شهید گمنام
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از گروه زندگی-نفیسه خانلری-کافی است از اتوبان یاسینی راهی شوید و مسیرتان را از آزادراه تهران- پردیس ادامه دهید و در شهر پردیس به سمت فاز ۳، بلوار خرمشهر حرکت کنید. البته ما به پیشنهاد بچهها به جای آزادراه، مسیر جاده قدیم را انتخاب کردیم تا هم از طبیعت بین راه بهره ببریم و هم صبحانه خانوادگی امروزمان را در کنار رودخانه جاجرود نوش جان کنیم.
یک شروع دل انگیز با صبحانه صحرایی
از آنجایی که بچهها حسابی اهل آتش و چای ذغالی هستند، تابه و کتری مخصوص مان همیشه در سفر همراهمان است و خیلی زود بساط صبحانه با چای و نیمروی ذغالی و نان تازه ای که صبح اول وقت از نانوایی محل خریده ایم، آماده می شود. این یک شروع دل انگیز است. قرار نیست امروزمان را مثل همه روزهای دیگر با شتاب سپری کنیم پس حالا که مقصدمان کمتر از ۱۵ دقیقه با ما فاصله دارد، بعد از آن صبحانه دلچسب، ساعتی را همان حوالی رودخانه به گشت و گذار می پردازیم. خوبی اینجا آن است که پستی و بلندی ندارد و مهمانان ویژه امروز ما یعنی پدربزرگ و مادربزرگ بچه ها هم میتوانند در پیاده روی بعد صبحانه همراهی مان کنند. هوای مطبوع اوایل پاییز همه را سرکیف می آورد و این حال و هوا، یکسری عکس یادگاری می طلبد که از آن غافل نمیشویم. حالا که حسابی از طبیعت جاجرود لذت برده ایم، اندک وسایلمان را جمع کرده و راهی مقصد اصلی خود یعنی تپه نورالشهدا می شویم. طوری برنامه ریزی کرده ایم که حتما ساعتی قبل از ظهر آنجا باشیم و نماز ظهر اول وقت در جوار شهدای گمنام را از دست ندهیم.
هم زیارت است و هم سیاحت
پیداکردن تپه نورالشهدا کار سختی نیست. در یکی از خیابان های اصلی شهر واقع شده و تقریبا همه اهالی پردیس آنجا را به خوبی می شناسند. وقتی به آنجا می رسیم که هنوز یک ساعتی تا اذان ظهر مانده و وقت برای خالی کردن وسایل و جاگیرشدن کافی است. هرکس درحد توان خود وسیله ای برمیدارد و به سمت محوطه باز تپه حرکت و بساطمان را گوشه ای پهن می کنیم. تقریبا همه وسایل در یک سبد جاگرفته چون از قبل می دانستیم که برای نشستن در چنین فضایی خیلی نباید دور و برمان را شلوغ کنیم. همین که کتلت های ناهار و مخلفاتش را همراه داشته باشیم و کمی تنقلات برای بچه ها، کافی است.
پسرها آنقدر از دیدن فضای نورالشهدا سرذوق می آیند که زودتر از ما راهی می شوند تا هم به زیارت شهدا بروند و هم گشتی در محوطه بزنند. امروز روز آن هاست با یک گشت و گذار همه چیز تمام؛ به قول معروف، هم زیارت است و هم سیاحت.
کمی نزدیک تر به خدا در جوار شهدای گمنام
همانطور که از نامش هم پیداست، آرامگاه شهدای گمنام تپه نورالشهدا در ارتفاعی بالاتر از سطح شهر واقع شده و همین ارتفاع نه چندان زیاد کافی است برای آنکه حال و هوای متفاوتی به فضا ببخشد. انگار همین چندمتری که از سطح زمین فاصله می گیریم، فرسنگ ها به خدا نزدیک تر می شویم و حال و هوایمان هم روحانی تر؛ به هرحال هرچه که هست، بودن در این فضا حتی برای چند ساعت متوالی هم آدم را خسته نمیکند. فضا به شکلی طراحی شده که در گوشه گوشه اش می توانی ارامش را لمس کنی و از منظره اطراف ِلذت ببری. داخل آرامگاه که دیگر جای خود را دارد؛ از مزار شهدای گمنام با آن فضای روحانی سبز رنگش گرفته تا موزه ای از وسایل شخصی شهدا و خلوت با این مردان خدا که عجیب حال آدم را خوب می کنند.
این شهدا با خود برکت آورده اند
بعد از خواندن نماز در این فضای خاص و متفاوت، وقت آن است تا سر مزار شهدایی برویم که تمام راه را برای زیارتشان آمده ایم. با ذکر صلوات و قرائت فاتحه، بالای سر این دوشهید می نشینیم. بچه ها مشتاقند بدانند این شهیدان اهل کجا هستند و از کجا آمده اند که با اشاره دست پدرشان به نوشته های روی سنگ مزار، همه چیز دستشان می آید. یکی از شهدا ۲۲ ساله و دیگری ۲۵ ساله است که هردو یادگارانی ارزشمند از عملیات خیبر در منطقه عملیاتی جزیره مجنون هستند. حرف زدن با این شهیدان کار آسانی نیست. هردو، جوان بوده اند و هنوز هم خانواده هایشان چشم به راه آمدنشانند! هرچند که سال ها از آن دوران می گذرد و شاید حالا دیگر این جوانان به وصال پدر و مادرهایشان رسیده باشند! به هرحال آن ها امروز در همسایگی مردم پردیس آرمیده اند و وجودشان برکتی است برای اهالی این شهر. درست همانطور که یکی از زائران به این موضوع اشاره می کند. وقتی می فهمد از اهالی پردیس نیستیم، ضمن خوش آمد گویی به تک تکمان، میگوید:«این شهدا با خود برکت آورده اند. تا قبل از اینکه پیکر مطهر این دوجوان گمنام در تپه نورالشهدا به خاک سپرده و این مکان مقدس احداث شود، ما اهالی پردیس و شهرهای اطراف برای حضور در مراسم های مذهبی و فرهنگی، مکان ثابتی نداشتیم و گاهی برای رفتن به یک هیات، باید کلی می گشتیم و آخر هم، دست از پا درازتر راهی خانه هایمان می شدیم اما از وقتی شهدای گمنام به اینجا آمده اند، این مکان به مقری برای مراسم ها و اجتماعات تبدیل شده و دلمان قرص است که درهایش همیشه به رویمان باز است. حتی اگر گاهی احساس دلتنگی کنیم، با خانواده راهی نورالشهدا می شویم. این شهدا عجیب مهمان نوازند و محال است که به زیارتشان بیاییم و ارامش را به دلمان هدیه ندهند.»
سفر در زمان با یادگارهایی از دفاع مقدس
چندقدم آن طرف تر موزه شهدا برقرار است. شهدایی از دفاع مقدس تا مدافع حرم و شهید امنیت که البته اکثرشان از بچه های دفاع مقدس اند. آنچه از وسایل این شهدا به یادگار مانده و در این موزه گردآمده، همه یک روایت مجسم اند از رویدادهایی بزرگ. همین طور که تک به تک اطلاعات شهدا را میخوانم و جلو می روم، نگاهم به پدربزرگ بچه ها می افتد که چند دقیقه ای است به یادبود یکی از شهدا زل زده و از جایش تکان نمی خورد. کمی به او نزدیک میشوم، اشک هایش از پشت عینکش سرازیر شده و همچنان محو تماشاست. نمی خواهم خلوتش را به هم بزنم اما از طرفی، نگرانی ام مانع این کار می شود. جلو می روم. قبل از آنکه حرفی بزنم. می گوید:«حالم خوب است! این پسر با من همرزم بود. در یک عملیات بودیم؛ والفجر ۴. خیلی ها شهید شدند اما ما ماندیم. اصلا فکرش را نمی کردم که امروز اینجا منتظرم باشد! این تصاویر و یادگاری ها، همه آن روزها را برایم زنده کرد. خدا کند آن دنیا شفاعت ما را هم بکنند.» برای غلامعلی پرونده شهیدمدنظر فاتحه ای می خوانیم و دقایقی بعد به جمع بقیه اعضای خانواده می پیوندیم.
سیدمحمد امیری خادم نورالشهدای پردیس
منطقه ای کوچک با 17 شهید گمنام
هنگام خروج از آرامگاه، خادمی که مشغول سر و سامان دادن به بلندگوهاست، نظرمان را جلب می کند. حتما که این فضای روحانی با آن همه گل و گیاه که لطافت خاصی به آرامگاه بخشیده، نیاز به مراقبت دارد. یک خسته نباشید و خداقوتی دسته جمعی، باب صحبت با او را باز می کند. نامش «سیدمحمد امیری» است و ما را با کلی اطلاعات بدرقه می کند. می گوید:«این شهدای گمنام از سال 93 به اینجا آمده اند اما فضایی که امروز می بینید حاصل چندسال تلاش است و از سال 97 به شکل امروزی درآمده و بسیار هم مورداستقبال مردم واقع شده. باتوجه به اینکه در شهر پردیس، هیچ امامزاده ای وجود ندارد، شهدا که به قول حضرت آقا امامزادگان عشقند؛ بسیار مورد محبت مردم قرار گرفته اند. گرچه امروزه اکثرا تپه نورالشهدا را می شناسند و این بوستان، در ایام مختلف مذهبی و فرهنگی میزبان جمع عظیمی از مردم است اما خوب است بدانید که مجموعا 17 شهید گمنام در 7 نقطه از این منطقه آرمیده اند. 2شهید اینجا هستند، 5 شهید در مسجد امام علی(ع) پردیس، 2 شهید در فاز 11، 2 شهید در فاز 8، 2 شهید در جاجرود، 2 شهید در پارک فناوری و 2 شهید هم در پارک برکت بلوار قریب بومهن. البته جا دارد علاوه بر این شهدا، یادی هم از امامزاده سلطان مطهر واقع در بومهن بکنیم که بدون واسطه فرزندامام جعفر صادق(ع) و امامزاده ای واجب التعظیم هستند. هرچند که متاسفانه به سبب کوتاهی مسئولان منطقه، امامزاده سلطان محمد اصلا شناخته نشده اند و باید مردم را با ایشان آشنا کرد.»
امامزاده سلطان مطهر واقع در بومهن
قرار بعدی مان، امامزاده سلطان مطهر
بعد از نماز ظهر و خلوتی یک ساعته در مزار شهدای گمنام، کم کم آلارم گرسنگی بچه ها به صدا درآمده. برای صرف ناهار همگی در همان محوطه بیرون دورهم جمع می شویم. بچه ها وقتی جریان همرزم پدربزرگشان را می شنوند، برای شنیدن خاطرات پدربزرگ سر از پا نمیشناسند و باب یک خاطره گویی جذاب باز می شود. پدربزرگ که حسابی خوش تعریف است، خاطرات جنگ را طوری برای بچه ها تعریف میکند که بدون شک تا آخر عمرشان فراموش نخواهند کرد.
روزها حسابی کوتاه شده و هوا کم کم رو به غروب می رود اما ما که به تازگی از وجود دیگر شهدای گمنام پردیس خبردار شده ایم، دلمان می خواهد سری هم به آن ها بزنیم. گرچه زیارت همه آن ها تا پایان این آدینه ممکن نیست اما همه برای زیارت آن هایی که در مسیر برگشتمان هستند، اعلام آمادگی می کنند و شهدایی که سعادت زیارتشان را نداریم می مانند برای یک سفر دوباره به پردیس. سفری که همه با هم وعده می کنیم و وعده گاه مان را هم میگذاریم امامزاده سلطان مطهر.
پایان پیام/