اعتراف بازجوی ساواک به شکنجه زندانیان سیاسی
شکنجه یکی از مهمترین ابزار ساواک برای مواجهه با زندانیان سیاسی بود؛ چه اینکه در گزارشات سازمان عفو بینالملل در آذر ماه 1355 بارها و بارها به این موارد اشاره شده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با محاکمه برخی عوامل ساواک گوشهای از آن چه بر زندانیان سیاسی رفته بود افشا شد. بهمن نادریپور معروف به تهرانی یکی از بازجوهای ساواک بود که در اعترافات خود به نکات مهمی در این رابطه اشاره میکند.
نادریپور(تهرانی) در بخشی از اعترافات خود مینویسد: ... شما چطور میتوانید قبول کنید که در یک سازمان اداری با سازماندهی رسمی اداری و سلسله مراتب اداری، کارمندی جرات کند عملی برخلاف نظریه سلسله مراتب خود، آن هم جرم بزرگی چون شکنجه دادن انجام دهد و روسای او از عمل آن کارمند بیاطلاع و یا اگر مطلع شدند و موافق عملش نبودند اجازه دهند همچنان به کار شنیع خود یعنی شکنجه ادامه دهد. نعمتالله نصیری نه تنها از طریق بولتنهایی که هر هفته دوبار در روزهای دوشنبه و پنجشنبه از کمیته مشترک ضد خرابکاری به او داده میشد در جریان شکنجهها، دستگیریها و شهادت مبارزین و مجاهدین قرار داشت، بلکه خود عامل و ناظر سختگیری و شکنجههای بیشتر به آنها بود.
برای آنکه شاه هم بداند دستوراتش در مورد شکنجه رعایت میشود معمولا در بولتنها نوشته میشد: متهم پس از مقاومت سرسختانه اعتراف نمود که... این عبارت که در بولتنهای کمیته مشترک ضد خرابکاری نوشته میشد به آن معنا بود که متهم در شرایط عادی و انسانی اعتراف نکرده بلکه این دژخیمان ساواک بودهاند که با کابل و انواع و اقسام وسایل شکنجه، زبان او را باز کردهاند. یا در بولتنهای شهربانی زمانی که شهربانی خود مستقلا کمیتهای داشت، نوشته میشد: متهم پس از بازجوییهای فنی اعتراف میکرد ... این عبارت بخصوص کلمه « فنی» به این معنی بود که شاه خائن بداند کارمندان و افراد مامور خدمت در کمیته و شهربانی هم در شکنجه دادن شاید دست کمی از ساواک ندارند.
در بخش دیگری از اعترافات تهرانی آمده است: فشار و شکنجه به متهمین در زمان مدیرکلی سپهبد مقدم آخرین رئیس ساواک که در آن زمان مدیرکل اداره سوم بود مجدداً شروع شد. زیرا میگفتند در زمان پاکروان هیچ بازجوئی حق توهین و تعدی به متهم را نداشته است. درخواست فشار و شکنجه به متهم بایستی به وسیله عطارپور(حسینزاده) ناصری(عضدی) و پرویز ثابتی صورت گرفته باشد و مقدم نیز به نوبه خود از نصیری و نصیری هم از شاه خائن و جلاد اجازه گرفته باشد. به خصوص بعد از سال 49 کتک زدن به متهم دیگر امری عادی شده بود و در کمیته مشترک ضدخرابکاری به اوج خود رسید و هرکس که میرسید ناصری(عضدی) از او گرده میخواست و نتیجه این میشد که آن بدبخت اسیر دست بازجو و حسینی میشد و آنقدر میخورد که دیگر رمقی نداشته باشد.
او به عنوان شکنجهگر و شاهد عینی بسیار از این جنایتها به برخی موارد اشاره میکند: آیتالله سعیدی که بازجوی او هوشنگ ازغندی(منوچهری) بوده در زندان شهید شده ولی میگفتند ناراحتی قلبی داشه و سکته کرده است. سرکار ساقی رئیس(سرپرست) زندان قزلقلعه میتواند اطلاعات دقیقتری داشته باشد. فریدون نجفزاده که به دنبال حمله به بانک صادرات واقع در اندیشه دستگیر شده بود به وسیله کارمندان ساواک تهران که تحت نظر فونژاد(دکتر جوان) بودند شکنجه شد و من یک بار او را در اوین دیدم که بدنش سیاه شده بود.