امل و حزبالله چگونه پدید آمدند؟
تبارشناسی جامعه شیعی در لبنان

آنچه امروز از جامعه شیعی لبنان مشاهده میکنیم مسیری طولانی و پیچیده را از حاشیهنشینی به مرکزیت سیاسی طی کرده است. این مقاله به بررسی تبارشناسی جامعه شیعی لبنان میپردازد و عوامل کلیدی در مطرح شدن این جامعه را تحلیل میکند.
آنچه امروز از جامعه شیعی لبنان مشاهده میکنیم مسیری طولانی و پیچیده را از حاشیهنشینی به مرکزیت سیاسی طی کرده است. این مقاله به بررسی تبارشناسی جامعه شیعی لبنان میپردازد و عوامل کلیدی در مطرح شدن این جامعه را تحلیل میکند. این عوامل شامل تغییرات دموگرافیک، نظامیسازی، بسیج اجتماعی و سیاسی، شکلگیری گروههای سیاسی و نظامی شیعی، و حمایتهای خارجی است که همگی در بستر سیاستهای داخلی لبنان و تحولات منطقهای شکل گرفتهاند.
علت اصلی پرداختن به چنین موضوعی اعزام هیأت ایرانی به لبنان به سرپرستی آیتالله جنتی در ۳ اردیبهشت ۱۳۶۷ است. در این تاریخ هیأت ایرانی به لبنان سفر کرد تا به اختلافات داخلی میان جنبشهای شیعی این کشور، بهویژه جنبش امل و حزبالله، رسیدگی کند. این سفر در بستری از تحولات پیچیده سیاسی و نظامی لبنان، در میانه جنگ داخلی دوم (۱۹۷۵-۱۹۹۰) و در اوج تنشهای منطقهای، بهویژه پس از تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲، انجام شد. اختلافات میان امل و حزبالله، دو نیروی اصلی شیعی لبنان، که هر یک از ایدئولوژیها، استراتژیها و حامیان منطقهای متفاوتی برخوردار بودند، نهتنها وحدت جامعه شیعی را تهدید میکرد، بلکه بر نفوذ ایران به عنوان حامی کلیدی شیعیان لبنان تأثیر منفی میگذاشت.
جامعه شیعی در لبنان: ریشههای تاریخی و محرومیت اولیه
شیعیان لبنان، مانند سنیها و دروزیها، در تأسیس لبنان بزرگ توسط استعمار فرانسه در سال ۱۹۲۰ نقشی نداشتند. الحاق سرزمینهای شیعهنشین به لبنان، آنها را به شهروندانی تبدیل کرد که دولت جدید را با سلطه مارونیها و نفوذ امپریالیسم غربی میشناختند. در دوره استعمار فرانسه، شیعیان همچنان از نادیده گرفته شدن و محرومیت رنج میبردند. با این حال، در سال ۱۹۲۶، مقامات فرانسوی برای اولین بار به شیعیان جایگاه یک جامعه مذهبی به رسمیت شناخته شده با نظام قضایی مستقل اعطا کردند. این گام، اگرچه محدود بود، نقطه عطفی در به رسمیت شناختن هویت شیعیان به شمار میرفت.
استقلال لبنان در سال ۱۹۴۳ و امضای پیمان ملی بین نخبگان مارونی و سنی، تغییری در وضعیت تبعیضآمیز علیه شیعیان ایجاد نکرد. اگرچه در نظام طایفهای، ریاست پارلمان به شیعیان اختصاص یافت، تجربه شیعیان در لبنان مستقل عمدتا با بیگانگی، فقر و محرومیت تعریف میشد. شیعیان در بوروکراسی دولتی کمتر از سایر گروهها نمایندگی داشتند و مطالعات نشان میدهد که در دوره پیش از جنگ داخلی دوم (۱۹۹۰-۱۹۷۵)، آنها کمترین حضور را در ادارههای دولتی داشتند. علاوه بر این، اکثریت جمعیت شیعی در مناطق مرزی جنوب لبنان، هممرز با اسرائیل، زندگی میکردند و سالها از بیتوجهی دولت در برابر عملیات تلافیجویانه اسرائیل علیه چریکهای فلسطینی و سپس در دوره اشغال نظامی در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ شکایت داشتند.
توافق طائف و نمایندگی سیاسی
توافق طائف در سال ۱۹۸۹، که به جنگ داخلی دوم پایان داد، نمایندگی پارلمانی شیعیان را از ۱۹ کرسی به ۲۷ کرسی (از مجموع ۱۲۸ کرسی) افزایش داد و آنها را با سنیها برابر کرد. این افزایش، گام مهمی در راستای بهبود جایگاه سیاسی شیعیان بود، اما با تردیدهایی از سوی رهبری شیعی مواجه شد. این تردیدها به دو دلیل عمده بود: نخست، میانجیگری عربستان در این توافق، و دوم، عدم تحقق خواستههای اصلی شیعیان، یعنی حذف نظام طایفهای یا افزایش نمایندگی متناسب با وزن دموگرافیک (جمعیتشناسانه) جامعه. این تردیدها موجه بود، زیرا از دهه ۱۹۸۰، شیعیان به بزرگترین گروه طایفهای لبنان تبدیل شده بودند.
انقلاب دموگرافیک شیعی؛ افزایش جمعیت و تغییر جغرافیایی
یکی از عوامل کلیدی در توانمندسازی جامعه شیعی، تحول دموگرافیک آن بوده است. شیعیان که در گذشته به عنوان یکی از محرومترین گروههای اجتماعی لبنان شناخته میشدند، به دلیل نرخ زادوولد بالا و مهاجرت به شهرها، به بزرگترین جامعه مذهبی لبنان تبدیل شدند. اگرچه از سال ۱۹۳۲ سرشماری رسمی در لبنان انجام نشده است، تخمینها نشان میدهد که شیعیان حدود ۴۰ درصد از جمعیت ۴ میلیونی لبنان (حدود ۱.۶ میلیون نفر) را تشکیل میدهند. این رشد جمعیتی، حضور دموگرافیک شیعیان را از ۱۹.۶ درصد در سال ۱۹۳۲ به حدود ۴۰ درصد در سال ۲۰۰۵ حدود دو برابر رساند.
این تغییر دموگرافیک با مهاجرت گسترده شیعیان از مناطق روستایی جنوب و بقاع به بیروت و حومه آن همراه بود. تا پیش از جنگ داخلی دوم، شیعیان بیش از نیمی از ساکنان بیروت و حومه آن را تشکیل میدادند. این تمرکز جمعیتی، بهویژه در میان گروههای اجتماعی پایینتر مانند دهقانان و کارگران، ابزارهای موثری برای بسیج سیاسی در اختیار رهبری شیعی قرار داد. مهاجرت به شهرها و تمرکز در پایتخت، شیعیان را از حاشیه جغرافیایی و سیاسی به مرکز زندگی سیاسی و اقتصادی لبنان منتقل کرد.
تأثیر دموگرافیک بر سیاست
امام موسی صدر، بنیانگذار جنبش امل، اولین کسی بود که از برتری دموگرافیک شیعیان برای پیشبرد حقوق سیاسی آنها بهره برد. صدر، به عنوان یک روحانی شیعه، گفتمان چپگرایانه دهه ۱۹۷۰ را که خواستار سکولاریزاسیون بود، رد کرد و به جای آن بر بازآرایی نظام طایفهای با افزایش مشارکت شیعیان تأکید کرد. نبیه بری، رهبر بعدی امل، هدف حذف کامل نظام طایفهای را دنبال کرد، اما با الهام از عملگرایی امام موسی صدر، آماده پذیرش طرحهای جدید تقسیم قدرت بود.
حزبالله، که در دهه ۱۹۸۰ تأسیس شد، رویکردی متفاوت اما واقعگرایانه اتخاذ کرد. این حزب، اگرچه از نظر ایدئولوژیک به حذف نظام طایفهای و ایجاد نظم اسلامی متعهد بود، پس از جنگ داخلی دوم در نهادهای سیاسی لبنان ادغام شد. این ادغام نه به معنای پذیرش مشروعیت نظام، بلکه به عنوان ابزاری برای حفاظت از منافع جامعه شیعی و سازمان نظامی حزبالله بود. برای حزبالله، هدف بلندمدت نظم اسلامی به معنای سلطه شیعی بر دولت لبنان است که مشروط به حفظ اکثریت دموگرافیک است.
شکلگیری مقاومت نظامی شیعی
نظامیسازی جامعه شیعی یکی دیگر از عوامل کلیدی در صعود آن به قدرت بود. این فرآیند با تأسیس جنبش امل توسط موسی صدر در سال ۱۹۷۱ آغاز شد، زمانی که ضعف ارتش لبنان و تهدیدات ناشی از جنگ داخلی، نیاز به یک نیروی نظامی شیعی را برجسته کرد. امل (مخفف افواج المقاومة اللبنانیه) برای حفاظت از شیعیان در برابر شبهنظامیان مسیحی و کاهش نفوذ نیروهای چپگرا، بهویژه کمونیستها، تأسیس شد.
تأسیس حزبالله در سال ۱۹۸۲، پس از تهاجم اسرائیل به لبنان، نقطه عطفی در نظامیسازی شیعیان بود. حزبالله، با حمایت مالی، نظامی و ایدئولوژیک ایران، بهسرعت به یک نیروی نظامی قدرتمند تبدیل شد. برخلاف دیگر شبهنظامیان لبنانی که پس از جنگ داخلی دوم خلعسلاح شدند، حزبالله به بهانه مبارزه با اشغال اسرائیل در جنوب لبنان، سلاحهای خود را حفظ کرد. عقبنشینی اسرائیل در سال ۲۰۰۰ و پیروزی نظامی حزبالله در جنگ ژوئیه ۲۰۰۶، جایگاه آن را به عنوان یک نیروی نظامی برتر تثبیت کرد.
مقاومت نظامی بر سیاست
نظامیگری شیعیان نهتنها به حفاظت از جامعه در برابر تهدیدات خارجی کمک کرد، بلکه به اهرمی برای کسب قدرت سیاسی تبدیل شد. توافق دوحه در سال ۲۰۰۸، که به دنبال حمله نظامی حزبالله و امل به غرب بیروت به دست آمد، به اپوزیسیون شیعی قدرت وتو در تصمیمگیریهای دولت اعطا کرد. این توافق، نقطه اوج نفوذ نظامی و سیاسی شیعیان بود و نشان داد که هیچ دولتی بدون تأیید حزبالله نمیتواند در لبنان پایدار بماند.
گروههای شیعی: امل و حزبالله
جنبش امل: از عدالت اجتماعی تا قدرت سیاسی
جنبش امل (افواج المقاومه اللبنانیه) در سال ۱۹۷۱ توسط امام موسی صدر تأسیس شد و به سرعت به یکی از مهمترین نهادهای سیاسی و نظامی جامعه شیعی تبدیل شد. هدف اولیه امل، بسیج شیعیان برای دستیابی به حقوق اجتماعی و سیاسی در نظام طایفهای لبنان بود. موسی صدر، با کاریزمای منحصربهفرد و گفتمان عدالتمحور، شیعیان را از حاشیهنشینی سیاسی به سمت مشارکت فعال هدایت کرد. او برخلاف احزاب چپگرای دهه ۱۹۷۰ که سکولاریسم را ترویج میکردند، بر هویت شیعی تأکید داشت و خواستار بازنگری در نظام طایفهای برای افزایش نمایندگی شیعیان شد.
پس از ناپدید شدن امام موسی صدر در سال ۱۹۷۸، نبیه بری رهبری امل را برعهده گرفت و این جنبش را به یک نیروی سیاسی پایدار تبدیل کرد. بری، با الهام از عملگرایی صدر، هدف حذف کامل نظام طایفهای را دنبال کرد، اما در عین حال آماده همکاری با دیگر گروهها برای کسب قدرت بود. امل در طول جنگ داخلی دوم نقش مهمی در دفاع از شیعیان ایفا کرد و پس از توافق طائف، به یکی از بازیگران اصلی پارلمان لبنان تبدیل شد. نبیه بری از سال ۱۹۹۲ به عنوان رئیس پارلمان لبنان خدمت کرده و نقش کلیدی در حفظ نفوذ سیاسی شیعیان داشته است.
امل علاوه بر فعالیت سیاسی، خدمات اجتماعی گستردهای مانند آموزش و بهداشت به جامعه شیعی ارائه میدهد. این خدمات، همراه با حضور نظامی امل، به جلب حمایت تودههای شیعی، بهویژه در جنوب لبنان و بقاع، کمک کرده است. با این حال، امل در مقایسه با حزبالله از نظر نظامی و ایدئولوژیک کمتر رادیکال است و بیشتر بر همکاری با نهادهای دولتی تمرکز دارد.
حزبالله: مقاومت و نظم اسلامی
حزبالله در سال ۱۹۸۵، پس از تهاجم اسرائیل به لبنان و با حمایت مستقیم ایران، تأسیس شد. این گروه به عنوان یک نیروی نظامی و سیاسی با ایدئولوژی اسلام سیاسی ظهور کرد و بهسرعت به مهمترین نماینده جامعه شیعی تبدیل شد. حزبالله، تحت رهبری روحانیونی مانند شیخ عباس موسوی و بعدها سید حسن نصرالله (از سال ۱۹۹۲)، مقاومت علیه اسرائیل را به محور اصلی فعالیتهای خود تبدیل کرد و شاخه نظامی آن، «المقاومة الإسلامیة فی لبنان» (مقاومت اسلامی در لبنان)، به یکی از قدرتمندترین نیروهای مقاومت منطقه بدل شد.
حزبالله از نظر ایدئولوژیک به دو هدف اصلی متعهد است: حذف نیروهای معارض با شیعه و تمامیت لبنان و ایجاد یک نظم اسلامی با در نظر گرفتن مقتضیات طایفهای جامعه لبنان. با این حال، از زمان پایان جنگ داخلی دوم، این گروه رویکردی عملگرایانه در پیش گرفت و در نهادهای سیاسی لبنان، ازجمله پارلمان و دولت، مشارکت کرد. این مشارکت نه به معنای پذیرش مشروعیت نظام طایفهای، بلکه به عنوان ابزاری برای حفاظت از منافع شیعیان و حفظ سازمان نظامی حزبالله بود. پیروزیهای نظامی حزبالله، بهویژه عقبنشینی اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ و عملکرد قوی آن در جنگ ژوئیه ۲۰۰۶، جایگاه آن را به عنوان یک نیروی ملی و منطقهای تثبیت کرد.
حزبالله علاوه بر فعالیت نظامی و سیاسی، شبکه گستردهای از خدمات اجتماعی، ازجمله بیمارستانها، مدارس و برنامههای خیریه، را اداره میکند. این خدمات، همراه با گفتمان مقاومت، حمایت گستردهای در میان شیعیان، بهویژه در مناطق فقیرنشین، ایجاد کرده است. حزبالله همچنین از حمایت مالی و نظامی ایران و همکاری استراتژیک با سوریه بهره میبرد، که به آن امکان داده تا نفوذ خود را در لبنان و منطقه گسترش دهد.
تفاوتها و همکاریها
امل و حزبالله، اگرچه هر دو نماینده جامعه شیعی هستند، تفاوتهای مهمی در اهداف و روشها دارند. امل رویکردی میانهروتر و عملگرایانهتر دارد و بر همکاری با نظام سیاسی لبنان و کسب قدرت از طریق نهادهای قانونی تمرکز کرده است. در مقابل، حزبالله رویکردی انقلابیتر دارد و با تأکید بر مقاومت نظامی و ایدئولوژی اسلامی، به دنبال تغییرات ساختاری در لبنان و منطقه است. با این حال، این دو گروه در مواقع حساس، مانند بحران مه ۲۰۰۸ و توافق دوحه، همکاری نزدیکی داشتهاند و توانستهاند نفوذ سیاسی شیعیان را تقویت کنند.
بسیج اجتماعی و سیاسی تودهها
نقش رهبری کاریزماتیک
بسیج اجتماعی و سیاسی تودههای شیعی، بدون ظهور رهبری کاریزماتیک مانند موسی صدر ممکن نبود. پیش از صدر، جامعه شیعی تحت کنترل خانوادههای فئودال مانند اسد، خلیل و زین بود که عمدتا به حفظ قدرت و منافع خود علاقهمند بودند. این خانوادهها نتوانستند با نیازهای جدید جامعه شیعی، که درنتیجه مهاجرت، شهرنشینی و آگاهی سیاسی در حال تغییر بود، سازگار شوند.
صدر با ایجاد نهادهای اجتماعی و سیاسی شیعی، مانند جنبش امل، و ارائه گفتمانی مبتنی بر عدالت اجتماعی، آگاهی جمعی شیعیان را تقویت کرد. او با تلفیق سنتهای مذهبی شیعی با معانی سیاسی معاصر، ایدئولوژیای منسجم برای بسیج جامعه ایجاد کرد. پس از ناپدید شدن صدر در سال ۱۹۷۸، حزبالله با رهبری حسن نصرالله، گفتمان مقاومت علیه اسرائیل را به عنوان محور اصلی بسیج شیعیان قرار داد. این گفتمان، همراه با خدمات اجتماعی گسترده حزبالله، نقش مهمی در جلب حمایت تودهها داشت.
تأثیر شهرنشینی
شهرنشینی شیعیان، بهویژه مهاجرت به بیروت، ابزارهای موثری برای بسیج سیاسی فراهم کرد. تمرکز جمعیت شیعی در پایتخت، به رهبری شیعی امکان تأثیرگذاری بر مرکز سیاسی و اقتصادی لبنان را داد. این مزیت در بحران مه ۲۰۰۸، زمانی که حزبالله و امل تودههای شیعی را برای فلج کردن دولت فؤاد سنیوره بسیج کردند، به وضوح نمایان شد.
حمایت خارجی جامعه شیعی
نقش ایران و سوریه
حمایت خارجی یکی از عوامل تعیینکننده در توانمندسازی شیعیان بوده است. موسی صدر با ایجاد همکاریهایی با سوریه، راه را برای حمایت منطقهای از شیعیان هموار کرد. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ نقطه عطفی در روابط خارجی شیعیان بود. ایران با ارائه حمایت مالی، نظامی و ایدئولوژیک، نقش کلیدی در تأسیس و تقویت حزبالله ایفا کرد. این حمایت، همراه با پشتیبانی سوریه، به شیعیان امکان داد تا کمبود منابع داخلی و نمایندگی سیاسی را جبران کنند.
نتیجهگیری
تبارشناسی جامعه شیعی لبنان نشاندهنده تحول آن از یک جامعه حاشیهنشین و محروم به یک نیروی سیاسی و نظامی تعیینکننده است. این تحول نتیجه تعامل پنج عامل کلیدی بود: رشد دموگرافیک و شهرنشینی، نظامیسازی، بسیج اجتماعی و سیاسی، ظهور گروههای سیاسی و نظامی مانند امل و حزبالله، و حمایت خارجی. این عوامل، در کنار پویاییهای داخلی لبنان مانند تبعیض و حاشیهسازی دولتی، و تحولات منطقهای مانند مناقشه اعراب و اسرائیل و انقلاب ایران، به توانمندسازی شیعیان منجر شد.
امروزه، جامعه شیعی نهتنها بزرگترین گروه طایفهای لبنان است، بلکه از طریق امل و حزبالله، دسترسی به قدرت سیاسی را کنترل میکند. امل با رویکرد میانهرو و حزبالله با گفتمان انقلابی، مکمل یکدیگر در تقویت جایگاه شیعیان بودهاند. با این حال، این قدرت با چالشهایی مانند وابستگی به حامیان خارجی و محدودیتهای نظام طایفهای همراه است. آینده جامعه شیعی به توانایی آن در حفظ تعادل بین اهداف داخلی و تأثیرات منطقهای بستگی دارد.
ارسال نظرات