درسهایی از غیراخلاقیترین آزمایش روان شناختی تاریخ
سالها پیش بر خلاف این روزها، آزمایشها و مطالعات روان شناختی دارای مجوزهای مشخصی نبود و بسیاری از آزمایشها بدون نظارتهای اخلاقی انجام میشدند. یکی از این آزمایشها در دهه ۱۹۳۰ و توسط دانشگاه آیووا در ایالاتمتحده انجام شد. ماجرای این آزمایش چیست و چه درسهایی میتوان از نتایج آن گرفت؟
آن چه باید درباره مطالعه هیولا بدانید
در سال ۱۹۳۹، «وندل جانسون» استاد دانشگاه آیووا آزمایشی را با حضور ۲۲ کودک یتیم اهل داونپورت آیووا انجام داد. سرپرست آزمایش این کودکان را به دو گروه تقسیم کرد و همه این بچهها از نظر مهارتهای تکلم یکسان بودند. وقتی بچههای گروه اول حرف میزدند، تشویق میشدند که چقدر شیوا و روان صحبت میکنید، اما وقتی بچههای گروه دوم حرف میزدند، اگر کوچکترین تپقی میزدند یا مکث میکردند، بهشدت سرزنش و تحقیر میشدند. بعد از مدتی، همه بچههای گروه دوم که از نظر تکلم و گفتار در ابتدا کاملا شبیه به گروه اول بودند، متاسفانه دچار مشکلات تکلم حاد شدند و تا بزرگ سالی هم قادر به روان صحبتکردن نبودند. این آزمایش «مطالعه هیولا» نامیده شد، زیرا برخی از هم ردههای «جانسون» از این که او برای تأیید یک فرضیه یتیمها را آزمایش میکند وحشتزده شدند و او را هیولا نامیدند.
اهمیت احساس امنیت کودک در ارتباط با والدین
درباره نتایج این آزمایش باید توجه کنیم که احساس امنیت و آسودگی خاطر در واقع اطمینانی است که من میتوانم به خود و تواناییهایم داشته باشم. این مسئله ارتباط زیادی با حس اعتمادبهنفس دارد. وقتی والدین به کودکان خود اعتماد میکنند، بچهها هم میتوانند به خودشان اعتماد کنند. هرچه والدین به ندرت و کمتر در روند رشد کودکان مداخله کنند، کودکان با اطمینان بیشتر میتوانند رشد کنند و روی پای خودشان بایستند و تواناییهایشان را کشف کنند.
شکلگیری اعتمادبهنفس در ۳ تا ۵ سالگی
یکی از مهمترین جنبههای شخصیت هر یک از ما داشتن اعتمادبهنفس بالاست. بسیاری از ما شاهد کودکانی بودهایم که به آسانی در میان جمع شروع به صحبت میکنند و حتی گاه به سخنرانی میپردازند یا به راحتی خواستههای خود را مطرح میکنند. داشتن چنین فرزندانی آرزوی بسیاری از ماست، در حالی که مهمترین عامل در وجود خود والدین نهفته است چراکه پایههای اعتمادبهنفس در دوران کودکی یعنی حدود ۳ تا ۵ سالگی و چه بسا سنین پایینتر در کودکان شکل میگیرد که میزان آن به نوع و چگونگی رابطه والد و کودک بستگی دارد. در واقع زمانی که کودک برای ابراز تواناییهای خود اولین بار اقدام میکند، اولین گامها برای شکلگیری اعتمادبهنفس را برداشته است. والدینی که کودک خود را هنگام به دست گرفتن قاشق غذا بهجای جمله «مراقب باش نریزی» از جمله «آفرین که خودت غذا میخوری» همراهی میکنند، پایههای ابتدایی اعتمادبهنفس را در کودک پیریزی میکنند.
دشمنان اعتمادبهنفس کودکان
عواملی که به اعتمادبهنفس پایین در کودک منجر میشود عبارتند از:
۱-علل خانوادگی: شامل توهین، تحقیر، تنبیه، مقایسه کردن، ندادن مسئولیت، محبتهای نابجا، فشار برای برتر بودن و حمایت نکردن یاحمایت بیموقع و نابجا.
۲-علل فردی: شکستهای پیدرپی کودک را به این نتیجه میرساند که توانایی انجام هیچ کاری را ندارد. اتفاقات تلخ مثل طلاق والدین، نقصهای جسمانی یا بیماریهای مزمن هم میتواند از جمله این دلایل باشد.
۳ -علل آموزشی: موفق نبودن در دروس، آموزش همراه با فشار، توهین، تحقیر و سرزنش. تلاشهای بسیار کم و کسب نتایج ضعیف در درسها میتواند از جمله این علل باشد.
این سوالات را از خودتان بپرسید
به عنوان یک پدر یا مادر برای این که بدانیم مسیر را درست پیش میرویم، باید روزانه به چند سوال پاسخ دهیم: امروز چند بار با جملاتی مانند (حق این کار را نداری- ادامه نده- تو باید این کار را بکنی - تو نمیتوانی این کار را بکنی) مانع فعالیت فرزندم شدهام یا کار او را قطع کردهام؟ چند بار بازی فرزندم را با آرامش تماشا کردهام و به بازیهایش واکنش نشان دادهام؟ چند بار به توضیحات فرزندم با دقت گوش فرا دادهام؟ چند بار او را تشویق و چند بار سرزنش و ملامت کردهام؟ والدین خوب برای تقویت اعتمادبهنفس کودک به او گوش میدهند، مسئولیتهایی در خور توان کودک به او میدهند، تلاشهای کودک را تشویق میکنند و به او کمک میکنند تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسد و با واقعبینی به این ویژگیها، اهداف خود را برگزیند.
منبع: روزنامه خراسان