۱۴ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۱
کد خبر: ۹۷۱۵۷
روایت انقلاب (2)

غائله شریعتمداری

سيد محمد کاظم شريعتمداريآذربایجان و تبریز از دیرباز، مهد علمای بسیاری بوده است با آنکه نمی توان حوزه این خطه را یک مکتب دانست. چرا که فضلای تبریزی بسته به شرائط در حوزه نجف، قم یا مشهد بالیده اند.

از علمای نامدار آذری زبان در عصر حاضر می توان، به این افراد اشاره کرد:
شیخ احمد اهری، سید ابوالحسن انگجی، سید حسن انگجی، میرزا صادق تبریزی، میرزا کاظم دینوری، آقای مفید، میرزا جواد سلطان القراء، سید محمد بادکوبه ای، شیخ عبدالله مجتهدی، دروازه ای، شنب غازانی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، میرزا محمود، دوزدوزانی، سید مرتضی خسروشاهی، سید ابراهیم میلانی، میرزا صادق تبریزی، سید احمد خسروشاهی47، سید ابوالفضل خسروشاهی، میرزا عبدالله مجتهدی، میرزا عبدالله سرابی، آقای واعظی، آقای حکم آبادی، میرزا ابولقاسم گرگری، میرزا جواد سلطان القرا، سید حجت ایروانی، میرزا عبدالحسین غروی، میرزا جعفر اشراقی، سید احمد خلخالی، مولانا، مستنبط، محمد علی قاضی طباطبایی (شهید محراب)، علامه طباطبایی، سید محمد حسن الهی، شیخ حسن ناصر زاده،حجت، سید محمد هادی میلانی، مرعشی نجفی، میرزا علی اکبر مرندی، احمدی میانجی، مشکینی، سید جواد طباطبایی، محمد تقی جعفری، جعفر سبحانی، شیخ جواد تبریزی، بنی فضل و ملکوتی.

یکی از علمای تبریز که از شاگردان اساتید نجف همچون مرحوم شیخ انصاری، محقق خراسانی، نائینی، آقاضیاء و غروی اصفهانی (کمپانی) بود، آیت الله میرزا فتاح شهیدی نام داشت که در زمان مرجعیت مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و مراجع قم، در حد مرجعیت بود و بسیاری از مردم تبریز از وی تقلید می کردند. وی مشخصا در محضر مرحوم سیدکاظم یزدی، آخوند خراسانی و شیخ الشریعه اصفهانی، تلمذ کرده و با بازگشت به تبریز به تربیت طلاب پرداخته بود. کتاب هدایة الطالب الی اسرار المکاسب وی جامع ترین شرح مکاسب به شمار می رود.

از قم گزارشی از دروس علما در زمان آقای بروجردی وجود دارد که در مجله آئین اسلام چاپ شده است. در این گزارش، جمعیت قم بیش از هفتاد هزار نفر و طلاب نیز بیش از پنج هزار نفر ذکر شده است و شاگردان درسی آیات گلپایگانی 300، شریعتمداری 300، طباطبایی 200، اراکی 100، خمینی 500، مرعشی 100، شاهرودی 100، محقق داماد 100نفر نوشته شده است.

با ارتحال آیت الله بروجردی در فروردین 1340، مرجعیت واحد هم متشتت شد. در این زمان آیت الله سید محسن حکیم در نجف، چهره ای درخشان بود. شاه هم برای بیرون بردن مرجعیت از ایران، تلگراف تسلیت خود را به وی ارسال کرد. در تبریز انقلابیون از آقای حکیم تقلید می کردند همچنین پس از رحلت آیت الله سید عبدالهادی شیرازی زعیم حوزه نجف، بیشتر علمای تبریز، مروج مرجعیت آیت الله حکیم شدند. در همین زمان در قم به جز آیت الله سید روح الله خمینی ، آیات سید کاظم شریعتمداری، سید محمد رضا گلپایگانی و مرعشی نجفی و در تهران، حاج سید احمد خوانساری و در مشهد آیت الله سید محمد هادی میلانی، مطرح بودند.

کتاب « بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» در همین مقطع، منتشر شد که نویسندگان آن از جمله شهید مطهری، شهید بهشتی، علامه طباطبایی و مهندس بازرگان، ضمن ستایش از مرحوم آیت الله بروجردی، دیدگاه های انتقادی نسبت به روحانیت و مرجعیت مطرح کرده بودند به نشانه این که روشنفکران دینی انتظارات روشن تری از مرجعیت دارند.

اما روحانیون در سه دسته و گرایش، تقسیم شدند. یک گروه که مخالف دخالت در سیاست بود و نمونه آن آیت الله سید احمد خوانساری بود که همچون آیت الله بروجردی از تکرار تلخ تجربه مشروطیت نگران بود. گروه دیگر میانه رو ها بودند که در عین مخالفت با پهلوی، حاضر به مبارزه نبودند آیات گلپایگانی، نجفی و شریعتمداری از این گروه به شمار می آمدند. گروه سوم امام خمینی و جمع کثیری از شاگردان مرحوم بروجردی بودند که به جد وارد صحنه سیاسی شدند.

آیت الله شریعتمداری متولد 15 دی 1284 نیز که از سال 1303 شمسی، برای ادامه تحصیل، به حوزه علمیه قم رفته بود، مورد توجه برخی علما و عمده روضه خوان ها و منبری های تبریز قرار گرفت. یک بار هم رساله وی در زمان مرجعیت عامه سید ابوالحسن اصفهانی و دیگر بزرگان همچون حجت، صدر و خوانساری، در تبریز انتشار یافته بود که در نظر مردم، اثر خوبی نداشت و به توصیه دوستان، جمع آوری شد. آیت الله حکیم بیشتر بین علما، باسوادان و بازاری های فهیم، محبوبیت داشت و روضه خوان ها بیشتر به شریعتمداری گرایش داشتند و این هم به تبریزی بودن و هم پول هایی که بین این طرفداران پخش می شد مربوط بود گرچه نسبش اصالتا به منطقه خرم آباد و بروجرد برمی گشت. از طرفی طرفداران متعصب شریعتمداری نسبت به همه مراجع، پرخاشگری می کردند و این خود بازتاب منفی داشت.

علت عدم مقبولیت شریعتمداری بین انقلابیون به دیدار وی با شاه برمی گشت. استاندار از آیت الله میرزا فتاح شهیدی خواسته بود که به استقبال و ملاقات شاه بیاید. آقایان دوزدوزانی و سید مرتضی خسرو شاهی، این خواسته را رد کرده بودند اما اگر شهیدی قبول می کرد آنان نیز می پذیرفتند لذا فشارها روی عالم تراز اول شهر آیت الله شهیدی بود. وی در جواب گفته بود اگر نزد شاه بروم و حرفی نزنم نه خوشایند شاه است نه مردم، و اگر چیزی بخواهم باید چیزی بدهم؛ او دین من را می خواهد و من اگر در مقابل، معافیت طلاب یا پولی برای آنان طلب کنم، ارزشی ندارد.

اما شریعتمداری که از روحانیون جوان تر و درجه چندم شهر بود نه تنها به دیدار شاه رفته بود که دو طلبه را گماشته بود تا با ورود شاه به مدرسه طالبیه تبریز، آیه نور را تلاوت کنند! این دو نفر تا پیروزی انقلاب، از دولت مستمری می گرفتند! شاه نیز با درخواست شریعتمداری برای معافیت طلاب، موافقت کرده بود.

در همان زمان نشریه پرچم اسلام، با چاپ عکس شاه و شریعتمداری،با اشاره به دین داری مردم و رابطه شاه با علما، خواستار اجرای اصل علمای طراز اول شد که از قوانین متروک مشروطه بود.

این تقابل بین هواداران مرحوم شهیدی و شریعتمداری در زمان حیات آیت الله بروجردی، نهفته بود اما پس از رحلت وی علنی شد و به درگیری نیز انجامید.

روحانیان هواخواه شریعتمداری تلاش داشتند تصویر منفی وی را از اذهان پاک کنند برای همین پس از آغاز قیام در سال 42 با ترویج اطلاعیه های شریعتمداری خواستند وی را رهبر مبارزه معرفی کنند. وی از نظر مالی بر دیگران برتری داشت اما با گذشت ایام و صدور بیانیه های بی بدیل امام خمینی، بیش از گذشته به مردم شناسانده شد.

با طرح مسأله انجمن های ایالتی و ولایتی و حق رای زنان و قسم به کتاب آسمانی به جای قرآن، در دولت علم ، امام از آیت الله مرتضی حایری خواست که مراجع ثلاث ( نجفی، گلپایگانی، شریعتمداری) را به منزلش دعوت کند و اولین تلگراف های مخالفت از همین جلسه برخاست و به عقب نشینی دولت در برابر روحانیت انجامید. گرچه رژیم طاغوت برنامه های دیگری همچون رژه زنان در سالروز کشف حجاب را در دستور کار خود قرار داد. با اوج گرفتن نهضت، پرچم مبارزه در تبریز بر دوش آیت الله قاضی قرار گرفت و بر محبوبیت امام خمینی در آن خطه افزوده شد.

شاه در چهارم بهمن 41 به قم آمد. امام خمینی مردم را از بیرون آمدن از خانه و استقبال از شاه، منع کرد. شاه در سخنرانی خود روحانیت را ارتجاع سیاه نامید. دو روز بعد رفراندم قلابی لوایح ششگانه انجام شد و کندی رئیس جمهور آمریکا به شاه تبریک گفت. امام در مخالفت با شاه اعلام کرد که مساجد در ماه رمضان تعطیل خواهد بود و عید نوروز را هم عزای عمومی اعلام کرد.

مجلس عزای امام صادق علیه السلام در فیضیه که از طرف آیت الله گلپایگانی برگزار شده بود مورد حمله نیروهای دولتی قرار گرفت. همین داستان در مدرسه علمیه طالبیه تبریز اتفاق افتاد و مردم که از همه مساجد در این مدرسه و مسجد جامع شهر گردآمده بودند با نیروهای دولتی درگیر شدند. ماموران هم شبانه به مدرسه ریخته و طلاب را زدند و عده ای را به سربازی بردند. تعدادی از روحانیان مبارزتبریز نیز دستگیر و زندانی می شوند که آیات خویی، نجفی و شریعتمداری طی نامه هایی با آنان ابراز همدردی می کنند.

برخی علما می خواستند به شاه تلگراف زده و لغو سربازی طلاب را بخواهند اما امام مخالفت کرده بود و گفته بود در این فرصت طلاب می توانند آمادگی نظامی خود را بالا ببرند و به آگاهی بخشی مردم در پادگان ها بپردازند.

در ادامه حوادث، امام خمینی، عصر عاشورا 13 خرداد 42 در جمع هزاران نفر در فیضیه علیه شاه ، آمریکا و اسرائیل سخنان آتشینی ایراد کرد. مأموران رژیم، شب 15 خرداد امام را بدون اطلاع مردم به تهران بردند. در پی این حادثه، شماری از علمای شهرها به تهران آمدند. در همان زمان، طلبه ای از شریعتمداری می پرسد که چرا به تهران نرفته است. وی پاسخ می دهد که : من رفته بودم مرا از وسط راه برگرداندند. وی گفته بود من هر تصمیمی می گیرم دستگاه با خبر می شود.

آیت الله مرعشی نجفی بیانیه اعتراضی صادر کرد و عازم تهران شد. شریعتمداری نیز نهایتا به تهران آمده و در جمع علمایی چون مرحوم محمد هادی میلانی که یک بار به مشهد بازگردانده شده بود حاضر می شود. گویا آیت الله گلپایگانی نسبت به عزیمت برخی علما به تهران و نقش ساواک در این قضیه مشکوک بوده و به تهران نمی رود نظر شریعتمداری نیز در این قضیه تاثیر داشته چه این که گفته می شود معمولا آقایان مرعشی و گلپایگانی در امور سیاسی با شریعتمداری مشورت می کردند گرچه او در تصمیماتش با علمای دیگر مشورت نمی کرد.

حضرات آیات حکیم، خویی و شاهرودی از نجف با ارسال تلگراف هایی به دستگیری امام خمینی اعتراض کردند. آیات شریعتمداری، نجفی، میلانی و میرزا محمد تقی آملی اطلاعیه مشترکی در یازده بند صادر می کنند با تاکید بر مرجعیت امام خمینی؛ چرا که طبق قانون اساسی مشروطه مجتهدین و مراجع تقلید از محاکمه مصونیت داشتند. آیت الله شریعتمداری همچنین اطلاعیه دیگری صادر می کند مبنی بر این که مرجع تقلید را نمی توان محاکمه کرد.

حسن پاکروان رئیس وقت ساواک فرزند فتح الله پاکروان که استاندار رضاخان در مشهد بود و دستش به خون مردم در مسجد گوهرشاد آلوده بود برای مذاکره با علما به مجلس علما می آید . قرار بوده آقای میلانی نظر علما را به پاکروان بگوید اما شریعتمداری با دیدن تبختر و سخنان تند پاکروان، آهسته از آقای میلانی می خواهد که سکوت کند اما در نهایت علما لب به اعتراض می گشایند و آیت الله میلانی به فرستاده شاه می گوید خواسته دوم آن ها آزادی بی قید و شرط آیت الله خمینی است ولی خواسته اصلی، دخالت مردم در حکومت است. این اقدامات علما باعث می شود بازداشت و محاکمه امام خمینی و اعدام آیت الله بهاء الدین محلاتی و حاج آقا حسن قمی، منتفی شود.

رژیم، علمای متحصن را به زور و گاه با بی احترامی به شهرهای خودشان بازگرداند اما جلسه چهار نفره مراجع با حضور آیات گلپایگانی، مرعشی، نجفی و شریعتمداری در قم تشکیل یافته و بازتاب وسیعی پیدا می کند گرچه آقای شریعتمداری کم‌کم از نهضت فاصله می گیرد. در یکی از این جلسات که در منزل مرحوم آقای گلپایگانی تشکیل شده بود امام خمینی به شریعمداری گفته بود: آقای شریعتمدار! من الان دارم کاری می‌کنم که آبروی شما نرود. والله دیگر از دست من هم خارج می‌شود، مردم دیگر اجازه نمی‌دهند. در ماجرای اعلام یکی از راهپیمایی ها نیز شریعتمداری طی مصاحبه ای گفته بود این راهپیمایی بدون اطلاع مراجع است که بلافاصله تکذیبیه آیت الله مرعشی در این زمینه منتشر شد.

بیانات و موضع گیری های امام خمینی بسیار شجاعانه بود. زمانی که شاه، روحانیت را به کهنه پرستی متهم کرد امام خمینی در آغاز درس خود گفتند: مردک! باز از حرف هایش دست برنمی دارد و به افکار اسلامی نسبت کهنه پرستی و ارتجاعیت می دهد. این شجاعت در دیگران به این حد مشاهده نمی شد و گاه باعث عقب نشینی افراد می شد. رژیم و ساواک نیز گاهی از حربه ترساندن مبارزان استفاده می کرد. در یکی از این جریانات شریعتمداری به امام مراجعه می کند و از وضعیت خطرناک آن روز سخن می گوید. امام خمینی در جواب می فرمایند من فکر می کردم شما خیلی شجاع هستید من که اهل خمین هستم باید بترسم نه شما که تبریزی هستید.

در دهه چهل، ضرورت اصلاح برنامه های حوزوی پس از ارتحال آیت الله بروجردی، به صورت جدی تری مطرح شد. آیت الله شریعتمداری این اندیشه را با تاسیس دارالتبلیغ و برنامه های نوین آن در پیش گرفت. این حرکت با دو نوع مخالفت همراه شد. یک دسته سنتی ها بودند که هرگونه تغییر را برنمی تابیدند. دسته دیگر انقلابیون بودند که علی رغم افکار روشن و اصلاح گرانه، این موقعیت زمانی را برای هرگونه عملی که غیر از مبارزه با رژیم بود، سرگرم کننده و گمراه کننده می دانستند همان گونه حرکت انجمن حجتیه در مخالفت با بهائیت را انحرافی تلقی می کردند و معتقد بودند اصل رژیم که مدافع بهائیت است باید از بین برود.

ساخت دارالتبلیغ در 11 اردیبهشت 43 آغاز شد اما با خرید هتل ارم در جایی در حاشیه شهر آن روز قم در همین ساختمان افتتاح شد (که امروزه در مرکز شهر و با نام دفتر تبلیغات اسلامی و بوستان کتاب شناخته می شود). در افتتاح دارالتبلیغ، آیت الله شریعتمداری، صدر بلاغی و موسی صدر، صحبت کردند. در این مرکز، نهج البلاغه، عقاید، تراجم علمای اسلام، فن نویسندگی، ادبیات فارسی، فن خطابه، تاریخ اسلام، درایه و حدیث شناسی، تفسیرقرآن، فقه و هیئت تدریس می شد و در واقع به مثابه مراکز تخصصی امروز حوزه بود.

مشکل دیگر دارالتبلیغ این بود که منبع مالی و اعضا و شاگردان آن را بیشتر آذربایجانی ها تشکیل می دادند و به یک نهاد قومی تبدیل شده بود گرچه علمای مبارز آذربایجان، خود از مخالفان شخص شریعتمداری و دارالتبلیغ بودند. در مجموع، این مرکز ماهیت سیاسی نداشت و به مسائل آموزشی و فرهنگی می پرداخت که همین گرایش ها هم جنبه مبارزاتی نداشت. از سوی دیگر از دارالتبلیغ برای ترویج و تبلیغ شخص شریعتمداری استفاده می شد و قسمت اعظمی از آن هم با امکانات سکونتی در خدمت پذیرایی از مقلدان و مریدان تبریزی بود که عمدتا از تجار بودند. یک اتاق بزرگ هم دفتر کار آیت الله شریعتمداری بود و سالن هم برای تدریس وی در نظر گرفته شده بود. میهمانان مذهبی رژیم نیز در دارالتبلیغ اقامت می کردند.

رابطه رژیم با دارالتبلیغ هم یک جنبه منفی دیگر برای آن به شمار می آمد چه این که مورد حمایت غیر مستقیم حکومت قرار داشت و حتی رژیم که در نظر داشت برای مبارزه با روحانیت و تربیت آخوند درباری مرکز دارالترویج اوقاف را در قم تاسیس کند این امر را با درخواست شریعتمداری و مراعات وی عقب انداخت گرچه پس از تاسیس با مخالفت حوزویان به وِیژه آیت الله گلپایگانی روبرو شد و تعطیل گشت.

قطعا این حرکت که باعث اختلاف بین روحانیان شد و اتحاد بی نظیر آنان را که در آغاز قیام به دست آمده و به پیروزی های بزرگی هم دست یافته بود به تفرقه کشانده بود، مورد انتقاد جدی امام خمینی واقع شد. از سوی دیگر طلاب انقلابی، با اطلاع از نیت شاه برای نفوذ در حوزه، دارالتبلیغ را با سابقه ملایمت شریعتمداری با رژیم، مصداق همان نفوذ می دانستند.

امام خمینی در آغاز به برخی گفته بود که فعلا از این ناحیه احساس خطر نمی کند و گرنه با دست طلبه ها دارالتبلیغ را ویران می کند طوری که هر آجرش در دست یک طلبه باشد. امام تلاش بسیاری کرد که این مرکز اختلاف برانگیز برپا نشود و وساطت ها و پیشنهادها و پادرمیانی ها به جایی نرسید و شریعتمداری حاضر نشد دارالتبلیغ را تعطیل کند.

در طول مدت تبعید امام به ترکیه و نجف نیز رژیم تلاش کرد شریعتمداری را در برابر امام و دیگر مراجع، علم کند و حتی در استقبال سفرهای علما به شهرهای دیگر همچون مشهد، این امر مشهود بود و یا تسهیلاتی چون مجوز چاپخانه یا ارسال تلگراف. یک بار نیز سفیر اسرائیل در ایران به عنوان ایرانی یهودی که در خدمت ایرانیان اسرائلی است با شریعتمداری دیدار می کند.

ساواک با شناختی که از آیت الله شریعتمداری به دست آورده بود می دانست وی در پی انقلاب علیه حکومت نیست و جایگاه و وجاهت خود را در گرو سلطنت شیعه می بیند. گرچه آیت الله شریعتمداری به ولایت فقیه معتقد بود و گاهی اعتراضاتی هم به دولت داشت یا در مسئله فلسطین و بهائیت بیانیه می داد یا صدور پیام برای کنگره انجمن های اسلامی، اما همه این حرکت ها در نهایت، اعتراض به دولت بود نه کل سلطنت. حتی علمایی همچون آیت الله گلپایگانی که در رأس مبارزه قرار نداشتند اما در برخورد با مظاهر فساد رژیم مانند ساخت سینما در قم یا مسئله حجاب، بسیار تند برخورد می کردند، از سازش شریعتمداری با حکومت، اظهار ناراحتی می کردند.

مماشات شریعتمداری، مایه وساطت برخی طلاب انقلابی هم بود که البته شامل طرفداران امام نمی شد ( مانند شهید مفتح ) و در عوض رژیم تلاش می کرد آیت الله شریعتمداری را بر آیت الله گلپایگانی که به جلد دوم امام خمینی معروف شده بود ترجیح دهد و ضمن تثبیت جریان مطلوب خود در حوزه و نگاه متدینین موجب اختلاف علما هم بشود. شریعتمداری حتی پیگیری می کرد که آیت الله خمینی در اعلامیه ها و پیام هایش نخواهد که شاه برود. برخی طلاب آذربایجانی نیز که در پی وحدت بودند به آیت الله خمینی که در نجف بودند پیغام دادند در مطالب خود اسمی از آیت الله شریعتمداری ببرند؛ امام هم پاسخ داده بودند که به شریعتمداری بگویید یک بار در اطلاعیه هایش اسم شاه را ببرد ( صریحا موضع گیری کند) من ده بار از او اسم می برم. اخبار حوزه قم به دیگر بلاد هم می رسید و برخی انقلابیون که مخالفت با امام خمینی را مخالفت با امام زمان می دانستند و او را رهبری شجاع و آگاه به زمان می شمردند، تعابیر خاصی هم در باره شریعتمداری به کار می بردند. در خارج از ایران نیز تحلیل هایی وجود داشت و حتی در برخی گفته ها شریعتمداری را درباری خطاب می کردند.

اصولا آیت الله شریعتمداری در مسائل چالش برانگیز مانند حسینه ارشاد یا رفت و آمد و مشاوره های انقلابی یا سکوت می کرد یا نظرات پیشگیرانه و سردکننده می داد. این بود که در نوشته ها و گفته های مبارزان غیرحوزوی با مقایسه فعالانی چون آیت الله طالقانی و آیت الله خمینی، حوزه قم مرکزی خمود معرفی می شد که خویی ها و شریعتمداری ها را تربیت می کند. در تبریز هم به همین منوال بود و سخنرانان اعزامی آیت الله شریعتمداری به نحوی از سوی انقلابیون و طرفداران آیت الله قاضی، تحریم می شدند.

با پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از معادلات به هم خورد. بسیاری از انقلابی ها و مبارزان، چنین پیروزی را پیش بینی نمی کردند. شریعتمداری در ایام منتهی به پیروزی و پس از آن بازهم همان سیاست وِیژه خود را با نظام ادامه داد. وی در پیام ها و تعارفات و تظاهر ها همراهی و هم گامی خود را نشان می داد اما گفتار و رفتار خصوصی وی چیز دیگری بود که از دید دوست و دشمن، مخفی نمی ماند. یکی از خطرناک ترین فعالیت هایی که با حمایت شریعتمداری کلید خورد، تاسیس "حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان" در برابر "حزب جمهوری اسلامی" بود. شریعتمداری حتی عضویت در آن را یک وظیفه اسلامی و ملی می دانست.

یکی از مسئولان وقت، نقل می کند: «در تابستان سال 1358گزارشی داشتیم که آقای شریعتمداری در مشهد گفته بود: من بالاخره علیه امام اعلام جنگ می کنم. خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارشی، خبر مذکور را هم گفتم.ایشان سر بلند کرد و فرمود: این ها چه می گویند، پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق می شویم، در اینجا حکومت اسلامی تشکیل می دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می سپاریم!» یکی از تنش های سال های بعد از انقلاب، راهپیمایی هایی بود که در اعتراض به انتشار مقاله صادق خلخالی علیه تأسیس حزب خلق مسلمان ایران و موضع شریعتمداری در روزنامه اطلاعات برگزار می شد.

یورش چماق به دست ها در قم به طرفداری از شریعتمداری  با شعار « شریعتمداری  تو رهبر جهانی» و کشته شدن مشکوک یکی از نیروهای بیت شریعتمداری، عمق اختلافات را نشان می داد. بعد از ناآرامی های تبریز و قم بود که امام چندین بار طی سخنرانی ها و پیام هایی، وحدت انقلابیون و پرهیز از ایجاد تفرقه را خواستار شدند.

اعلام برائت شریعتمداری از حزب خلق مسلمان، یکی از خواسته های جدی نظام بود. امام در این باره گفتند: این حزب خلق مسلمان على التحقیق ریشه خارجى دارد. این کلمه "خلق" را داخل عنوان حزب گذارده‏اند -مثل اینکه کلمه "دمکراسى" را مى‏خواستند داخل نام "جمهورى اسلامى ایران" کرده و بگویند: "جمهورى دمکراتیک اسلامى ایران"؛ خلق مسلمان هم یعنى همین، خلق در فارسى همین توده است. اینها مى‏خواهند از همین حالا میان مسلمانان زمینه جنگ درست کنند و بگویند حزب جمهورى اسلامى و حزب خلق مسلمان. موضع شریعتمداری در برابر درخواست اعلام برائت این بود که گفت:«آقا این حزب متعلق به مسلمان‌ها است؛ من به این حزب بستگى دارم. این را علناً گفته‏ام و همه هم مى‏دانند. اگر بگویم بستگى ندارم، مساوى با از بین رفتن اعتبار و حیثیت من است. آیا من خودم را تحقیر کنم و بگویم وابستگى به این حزب ندارم، و آن را نمى‏شناسم؟ من این کار را نمى‏کنم.»

در نهایت البته شریعتمداری با اوج گرفتن تحرکات توده ای ها، حدود یک ماه بعد در 15 دی ماه سال 1358 اطلاعیه ای منتشر کرد و به ناچار تعطیلی تمام دفاتر حزب و فعالیت های آن را اعلام کرد.

آخرین جریانی که سرنوشت شریعتمداری تحت تاثیر خود قرار داد ماجرایی بود که به کودتای نوژه مشهور شد. گفته می شود در طرح این کودتا بمباران بسیاری از نهاد ها، ادارات  و بیت امام دیده شده بود. با اعترافات قطب زاده و سید مهدی مهدوی، انگشت اتهام به جانب آیت الله شریعتمداری رفت و در اعترافی که در صدا و سیما پخش شد از ارتباط خود با عوامل کودتا ابراز ندامت کرد. این جا بود که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، شریعتمداری را از مرجعیت خلع کرد.

حضرت امام بعد از افشای جریانات کودتا طی سخنانی فرمودند:«ما از این امور[کودتا] نمی ترسیم. ما از قشرهای خودمان می ترسیم... شما صنف روحانیت، هم ایدهم الله تعالی، اگر چنانچه کارهایی خدا نخواسته انجام دهید که از چشم ملت بیفتید، حتی در دراز مدت، آن روز است که دیگر فانتوم لازم نیست، خود ملت شما را کنار می زند... من خوفم از این است که ما نتوانیم، روحانیت نتواند آن چیزی که به عهده اوست صحیح انجام دهد.»ایشان همچنین در نامه ای که به منشور روحانیت مشهور شد با اشاره به این جریانات آوردند: «آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‏ها را بیش از این تلخ نکنم. ولى طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبى و دین فروشى عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شده‏اند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمى‏دادند، پشتیبان کسانى شدند که تا براندازى نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز با هماهنگى چپیها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان کردستان تنها یک نمونه است که مى‏توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولى دست برنداشتند و از کودتاى نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوایشان‏ ساخت.»

شریعتمداری مدتی بعد به علت پیشرفتگی سرطان کلیه در غروب پنج‌شنبه 14 فروردین 1365 در یکی از بیمارستان های تهران درگذشت . فرزند وی حسن شریعتمداری اکنون در خارج از کشور در خدمت سرویس های بیگانه است.


ارسال نظرات
نظرات بینندگان
علی
Iran, Islamic Republic of
۲۶ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۷:۳۳
یعنی اگه دروغ هناق بود یقینا تا بحال نویسنده ی این خزعبلات خفه شده بود، ایییین همه دروغ سر هم کردن واقعا هنریست... انتقاد ...اما یقینا قیامتی هم هست
9
4
ذوالفقار نسب
|
۱۳ مهر ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۶
دستبوسیهای او از شاه هم دروغه؟
ناشناس
|
۰۱ آذر ۱۴۰۰ - ۱۶:۲۵
خیانت شریعتمدار به آرمان انقلاب بر همگان مبرهن شده است.
خلیل ج ع
Iran, Islamic Republic of
۰۸ شهريور ۱۳۹۹ - ۲۳:۴۸
سلام تمام نوشته ها در مورد ایتالله شریعتمداری (ره) اکثرش ۷۰ درصدش دروغ بود از اول (پیش از انقلاب) تمامی اخوندهای فعلی حکومت نانخور و خمس خور ایتالله شریعتمداری بودند به محض انقلاب توسط مردم نه بااصطلاح حزب اللهی ها ... خود را به طرف ایت الله خمینی تغییر دادند اصلا جریانات کوفه در زمان امام حسین(ع) بوجود امد اگر شریعتمدار گریه نمیکرد مگر اتفاقات قم به بیورن درز میکرد سخنرانی شریعتمدار نبود انقلاب نبود حیف مردم فراموشکار و نویسنده متن متبحر ودور از وجدان و بی انصاف است و دروغ را عین راست مینویسد ... و حرف گفتنی بسیار و اینده روشن خواهد کرد انشاالله
12
3
آمحمد
|
۱۳ مهر ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۷
پیش از انقلاب به ناحق حمس و وجوهات رو میگرفت.
این فرد مردم رو گول میزد و فدایی شاه بود.
محمدز
Germany
۲۳ آبان ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۵
وخداوندبراعمال بندگان اگاه است وبه وضوح سرگذشت اهانت کنندگان به ایت الله شریعمتداری برهمگان عیان است
9
2
هبه الله
|
۱۳ مهر ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۷
اهانت چیه؟
واقعیتو نوشته
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۱ آذر ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۳
گذشت زمان خیلی چیزها را نشان داد و می دهد
7
1
م ن
Iran, Islamic Republic of
۱۴ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۸
درباره ایت الاه شریعتمداری خیلی گفته ها نادرست است وادم نماهای مثل خلخالی دو علم را بدنام کرد واگر قیامت باشد که هست حق وباطل مشخص می شود
6
2
هادی
|
۱۳ مهر ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۸
مرحوم خلخالی که کاری به شریعتمدار نداشت. برو تاریخ بخون.
بازجوی او آیت الله ری شهری بودند.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۹ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۳:۵۰
سالها گذشت و حقانیت مظلومین آشکار می شود
6
2
ناشناس
United States
۱۲ مهر ۱۴۰۰ - ۰۳:۳۹
دنلودمرحوم ناصرزاده تبریزی
0
2
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳ مهر ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۶
شریعتمداری رو خدا رسوا کرد.
1
8
محمد
Iran, Islamic Republic of
۳۰ آبان ۱۴۰۰ - ۲۲:۴۱
واقعیت هاباگذشت زمان برهمگان اشکار میشود..
3
0