به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، سختِ شیرین از آن کتابهایی است که نباید دست بگیری! اگر برداشتی بزرگترین اشتباه یک خواننده حرفهای را تکرار کردهای که هر روز مرتکب میشود! صفحه اول مغز کتاب را که بخوانی مغزت را میخورد تا تمام بشود. خیلی زرنگ باشی و سخن پژوهکشده و پیشگفتار را نخوانی؛ ولی اولین صفحه آخرین صفحه خواهد شد! در کمترین زمان! اصولاً به این نوع کتابها هلو میگویند. دست بزنی باید تمامش کنی و دستت را بشوری! نارنگی هم نیست که نصفش را چند دقیقه بعد بخوری.
البته سختِ شیرین، یک فرق اساسی با هلو دارد. هلو اول و آخرش یک طعم است اما این کتاب هر بخشش مزه جدایی دارد چون در هر بخش، یک روایت از یک شخصیت ممتاز گرد آمده که انگار عصاره و عطر دیگری است. خود این شیرینی به شیرینیها سختی خودش را دارد! کام ذهنت گاهی ملس میشود گاهی گس!
نخستین نوشته از آن یک نویسنده است که در کنار دو فرزند خردسالش، ایدههایی از فضای مجازی گرفته و یک الگو برای پرکردن اوقات فراغت رمضان تولید کرده است. کتابی چاپ کرده که حالا خودت هم کنجکاو میشوی اسم و رسمی از آن بیابی و آن را هم ورق بزنی!
داستان بعدی حکایت یک مهدکودک خانوادگی و فامیلی است! جمع کودکانهای که شاید برای سرگرم کردن فرزندان شکل گرفته باشد اما خوب که دقت میکنی میبینی بزرگترها را آرام کرده است! دعواهای خواهرشوهری و جاری و عروس و مادرشوهری که جایشان را به رفاقت برای زندگی بهتر داده است.
طعم بعدی کتاب مخلوطی است از عربیت لبنانی و تندی پاکستانی! داستان همکاری هنری یک زوج از دو کشور در ایران. خانوادهای که همراه با سفرها و تولید پروژهها، به جمعیتش و موفقیتش هم افزوده میشود. پیام امام خمینی به مردم پاکستان، چیزی است که در دل این داستان، خودنمایی میکند و دلت میخواهد از اصل آن خبردار بشوی.
تجربه دیگر این کتاب که شاید به خوبی نتوانسته حس آن منتقل شود، مهدکودکی است در کنار هیئتها. ایدهای که امروز دیگر فراگیر شده و پویشهای بزرگی مانند غدیر را پدید آورده است. شاید اگر راوی بهتری داشت، بیشتر به دل مینشست.
اما یکی از جذابترین بخشهای کتاب سختِ شیرین، حکایت خانم دکتری است جهادی که خودش هم یک بچه سقط کرده است؛ البته ناخواسته. حالا که پایاننامه را دفاع کرده برای خدمت آماده شده اما نوزادش را هم باید همراهی کند. خانهداری و مهمانداری و آماده کردن برنامهها و ارائهها هم جای خودش را دارد. صحبت سر 350 هزار سقط جنین قانونی در کشور است؛ یعنی یک قتل عام خاموش. وسط ارائه اسلایدها، محمدعلی پسرش جلوی استاد و دانشجویان داد میزند: مامان جیش دارم!
من حتی اگر بزرگترین دانشمند در گرایش اطلاعات کوانتومی باشم باز هم اثری که میتوانم از طریق تربیت فرزند در دنیا بگذارم قابل مقایسه با کار علمیام نخواهد بود. این را مادری دانشمند نوشته که حالا احساس میکند فرزندی چون مریم در شکم دارد. دخترش ضحی در گوشه آشپزخانه کز کرده و گریه میکند. پدرش بیمار شده و تب دارد. ضحی به مادرش میگوید که فکر میکند بابا داره شهید میشه!
ملالی نیست جز دوری شما. این عنوان حکایتی است از بانویی که هم دکتری قبول شده هم باردار. شوهرش هم معمولاً کنارش نیست. زندگی پر از هیجان و غصه و نبودنها است اما او آرامش دارد چون روانش آرام است. همه چیز را پذیرفته پس آزار نمیبیند و دائم موفق میشود.
مطلب بعدی شاید در خودش چیزی نداشته باشد جز غر زدن و بلاتکلیفی و سرآسیمگی. یک بچه بیشتر نیست اما همه را کلافه کرده است. مادری که دائم کلنجار میرود تا هم مادر باشد هم تحصیل کند هم کار مشخصی داشته باشد. هرچند نهایتاً موفق میشود ولی این حکایت، یک فایده دارد. آن هم نشان دادن سختی کار دیگر حکایتها که شاید به ظاهر همه چیز را مطلوب جلوه میدادند. معلوم است که در همه زندگیها همه شرائط فراهم نیست.
حالا اگر مادری باشی نخبه که به سختترین نوع بارداری دوقلو هم مفتخر بشوی، حکایتتواقعاً سختِ شیرین میشود! هیجان به دنیا آمدن دو پسر در شرائط سخت و همزمان آماده شدن برای آزمون جامع و دفاع از پایاننامهای که استادش در خارج از کشور است و ناگهان معلوم میشود که فعلاً نمیآید! درک جزئیات و سرآسیمهگیهای این زندگی علمی مادرانه وقتی به دانشجوی نمونه شدن ختم میشود، خودش بسیار شیرین است.
همین طور که مادر هستی به فکر میافتی مربی هم باشی. کاری کنی که فرزندت بهتر ببالد و خودت هم محور یک خانواده باشی. شاید محیطهای سنتی مثل مهد کودک و کانونها نتواند انتظارت را برآورده کند. باید طرح نویی در بیاندازی که هم خودت مشغول باشی هم بچهها. گردشگری امامزادگان همراه با بازی و تفریح کودکان، بهترین گزینه است. شاید سخت باشد اما بسیار شیرین و خاطرهانگیز خواهد شد.
شاید برای اتفاقهای بزرگ و شیرین لازم نباشد خیلی کار سخت و پر حجمی انجام داد. یک کتابخانه خانگی و قصهخوانی برای بچههای یک مجتمع، خودش کلی نیروی مثبت و شاد تولید میکند و ایدههای جذابی را با خودش میآورد. وقتی جشن کتاب با جشن غدیر همزمان بشود و مادرها هر کدام داوطلبانه کاری بکنند.
مطلب بعدی این کتاب بیشتر یک مقاله گزارشی از تغییر نگرش و شیوه مادری کردن برای بچهها است. مادری که در آغاز همه چیز کودکش را مهار میکند تا خوب تربیت شود ولی کمکم متوجه میشود که حق خود، همسر، اطرافیان و حتی فرزندش را فراموش کرده است.
این که همه چیز خوب باشد و مثلاً مادری نخبه به بچهداری و پایاننامه نویسی بپردازد خودش حکایت شیرینی است و خواندن مشکلات و سختیها هم عبرتبرانگیز است اما اگر همان مادر باشی و با بیماری هم دست و پنجه نرم کنی، دیگر ماجرا فرق میکند. اگر نتوانی حتی نوزادت را بغل کنی چگونه میتوانی از مادر بودنت لذب ببری و پیشرفت هم بکنی؟
گاهی تأسیس یک مهد خانگی مشترک، میتواند همه دغدغه یک مادر را حل کند. مادری که نگران تربیت کودک در مهدهای بیرون است و از سوی دیگر میخواهد به کارهای شخصی و پیشرفتش هم برسد.
حکایت بعدی اما خیلی شلوغ و بامزه است. مادرانی که پیگیر رشد فکری خود هستند و برای همین در طول هفته مطالعه میکنند و سالها است جمعی برای مباحثه دارند. چند وقت یک بار یک مادری دوباره باردار میشود، وظیفه پذیرایی ساده به عهده مادران فارغ است و یک تجربه جمعی از تربیت فرزندان در کنار مباحثه علمی که حالا چند ساله شده و رنگ زندگی را شیرین کرده است.
اتفاقاً گاهی مشکلی که داری خودش میشود یک ایده برای یک کار اجتماعی، یک تلاش جمعی برای سبک زندگی بهتر. اگر کودکی داری که مشکل معده و خوردن تنقلات حاضری دارد و تو مجبوری خوراکیهای خانگی درست کنی که هم سالم باشند هم خوشمزه، این خودش میشود یک انگیزه برای جمع کردن آدمهایی که هرکدام محصول سالمی تولید کردهاند و حالا باید یک بازارچه هفتگی کوچک ترتیب بدهی برای خرید و فروش محصولات سالم و طیب. مثلاً سبزیهای خشکی که با ذکر و صلوات درست شدهاند.
آخرین حکایت کتاب، شر و شور فراوانی برای خودش دارد. رسما یک کارآفرینی در حوزه ساخت اسباببازی است. کاری که زنانه شروع شده اما گاهی پای مردان را هم به کار میکشد چون فقط روی کاغذ نیست. وقتی قرار است نمایشگاه بزنی و غرفهداری کنی و برنده مسابقات هم بشوی. شاید همه مادران نتوانند چنین کارهای بزرگی انجام بدهند اما خواندن تجربه مادرانی که موفق شدهاند، خودش شیرین است حتی اگر در میانه راه روح کوچکی از رحم مادری پر کشیده باشد.
کتاب «سختِ شیرین» مجموعهای از حکایت مادران سختکوش، با اراده و مصمم است که البته حس مادرانگی را هم نه تنها فراموش نکردهاند، که در آن بالیدهاند و فرزندان با ارادهای هم پرورش دادهاند. مادران سرزمینی که خودشان حالا یک الگو هستند.
کتاب 292 صفحه با 18 روایت شکل یافته که چکیدهای از آن را خواندید. خانم مریم خادمی که متولد 1368 است این کتاب را در پژوهشکده باقرالعلوم قم علیه السلام به سرانجام رسانده و انتشارات سوره مهر با جلدی تیره آن را در سال 1400 به چاپ رسانده است. کتابی که عنوان «روایتهای زندگیهای پویای مادرانه» را هم یدک میکشد و خانمها عاطفه مرادی و زهرا کاردانی هم در آن قلم زدهاند.
هیچ کس از خواندن این کتاب، احساس نمیکند که عمرش را هدر داده است؛ حتی اگر مرد باشد!
حامد عبداللهی