۱۷ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۰۰
کد خبر: ۷۴۹۲۱۶

ماجرای اولین اربعین بعد ازصدام به روایت همرزم شهید سلیمانی

ماجرای اولین اربعین بعد ازصدام به روایت همرزم شهید سلیمانی
یکی از همرزمان حاج قاسم سلیمانی خاطراتی از ماجرای حضور در سوریه هنگام آغاز فعالیت داعش و جبهه النصره و همچنین ماجرای اولین اربعین حسینی بعد از سقوط دولت صدام حسین را بازگو کرد.

عروج عجیب حاج قاسم سلیمانی رستاخیزی بود که عالم را سراسیمه کرد و لرزه‌ای مهیب بر اندام ساکنان کاخِ سیاهِ ظلم انداخت.

اینک در چهارمین سالگرد شهادت سردار دل‌ها پای صحبت یار دیرینه خوزستانی اش سردار سالمی نشستیم تا از خاطرات شیرین او به قدر وسع مان پیمانه پر کنیم.

سردار سالمی ۵۹ ساله و جانباز به رغم مشغله عجیب و غریبی که دارد با شنیدن اسم سردار سلیمانی دعوت مان را لبیک می‌گوید و با مهربانی به دفتر مهر می‌آید و مهر حاج قاسم را در دل‌هایمان پررنگ‌تر می‌کند، وی خاطرات دل نشینی از شهید سلیمانی می‌گوید که در ادامه آن را می‌خوانیم.

عبدالامیر سالمی می‌گوید: پاسداری ۵۸ هستم، خوزستانی الاصل و اهل شادگان، کل مناطق از کردستان تا نوار مرزی بین ایران و ترکیه، نوار مرزی ایران و عراق و حتی سوریه، همه را گشته‌ام، وابسته به هیچ جا نیستم و هرچه مقام معظم رهبری دستور دهند پیرو خط ایشان هستم.

اواخر سال ۵۹ که جنگ شروع شد، تشکیل سپاه به صورت تیپ و با نام‌های تیپ ۳۷ نور وابسته به سپاه حمیدیه و تیپ لشکر هفت ولیعصر (عج) در خوزستان بود، پس از آن تیپ‌های جمهوری اسلامی با نام‌های حضرت رسول (ص)، نجف، ثارالله، کربلا و … را تشکیل دادند؛ حمیدیه در آن زمان شهر هم نبود، بلکه روستا بود و توانست یک تیپ تشکیل دهد، روستایی که اولین بار دشمن را در این محل زمین گیر کرده و اجازه پیشروی به آن نداند.

«حمیدیه» مقدمه آمدن شهید سلیمانی

تیپ حمیدیه مقدمه آمدن شهید قاسم سلیمانی بود، آن ۲ تیپی که در اوایل تشکیلات سپاه صورت گرفت هر کدام مأموریت‌های خود را داشتند، تیپ ۳۷ نور که از منطقه حمیدیه تا سوسنگرد و بستان مأموریت ویژه داشت، البته نیروها جابجا می‌شدند و به کمک یکدیگر می‌رفتند، مأموریت‌های دو یگان به گونه‌ای شده بود که تیپ ۳۷ نور عملیات و کارهایی که انجام می‌داد کمتر از تیپ هفت ولیعصر (عج) که مختص کل خوزستان می‌شد، نبود، یعنی این تیپ واقعاً کارایی بالایی داشت.

نیروهای اعزامی که از شهرستان‌ها می‌آمدند به صورت گروهان و دسته در محورها تقسیم می‌شدند، یکی از محورها، محور مجید سیلاوی بود در منطقه کرخه، محور دیگر سید طاهر در سمت راست کرخه و محور دیگری هم وجود داشت. بنده سال ۵۹ به عنوان جانشین در محور سیلاوی خدمت می‌کردم، سردار سلیمانی با یک گروهان به تیپ محور ما (محور مجید سیلاوی) آمد و در خط بین حمیدیه و سوسنگرد فعالیت می‌کرد؛ شهید سیلاوی از سرداران مظلومی که از او یادی نمی‌شود، تنها شخصی که هر زمان به خوزستان می‌آمد بر مزار وی می‌رفت شهید سلیمانی بود چون اولین فرمانده وی در جنوب، شهید مجید سیلاوی مسؤول محور کرخه بود.

سالمی می‌گوید: اولین بار در محور سیلاوی تیپ ۳۷ نور با قاسم سلیمانی آشنا شدم، پس از آن لشکر ثارالله را برعهده گرفت، سپس با بینش ولایت، تصمیم گرفته شد نیرویی با عنوان «نیروی قدس» تشکیل دهد. نیروی قدس تنها یک نیروی سازماندهی نبود، بلکه نیروی هوایی، زمینی، دریایی و پارتیزانی بود. عمده ترین خصوصیت نیروی قدس این بود که مسائل سیاسی، فرهنگی و عقیدتی را منتشر می‌کرد، چیزی که هیچ نیرویی در جهان آن را نداشت.

وی ادامه می‌دهد: شهید دقایقی و شهید سلیمانی ۲ فرمانده بودند که توانستند همه احزابی که مشکل دارند از احزاب چپ و راست و.... را هماهنگ کنند، برای هماهنگ کردن احزاب ولایی و اسلامی مشکل وجود دارد و سخت است چه برسد به هماهنگ کردن احزابی که خارج از کشور باشند، هماهنگ کردن و خط دهی آنها ضد استعمار انگلیس، آمریکا و جهان کفر واقعاً سخت است اما تنها شخصی که توانست این کار را انجام دهد شهید سلیمانی بود، حالا ما می‌گوئیم داعش را عقب بردیم، داعش برای حاج قاسم عادی بود.

سالمی تصریح می‌کند: آمریکا کل عراق را تصرف کرد با این هدف که برایش جا پایی شود تا به جمهوری اسلامی حمله کند، اما حاج قاسم سلیمانی با بینشی که داشت، نیروهایی که وابسته و دلسوز اسلام و جهان اسلام بودند را هماهنگ و اعزام کرد، با برنامه، بینش و تفکر آنها را به صحنه نبرد فرستاد، در عراق مشکل داشتیم، جنگ داشتیم، مردم ما نسبت به عراقی‌ها و عراقی‌ها نسبت به ما بینش خاصی داشتند اما حاج قاسم فرهنگ اسلام، امام و جمهوری اسلامی را در عراق منتشر کرد به طوری که در روزهای اول سقوط صدام، برخی حتی روز قدس را از جمهوری اسلامی ایران بهتر برگزار کردند.

اولین اربعین

سالمی در مورد اربعین اول بعد از سقوط صدام حسین هم می‌گوید: اربعین حسینی اول، انگلیسی‌ها در مرز بودن، اجازه نمی‌دادند مردم ایران به زیارت بروند، آرایش گرفته بودند و شدیداً برخورد می‌کردند اما به دستور شهید سلیمانی ما پیغام تهدید وی را که گفته بودند اگر جلوی عبور مردم ما از مرز به قصد زیارت را بگیرید برایتان مشکل ساز می‌شود و ایران مقابل شما می‌ایستد را به انگلیسی‌ها رساندیم و مجبور به عقب نشینی شدند، عقب نشینی کردند اما سرپل های بصره را گرفتند؛ ایران مرز را در دژبانی ایران و عراق شکانده و پیاده به سمت بصره حرکت کرده‌اند حاج قاسم ما را مأمور کرد و گفت هرچه وانت هست کرایه کنید و زوار را به رودخانه برسانید، به رودخانه رسیدیم اما اجازه نمی‌دادند که مردم از رودخانه عبور کنند تا به اتوبوس‌ها برسند و روانه کربلا شوند، حاجی گفت هرچه قایق هست کرایه کنید و مردم را به آن سمت رودخانه برسانید تا بتوانند به زیارت کربلا بروند، اولین زیارت با این سختی‌ها اما با بینش و درایت سردار سلیمانی انجام شد.

وی در خصوص حمله آمریکا به عراق نیز عنوان می‌کند: آمریکا آمد و مستقر شد، ۲ مرحله عملیات برای صدام انجام دادند، در مرحله اول متوجه شدند اگر بخواهند عملیات را انجام دهند، جمهوری اسلامی ۱۰۰ در صد از آنها مسلط‌تر است و عقب می‌افتد لذا مجبور شدند به صدام امتیازی بدهند تا دوباره برگردد و مناطق را پاکسازی کند اما در مرحله بعد آمریکا به سقوط صدام رسیده بود و کل عراق را گرفت، بین ناصریه و بصره در مرز کویت و عربستان پادگان بزرگی ایجاد کرد که حدود پنج ۶ هزار تانک آورده بودند تا به جمهوری اسلامی ایران حمله کنند اما با درایت شهید سلیمانی در شرایطی که آمریکا و انگلیس مستقر شده بودند، آنقدر ضربه‌های مهلک وارد کردیم، ستون‌ها آتش گرفتند که دیگر آمریکایی‌ها نمی‌توانستند با ۲ یا ۳ خودرو رد شوند بلکه مجبور بودند که ۵۰ تا ۶۰ خودرو با هم تردد کنند.

سردار سلیمانی مرد عمل بود

سالمی در مورد شخصیت حاج قاسم سلیمانی می‌گوید: سردار سلیمانی با هر قشری به زبان خودش صحبت می‌کرد، با سیاسیون به زبان سیاست، با رزمنده‌ها به زبان رزمندگی، با فرماندهان در عمل صحبت می‌کرد، هیچ گاه ندیدیم وی بگوید بروید و این کار را انجام دهید بلکه همیشه می‌گفت بیایید برویم این کار را انجام دهید. سال ۹۲ حاج قاسم با من تماس گرفت که بیایید تهران می‌خواهیم به سوریه برویم، چون ما احزاب را خوب می‌شناختیم و حزب بعث سوری از حزب بعث عراق بدتر است، این یک واقعیت است و در دیدگاه ما حزب بعث از کمونیسم بدتر است؛ دو سه نفری بودیم که یک روز پنجشنبه خدمت وی رفتیم، (به شوخی گفتم) شما فرمانده من در جنگ بودی، آن زمان که شاغل بودم، هشت سال هم من را بیشتر نگه داشتید اما حالا بازنشسته هستم و می‌خواهم استراحت کنم، شما شاغلی باید وظیفه ات را انجام دهی و برمن ولایت ندارید و ولی امر من، مرجع دینی ام باید به من دستور دهد، شهید سلیمانی گفت صحبت شما صحیح است اما حالا من از شما سوالی دارم، اگر رهبر به من دستور داده باشند که افرادی را که کارایی دارند باید به سوریه ببرم چی؟ پاسخ دادم امر، امر ولایت است و من مطیع امر، اجازه می‌دهید به اهواز بروم و وسایل بیاورم یا از همین جا برویم؟ پاسخ داد یکشنبه با هم به سوریه می‌رویم، باز هم گفت با هم می‌رویم، نگفت شما بروید.

سالمی ادامه می‌دهد: روز یکشنبه به سوریه رفتیم، شب رسیدیم و هواپیما با چراغ‌های خاموش به زمین نشست، در حال بمباران کردن فرودگاه بودند و ما زیر بمباران سوار ماشین شدیم و به مرکز شهر رفتیم، سردار سلیمانی به سراغ مأموریت خود رفت و ما به سمت مأموریت دیگر چون گفته بودند باید به حلب برویم، البته خودش از قبل به حلب رفته بودند و گزارشی از وضعیت آنجا به ما داده بود، ۹۰ درصد دست جبهه النصره بود که از داعش بدتر هستند و تنها ۱۰ درصد دست ما بود؛ گفتند ارتش سوری هست ولی نیست، حزب الله هست ولی نیست، منظورشان این بود که منطقه باید هماهنگ شود. شرایط خیلی بحرانی بود.

این مدافع حرم بیان می‌کند: به عنوان اطلاعات عملیات یک سری اهداف را شناسایی کردیم، توانستیم برنامه ریزی کنیم و تا زمانی که بنده آنجا بودم حدود ۷۰ درصد دست ما بود و ۳۰ درصد دیگر دست داعش، همانجا مجروح شدم و سه چهار سالی برای درمان و عمل‌های جراحی بستری بودم اما اکثر افرادی که با ما بودند شهید شدند مثل روزبه هلیسایی؛ سردار سلیمانی مکتب بود، راهنما بود، جلوتر از دشمن بود یعنی به جای اینکه دشمن برنامه ریزی کند و ما به دنبالش باشیم آنها به دنبال برنامه‌های سردار بودند.

گفته‌های سردار سلیمانی تکلیف بود

وی بیان می‌کند: در جنگ بچه‌های مخلصی داشتیم مثل سردار عبیداوی که از روز اول تا پایان جنگ حضور داشت و دست راست سردار سلیمانی بود، در همه عملیات‌ها برنامه ریزی و هدایت انجام می‌داد حتی زمانی که مجروح می‌شد اگر سطحی بود همانجا مداوا می‌کرد و می‌ماند اما به ایران نمی‌آمد. حاج قاسم ابزارش نیروهایش بودند، هر فرمانده ای اگر نیروی خوب نداشته باشد نمی‌تواند کارایی داشته باشد، هر فرمانده اگر در دل نیرویش ننشست، اطاعت پذیری اش کمتر می‌شود اما سردار سلیمانی در دل بچه‌ها نشسته بود و وقتی چیزی می‌گفت مثل یک تکلیف شرعی و الهی بود، البته از نیروهایش نظر هم می‌خواست و به نظرات احترام می‌گذاشت.

سالمی بیان می‌کند: روزبه هلیسایی فارس زبان را در منطقه حلب به همراه یک سرلشکر فرستادیم، بعداز گذشت سه چهار روز به سرلشکر زنگ زدیم و خواستیم که هلیسایی را بفرستد چون باید به مکان دیگری برای مأموریت می‌رفت اما فرمانده لشکر گفت حاضرم یک تیپ به شما بدهم ولی هلیسایی را از اینجا نبرید، پرسیدم چرا؟ جواب داد این بشر با اینکه عربی بلد نیست اما براساس نقشه هرچه به ما می‌گوید درست است و عملیات موفقیت آمیز انجام می‌شود تا حالا ما همچین شخصی نداشتیم، خلاصه که چون جای دیگر واجب تر بود با پیشنهاد وی موافقت نکردیم؛ روزبه هلیسایی همان جانباز ۷۰ درصدی که قصد نداشتیم او را ببریم و با اصرار فراوان قبول کردیم همراه خود ببریم اینگونه عمل کرده بود اما حالا هیچکس از او یادی نمی‌کند.

وی ادامه می‌دهد: ارتش سوریه شناسایی کم داشت، فقط منطقه‌ها را می‌کوبیدند، سردار سلیمانی گفت این‌طور که نمی‌شود، مردم سوری هستند و نمی‌شود هر تیری که می‌آید آنجا را بکوبد، مردم چه گناهی کرده‌اند، شناسایی را شروع کنید، بچه‌ها شناسایی را شروع کردند. مسؤول ارتش حلب، سپهبدی بود، با سرلشکرها و تیپ‌ها رفتیم، گفتند می‌خواهیم عمل کنیم و یک هدف بزرگ است، پرسیدیم چطور می‌خواهید عمل کنید؟ یک عده گفتند محاصره می‌کنیم، عده‌ای هم گفتند در روز با تانک می‌رویم، آنقدر آنها را می‌کوبیم و بعد برای تصرف می‌رویم، جواب ما این بود مردمی که آنجا هستند چه گناهی دارند؟

این رزمنده دفاع مقدس توضیح می‌دهد: بعد از صحبت‌های بسیار گفتیم که اگر ما بتوانیم نیروهای شما را وسط پایگاه ببریم و مستقر کنیم، نارنجک بندازید و تصرف کنید، آن وقت چی؟ گفتند محال است و کسی نمی‌تواند به آنجا برود، ما جواب دادیم نیروهای ما رفته‌اند. دوربین را به دستش دادم و گفتم پرچم جبهه النصره را ببین، چه مشکلی دارد؟ یک تیکه از آن کم است، همان تیکه را از جیبم درآوردم گفتم نیروهای ما دیشب برای شناسایی به وسط پایگاه رفته‌اند پس اگر می‌خواهید عملیات کنید باید اینگونه عملیات انجام دهید. الان هم ما حاضر هستیم نیروهای شما را شبانه وسط پایگاه ببریم تا نارنجک بندازند و تک تیراندازی هم نیست که شما را اذیت کند یا تانک و توپخانه و مردم هم سالم می‌مانند.

حاج قاسم این گونه ما را تربیت کرد

سالمی بیان می‌کند: حاج قاسم ما را اینگونه تربیت کرده بود که هدف را دنبال کنیم اما قتل عام انجام ندهیم چرا که این کار دشمن است. قصد داعش هم همین بود و می‌خواست جهان را به اسلام بدبین کند وگرنه چرا باید سرها را می‌برید و در تلویزیون نشان می‌داد؟ چرا که داعش دست پرورده آمریکا بود و می‌خواست هیچکدام از دشمن‌های اسلام به اسلام گرایش پیدا نکنند. هدف رهبری و سردار سلیمانی این بود که همه مظلومان در جهان از مسلمان و غیر مسلمان، دیندار و بی دین، هرجا که ظلم فریاد بزند، پرچم امام زمان (عج) برافراشته شود و حق را بگیرد، هدف ما هم همین بود اما الان برخی می‌گویند کاری خوب کرد که سوریه و عراق را زمین گیر کرد تا دشمن به سمت ایران نیاید، این یک درصد است و بقیه اش فکر و بینش ما است که آیا امام زمان (عج) مختص به ایران، شیعه و مسلمان‌ها است یا مختص به کل جهان؟ اگر مختص کل جهان است پس باید آن پرچم در کل جهان منتشر شود. کاری که شهید سلیمانی انجام داد یک مسیر است که در کل جهان گسترش یافته است.

سالمی می‌گوید: سردار سلیمانی تاکید می‌کرد و می‌گفت مردم امانتی هستند به امام خمینی (ره)، سپس به رهبری و بعد هم به ما که مجری هستیم، اگر خیانت در امانت کنیم در آخرت باید به آنها جواب بدهیم؛ مردم ما زجر کشیده‌اند، صبور و قدرشناس هستند باید قدر آنها را بدانیم؛ تمام دنیا برنامه ریزی کرده بودند، اسلحه‌ها و جاسوس‌ها را فرستاده بودند تا ۹ دی انقلاب دگرگون شود ولی ملت شریف ما نگذاشتند همان مردمی که زجر کشیده بودند؛ همه جا به همه مسؤولان گفته‌ام قدر مردم مردم را بدانیم.

وی ادامه می‌دهد؛ یک روز در تهران جلسه داشتیم تا گزارش عملکردی که از عراق آورده بودیم را اعلام کنیم، سردار سلیمانی گفت، منتظر بمانید شب جلسه داریم. ۶ نفر بودیم که سه نفر را به دیدار خصوصی آقا بردند و ما که خدمتگزار ایشان بودیم نبردند، ما هم ناراحت شدیم و به اهواز برگشتیم گفتیم ما بازنشسته هستیم و دیگر کار نمی‌کنیم، چون امید ما همین دیدار آقا بود. حاج قاسم از آنها پرسید پس سه نفر دیگر کجا هستند؟ (حاج قاسم زودتر نزد مقام معظم رهبری رفته بود)، جواب دادند که شما گفته بودید سه نفر، ما هم مهمان‌ها را آوردیم و نیروهای خودی را نه، ناراحت شدند و پرسیدند پس آنها کجا رفتند؟ در پاسخ شنیدند، قهر کردند و به جنوب برگشتند. ایشان همان شب به اهواز آمدند، سراغ ما فرستادند و عذرخواهی کردند، به بنده گفتند هم تعهد می‌دهم و هم قول که ۱۰۰ در صد شما را به دیدار رهبر بفرستم و اشتباه رخ داده است. این بینش و درایت سردار را می‌رساند و منِ مبتدی اینگونه رفتار کرده بودم، هیچ وقت یک فرمانده اینگونه رفتار نمی‌کند، کجای دنیا و جهان حتی یک رئیس جمهور، فرماندار یا بخشدار با نیروی عادی اینگونه رفتار می‌کند؟ اما وی که از رئیس جمهور هم بالاتر است این کار را انجام داد؛ اینکه به دیدار رفتیم یا نرفتیم، انجام شد یا نشد مهم نیست، همین که وی آمد و عذرخواهی کرد برای ما ارزش داشت. (سردار سالمی با لبخند می‌گوید هنوز به دیدار آقا نرفته‌ام، قرار است حاج قاسم من را به دیدار ایشان ببرد)

ورود به سیل خوزستان

سالمی می‌گوید: حضور سردار سلیمانی در کل جهان جاری است و همه جهان را هدایت می‌کند. ابومهدی المهندس پرورش دهنده نیروی سپاه بود، ایشان درس خوانده و فرهنگی بود، فرمانده حشد الشعبی شد. حاج قاسم در سیل ۹۸ خوزستان به ابومهدی زنگ زد و گفت به خوزستان کمک کنید؛ بنده به صراحت می گویم ۷۰ درصد نجات خوزستان به دست حشد الشعبی بود. روزانه حداقل ۱۰ تا ۱۵ تریلی مواد غذایی و وسایل مورد نیاز دیگر از عراق می‌آمد، حشد الشعبی اینگونه از سردار سلیمانی اطاعت پذیری داشت. حشد الشعبی مربوط به دولت عراق است، منتقدانی وجود داشت که می‌گفتند چرا سهم ما را برای سیل ایران می‌برید؟ ابومهدی پاسخ داد اگر در عراق هم سیل آمده بود سردار سلیمانی همین کار را انجام می‌داد؛ حاج قاسم خود به روستاها می‌رفت و شرایط را می‌دید و به مسؤولان می‌گفت تا کسری‌ها را مهیا کنند، برخی از فرمانده‌ها می‌گفتند به سردار بگویید چند روز از خوزستان برود و استراحت کند چون ما مدام در آب و به دنبال وی هستیم، خسته شده‌ایم و سردمان شده است، ما نیز چند روزی استراحت کنیم، سردار سلیمانی اینگونه ماموریت‌هایی که به او محول شده بود انجام می‌داد.

وی ادامه می‌دهد: سردار هر کجا که می‌رفت همه مردم از مسیحی، سنی و شیعه در سوریه، عراق و ایران با احترام با وی رفتار می‌کردند، مثلاً در سیل ۹۸ همه عصبانی بودند و می‌خواستند اعتراض کنند اما وقتی که حاج قاسم را دیدند، سکوت کردند، پیرمردی در جمع بود که وقتی حاج قاسم را دید اشک از چشمانش جاری شد. سردار هم به آنها می‌گفت من از اینجا نمی‌روم تا هرچه که بخواهید برای شما بیاورند آن وقت به استانداری احتیاجات را اعلام می‌کرد، ۲ سه ساعتی می‌ماند و وسایل که می‌رسید می‌گفت اجازه می‌دهید الان بروم و به روستای دیگری رسیدگی کنم؟

سردار یک دریا بود

سالمی بیان می‌کند: سردار سلیمانی یک دریا بود، هیچ چیز در وصف وی نمی‌توانیم بگوییم اگر هم بیان کنیم به ما می‌گویند بیش از اندازه است، حاج قاسم نماینده اسلام و تفکر اسلام بوده است و هیچ وقت نمی‌گفت بیایید و اینها را بزنید و بکشید بلکه برخوردشان منطقی، سیاسی، اخلاقی و راهبردی بود.

منبع: فارس
ارسال نظرات