حاشیهای از مراسم استقبال مقام معظم رهبری؛
سلامتی آقا چهل زیارت عاشورا نذر کردهام
خبرگزاری رسا ـ مادر دو شهید در مراسم استقبال از مقام معظم رهبری گفت: مردم به نائب امام عصر(عج) این همه علاقه دارند و برای لحظهای دیدنش سر و دست می شکنند، چه شکوهی خواهد داشت استقبال از خود صاحب الزمان(عج).
پیر زن پهنای صورتش از اشک خیس شده بود.
گفتم: مادر چه شده؟
گفت: از این که دو فرزندم را برای این نظام و انقلاب و رهبر داده ام اصلا پشیمان نیستم.
گفتم: از کی اینجایی؟
گفت: نماز صبح را خواندم برای سلامتی آقا زیارت عاشورا خواندم، جلوی در خانه را آب و جارو کردم و یک بسته شکلات برداشتم و آمدم.
گفتم: زیارت عاشورا؟
گفت: برای سلامتی آقا چهل زیارت عاشورا نذر کرده ام.
گفتم: خسته نشدی از چند ساعت انتظار؟
گفت: من یک هفته است که منتظرم.
گفتم: حضرت آقا را دیدی؟
گفت: فقط چند لحظه.
گفتم: اولین جمله ای که هنگام دیدن ایشان به ذهنت رسید چه بود؟
گفت: اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
گفتم: اگر از نزدیک زیارتشان کنی به ایشان چه می گویی؟
گفت: آقاجان، دو فرزندم که هیچ، همه زندگی ام فدای تو، جان ناقابلم تقدیم تو، تو مایه عزت و سربلندی مایی، سرور وسالار مایی.
گفتم: این جمعیت انبوه استقبال کننده تو را یاد چه میاندازد؟
گفت: مردم به نائب امام عصر(عج) این همه علاقه دارند و برای لحظهای دیدنش سر و دست می شکنند، چه شکوهی خواهد داشت استقبال از خود صاحب الزمان(عج).
گفتم: الان چه می کنی؟
گفت: برای سلامتی آقا نذر کردهام، میروم خانه دیگ آش را به پا کنم.
گفتم: یک آرزو؟
گفت: ظهور امام زمان(عج)
گفتم: جمله آخر.
به عکس حضرت آقا نگاه کرد و قطره اشکی از گوشه چشمش چکید./916/ت302/ف.
گفتم: مادر چه شده؟
گفت: از این که دو فرزندم را برای این نظام و انقلاب و رهبر داده ام اصلا پشیمان نیستم.
گفتم: از کی اینجایی؟
گفت: نماز صبح را خواندم برای سلامتی آقا زیارت عاشورا خواندم، جلوی در خانه را آب و جارو کردم و یک بسته شکلات برداشتم و آمدم.
گفتم: زیارت عاشورا؟
گفت: برای سلامتی آقا چهل زیارت عاشورا نذر کرده ام.
گفتم: خسته نشدی از چند ساعت انتظار؟
گفت: من یک هفته است که منتظرم.
گفتم: حضرت آقا را دیدی؟
گفت: فقط چند لحظه.
گفتم: اولین جمله ای که هنگام دیدن ایشان به ذهنت رسید چه بود؟
گفت: اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
گفتم: اگر از نزدیک زیارتشان کنی به ایشان چه می گویی؟
گفت: آقاجان، دو فرزندم که هیچ، همه زندگی ام فدای تو، جان ناقابلم تقدیم تو، تو مایه عزت و سربلندی مایی، سرور وسالار مایی.
گفتم: این جمعیت انبوه استقبال کننده تو را یاد چه میاندازد؟
گفت: مردم به نائب امام عصر(عج) این همه علاقه دارند و برای لحظهای دیدنش سر و دست می شکنند، چه شکوهی خواهد داشت استقبال از خود صاحب الزمان(عج).
گفتم: الان چه می کنی؟
گفت: برای سلامتی آقا نذر کردهام، میروم خانه دیگ آش را به پا کنم.
گفتم: یک آرزو؟
گفت: ظهور امام زمان(عج)
گفتم: جمله آخر.
به عکس حضرت آقا نگاه کرد و قطره اشکی از گوشه چشمش چکید./916/ت302/ف.
ارسال نظرات