۲۰ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۵
کد خبر: ۷۴۳۵۸۳
حاشیه‌های سفر هیات ایرانی به نیویورک؛

از اهتزاز پرچم آرمان و روح‌الله در سازمان‌ملل تا پاس گل اینفانتینو به رئیسی

از اهتزاز پرچم آرمان و روح‌الله در سازمان‌ملل تا پاس گل اینفانتینو به رئیسی
از او پرسیدم «سیما ثابت» چه شد؟ به او گفتم مگر او رفیقت، همکارت و اصلا مگر‌ یک زن نبود؟ پس شعار زن، زندگی، آزادی‌تان چه شد؟ وقتی گفت کرامت انسانی من مهمتر است و برای حفظ آن مجبور به فرار از اینترنشنال شدم چرا کاری نکردید؟ اما جوابی نداشت.

ضایع شدن‌های زامبی‌های اینتنرنشنال در نیویورک تمامی ندارد. روز دوم سفر مزدور اینترنشنال می‌گوید از صبح دوربین خود را اینجا مستقر کرده‌ایم تا رفت و آمدهای مقامات ایرانی را زیر نظر بگیریم او که می‌خواهد مثلا یک تکل از پشت به تیم ایرانی بزند، می‌گوید اینفانتینیو به اینجا آمد اما فقط با چند آفریقایی گرم گرفت، فکر نمی‌کنم و دلیلی هم ندارد رئیس فیفا اصلاً با مقامات جمهوری اسلامی دیدار کند! اما خبر ندارد اینفانتینیو ضمن نشان دادن کارت قرمز به جریان معاند که سال پیش دنبال تحریم فوتبال ایران بودند، چه پاس گلی به دکتر رئیسی خواهد داد و آن هم با توپ فوتبال رسمی فیفا که نام سید ابراهیم رئیسی بر روی آن حک شده بود و همچنین شادی بعد از گل او هم پست اینستاگرامی‌اش بود که رئیس فیفا در آنجا دیدار را عالی توصیف کرد و از پیشنهاد خود برای دیدار تیم ستارگان جهانی با ستارگان ایرانی خبر داد.

 

این دیدار من‌را یاد اتفاقات سال گذشته می‌اندازد که رسانه‌های ضد ایرانی چقدر تلاش کردند تا فوتبال ایران را تعلیق و تعطیل کنند اما حالا پاس گل اینفانتینیو به سید ابراهیم رئیسی داده شده و رئیس‌جمهور هم با یک ضربه روپای عالی این پاس را پاسخ داد و آن را درون دروازه قرار داد.

کشاکش بی‌پایان اینترنشنال با خودش!

یکی از کارکنان اینترنشنال که مقابل هتل ما ایستاده بود و مثلا پوزیشن خبرنگاری داشت با آب و تاب می‌گفت که بعید می‌دانم ابراهیم رئیسی از این در بیاید چون اسکورتش از در پشتی است! اما ناگهان همان لحظه گفت ابراهیم رئیسی همین الان از هتل بیرون آمد! و این وضعیت حقیقتا موضع «خنده حضار» بود. بنظرم کار خدا بود که مدام اینترنشنالی‌ها سکه یک پول می‌شدند.  در یک موقعیت دیگر وقتی کارمند آنها مقابل هتل برای بچه‌های تیم ایرانی رجز می‌خواند و سعی داشت ایران را منزوی نشان دهد ناگهان دو خاخام یهودی که برای دیداری به هتل آمده بودند پیش نفرات ایرانی آمدند و دست خود را دور گردن بچه‌های تیم ایران انداختند و گفتند ما ایران را دوست داریم. مزدور اینترنشنال از او پرسید ایران را دوست دارید یا جمهوری اسلامی را که خاخام‌ها پاسخ دادند جمهوری اسلامی ایران. در مورد دیگری شهروند آفریقایی دست خود را دور گردن اعضای تیم ایرانی انداخت و با آنها سلفی گرفت و گفت من ایران را دوست دارم. انگار ضایع شدن اینترنشنالی‌ها یک تقدیر الهی و همیشگی است!

پایه دوربین سایلنت

 بعد از مواجهه با منافقین، سلطنت‌طلب‌ها و چند تجزیه طلب به سمت سازمان ملل رفتم تا تعدادی عکس و فیلم برای گزارشم تهیه کنم که با یک مزدور اینترنشنال مواجه شدم، همان فردی که در روز اول سفر و حتی سال گذشته مانند پایه دوربین فقط فیلم می‌گرفت و حرف نمی زد. برایم جالب بود بدانم مزد وطن فروشی و خیانت چقدر است. از او پرسیدم ساعتی چند با تو حساب می‌کنند و کارفرمایت کیست که ناگهان یک زن وسط ما پرید، او را نمی‌شناختم. بعد از این مواجهه با او آن دیالوگ معروفی که در فضای مجازی دیده‌اید شکل گرفت، از من پرسید تو خبرنگاری به او گفتم تو چه هستی؟! گفت من خبرنگارم! خنده‌ام گرفت خبرنگار؟! درحالی که قبل از اینترنشنال هیچ سابقه خبری نداشت، یک تضاد فوق العاده. او گفت رسانه من آزاد است، به او گفتم صاحب کارت کیست؟ پاسخی نداشت. همه می‌دانند که قبلاً عربستان سعودی مادر خرج این‌ها بود و طوری خرجشان می‌کرد که وقتی قتل خاشقچی پیش آمد صدا از دیوار درآمد اما از مزدوران اینترنشنال سعودی خیر. حالا هم که یتیم شده بودند بساطشان را از انگلیس جمع کردند و به ایالات متحده آمدند و سوال بعدی من دقیقا همین نقطه بود که چه شد از انگلستان فرار کردید.

 

اینترنشنال جهنم زنان

 اما‌ سوال دیگر و مهم‌ترم راجع به سرنوشت مبهم و چرایی جدایی یک خانم مجری از اینترنشنال بود، از او پرسیدم «سیما ثابت» چه شد؟ به او گفتم مگر او رفیقت، همکارت و اصلا مگر‌ یک زن نبود؟ پس شعار زن، زندگی، آزادی‌تان چه شد؟ وقتی گفت کرامت انسانی من مهمتر است و برای حفظ آن مجبور به فرار از اینترنشنال شدم چرا کاری نکردید؟ جوابی نداشت.

او هم مانند سایر مجریان زن این شبکه بدنام فراری شد، همه آنها یکی یکی شرف نداشته‌شان را برمی‌دارند و فرار می‌کنند. در این میان آن زنی که اول کار خود را وسط انداخته بود و آخر کار طوری فرار کرد که حتی هندزفری‌اش را هم جا گذاشت، حالا مانند یک ربات برخی اسامی را حفظ کرده بود و پشت سر هم تکرار می‌کرد یا همان سوالاتی را تکرار می‌کرد که بارها در فضای مجازی پاسخ داده شده است. مدام سوالات بی سر ته می‌پرسید و سعی می‌کرد از زیر این سوال که سیما ثابت چه شد و چرا رفت، فرار کند. می‌گفت من خبرنگارم و نمی‌توانی از من سوال بپرسی! به او گفتم سوال صنفی دارم، بگو سیما ثابت چه شد؛ وقتی گفت به من مربوط نیست، متوجه شدم این کد دادن یعنی سیما ثابت یک مزدور مانند سایر مزدوران اینترنشنال بوده که وقتی تاریخ مصرفش تمام شده او را مثل دستمال کاغذی دور انداخته‌اند.

البته بعد از این پرسش و بازتابش در افکار عمومی و مطرح شدن این سوال که سرنوشت این مجری فراری چه شده رسوایی مجدد اینترنشنال، صاحبکاران سیما ثابت وی را مجبور به واکنش کردند و در یک توییت بلند بالا نوشت کرامت انسانی‌ام که قبلا گفته بودم برگشته!

در این سفر یکی دیگر از اقدامات براندازسوز دعوتنامه شورای روابط خارجی آمریکا برای رئیس‌جمهور بود که حتی این نشست را در محل سنتی همیشگی آن هم برگزار نکردند و در اقدامی بی‌سابقه این نشست توسط این شورا در محل اقامت رئیس جمهور کشورمان برگزار شد و دیگر بعد از آن نوبت سخنرانی اصلی در مجمع عمومی بود.

توسل به شهیدان آرمان و روح‌الله در سازمان ملل

معمولا ما خبرنگاران همیشه زودتر از شروع یک رویداد خبری در محل برنامه مستقر می‌شویم و این یک قاعده کلی است که همه خبرنگاران آن را اجرا می‌کنند. من هم زودتر از موعد شروع مراسم به سمت سازمان ملل رفتم و حدود ۲۰ دقیقه مانده به ورود رئیس جمهور در جایگاه تصویربرداری حاضر شدم، یعنی جایی که محل اصلی استقرار تصویربرداران است و خبرنگاران هم در همان جا از مقامات سوالاتی را مطرح می‌کنند، البته نه همه مسئولان بلکه فقط برخی از مقامات. اگر آن مقام مایل باشد دقایقی می‌ایستد و به سوالات پاسخ می‌دهد. ما هم برای سخنرانی رئیس جمهور در هفتاد و هشتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل آماده می‌شدیم. چشم چرخاندم که ببینم آیا مزدوران اینترنشنال در محل ورود مستقر هستند یا خیر؛ ابتدا تیم وزارت خارجه یعنی امیرعبداللهیان و علی باقری وارد شدند اما مزدور اینترنشنال تصور کرد که رئیس جمهور هم وارد شده و پشت آنها قرار دارد، به همین خاطر بلند گفت آقای رئیسی! اما هیچ خبری از سید ابراهیم رئیسی نبود. همین گاف مزدور اینترنشنال کافی بود تا متوجه شوم او کجا ایستاده است اما بی‌توجهی کردم چون می‌خواستم نکات خودم را مطرح کنم.

جنگ روانی در راهروهای سازمان ملل

جایی که من مستقر بودم بیشتر به محوطه پارکینگ سازمان ملل احاطه داشتم و از آنجا که یک چادر امنیتی بود روسای جمهور و مقامات از خودرو پیاده می‌شدند، مسافت کوتاهی را تا پله برقی می‌آمدند و از آنجا وارد محوطه پشت ورودی سالن سازمان ملل می‌شدند.

لحظه‌ای که سید ابراهیم رئیسی را دیدم به دو شهید بزرگوار یعنی آرمان علی‌وردی و روح الله عجمیان توسل کردم. وقتی رئیس جمهور از در شیشه‌ای وارد شد آن مزدور شروع به قیل و قال کرد و با گفتن آقای رئیسی می‌خواست بیانیه خوانی کند و نکاتی را بگوید که از آن خوراک خبری بسازد و مدعی شود خبرنگاران زیادی از رئیس جمهور ایران سوال کردند اما سید ابراهیم رئیسی پاسخ نداد.

 

 

 من به نام شهدا و به نام مردم ایران سخن آغاز کردم و این چنین گفتم: "آقای رئیسی در سازمان ملل صدای مظلومیت مردم ایران باشید، آقای رئیسی از تحریم‌های ظالمانه آمریکا علیه مردم ایران در سازمان ملل بگویید، آقای رئیسی مدافع خون به ناحق ریخته شده شهید آرمان علی‌وردی و شهید روح‌الله عجمیان در سازمان ملل باشید که با تحریک مستقیم آمریکا در ایران به شهادت رسیدند.

همین میزان کافی بود تا صدای آن خبرنگارنما به گوش رئیس جمهور نرسد.

لاف در غریبی از استودیو تا میدان

 وقتی سید ابراهیم رئیسی از بالای پله‌ برقی به سمت مجمع عمومی سازمان ملل می‌رفت آن مزدور به سمت من آمد و در چشم‌هایم نگاه کرد، حالا دیگر من با خیال راحت نشسته بودم چون حرف‌های ملت ایران را به گوش رئیس جمهور در آستانه ورودش به سازمان ملل رسانده بودم و جلوی این کفتار و اربابانش را که می‌خواستند برای خودشان از آن موقعیت دستاوردی جور کنند، را گرفته بودم. او به سمت من آمد و گفت: این‌ها می‌روند و شما را محاکمه می‌کنیم! لبخندی از روی ترحم  زدم و گفتم قطعا روزی می‌رسد که شما مانند دیگر مزدوران معامله خواهید شد!

 بعد از این بحثی که بین ما شکل گرفت، او به استودیوی اینترنشنال بازگشت و دروغ‌هایی گفت که انگار دارد یک فیلم سینمایی هندی تعریف می‌کند و تو گویی نشست سازمان ملل در ساختمان اجلاس سران جمهوری اسلامی برگزار شده و پلیس‌های ایرانی در آنجا مستقر بوده‌اند! بعد از این ماجرا او در استودیوی خودشان گفت تیم ایرانی چهار خبرنگار گذاشته بود که صدای من به کسی نرسد دو نفر را هم پشت ستون گذاشته بودند که مرا به یکدیگر نشان می‌دادند!

 

 

آنجا که ایستاده بودم منتظر مقامات کشورهای دیگر شدم، نکته جالب توجه این بود که هیچ کدام از آنها دچار چنین حواشی و اتفاقاتی نشدند و بدون هیچ جنجالی می‌آمدند و به سمت نشست سازمان ملل حرکت می‌کردند. زلنسکی هم با همان تیشرت و شلوار همیشگی آمد و او را از در دیگری بردند. البته یک خبرنگار می‌خواست از رئیس‌جمهور اوکراین سوال بپرسد که پلیس مانع این کار شد و با دست به او اشاره کرد که نمی‌تواند، خبرنگار هم برای اینکه از آنجا بیرونش نکنند ساکت شد و ادامه نداد، پلیس آمریکا اینطور هوای رفقایش را دارد.

ادامه دارد...

احسان قنبری نسب
منبع: فارس
ارسال نظرات