تطبیق کوروش با ذوالقرنین؛ فرضیهای با پشتوانه تبلیغاتی

اشاره: در خصوص تطبیق ذوالقرنین قرآن با کوروش هخامنشی برخی پژوهشگران مانند ابوالکلام آزاد این نظریه را مطرح کردهاند، اما شواهد تاریخی و قرآنی این تطبیق را تایید نمیکنند، قرآن به ساخت سدی توسط ذوالقرنین اشاره دارد که هیچ سند تاریخی از کوروش در این زمینه وجود ندارد، همچنین سفرهای ذوالقرنین به مشرق و مغرب طبق قرآن با سفرهای کوروش منطبق نیست، این فرضیه در فضای علمی امروز مردود شده و بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. در گذشته با ترجمه کتب تاریخی و کشف کتیبهها چهره کوروش برجسته شد و تاریخ هخامنشی جایگزین تاریخ اسطورهای ایران شد، اما با پیشرفتهای علمی و نقدهای جدید این تطبیق جزو دیدگاههای معتبر شناخته نمیشود و باید با مستندات بهروز و علمی بررسی شود.
در همین زمینه خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، با حجتالاسلام علی مصلح مدیر رشته ادیان ایران باستان در مؤسسه آموزش عالی حوزوی خاتمالنبیین و نویسنده کتابهای همچون «آشنایی با زرتشت و باستانگرایی»، «تاریخ روایی زرتشتی از کیانیان و تاریخ یونانی از هخامنشیان» و «پیامبری زرتشت» و همچنین مقالاتی با عناوین «جشنهای باستانی پاسداشت خدایان خیالی» و «بررسی دیدگاه هنریک ساموئل نیبرگ درباره زرتشت شمنی» گفتوگویی انجام داده است که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.
رسا ـ برخی معتقدند ذوالقرنینِ ذکر شده در قرآن همان کوروش تاریخی است، آیا چنین نسبتی از نظر شما قابل قبول است؟ شباهتها و تفاوتهای این دو شخصیت در چیست؟
تا پیش از دوره معاصر هیچ مفسر و محقق و مورخی کوروش را ذوالقرنین نمی دانست و این نبود که کوروش را نشناسند بلکه نام «کیرش، کوروش و قورش» نام آشنا و معلومی در تواریخ اسلامی است. ولی با وجود اینکه کوروش را می شناختند و از خدماتش به یهود یاد کرده اند، ولی او را گزینه مناسبی برای ذوالقرنین نمی دانستند و بلکه برای معرفی ذوالقرنین به سراغ گزینه های دیگر می رفتند، چنانکه بیست و اندی گزینه به عنوان ذوالقرنین در تواریخ و پژوهش ها معرفی شده اند و مشهورترین آنها اسکندر بود، چنانکه نظامی گنجوی از او تجلیل میکند که آتشکده های زرتشتی را ویران کرد و توحید را به ایران آورد.
تا پیش از این اسکندر جدی ترین گزینه ذوالقرنین به شمار می رفت و ادعای ظلم او نه از سوی مسلمانان که از سوی زرتشتیان مطرح شد که او را گجستک و اهریمنی خواندند، چرا که آتشکده ها را ویران و موبدان زیادی را کشت و به نقلی اوستا را آتش زد، ولی این همه مانع نمیشد تا مسلمانان اسکندر را نستایند و اسکندر نامه ننویسند و نام اسکندر را با ذوالقرنین قرین نکنند بلکه همه آنچه گفته شد را مؤید نیکی های ذوالقرنین می گرفتند که در قرآن آمده ذوالقرنین با شرک مبارزه کرد و گفت : «فسوف نعذبه» ( به زودی به کسانی که ظلم به نفس کردند و شرک ورزیدند را عذاب می دهم. و با مومنان و صالحان به نیکی رفتار می کنم.) به هر حال من نه درصدد اثبات ذوالقرنین بودن اسکندر هستم و نه دیگر گزینه ها را همچون «تسن چی هوانگ تی» پادشاهی که دیوار چین را بنا کرد و در عصر جدید به عنوان ذوالقرنین مطرح شد را تطبیق مناسبی می دانم.
قرآن به ساخت سدی توسط ذوالقرنین اشاره دارد که هیچ سند تاریخی از کوروش در این زمینه وجود ندارد و بلکه سدی که در شهر دربند نام بردند به نام اسکندر است و نمی دانم به کدامین سند برخی سد را متعلق به کوروش دانستند؟! و همچنین سفرهای ذوالقرنین به مشرق و مغرب طبق قرآن با سفرهای کوروش منطبق نیست، این فرضیه در فضای علمی امروز مردود شده و بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. پایان نامه، کتاب و مقالات متعددی در بررسی و نقد نظریه ذوالقرنین بودن کوروش نوشته شده است و همه آنها این فرضیه را مردود شمرده اند.
پایان نامه «بررسی نظریه تطبیق کورش کبیر پادشاه هخامنشی بر ذوالقرنین از دیدگاه قرآن، روایات و تاریخ»، کتاب «ذوالقرنین همچنان ناشناخته» و مقاله «نقد دیدگاه ابوالکلام آزاد در معرفی كورش به عنوان ذوالقرنین» از آن جمله اند و تالیفات بسیار بیش تر از آنند که در حوصله این مصاحبه بگنجد. تحقیقات مستدل کار را در نفی این گزینه تمام کرده اند. چه اینکه هیچ گزاره ای از گزاره های قرآنی با داستان کوروش تطبیق ندارد و اگر بگویند سوال را یهودیان از پیامبر پرسیدند و یهودیان ذوالقرنین را بهتر می شناختند پاسخ آن است که از یهودیان صدر اسلام هم که سوال شد، ذوالقرنین کیست گزینه هایی غیر از کوروش همچون پادشاه حمیر یمن و یا اسکندر را معرفی می کردند و آنها نیز کوروش را ذوالقرنین نمی دانستند.
اولین بار «رد اسلوب» آلمانی فرضیه ذوالقرنین بودن کوروش را مطرح کرد و بعد از او دیگرانی از بدنه نظام شرق شناسی نیز این گزاره را تکرار کردند که هیچکدام مورد توجه مفسران مسلمان قرار نگرفت، تا آنکه ابوالکلام آزاد این تطبیق را مطرح کرد و این بار مورد توجه برخی از مفسران به ویژه در ایران قرار گرفت.
شهید محراب آیت الله قاضی طباطبایی (ره) ابوالکلام را عامل استعمار انگلیس می دانست و باور داشت ادعای ابوالکلام در ذوالقرنین شمردن کوروش و پیامبری زرتشت، ادعای باطل استعماری است. البته من قائل برای عامل استعمار بودن ابوالکلام نیستم ولی ادعاهای او را باطل می دانم. ادعای زرتشتی بودن کوروش از سوی ابوالکلام برای موحد شمردن او گمان ناروایی است که نه با منشور و دیگر کتیبه ها و اسناد سازگار است و نه این گونه استکه اگر کوروش زرتشتی شود، موحد شمرده می شود. چرا که زرتشتیان موحد نبودند و ایزدان متعدد را می پرستیدند.
نقدهای بسیاری هم بر گمان تصویر مرد بالدار دو شاخ، در دشت مرغاب نوشته اند. برخی بر کوروش شمردن بی دلیل آن تصویر ایراد گرفته اند. برخی بر ایزد بودن آن تصویر تاکید دارند. برخی بر شاخ بودن آن دو دو سوی سر اشکال وارد کرده اند . برخی بر هم اندازه بودن شاخ ها ایراد گرفته اند و آن را مطابق خواب دانیال نمی دانند و برخی وجه تسمیه و معنای ذوالقرنین را چیز دیگری شمرده اند.
در مجموع شباهتهایی که برای این تطبیق ذکر میشود، احتمالات مردودی است که از نظر اسناد تاریخی و شواهد معتبر، پشتوانه ندارد.
رسا ـ بزرگنمایی شخصیت کوروش توسط برخی جریانهای ملیگرا، بهویژه در فضای معاصر، بهنظر شما آیا طرحی از سوی غرب برای تضعیف دین و نظام جمهوری اسلامی است یا انگیزهی دیگری دارد؟
ایجاد تقابل و تضعیف دین با تکیه بر باستان و تاریخ گذشتگان، شیوه متداول تقابل با انبیا در طول تاریخ بوده و تعصبات نژادی و قومی و تاریخی هماره یکی از موانع هدایت بشر بوده است، غرب در عصر جدید با ظهور رنسانس، برای مقابله با سلطه کلیسا گذشته باستانی خود را برجسته کرد و باستانگرایی و ملی گرایی یکی از ابزارهای دین ستیزی شد.
در ایران عصر قاجار نیز همین رویه را میرزا فتحعلی آخوندزاده و جلال الدین میرزای قاجار دنبال کرد. ولی تا آن زمان و حتی اوایل دوران پهلوی هنوز باستانگرایی بر محور کوروش شکل نگرفته بود بلکه بر محور شاهان پیشدادی و کیانی ، به خود می بالیدند.
مثلاً جلالالدین میرزا قاجار در کتاب «نامه خسروان» وقتی میخواست هویتی ایرانی در مقابل اسلام بسازد، سراغ شاهان افسانهای مثل جمشید، طهمورث و فریدون میرفت و به دنبال این بود که با سره نویسی و عدم استفاده از واژگان عربی به مبارزه با اسلام برود، اما نامی هم از کوروش برده نمیشد، چون اساساً شناختهشده نبود و صرفا مستشرقان بودند که در پی نام کوروش در ایران می گشتند.
اما از دوران پهلوی به بعد اسناد مربوط به کوروش مورد توجه قرار گرفت و تاریخ هرودوت و متون یونانی و ترجمه کتیبه های کشف شده معیار تاریخنگاری ایران شد و نقش جریانهای صهیونیستی، لژ فرماسونی و شرق شناسی هدفمند را در این تاریخنگاری نمی توان نادیده گرفت.
تمرکز این تاریخنگاری مدرن عمدتاً روی هخامنشیان و کوروش بود، تا جایی که بهتدریج تاریخ روایی ایران (مثل پیشدادیان و کیانیان) بدل به اسطوره شد و به حاشیه رفت و جای خودش را به تاریخ هخامنشی داد، این تغییر مسیر بیارتباط با نگاههای ایدئولوژیک و فرهنگی غرب نبود.
در ابتدا وقتی برخی میخواستند چهره کوروش را برجسته کنند، سعی میکردند او را با روایتهای سنتی تاریخی ایران همراستا نشان دهند. اما رفتهرفته این نگاه کنار گذاشته شد و بهجای آن، تاریخ هخامنشی و شخصیت کوروش اصالت یافت و جایگزین روایتهای شاهنامه شد، در تمامی این سالها رد پای صهیونیسم در تقویت تاریخنگاری کوروش محور هویداست و حتی طرح اولیه جشن بزرگداشت کوروش از سوی کنگره یهودیان مطرح شد و یهودیان در کاوش های باستانی ایران نقش اصلی را ایفا کردند.
رسا ـ حجتالاسلام غلامرضا قاسمیان در برنامه محفل با تأکید اعلام کردند که ذوالقرنینِ قرآن، همان کوروش است و برای این ادعا به برخی تفاسیر موجود استناد کردند، نظر شما در این رابطه چیست؟
باید توجه داشت که مرحوم علامه طباطبایی در زمانی این نظر را پذیرفتند که چنین فرضیهای بهتازگی مطرح شده بود و در فضای علمی آن زمان، یک دیدگاه تازه محسوب میشد، ایشان به عنوان مفسر عالی قدر و ممتاز شیعه در بررسی تطبیقی ذوالقرنین می بایست به خبرگان و متخصصان تاریخ رجوع می کرد و چنین هم کرد. ایشان با لحاظ این که نظریه ذوالقرنین بودن کوروش جدیدترین پژوهش های این عرصه است به ادله ابوالکلام آزاد به عنوان خبره و پژوهشگر تاریخ اعتماد کرد و این قول را پسندید ولی با این وجود تطبیق کوروش و ذوالقرنین را قطعی ندانست.
اما امروز با پیشرفت تحقیقات، ترجمه دقیقتر منشور کوروش، بررسیهای عمیقتری روی کتیبهها و منابع یونانی انجام شده است، مجموع این شواهد نشان میدهد که نهتنها اثبات هویت کوروش بهعنوان ذوالقرنین ممکن نیست، بلکه این فرضیه در بسیاری از موارد با بیانات صریح قرآن همخوانی ندارد.
در سالهای اخیر نیز پژوهشهای علمی فراوانی از جمله پایاننامهها و مقالات تخصصی در نقد و رد این نظریه نوشته شده و امروز در فضای علمی دیدگاه کوروش همان ذوالقرنین است جزو نظریات مردود بهحساب میآید.
بنابراین اینکه عدهای همچنان به نظر علامه طباطبایی در آن زمان استناد میکنند، بدون توجه به یافتهها و مطالعات جدید، درواقع سادهسازی مسئله است و بیشتر جنبه تبلیغی دارد تا پژوهشی؛ خصوصاً زمانی که این مطالب از رسانههایی مانند صداوسیما پخش میشود؛ چنین موضوعاتی باید با نگاهی مستند، علمی و بهروز بررسی شوند، نه صرفاً با تکرار دیدگاههای قدیمی.