۲۳ تير ۱۳۹۰ - ۱۲:۱۶
کد خبر: ۱۰۸۷۷۷
در بیانیه تحلیلی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان مطرح شد؛

دلالت‌ها و عوامل مؤثر بر کنش‌های خانواده ایرانی

خبرگزاری رسا ـ دفتر مطالعات و تحقیقات زنان در بیانیه تحلیلی خود آورده است: بررسی عوامل اصلی مؤثّر بر کنش‌های خانواده، در پژوهش‌های آینده‌نگرانه بسیار مؤثّر است و می‌تواند تصویری از مسائل و مشکلات و ظرفیّت‌های آینده خانواده ایرانی را پیش روی ما نهد.
دفتر مطالعات و تحقيقات زنان


به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان در بیانیه تحلیلی خود به مناسبت روز زن آورده است: هم‌اکنون، مسئولیّت خطیر، بر دوش کارشناسان و پژوهشگران علوم اسلامی و انسانی، نهادهای سیاست‌گذار و برنامه‌ریز، و هنرمندان و مبلّغان متعهد است که با تغییر رویکرد خود، زمینه پویایی خانواده در عصر حاضر را فراهم‌آورند.

متن بیانیه تحلیلی به شرح زیر است:
سالروز ولادت بانوی اسلام، حضرت فاطمه زهرا(س)، تابش نور عظمت خداوند بر زمینیان و فرا‌رسیدن روز زن، دگربار فرصتی فراهم نموده‌است تا ضمن پاسداشت این روز، به رسم سنّت چندساله، موضوعی از مباحث جامعه ایرانی که سه ویژگی اهمیت، ارتباط وثیق با زنان و روز‌آمدی را در خود نهفته دارد، به میان کشیم و توجّه صاحب‌نظران، پژوهشگران و تصمیم‌گیران را به ابعاد مختلف آن، جلب نماییم.

تحوّل وضعیّت خانواده در ایران، شکاف نسلی و تغییر در سبک زندگی روزمرّه ـ که نگرانی‌هایی را در اذهان کارشناسان، نسبت به آینده خانواده برانگیخته ـ سبب شده‌است تا بیانیّه سال 1390 را به موضوع «دلالت‌ها و عوامل مؤثّر بر کنش‌های خانواده ایرانی» اختصاص دهیم. به گمان ما، بررسی دقیق موضوع از سوی صاحب‌نظران، می‌تواند به اصلاح نگاه دانشوران و ترمیم سیاست‌ها و برنامه‌ها بینجامد و آثاری شگرف بر جای گذارد.

1. تبیین موضوع و اهمیت آن
با اندکی مبالغه، می‌توان خانواده و اجتماع را آینه تمام‌نمای یکدیگر دانست. بسیاری از مسائل اجتماعی، بازگویه‌ای از مسائل خانواده و نشانگر نظم تربیتی و سبک زندگی حاکم بر خانواده است و بسیاری از موضوعات اجتماعی، چه در حوزه سیاست و چه در حوزه فرهنگ و اقتصاد، در خانواده بازتاب می‌یابد.

تحوّلات سریع خانواده در نیم‌قرن اخیر که هم بر مناسبات اجتماعی، مؤثّر بوده و هم از تحوّلات اجتماعی تأثیر پذیرفته، نگرانی‌های زیادی را در میان مردم و جامعه نخبگان، در پی داشته‌است. در نگاه نخست، روند دنیا‌گرایی و فاصله‌گرفتن از ارزش‌های اسلامی، در برخی مناسبات خانوادگی و رفتار‌های اجتماعی اعضای خانواده مشاهده می‌شود که نیازمند تحلیل است. البتّه، این مسئله را باید در کنار رفتارهای متناقض خانواده در سایر عرصه‌ها، بررسی‌کرد؛ خانواده از یک سو، در مناسبات اخلاقی، تساهل نشان می‌دهد و از سوی دیگر، برخی شعائر مذهبی را بیش از پیش، پاس می‌دارد؛ به گونه‌ای که در نگاه نخست، نمی‌توان انسجام معنایی مشخّصی در این رفتار‌ها یافت!

در گذشته، از پایبند نبودن به قواعد شرعی ارتباط محرم و نامحرم در خانواده‌ای، می‌توانستیم با حدس قوی، غیر مذهبی بودنِ آن خانواده را در مناسبات دیگر، نتیجه بگیریم؛ امّا امروزه، چنین نتیجه‌گیری‌هایی، دور از واقعیّت می‌نماید! پدیده رو به گسترش خانواده‌هایی که مسجد و ماهواره، موسیقی غربی و شرکت در عزاداری‌های مذهبی، و ابتذال در پوشش و التزام به نماز و دعا را با هم جمع می‌کنند، ما را برای فهم عملکرد خانواده و افرادی که در نظام معنایی و تربیتی خانواده ایرانی پرورش یافته‌اند، به الگوی تحلیلی دیگری نیازمند می‌سازد. آیا خانواده، بر اساس تحلیل اعتقادی و ارزشی، سبک زندگی خاصّی را برمی‌گزیند و اجزای به ظاهر متناقض را در کنار هم قرار می‌دهد؟ یا آنکه تحوّل در سبک‌های زندگی خانواده، گویای شکاف میان حوزه اعتقادات و ارزش‌ها و حوزه کنش‌ها است؟ از زوایه‌‌ای دیگر هم، می‌توان به موضوع نگریست و این پرسش را مطرح نمود که تحوّلات خانواده ایرانی، در کلّیّت خود، به چه عوامل و زمینه‌هایی بستگی دارد؟ به عبارت دیگر، چه علل و عواملی سبب تحوّل در ذائقه خانواده ایرانی و گزینش سبک‌های چندگانه زندگی و رفتار‌های نوبه‌نو و متناقض می‌شود؟

اگر چه اهمیت بحث از کنش‌های خانواده ایرانی و عوامل مؤثّر بر آن، بر کارشناسان پوشیده نیست، با این وجود، مواردی که در پی می‌آید، ضرورت پرداختن به این بحث را روشن‌تر می‌سازد:

اوّل. این دیدگاه مطرح شده‌است که سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها در کشور، گاهی بدون پیوست تحلیلی است و دیده شده که اسناد و برنامه‌ها، بر اساس دریافت‌های عرفی و ارتکازها و پیش‌فرض‌هایی تدوین شده که در یک جمع کارشناسانه، به وفاق نسبی هم نرسیده‌است! گاه، قضاوت‌ها، توصیه‌ها و موضع‌گیری‌هایی که مبنای یک تصمیم‌گیری‌ قانونی یا اصلاح آسیب‌های اجتماعی است، ناشی از سادگی در تحلیل جامعه‌ای است که از فضای سنّتی بیرون آمده و ابعادی پیچیده و درهم‌تنیده و ابهام‌آلود یافته‌است.

مواجهه با مسئله پوشش بانوان، مثالی ساده و مصداقی روشن از فقدان پیوست تحلیلی در برنامه‌ریزی‌های اجتماعی است؛ اقدامات ترویجی و اجرایی و انتظامی انجام‌شده، تا کنون، چندان ثمر‌بخش نبوده‌است! علّت عمده این ناکامی، می‌تواند اقدام به اصلاح وضعیّت موجود، پیش از دستیابی به تحلیلی جامع در موضوع تحوّل در پوشش بانوان باشد. بسیاری از اقدامات انجام‌شده، بر اساس پیش‌فرض‌هایی مانند سیاسی‌بودنِ تظاهر به بدپوشی، ناآگاهی از احکام شرعی پوشش و فلسفه حجاب، یا سست‌شدن باور‌های دینی، بوده‌اند؛ هر کدام از این عوامل، ممکن است بخشی هر چند ناچیز از این تحوّل را توضیح‌دهد؛ امّا بعید به نظر می‌رسد آینه تمام‌نمای واقعیّت عینی باشد. حال، اگر تحوّل در سبک‌های زندگی به منظور کسب هویّت را، به عنوان عامل اصلی تحوّل در پوشش، مطرح و برای آن، اقامه دلیل کنیم، می‌توانیم از بستر تحلیل واقعیّت، راهی به شیوه‌های اصلاحی بیابیم.

دوم. بررسی عوامل اصلی مؤثّر بر کنش‌های خانواده، در پژوهش‌های آینده‌نگرانه بسیار مؤثّر است و می‌تواند تصویری از مسائل و مشکلات و ظرفیّت‌های آینده خانواده ایرانی را پیش روی ما نهد. به علاوه، این پیش‌بینی‌های علمی و مبتنی بر شواهد، زمینه تدوین هر چه بهترِ اسناد توسعه را فراهم می‌آورد. این‌گونه مطالعات، می‌تواند این مدّعا را تبیین نماید که اصلاح مناسبات خانوادگی، کلید اصلاحات اجتماعی است و تحوّلات اجتماعی، باید به گونه‌ای سامان یابد که خانواده، از محذور تن‌سپردن به اقتضائات ساختارها، تا حدّ امکان، آزاد گردد.

سوم. این تأمّلات، زمینه‌ای برای فهم این مطلب است که تقابل میان نظام سرمایه‌داری و نظام اسلامی، به آخرین مراحل تاریخی خود رسیده‌است؛ مرحله‌ای که صحنه تقابل دو نظام، نه فقط عرصه سیاسی و اعتقادی، بلکه تمامی عرصه‌ها، به ویژه متن زندگی روزمرّه است و نظام سرمایه‌داری می‌کوشد تا نظام معنایی و عقلانیّت جدیدی برای تحلیل جهان و ارزش‌گذاری‌ها و رفتار‌ها ارائه‌کند و عقلانیّت مدرن را تنها مسیر زیست سعادتمندانه، معرّفی نماید.

در این عرصه، اگر نتوانیم شبکه معنایی و عقلانیّت اسلامی را به تمامی عرصه‌های حیات، به ویژه متن زندگی روزمرّه ـ یعنی خواب و خوراک، پوشش و آرایش، لذّت و فراغت و مصرف ـ بکشانیم، در این جنگ تاریخی، شکست خورده‌ایم! وظیفه نخبگان متعهد، آن است که عرصه این نبرد تاریخی را به روشنی، برای مردم، به ویژه متدیّنان و فرهیختگان، ترسیم‌کنند و آنان را به حضور فعّال در این میدان، فرا بخوانند.

چهارم. این مطالعات نشان می‌دهد که خانواده، چقدر نسبت به تنظیم عملکرد خود با آموزه‌های دینی، حسّاس است و اصولاً رفتار‌های خود در عرصه زندگی روزمرّه را تا چه اندازه، دارای دلالت‌های عقیدتی و ارزشی می‌داند؛ حسّاسیّت‌های خود نسبت به زندگی روزمرّه را، از چه مجراهایی دریافت می‌کند و چگونه آنها را بروز می‌دهد؛ چگونه حسّاسیّت‌های دینی و دنیوی خود را با هم جمع می‌کند و چگونه برداشت یا انتظار خود از دین را، مطابق با الگوی سبک زندگی، تغییر می‌دهد.

به این ترتیب، این مطالعات می‌تواند نشان دهد که حوزه مباحات که نسبت به مدیریّت آن غفلت می‌کنیم، به گونه‌ای از سوی رقبای ما، مدیریّت می‌شود که ذائقه عمومی را از خداپرستی به دنیا‌پرستی، متحوّل و زمینه را برای ارزش‌های اخلاقی و الزامات شرعی، تنگ می‌سازد. بنابراین، تربیت دینی مردم، در مقیاس اجتماعی و کلان، نیازمند اصلاح الگوهای سبک زندگی و سامان‌دهی کنش‌ها در زندگی روزمرّه است. نباید تربیت دینی را صرفاً در مقیاس فردی، در چهارچوب‌های شناخته‌شده واجبات و محرّمات، محدود کرد؛ بلکه لازم است به تأثیر ساختار‌های اجتماعی بر فرایند تربیت، چگونگی شکل‌گیری ارزش‌های جدید در بستر اجتماع و همچنین قواعد اجتماعی زیست اخلاقی، توجّهی خاصّ مبذول نمود. اگر نظام سلطه، به منظور مدیریّت جهانی خود و تربیت انسان متناسب با جامعه جهانی، به نظریّه‌های علوم اجتماعی و نظریّه‌های تاریخی تکیه می‌کند، نظام اسلامی بدون برخور‌داری از نظریّه‌های اجتماعی و تاریخی و طرّاحی الگوهای سبک زندگی متدیّنانه، نمی‌تواند در این عرصه، جای پایی مطمئنّ داشته‌باشد.

این تأمّلات می‌تواند پیش‌زمینه‌ای برای بازنگری در سیاست‌های تربیتی و تبلیغی باشد و نشان دهد که برای تدوین سند تحوّل نظام تربیت رسمی و سیاست‌های حاکم بر رسانه‌ها و نهاد‌های تربیتی، باید چه مناسباتی را بیشتر شناخت و بر چه نقاطی، بیشتر تمرکز کرد.

2. کنش‌های خانواده، توصیف وضعیّت
مطالعه کنش‌های خانواده، به معنای بررسی عملکرد اعضای خانواده و قواعد حاکم بر رفتار آنان (هنجارها) است که خانواده، آنها را پاس می‌دارد یا تجویز می‌کند. در این مطالعه، لازم است بررسی شود چه تحوّلات مهمّی در عملکرد‌ها و قواعد رفتاری خانواده ایرانی ایجاد شده؛ چه بخشی از آن، تابع تحوّلات جهانی بوده و چه بخشی، از عوامل داخلی یا مقاومت خانواده ایرانی، ناشی شده‌است.

البتّه، باید اذعان نمود که به سختی، می‌توان مرز عملکرد خانواده و عملکرد‌های فردی و کنش‌های مربوط به گروه‌های اجتماعی را تفکیک‌کرد؛ به دلیل آنکه بسیاری از رفتارهایی که در جامعه شاهد آنیم، در خانواده شکل می‌گیرد. برای مثال، سبک پوشش و آرایش، هر چند در محیط اجتماعی و در روابط گروه‌های مختلف (رپ، انقلابی و ...) جریان می‌یابد، حکایت از چگونگی تربیت جنسی خانواده و نظم‌ حاکم بر روابط اعضای خانواده با یکدیگر و با افراد مرتبط با خود، دارد. به هر حال، آنچه ما در صدد بررسی آن هستیم، تحوّل در کنش‌ها، به لحاظ تأثیرگذاری خانواده بر این کنش‌ها است.

با این مقدّمه، به بررسی نمودهای تحوّل در کنش‌های خانواده ایرانی می‌پردازیم.

1ـ2. مصرف محصولات فرهنگی: در اینجا، میزان مصرف انتخابگرانه ، نوع و کیفیّت محصولات مصرف‌شده و شیوه مصرف، از موضوعات قابل مطالعه است. باید اذعان داشت که مصرف کالاهای فرهنگی مکتوب، در جامعه ایران که فرهنگ شفاهی، در آن قوّت بیشتری دارد، چندان پررونق نیست؛ در عین حال، میزان مصرف نشریّات زرد، نسبت به نشریّات دیگر، قابل توجّه است! انتشار این نشریّات که با شکل‌گیری انقلاب اسلامی، به مدّت یک دهه متوقّف شده‌بود، در دهه 70، مجدّداً آغاز شد؛ مباحث مربوط به مدیریّت بدن، تبلیغ کالاهای لوکس و لوازم آرایشی، و معرّفی اعضای گروه‌های مرجع جدید، به ویژه بازیگران و بازیکنان، از مباحث عمده این نشریّات است. قیمت این نشریّات، ارزان و غیر متناسب با حجم و کیفیّت چاپ آنها است و صرفاً حجم تبلیغات مندرج در صفحات پرمخاطب نشریّه است که می‌تواند توجیه اقتصادی برای انتشار آن باشد. این نکته، سبب می‌شود همه‌روزه، حجم وسیعی از تبلیغات مصرفی، به خانواده‌ها سرازیر شود و معادلات اقتصادی و فرهنگی خانواده را تحت تأثیر قرار دهد. تیراژ نسبتاً بالای این نشریّات، نشانگر آن است که گروهی از خانواده‌ها، به مطالب سرگرم‌کننده و کنکاشگر از پشت صحنه گروه‌های مرجع، گرایش دارند! چنان‌که کسب آخرین آگاهی‌ها درباره کالاهای جدید، به یکی از دغدغه‌های این خانواده‌ها، تبدیل شده‌است.

محصولات فرهنگی کمک‌آموزشی و کنکور، در 20 سال گذشته، مورد اقبال بوده‌اند و خانواده، این محصولات را در سبد کالاهای مورد نیاز خود، قرار داده‌است. اگر ازدحام جمعیّت در غرفه‌های عرضه این محصولات در نمایشگاه بین‌المللی کتاب و تبلیغات وسیع تلویزیونی توسّط بنگاه‌های مربوط را، شاخصی برای اقبال عمومی بدانیم، می‌توان حدس زد که هم‌اکنون، عرضه این محصولات، حالت تجاری یافته و خانواده ایرانی را متقاعد کرده‌است که بخش قابل توجّهی از درآمد خود را برای شرکت فرزندان در کلاس‌های آموزشی و کمک‌آموزشی و خرید محصولات مربوط، هزینه نماید.

جالب توجّه، آن است که خانواده، بر موفّقیّت فرزندانش در کنکور و زمینه‌های علمی خاصّ، اصرار می‌ورزد؛ امّا اصرار کمتری بر هماهنگی رشته تحصیلی فرزندان با مشاغل آینده آنان دارد! وجود مضیقه در بازار اشتغال، می‌تواند بخشی از این ناهماهنگی را توضیح دهد؛ چنان‌که مدرک‌گرایی ـ که نظام مدیریّتی کشور، به آن دامن زده ـ نیز، در این تحوّل، مؤثّر است. آنچه نظام اداری کشور به آن امتیاز می‌دهد، مدرک است؛ نه تناسب شغل با تخصّص! امّا می‌توان این نکته را هم دریافت که خانواده، مدارج تحصیلی اعضای خود را به منزله سرمایه اجتماعی و عاملی برای اعتبار و هویّت خویش، می‌داند و بخشی از این هزینه‌ها را برای احراز جایگاه اجتماعی صرف می‌کند.

مصرف رسانه‌های تصویری، البتّه، قابل مقایسه با رسانه‌های مکتوب نیست! تلویزیون که از دهه 50، در خانواده ایرانی، حضوری پررنگ یافته‌است، هنوز پرمصرف‌ترین رسانه‌ها است و بیشترین اوقات فراغت اعضای خانواده، در کنار آن سپری می‌شود. جمعیّتِ مخاطب برخی سریال‌های مذهبی و خانوادگی که به حدود 90 درصد هم می‌رسد، از تمایل خانواده ایرانی به پیگیری موضوعات خانوادگی و مذهبی، حکایت می‌کند.

جذّابیّت موضوعات خانوادگی برای مخاطب ایرانی، گاه به توسعه مشکلات خانواده، کمک کرده‌است؛ تولید بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌ها، به قصد بررسی مسائل خانواده ـ از جمله اختلافات خانوادگی و طلاق ـ گر چه با اهداف تربیتی انجام می‌شود، به دلیل آنکه این موضوعات را از حاشیه زندگی، به متن می‌آورد و پیوسته درباره آن سخن می‌گوید، آن را به یک روال عادی در زندگی خانوادگی و موضوعی پیش پا افتاده تبدیل می‌کند.

در سالیان اخیر، برخی خانواده‌ها، ماهواره و شبکه توزیع فیلم‌های خانگی را نیز، در جمع خود پذیرفته‌اند. شیوع استفاده از ماهواره‌ و فیلم‌های خارجی، نشان می‌دهد که این گروه از خانواده‌ها، رفته‌رفته مرجعیّت تولیدکنندگان آثار هنری غربی را می‌پذیرند و خواسته یا ناخواسته، ذهن خود را بر استانداردهای ارزشی و اخلاقی بیگانه می‌گشایند. این برنامه‌ها که در جمع اعضای خانواده مشاهده می‌شود، ممکن است زمینه بحث از تجربه‌ها و دغدغه‌های جنسی را، در محافل خانوادگی فراهم ‌نماید و این، خود به کاهش سطح حیا و تغییر در الگوی رفتار جنسی می‌انجامد.

اینترنت نیز، گر چه بیشتر رسانه‌ای فردی شناخته می‌شود، خانواده حضور آن را در فضای خانه برای دسترسی نوجوانان و جوانان، با توجیه استفاده‌های سرگرم‌کننده و علمی و اطّلاعاتی پذیرفته‌است؛ امّا استفاده رایج‌تر نوجوانان از این ابزار، تفریح و وب‌گردی و برقراری ارتباط مجازی در شبکه‌های اجتماعی و اتاق‌های چَت است. این نحوه استفاده، می‌تواند در تغییر اخلاق الگوی ارتباطات اجتماعی و جنسی آنان، مؤثّر باشد.

نکته دیگر، آن است که رسانه‌هایی چون اینترنت و تلفن همراه، به علنی‌شدن اطّلاعات عرصه خصوصی کمک کرده و سبب شده‌اند تا زمینه‌ای برای خود‌آگاهی جدید استفاده‌کنندگان ایجاد شود؛ برای مثال، شخصی را فرض‌کنید که دارای دغدغه‌های جنسی است؛ امّا به آن، مجال بروز نمی‌دهد؛ چنین شخصی، پس از ورود به فضای ارتباطات اینترنتی، به این نتیجه می‌رسد که این موضوع، خواسته افراد بسیاری است و می‌توان درباره آن، با دیگران بحث نمود و یارکشی کرد و به تصمیم رسید.

محافل و مجالس مذهبی نیز، در زمره موضوعات قابل مطالعه‌ جای می‌گیرد. مجالس مذهبی را از چند زاویه، می‌توان مطالعه‌کرد: گستره مجالس مذهبی، محتوای آنها، برگزارکنندگان، دعوت‌شدگان و شکل برگزاری. برگزاری مجالس مذهبی، پس از انقلاب اسلامی، شیوع روزافزونی یافته‌است و تمایل اعضای خانواده، به برگزاری و شرکت در این مجالس، نشان می‌دهد که مذهب و اهل‌بیت(ع) از جایگاهی ممتاز برخوردارند و می‌توان با محوریّت دین و احساسات مذهبی، امور مغفول را مورد توجّه قرار داد و احیا نمود.

در اینجا، این پرسش مطرح می‌شود که چگونه می‌توان برخی عملکرد‌های خانواده که روند دنیایی‌شدن را تداعی می‌کند و کثرت برگزاری این مجالس را با هم جمع کرد؟ به نظر می‌رسد این فراوانی، ناشی از مقاومت خانواده در برابر جریان دنیایی‌شدن، یا دستیابی به الگویی برای کنارآمدن با این پدیده باشد؛ خانواده‌ای که با فاصله‌گرفتن از برخی هنجارهای دینی در متن زندگی، به عذاب وجدان گرفتار شده، با اجرای این مناسک، با فطرت خود آشتی می‌کند و رابطه خود با دین را تحکیم و ابراز می‌نماید و خلأ حضور دین در تجربه مدرن‌شدگی را با حضور در این فضاهای معنوی، پُر می‌کند. از سوی دیگر، خانواده که به شدّت، نگران آینده فرزندان و تربیت آنان است، با ایجاد فضای معنوی و توسّل‌جستن به اهل‌بیت(ع)، از آنان مدد می‌جوید.

در مجالس مذهبی سنّتی، بیان احکام شرعی، بخش اصلی بود؛ امّا در سالیان اخیر، برگزاری این مجالس، بدون حضور روحانی و صرفاً با حضور مدّاحان، امری نسبتاً رایج شده‌است. در این مجالس، بیان احکام شرعی، حذف یا به حاشیه رانده شده و به جای آن، بر تحریک احساسات مذهبی و بیان ادعیه معروف و غیر معروف، تمرکز بیشتری می‌شود؛ به ویژه در جوامع شهری و صنعتی که ارتباطات خویشاوندی و محلّی رنگ باخته، این مجالس، کارکرد زیادی در برقراری این ارتباطات دارند و به جرئت می‌توان گفت که اگر عید نوروز و مجالس مذهبی خانوادگی نبود، بخش مهمّی از ارتباطات طایفه‌ای در جوامع شهری، از میان می‌رفت.

حضور کم‌رنگ روحانیان در مجالس خانگی، تا حدّی، ناشی از بر هم خوردن تناسب عرضه و تقاضا و کمبود مبلّغان توانمند حوزوی، به ویژه در میان خواهران است؛ امّا تحوّل در مجالس مذهبی و حرکت به سمت مدّاح‌محوری، تشکیل جلسات عرفانی و مولودی‌خوانی و حلقه‌های ذکر و معنویّت‌گرایی را، تا حدودی، می‌توان نشانگر تغییر تدریجی ذائقه انسان مدرن به سمت احساس‌گرایی دانست؛ چنان‌که تغییر ذائقه مذهبی در خانواده ایرانی، از دینِ شریعت‌مدار به دینِ معنویّت‌مدار نیز، می‌تواند بخشی از این تحوّلات را توضیح دهد. ویژگی‌های دین شریعت‌مدار، تأکید بر احکام شرعی و حلال و حرام است و با مطرح‌کردنِ بایدها و نبایدها، تکلیف و محدودیّت می‌سازد و خواستار تغییر در مناسبات خانوادگی و اجتماعی است. تغییر ذائقه برخی خانواده‌ها، به گونه‌ای است که آمادگی کمتری برای پذیرش دینِ شریعت‌مدار دارند و قرائتی از دین را می‌طلبند که در دنیای مدرن، ضمن آنکه به بازسازی روحی آنان می‌پردازد، محدودیّت‌ساز هم نباشد و این، قرائت عرفانی و معنوی از دین است که چنین ویژگی‌هایی دارد.

2ـ2. مصرف غیر فرهنگی: مصرف اقلام غیر فرهنگی نیز، در نیم‌قرن اخیر، دستخوش تحوّلات زیادی شده‌است. مهمّ‌ترین ویژگی‌ مصرف در عصر مدرنیته متأخّر ، آن است که از جنبه رفع احتیاج، به سمت مصرفِ فراغتی، یعنی مصرف برای پُرکردن اوقات فراغت، تغییر جهت داده‌است؛ به تعبیر دیگر، امروزه، بخش کمتری از درآمد خانواده، به مصرف امور ضروری می‌رسد و مصرف، خود به یک لذّت، ابزاری برای کسب هویّت و تشخّص اجتماعی، و به یک سرمایه اجتماعی برای خانواده، تبدیل شده‌است.

امروزه، بخش زیادی از درآمد خانواده ایرانی، صرف خریدهای پیش‌بینی‌نشده می‌شود. گسترش مراکز خرید در شهرها و استقبال گسترده خانواده از آنها و آمار اقلام خریداری‌شده از این مراکز، تأییدی بر افزایش خریدهای تصادفی است. از طرفی، آمارها نشان می‌دهد که بخشی مهمّی از ساعات فراغت اعضای خانواده، صرف پرسه‌زنی در خیابان‌ها و پاساژگردی‌ها می‌شود؛ بسیاری از پاساژگرد‌ها، اصلاً قصد خرید ندارند و به شکل تفریحی، مغازه‌ها را ورانداز و اجناس را زیر و رو می‌کنند؛ گر چه در این میان، اجناسی را هم خریداری می‌کنند. مرزهای سنّتی طبقاتی، در پاساژگردی‌ها نادیده گرفته می‌شود و تعداد قابل توجّهی از این افراد را، ساکنان جنوب شهر و طبقه‌های غیر مرفّه، تشکیل می‌دهند که بدون قصد خرید، به پرسه‌زنی می‌پردازند. برای آنان، پرسه‌زنی، زمینه‌ای برای ملاقات با دیگران، خواسته‌شدن، سپری‌کردن اوقات فراغت با دوستان و خویشان، و نوعی ورزش است.

اگر در گذشته، خانواده هنگام انتخاب یک کالا، تأکید بسیاری بر دوام آن داشت و تمایلی برای هدردادن سرمایه اقتصادی خود برای خرید کالاهای کم‌دوام نداشت، هم‌اکنون در خرید اشیای مصرفی، مانند کیف و کفش و لباس، کمتر به این ارزش پایبند است؛ بلکه تعویض‌پذیری اشیای مصرفی در فواصل زمانی کوتاه‌تر، به یک پیش‌فرض در هنگام خرید، تبدیل شده و افراد، علاقه‌ای به نگهداری پوشاک یا برخی اقلام مصرفی دیگر در مدّتی بیش از چند ماه، از خود نشان نمی‌دهند. بازار خرید کالاهای صوتی و تصویری و تلفن همراه نیز، نشان می‌دهد که خرید مدل‌های جدید این کالاها، تابعِ از کار افتادن اجناس فعلی نیست و خانواده، برای نوبه‌نو شدن هزینه می‌کند؛ در اینجا، خرید‌های پی‌درپی، نوع کالاهای خریداری‌شده و کیفیّت خرید، خود نوعی ابراز هویّت اجتماعی و عاملی تمایزبخش است.

مصرف غذایی خانواده نیز، در چند دهه اخیر، تحوّلات اساسی داشته‌است. در کنار این موضوع، باید به تغییر در مناسک غذایی نیز اشاره‌کرد؛ در گذشته، سفره، محلّ ملاقات اعضای خانواده بود و اصرار می‌شد تا تمام فرزندان، در کنار والدین، وعده‌های غذایی خود را صرف‌کنند و علایق مشترک خانواده، تفوّق والدین، روحیّه جمع‌گرایی، احساس عاطفه و خاطره جمعی، در سفره متجلّی می‌شد. امروزه، اقتضائات محیط کار و روند فردگرایی، احتمال کمتری برای هم‌سفرگی تمام اعضا فراهم می‌کند. روند گسترش سالن‌های غذاخوری و غذاهای آماده، هم نتیجه تغییر ذائقه غذایی خانواده ایرانی است و هم، مؤثّر بر این روند. در عین حال، برخی خانواده‌ها با حضور در سالن‌های غذاخوری، تمایل خود را به سپری‌کردن ساعات فراغت در جمع خانوادگی، در فضایی جدید، نشان می‌دهند.

ایجاد سفره‌خانه‌های سنّتی در برخی سالن‌ها، گر چه در یک نگاه، به معنای علاقه‌مندی برخی خانواده‌ها به پاسداشت سنّت‌های ایرانی و یاد‌آوری خاطرات شیرین گذشته است، از زاویه ‌دیگر، نمایانگر بیرون‌رفتنِ قطعی این سبک غذایی و این سبک سفره‌نشینی از برنامه متداول این گروه از خانواده‌ها است.

تغییر الگوی سبک غذایی، موجب تغییر الگوی بیماری‌ها شده‌است؛ در گذشته، عامل بیشتر بیماری‌ها، عفونت بود و هم‌اکنون، بیماری‌های قلبی، سرطان، سکته مغزی و دیابت، شایع‌ترند که این امر، مربوط به الگوی غذایی نامناسب و عدم تحرّک جسمی است.
3ـ2. توجّه به بدن: اعضای خانواده، چه تصویری از بدن دارند و برای مدیریّت آن، چه اقداماتی انجام می‌دهند؟ اقداماتی که اعضای خانواده برای تناسب اندام، زیبایی و جلوه بدن انجام می‌دهند، در نگاه نخست، موضوعی فردی و غیر خانوادگی به حساب می‌آید؛ امّا واردشدن هزینه این اقدامات به سبد اقتصادی خانواده، می‌تواند نشانگر این واقعیّت باشد که هزینه‌کرد برای این امور، در جمع خانوادگی به تفاهم می‌رسد.

آمار جرّاحی‌های زیبایی، در ایران، بالا است؛ مصرف موادّ آرایشی و بهداشتی و مکمّل‌های ورزشی نیز، در حدود یک میلیارد دلار در سال است! استفاده از این اقلام، رفته‌رفته از انحصار زنان خارج می‌شود و مردان نیز، به سمت استفاده از برخی اقلام آرایشی، روی می‌آورند. مصرف زیورآلات طلا نیز، در ایران در مقایسه با کشورهای دیگر، قابل توجّه است. به این موضوع، باید وضعیّت خاصّ پوشش و مدگرایی در ایران را نیز، افزود تا پازل‌های اصلی بحث از مدیریّت بدن تکمیل‌گردد. این امور در کشور ما، بخشی از روند کسب هویّت و موضوعی برای رقابت، به ویژه در میان زنان و دختران است؛ به عبارت دیگر، وضعیّت پوشش و آرایش زنان، بیش از آنکه دارای دلالت‌های جنسی به معنای جلب توجّه جنسی مردان باشد، نوعی رقابت زنانه برای کسب هویّت و پِرِستیژ اجتماعی است و خانواده با انتخاب نوع پوشش، سرمایه اجتماعی خود را در پیوند با دیگران، افزایش می‌دهد و مقبولیّت اجتماعی کسب می‌کند.

پُراهمیت شدن موضوع بدن و کسب هویّت با سبک‌های مختلفِ ناظر به بدن، ممکن است توسّط بیگانگان مدیریّت شود؛ امّا به این معنا نیست که کنشگران، به این موضوع التفات دارند و آن را با اراده‌ای سیاسی برمی‌گزینند. البتّه، انتخاب پوشش توسّط زنان و مردان، گاه می‌تواند نمایانگر هویّت مقاومت در برابر شکل مقبول پوششی باشد که از تربیون‌های رسمی نظام، ترویج می‌شود؛ در اینجا، افراد و اعضای خانواده، با انتخاب پوشش‌های متفاوت، آزادی انتخاب خود و کنارزدن قرائت‌های رسمی را اعلام می‌کنند؛ این مقاومت نیز، نباید در قالب‌های سیاسی، به معنای مخالفت با نظام، تلقّی شود؛ بلکه منظور، مقاومت فرهنگی در برابر تسلّط‌یافتنِ یک قرائت رسمی فرهنگی است و به تعبیر دیگر، سازِ مخالف زدن، نوعی خودنمایی محسوب می‌شود.

توجّه به نکته فوق، از دو جهت، مهمّ است: اوّل، نشان می‌دهد که گریز از حجاب شرعی، نه ضرورتاً به معنای عدم اعتقاد به حجاب است و نه از سرِ ناسازگاری با دین انجام می‌شود؛ بلکه به دلیل آنکه پوشش‌های خاصّ، گونه‌ای مد و ابزار کسب پِرِستیژ است، مقبولیّت می‌یابد؛ به گونه‌ای که اگر حجاب هم چنین خاصّیّتی داشت، انتخاب می‌شد. از این رو، دیدن زنان با پوشش‌های نامناسب در اتوبوس‌ها و قطارهای شهری که مشغول خواندن اذکار، ادعیه و قرآن هستند؛ یا در ایستگاه‌های بین راهی به اقامه نماز می‌پردازند، بسیار رایج است. دوم، این نکته را گوشزد می‌کند که نظام اسلامی، در ترویج حجاب نباید از روش‌های کلیشه‌ای که انگیزه‌های مقاومت را دامن می‌زند، استفاده‌کند؛ بلکه باید روش‌های غیر مستقیم و زبان هنر را به‌کارگیرد و با حمایت‌های پشت صحنه، گروه‌های مردمی را در این مهمّ، فعّال نماید.

4ـ2. ازدواج و تشکیل خانواده: نخستین تغییر قابل ملاحظه، مربوط به انگیزه ازدواج در جوانان است. آمارها نشان می‌دهد که از سال 1375 تا 1385، میزان دخترانِ ازدواج‌نکرده دارای تحصیلات عالی، از 5 درصد به 16 درصد رسیده‌است. به علاوه، آمارها نشانگر افزایش نامتوازن سنّ ازدواج در دختران و پسران است؛ به گونه‌ای که از دهه 40 تا دهه 80، سنّ ازدواج پسران، 0.9(نُه‌دهم) سال و سنّ ازدواج دختران، نزدیک به 5 سال رشد داشته‌است.

روند فردگرایی ، تشریفات پُرهزینه ازدواج، در دسترس بودنِ تأمین نیازهای جنسی از راه‌های دیگر، ضرورت دستیابی به اشتغال پایدار و موانعی چون تحصیلات، به افزایش سنّ ازدواج یا عدم اقدام به تشکیل خانواده انجامیده و گروهی از دختران را از ازدواج، محروم کرده‌است.

تجرّد زیستی جوانان، پدیده دیگری است که به ویژه در کلان‌شهرها، گسترش زیادی یافته‌است. بیشترِ این جوانان را، دانشجویان شهرستانی تشکیل می‌دهند؛ امّا هم‌اکنون، تک‌زیستی، به ویژه برای زنانِ تنها ـ که به دلیل طلاق، فوت همسر یا از بین رفتن فرصت ازدواج، تنها شده‌اند ـ پدیده‌ای عجیب نیست. البتّه، پدیده تک‌زیستی می‌تواند نشانه‌ای از شیوع فردگرایی، شکاف نسلی و ناسازگاری فرزندان با والدین باشد. برخی کارشناسان معتقدند که تخصّصی‌شدن کار و زندگی در ایران، به جدایی بیشتر جوانان از خانواده‌ها می‌انجامد که خود، منشأ تمایزیافتگی بین نسلی خواهدشد ؛ چنان‌که برخی معتقدند استقلال اقتصادی زنان، بر استقلال آنان در عرصه‌های دیگر زندگی هم، بی‌تأثیر نیست. البتّه، گاهی دسترسی به محیطی امن برای برقراری ازدواج‌های غیر رسمی (ازدواج مجدّد یا ازدواج موقّت)، در انتخاب خانه‌های مستقلّ، مؤثّر بوده‌است.

شیوه انتخاب همسر نیز، در سده اخیر در ایران، تحوّلات زیادی داشته‌است. هم‌اکنون وارد مرحله‌ای می‌شویم که دختران و پسران، انتظار مداخله والدین را ندارند و نقش تصمیم‌گیرنده یا هدایتی والدین، به نقش حمایتی تقلیل می‌یابد. جالب اینجاست که جوانان، هر چند آمادگی کمتری برای مداخله والدین دارند، بر خلاف کشورهای غربی، همچنان حمایت‌های اقتصادی آنان را حقّ خود می‌دانند.

موضوع قابل بحث دیگر، فاصله میان ازدواج و فرزندآوری است که در سالیان اخیر، رشد چشمگیری داشته‌است و زوجین، تمایل بیشتری برای طولانی‌کردن زمان فراغت و تداوم روابط عاشقانه خود، و فرار از مشکلات اقتصادی و دست‌وپاگیری فرزند، نشان می‌دهند. شیوع روند فردگرایی و توجّه به خود، ادامه تحصیل و اشتغال زنان، و عدم دسترسی به شغل مطمئنّ، از عواملی است که می‌تواند این فاصله را توضیح‌دهد.

بُعد خانواده به معنای شمار افراد خانواده نیز، در دو دهه اخیر، تحوّل یافته‌است. هم‌اکنون، متوسّط بُعد خانواده در ایران، 4.3 (چهار و سه دهم) و در شهر تهران، 3.4 (سه و چهار دهم) است که نسبت به دو دهه قبل، کاهش نشان می‌دهد. تبلیغات رسانه‌ای ـ که برای زندگی بهتر، فرزند کمتر را پیشنهاد می‌کند ـ و شیوع فردگرایی و توسعه سیاست‌های رفاهی ـ که نیاز به فرزندآوری برای زمان سالمندی و روز مبادا را، فاقد توجیه نموده ـ در این روند، مؤثّر بوده‌است. از سوی دیگر، تعداد فرزندان و فاصله ازدواج تا فرزندآوری، به عنوان ابزاری برای کسب هویّت اجتماعی تبدیل شده و خانواده‌های پُرفرزند، در ارتباطات اجتماعی، احساس حقارت می‌کنند؛ از این رو، بسیاری از خانواده‌ها، با وجود تمایل به فرزندآوری و برخورداری از امکانات مالی لازم، تحت همین فشار اجتماعی، از این عمل صرف‌نظر می‌کنند.

از عواملی که بدون شکّ، به کاهش تمایل به فرزندآوری انجامیده، پُرهزینه بودنِ فرزند است. در خانواده‌های فرزندسالار، هزینه بیشتری برای پاسخ به تمایلات فرزند صرف می‌شود و بالارفتن سنّ ازدواج و عدم دسترسی به اشتغال، به طولانی‌تر شدنِ زمان حمایت از فرزندان می‌انجامد. به نظر می‌رسد سیاست حمایتی دولت از فرزندآوری، که در قالب واریز مبلغی به صندوق ذخیره برای زمان ازدواج آنان، منظور شده، به دلیل تغییر ذائقه عمومی، تأثیرات شگرفی بر موضوع نداشته‌باشد.

5ـ2. نقش‌ها و ارتباطات خانوادگی: الگوی تقسیم نقش‌ها و ارتباطات خانوادگی، از دیگر محور‌هایی است که تغییرات محسوسی را شاهد بوده‌است. نان‌آوری که مسئولیّت انحصاری مرد به حساب می‌آمد، در سالیان اخیر و با رواج اشتغال زنان، به مسئولیّت مشترک تبدیل می‌شود و برخی مردان، همسرانی را برمی‌گزینند که تأمین بخشی از هزینه‌های زندگی را مسئولیّت خود بدانند؛ این مردان پس از ازدواج نیز، همسرانشان را برای سهیم‌شدن در مخارج زندگی، تحت فشار می‌گذارند. در نقطه مقابل، زنان نیز کمتر از گذشته، آمادگی پذیرش نقش سرپرستی مرد را دارند و در تصمیم‌گیری‌ها، الگوی مشارکتی را مطالبه می‌کنند.

رابطه طولی والدین و فرزندان نیز، دستخوش تغییرات زیادی شده و فرزندان، آمادگی کمتری برای پذیرش نظر والدین خود دارند. خانواده ایرانی، تا تبدیل‌شدن به خانواده‌ اروپایی ـ که در آن، والدین و فرزندان، جایگاهی برابر یافته‌اند و منصب هدایتگری پدر و مادر، به مشاوره صِرف تبدیل شده ـ فاصله زیادی دارد؛ امّا روند تحوّلات، چنین آینده‌ای را برای خانواده ایرانی ترسیم می‌کند؛ این ادّعا، آن‌گاه تأیید می‌شود که مشاهده‌کنیم نهادها و کارشناسان تربیت و مشاوره، در زیر لعابی از شعارهای اسلامی، به ترویج الگوی دموکراسی در خانواده و حمایت از فردگرایی می‌پردازند و الگوی مدیریّتِ مبتنی بر اقتدار را، به منزله گونه‌ای دیکتاتوری، به تصویر می‌کشند! در اینجا، الگوی ارتباطی بزرگداشت و حرمت‌گزاری نسبت به والدین و دلسوزی و رحمت به فرزندان که مورد تأکید اسلام است ، به الگوی ارتباطی اکرام و محبّت از سوی والدین در برابر محبّت از سوی فرزندان، تغییر یافته‌است و والدین، حرمت گذشته را به عنوان ابزاری برای اِعمال خواسته‌ها و مقاصدِ هدایتگرانه خود، در اختیار ندارند.

6ـ2. روابط زناشویی: سلامت جنسی، از عوامل استحکام خانواده و در نقطه مقابل، نارضایتی جنسی، یکی از مسائل خانواده در جهان و در ایران است. ناسازگاری زناشویی، رابطه جنسی خارج از خانواده، همسرآزاری، نابسامانی در تربیت فرزندان، و اعتیاد، از پیامدهای نارضایتی جنسی است. در نقطه مقابل، تحقیقات نشان داده که رضایتمندی جنسی، رابطه معناداری با کاهش حملات قلبی در مردان دارد و رضایت جنسی زنان، سبب کاهش بروز سردردهای میگرنی و علائم سندرُم پیش از قاعدگی می‌شود.

التهابات جنسی در خانواده ایرانی، عوامل متعدّدی دارد؛ امّا باید به جوانی جمعیّت نیز، به عنوان یکی از این عوامل، توجّه نمود ؛ جوانی جمعیّت، سبب می‌شود که مسائل این گروه، به مسئله جامعه تبدیل شود و دغدغه خانواده را نیز، به خود معطوف نماید.

از آنجا که بحث از مسائل جنسی در خانواده ایرانی، چندان مقبول نیست، بسیاری از مشکلات جنسی خانواده، سر به مُهر می‌ماند؛ یا در شکل‌های دیگری، خود را نشان می‌دهد. ضعف مهارت‌های جنسی زوجین و افزایش محرّک‌های جنسی در جامعه از یک سو، و فقدان سیاست جنسی مشخّص در مدیریّت نظام از سوی دیگر، عواملی هستند که روابط جنسی خانواده را پُرالتهاب ساخته‌اند.

7ـ2. فضای کالبدی: معماری و فضای خانه نیز، از موضوعات قابل بررسی است. فضا‌های کم‌اتاق و عریان، ویژگی‌ خانه‌های جدید است. ضعف معماران ایرانی در کپی‌برداری‌های ناشیانه از معماری غربی را نباید نادیده‌گرفت؛ امّا این پدیده، تا حدود زیادی، محصول شهرنشینی و گران‌شدن قیمت زمین و مسکن نیز هست. خانواده ایرانی، با بازکردن فضای خانه و برداشتن تیغه‌ها، در مقابل کوچک‌شدنِ خانه مقاومت می‌کند؛ در عین حال، تغییر فضای خانه، حتّی خانه‌های بزرگ، هم می‌تواند نشانگر آن باشد که خانواده، از برخی ارزش‌های خود، مانند حفظ حریم، عدول نموده‌است و هم خود، عاملی برای نادیده‌گرفتن مرزهای ارتباطی است.

کوچک‌شدن خانه، بیش از هر کس، زنان را تحت فشار قرار می‌دهد؛ عکس‌العمل تنگ‌شدن فضای خانه را، در تمایل به خروج از خانه و حضور در فضاهای عمومی، می‌توان دید. گسترش آپارتمان‌نشینی هم، پیامدهای خاصّی، به ویژه برای زنان، داشته‌است؛ زنان آپارتمان‌نشین که احساس می‌کنند در فضای بسته خانه و در بیرون از خانه، پوست و موی آنان، آفتاب را تجربه نمی‌کند، تصویر منفی‌تری از حجاب دارند.

3. خانواده در یک نمای کلّی، حال و آینده
امروزه، با الگو‌های متعدّد و تکثیر‌پذیری از سبک زندگی در خانواده‌های ایرانی مواجهیم؛ امّا در مجموع، می‌توان روند دنیایی‌شدن را در تحوّلات خانواده مشاهده‌کرد؛ به گونه‌ای که انتخاب سبک زندگی متدیّنانه نیز، پُرهزینه‌تر می‌شود. دین در شکل‌گیری نظام معنایی خانواده در ایران، نقش مهمّی داشته؛ امّا هم‌اکنون، روند عرفی‌شدن در این نظام معنایی، شدّت گرفته و منابع معنادهنده به کنش‌های خانواده، در حال تکثّر است. از مهمّ‌ترین نشانه‌های دنیایی‌شدن، آن است که مفهوم دینیِ کمال، جای خود را به مفهوم دنیاییِ موفّقیّت ـ یعنی دستیابی به آنچه وفق مراد است ـ می‌دهد و عملکرد اعضای خانواده و اعتبارات خانوادگی، بر اساس دستیابی به هواهای دنیوی، مورد قضاوت و ارزشیابی قرار می‌گیرد.

تعدّد الگوهای سبک زندگی و منابع معنابخش، کم‌کم سبب ظهور نظام‌ها و هنجارهای اخلاقی متعدّد در خانواده‌های ایرانی می‌شود؛ چنانچه در یک گروه از خانواده‌ها، حفظ حریم با نامحرم در گفت‌وگوها و مراوده‌ها، هنجار اخلاقی است و در گروهی دیگر، همین موضوع، ضدّ ارزش به حساب می‌آید. با این حال، می‌توان اذعان نمود که هم‌اکنون، بسیاری از ارزش‌های اساسی خانواده، همچون حلال‌زادگی، احترام به بزرگ‌ترها، حمایت از فرزندان و مراقبت از سالمندان، مقبولیّت عمومی دارند؛ هر چند در مقام عمل، کاملاً مورد التزام قرار نگیرند. برخی ارزش‌های مهمّ نیز، کم و بیش، در معرض تغییر قرار گرفته‌اند؛ برای مثال، در برخی خانواده‌ها، توجّه به حقّ الله در ارتباطات خانوادگی و اجتماعی (مثلاً ارتباط نامشروع) رنگ می‌بازد و بر جنبه حقّ الناسی آن (نارضایتی طرف مقابل) تأکید بیشتری می‌شود! قرائن نشان می‌دهد که روند تغییر ارزش‌های اساسی خانواده، در آینده نیز، ادامه خواهدیافت؛ با این حال، به نظر می‌رسد برخی خانواده‌ها در فضای جدید، به درک والاتری از ارزش‌های اخلاقی و مناسبات خانوادگی، دست می‌یابند و به اهمیت رعایت این ارزش‌ها در خانواده، بیشتر پی می‌برند و بر حفظ هوشمندانه آن، بیشتر اصرار می‌ورزند.

نکته قابل اهمیت در بررسی وضعیّت خانواده کنونی، توجّه به سرعت تغییرات است. بالابودن سرعت انتقال ارزش‌های جدید، در حدّی است که گمان می‌رود ارزش‌های اجتماعی، بازتاب نمی‌یابند؛ به این معنا که نسل گذشته، این فرصت را ندارد که ارزش‌های مورد نظر خود را به نسل آینده منتقل‌کند؛ از این رو، هر نسل، ارزش‌های خود را تولید می‌کند. این ادّعا، گر چه مبالغه‌آمیز به نظر‌ می‌رسد، می‌تواند تا حدودی، واقعیّت شکاف نسلی را نشان دهد.

اگر بخواهیم به ویژگی‌های اساسی خانواده در عصر کنونی اشاره‌کنیم، باید از رسانه‌ای‌شدن، مصرفی‌شدن، فردی‌شدن و چهل‌تکه‌شدن نام ببریم؛ پیش‌تر با رسانه‌ای‌شدن و مصرفی‌شدنِ خانواده آشنا شدیم؛ امّا تحوّل خانواده به سمتِ فردی‌شدن، به این واقعیّت اشاره دارد که در گذشته، خانواده، جمع‌گرا بود و ضوابط اجتماعی و ارزش‌های گروهی، انتخاب‌ها و فعّالیّت‌ها را هدایت می‌کرد؛ حیثیّت خانوادگی، به حدّی ارزشمند بود که افراد به خاطر حفظ خانواده و آبروی همسر، اسرار خانواده را حفظ می‌کردند و به خاطر خانواده، از منافع شخصی خود می‌گذشتند. اکنون، روند تحوّلات خانواده، به سمتی است که اعتبار خانواده در خدمت درخواست‌های فرد و غالباً فرزند، خرج ‌شود و زندگی خانوادگی، تا زمانی تحمّل‌گردد که در خدمت خواسته‌های فردی باشد. رشد فردگرایی در عصر جدید ـ که مرهون تنوّع راه‌های پیشِ رو و توانایی انتخاب‌های متعدّد است ـ ساختار خانواده ایرانی و الگوی تفکیک نقش‌ها را بیش از پیش، متحوّل و انعطاف‌پذیر خواهدساخت و مشاوران خانواده، روان‌شناسان و کارشناسان علوم انسانی مدرن، در جایگاه مراجع تربیتی، نه تنها خانواده را برای پذیرش این تحوّلات، آماده می‌سازند؛ بلکه با عقلانیّت‌بخشیدن به تحوّلات، روند آن را تسریع می‌نمایند.

هویّت چهل‌تکه یا مختلط، تعبیری است که برخی نویسندگان، برای بیان ویژگی فرد و خانواده در عصر جهانی‌شدن، به کار برده‌اند. سبک زندگی فرامدرن که مشخّصه آن، تلفیق عناصر فرهنگی متعلّق به جهان‌های مختلف است، چهل‌تکه‌شدن را تبیین می‌کند. برای نمونه، خانواده ایرانی، عناصری از فرهنگ مدرن و فرهنگ دینی خود را، بدون آنکه احساس تضادّ کند، با هم ترکیب می‌کند و هویّتی جدید و سیّال می‌آفریند. خانواده‌هایی که ماهواره را با مسجد ترکیب‌کرده‌اند؛ زنانی که نماز و بدحجابی را در هم آمیخته‌اند؛ جوانانی که با دختران نامحرم، به روش‌های دوستانه و فریبنده، در موضوعات دینی چَت می‌کنند، چهل‌تکه‌بودنِ هویّت را نشان می‌دهند.

آیا تحوّلات خانواده، نتیجه تحوّل در ساختار‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جامعه مدرن و جریان مدیریّت‌شده توسّط نظام سرمایه‌داری است؛ یا آنکه خانواده، در فضایی کاملاً آزاد و در بازاری که همه مدّعیان، متاع خود را در معرض گذاشته‌اند، کالای مورد نظر خود را برمی‌گزیند؟ صاحب‌نظران مکتبِ فرانکفورت، با تأکید بر جریان یک‌طرفه اطّلاعات، نظم جدید جهانی و امپریالیسم فرهنگی، تصویری منفعل از گروه‌ها و افراد ارائه می‌دهند که صرفاً پذیرای مفاهیم و معانی تولیدشده توسّط جریان مسلّط‌اند. در نقطه مقابل، صاحب‌نظران مطالعات فرهنگی که بر سبک زندگی تمرکز کرده‌اند، هم‌زمان، بر دو عنصر اقتضائات ساختاری و عاملیّت کنشگران (انتخاب آزاد) تأکید می‌کنند و معتقدند که مخاطبِ منفعل، وجود ندارد؛ بلکه آنها پیوسته، معانی جدیدی تولید می‌کنند.

از نگاه آنان، ساختارها اقتضائاتی می‌آفرینند که حرکت بر خلاف آن را، برای افراد و گروه‌ها، پُرهزینه می‌سازد؛ امّا گروه‌ها و افراد هم، چندان دست‌بسته و منفعل عمل نمی‌کنند؛ بلکه بر اساس نظام معنایی خود، رسانه‌ها و عوامل بیرونی را تفسیر می‌کنند و عناصری از خود، بر آن می‌افزایند؛ یا عناصری را جابه‌جا می‌کنند. این نکته، برای توجّه به مقاومت خانواده در برابر جریان مسلّط فرهنگی در عصر جهانی‌شدن، بسیار مفید است و می‌تواند کلید فهم بسیاری از کنش‌های خانواده ایرانی در شرایط جدید نیز باشد.

با این حال، نباید از این موضوع غفلت‌کرد که خانواده، نتوانسته در برابر روند جهانی‌شدن، به گونه‌ای مقاومت‌کند که بر جریان کلّی و اقتضائات این روند، پیروز شود؛ بلکه در این روند، نظام معنایی و ارزش‌های خانواده، تا حدودی متحوّل شده و خانواده، عناصری از سبک زندگی خود را با عناصر وارداتی ترکیب کرده‌است؛ بنابراین، توجّه به عنصر انتخاب در کنش‌های خانواده‌ها، نباید ما را از یک‌طرفه‌بودنِ روند تحوّلات جهانی، غافل نماید. به تعبیری دیگر، نظام سرمایه‌داری، اگر تمامی پیام‌ها و دلالت‌های مورد نظر خود را به خانواده تحمیل‌کند، کاملاً به مقصود رسیده و اگر با مقاومت موضعی خانواده، مواجه شود ـ که نتیجه آن، جذب عناصری از فرهنگ جهانی و ترکیب آن با عناصری از فرهنگ خودی است ـ به بخش زیادی از مقصود خود، یعنی شکل‌دهی هویّت مختلط، دست یافته‌است.

تکثّر سبک‌های زندگی در میان خانواده و همچنین در بین اعضای یک خانواده، که همراه با شکاف یا گسست نسلی است، مسائلی را پیش روی خانواده در ایران نهاده که در گذشته، کمتر شاهد آن بودیم و آن، درهم‌ریختنِ مرزهای طبقاتی و مذهبی در ازدواج‌ها است. در گذشته، اغلب ازدواج‌ها، در میان اعضای یک طبقه، با ویژگی‌های اقتصادی و پایگاه‌های اجتماعی نزدیک به هم، و در میان خانواده‌های همسان از نظر مذهبی، انجام می‌شد؛ امّا هم‌اکنون، با جوانانی مواجهیم که اختلافات اساسی با دیدگاه‌های والدین دارند و انتخاب‌های آنان را نمی‌پذیرند؛ با افرادی غیر متناسب از نظر اجتماعی و اقتصادی، وصلت می‌کنند؛ یا حتّی مایل‌اند با کسانی ازدواج‌کنند که به ارزش‌های مذهبی آنان، التزامی ندارند!

تکثّر سبک‌های زندگی در آینده، پیامدهایی را در رابطه میان خانواده و دین، بر جای خواهدگذاشت. گسترش تفاسیر متعدّد از متون دینی، افزایش افرادی که بر اساس موازین و عقلانیّت مدرن، فتوا صادر می‌کنند و توسعه برداشت‌های عرفانی و غیر شریعتی از دین، پاسخ به بخشی از نیاز خانواده‌ای است که برای جمع‌کردن میان دین‌داری و سبک زندگی جدید، متحوّل شده‌است. از سوی دیگر، پیش‌بینی‌ می‌شود با ادامه روند موجود، در آینده، با افزایش رویکرد نسل جوان به ادیان غیر شریعتی، از جمله بودیسم و مسیحیّت، مواجه شویم.

با این وجود، در آینده، گروهی از خانواده‌ها، نه تنها بر حفظ هویّت دینی خود، اصرار خواهندکرد؛ بلکه با تقویت هویّت مقاومت، عناصری از دین را که می‌تواند آنان را در عصر فتنه‌ها محافظت نماید، تقویت می‌کنند؛ خانواده‌های هم‌سبک خود را شناسایی می‌کنند و گروه تشکیل می‌دهند؛ ارتباطات خود را منسجم‌تر می‌کنند و به منزله کانونی از قدرت، در تعاملات اجتماعی، نقش‌آفرینی می‌کنند و برخی از خواسته‌های خود را در عرصه‌های فرهنگی، قانونی و اجتماعی، به ظهور می‌رسانند و حتّی در عرصه بین‌المللی، در پیوند با گروه‌های مشابه، کانون‌های مقاومت فعّال، تشکیل می‌دهند.

مسئله دیگر، رابطه تکثّر سبک‌های زندگی با انسجام اجتماعی است؛ آیا این تکثّر، انسجام اجتماعی را به مبارزه می‌طلبد؟ تکثّر الگوهای هنجاری، می‌تواند تهدیدی برای نظم و هم‌بستگی کلّی جامعه، تلقّی شود. در جامعه ایران که بر حفظ اصول مشترک سنّتی و دینی تأکید می‌شود ـ این تکثّر، قطعاً جامعه را با اختلالاتی در یکپارچگی اجتماعی مواجه می‌سازد؛ امّا در جوامعی چون آمریکا ـ که فقدان الگوی هنجاری یکسان و مسلّط، تهدیدی برای کلّ، به حساب نمی‌آید ـ منسجم‌شدن افراد در قالب گروه‌های سبک زندگی، نوعی سازوکارِ یکپارچگی از راه پذیرش تکثّر است؛ به تعبیر دیگر، گروه‌های مختلف، به این وجه اشتراک می‌رسند که در سبک‌های زندگی، با یکدیگر متفاوت‌اند و بدین لحاظ، باید یکدیگر را تحمّل‌کنند تا انسجام اجتماعی، آسیب نبیند.

به عقیده «اولف هانرز»، این خصلت جهان‌وطنانه، عبارت از نگرش مثبت نسبت به تنوّع و تمایل به قرارگرفتن در کنار «غیر» است. اگر جامعه ایرانی به چنین شرایطی برسد، گروه‌های سبک زندگی مختلف نیز، به همین توافق خواهندرسید و البتّه، در چنین وضعیّتی، امر به معروف و نهی از منکر، خود، از عوامل اختلال اجتماعی به حساب می‌آید! اگر بخواهیم تصویری از این وضعیّت را در متون دینی نشان دهیم، می‌توانیم به حدیثی از پیامبر اکرم(ص) اشاره‌کنیم که برای امّت اسلام، سه وضعیّت نامیمون را پیش‌بینی کرده‌اند: مرحله اوّل، ترک امر به معروف و نهی از منکر، در روابط اجتماعی؛ مرحله دوم، امر به منکر و نهی از معروف؛ و مرحله سوم، زمانی است که بر اثر تغییرات ارزشی، منکر به معروف و معروف به منکر، بدل شده‌است. خانواده متکثّر آینده، در حقیقت، مصداقی از مرحله سوم در کلام پیامبر اکرم است که در آن، فردگرایی و تکثّر و تساهل نسبت به ارزش‌ها، از اصول مشترک زیست جمعی، به حساب می‌آید.

تحوّلات خانواده ایرانی را، باید با توجّه به دو مؤلّفه «تغییرات خانواده در مقیاس جهانی» و «ویژگی‌های خانواده ایرانی» تحلیل نمود. برخی از این ویژگی‌ها، سبب تفاوت در سرعت تحوّلات، و برخی نیز، سبب تفاوت در روند تحوّلات در ایران است. در اینجا، توجّه به چند ویژگی، لازم به نظر می‌رسد:

اوّل. خانواده ایرانی، بسیار آرمان‌گرا است. از آرمان‌گرایی بدون ملاحظه مقدورات، به آرمان‌زدگی تعبیر می‌کنیم؛ فاصله آرمان‌ها و امکانات در جامعه ایرانی، به نارضایتی از وضع موجود می‌انجامد و جامعه همواره، تشنه تغییر و تحوّل و همواره، منتقد وضع موجود است. از این رو، فرهنگ نقد در جامعه ما، بسیار قوی است و در هر کوی و برزن، می‌توان افرادی را دید که در فرصت‌های فراغتی و در ضمن کار، در حال تغییر کابینه و محاکمه مسئولان محلّی و ملّی هستند! همیشه، از قیمت‌ها گلایه می‌کنند؛ همیشه، به زندگی نِق می‌زنند و نسبت به همه، مطالبه‌گرند! این فرهنگ، خود، زمینه نارضایتی از زندگی خانوادگی، کنار نیامدن با مشکلات و افزایش نابسامانی‌ها است. در سالیان اخیر، کارشناسان تربیتی در رسانه ملّی نیز، با مطرح‌کردن الگوهای آرمانی از روابط زناشویی، بدون درنظرگرفتن واقعیّت‌های زندگی، به این نارضایتی، دامن زده‌اند.

دوم. در برخی جوامع مانند آمریکا، پیوستگی اجتماعی، کم است و هر کس یا هر گروه، بدون نیاز به ملاحظه دیگران، سبک زندگی خود را برمی‌گزیند؛ امّا پیوستگی اجتماعی در ایران، بسیار قوی است. اگر پیوستگی اجتماعی، در برخی کشورها مانند عراق و یمن، با قبیله و طایفه تعریف می‌شود، در کشورهایی مانند ایران، خانواده، محور پیوستگی اجتماعی است؛ افراد، به آبرو و حیثیّت خانوادگی خود، اهمیت بیشتری می‌دهند و بسیاری از اجتماعات، از جمله مراسم مذهبی، با محوریّت خانواده و در جمع خانوادگی شکل می‌گیرد. رقابت‌ها و هم‌چشمی‌های خانوادگی در ایران، قوی است و بسیاری از امور، از جمله اشتغال و تحصیل دختران و پسران، برای خانواده، سرمایه اجتماعی به حساب می‌آید. سرعت تحوّلات در چنین جوامعی، بالاتر از جوامعی با پیوستگی اجتماعیِ کم است و می‌توان بر اساس این ویژگی، سرعت برخی تحوّلات در خانواده ایرانی را توضیح داد.

سوم. احساسات و عواطف در خانواده ایرانی، به حدّی است که ارزش‌های دیگر، مانند رعایت قواعد ارتباط اجتماعی، نظم و سلسله‌مراتب را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در خانواده ژاپنی، احساسات مادرانه و دوستانه، سبب نمی‌شود که نظم اجتماعی و مقوله نظارت و هدایت، آسیب ببیند؛ امّا والدین ایرانی، بسیاری از ارزش‌ها را به نفع منافع و خشنودی فرزندان، نادیده می‌گیرند! از این رو، فرزندان ایرانی در فضای احساسی خانواده، منظّم و منضبط، بار نمی‌آیند؛ صلابت و استواریِ شخصیّت نمی‌یابند؛ نمی‌توانند ارزش‌های نسل گذشته را به درستی، درونی‌سازی کنند و در آینده نیز، به نظم و قوانین اجتماعی، چندان وقعی نمی‌نهند و در برابر تحوّلات ارزشی، آسیب‌پذیرتر جلوه می‌کنند.

چهارم. خانواده در ایران، با فشار مضاعف، مواجه است. در کشورهای دیگر ـ که نظام سیاسی، بر گسترش سبکی خاصّ از زندگی، اصرار ندارد ـ خانواده تحت تأثیر جریان مسلّط جهانی ـ که در صدد گسترش سبک‌های زندگی متناسب با منافع نظام سرمایه‌داری است ـ قرار دارد؛ امّا در کشور ما، خانواده هم‌زمان، با دو جریان رقیب، مواجه می‌شود که هر یک، در صدد جذب خانواده به پارادایمِ خویش است. این مواجهه، اگر عالمانه مدیریّت شود، زمینه‌ای فراهم می‌سازد تا خانواده، با تصویری صحیح از ارزش‌های دینی و بومی خود، به مقاومتِ فعّال دست یابد و بر حفظ ارزش‌های اصیل خود، پای فشارد و به حالت تسلیم و رضا در برابر جریان مسلّط جهانی، نرسد؛ و اگر به درستی مدیریّت نشود، به ابهام و چندپارگی خانواده خواهدافزود.

اگر شکل‌گیری هویّتِ مقاومت (پاره‌فرهنگ) را ـ به این معنا که در برابر جریان فرهنگ مسلّط، مقاومت‌های فرهنگی، در قالب سبک‌های متنوّع زندگی، ظهور می‌یابد ـ از ویژگی‌های عصر جدید بدانیم، می‌توان در خانواده ایرانی، هم‌زمان، دو سبک مقاومتی را ملاحظه‌کرد: اوّل، مقاومت در برابر جریان مسلّطِ جهان‌وطنی، توسّط گروهی که سبک زندگی اصول‌گرایانه را برگزیده‌اند؛ چنین مقاومتی، در کشورهای دیگر جهان نیز، با هدف حفظ میراث فرهنگی و بومی انجام می‌شود؛ دوم، مقاومت در برابر هنجارهای رسمی که از سوی نهادهای رسمی نظام، ارائه می‌گردد؛ این گروه از خانواده‌ها، با انتخاب سبک زندگی مورد نظر خود، در صدد هستند تا با مقاومت در برابر جریان رسمی، مرجعیّت‌های موجود را به مبارزه بطلبند و با سازِ مخالف زدن، برای خود، جایگاه هویّتی بسازند و چنان‌که پیش‌تر گفته‌شد، چنین مقاومتی را نباید ضرورتاً مقاومت سیاسی دانست.

اگر تحوّلات خانواده، در مسیری که ذکر شد، پیش رود و نظام اسلامی و نهاد روحانیّت، ضمن اصرار بر حفظ ارزش‌های اسلامی، برای درونی‌کردن ارزش‌ها و اصلاح سبک زندگی، اقدامی اساسی و مؤثّر انجام ندهند، بیش از گذشته، شاهد روندِ غیر سیاسی‌شدن خانواده، تضعیف مرجعیّت دین و شکل‌گیری هویّتِ مقاومت خواهیم‌بود.

4. کنش‌های خانواده، علّت‌ها و عوامل
تحوّلات خانواده در مقیاس عامّ و تحوّلات خانواده ایرانی به طور خاصّ را، بر اساس چه زمینه‌ها و عواملی می‌توان توضیح داد؟ به تعبیر دیگر، چرا سبک‌های زندگی خانواده ایرانی، متکثّر و متحوّل می‌شوند؟ به طور کلّی، می‌توان دو عامل عمده را مورد توجّه قرار داد: اوّل، تغییر ارزش‌ها و اعتقادات، به معنای تغییر نگاه انسان به جهان، طبیعت، خود و اجتماع؛ و دوم، تحوّل در ساختار‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی.

در عصر جدید که عصر درهم‌تنیده‌شدن عرصه‌های حیات بشر است، تحوّل در یک ساحت حیات، آثار خود را بر ساحت‌‌های دیگر نیز، آشکار خواهدنمود؛ برای نمونه، اگر دموکراسی به عنوان یک ارزش در ساحت سیاسی، برای برهم‌زدن کانون‌های‌ رایج اقتدار، مطرح و از عقلانیّتِ آن دفاع شود، در عرصه خانواده هم، تمایل به الگوهای اداره دموکراتیک، برای مقابله با قوّامیّت، شکل خواهدگرفت و خانواده را به سمت تحوّلات ساختاری و تغییر نقش‌ها پیش خواهدبُرد و اگر عصر مدرنیته متأخّر را عصر ارتباطات بدانیم، نمی‌توان بر سیاست‌های گسترش فضاها و توسعه ابزار‌های ارتباطی در عرصه‌های علمی، فرهنگی و اجتماعی، پای فشرد و خانواده را از این فضای ارتباطی، دور نگه‌داشت و اگر رقابتی‌بودن به معنای ظهور مرجعیّت‌های جدید و ایجاد فضای رقابت میان قدرت‌های نوظهور را از ویژگی‌های این عصر بدانیم و در عرصه اجتماع، زمینه توسعه رقابت آزاد را فراهم‌کنیم، باید افزایش انتخابگری خانواده برای انتخاب سبک‌های خاصّ زندگی را باور نماییم و برای قاعده‌مندی و به‌کار‌گیری این قدرت در مسیر صحیح، تدبیری بیندیشیم.

توسعه کلان‌شهرها، ساختار‌های حاکم بر نظام اداری و استخدامی، ظهور صنایع بزرگ در خارج از شهرها ـ که زمینه ایجاد اجتماعات بزرگِ دور از خانواده را فراهم می‌کند ـ جهانی‌شدن اقتصاد و مسائلی از این دست، زمینه‌هایی فراهم می‌کنند که برخی سبک‌های زندگی خانواده، پُرهزینه و برخی سبک‌ها، تسهیل شوند؛ برای نمونه، ضرورت یک‌شیفته‌شدن اداره‌ها (از صبح تا عصر) و نیاز به دو شغله‌شدنِ سرپرست خانوار، زمینه کمتری برای پاسداشت آیین سفره و زمان مشترکِ هم‌صحبتی اعضای خانواده، فراهم می‌کند و رسانه‌های جدید نیز، همین زمان اندکِ در کنار هم بودن را به نفع خود، مصادره می‌کنند! هر چند عوامل متعدّدی، تحوّل سبک‌های زندگی را توضیح می‌دهند، در اینجا می‌توان به برخی عوامل و زمینه‌ها، به طور خاصّ، توجّه‌کرد:

1ـ4. تأثیر رسانه‌ها: خانواده در ایران، نسبت به مسائلِ خود حسّاس است؛ موضوعات خانوادگی را پی می‌گیرد؛ حسّاسیّت خود را به رسانه منتقل می‌کند و مسائل خانوادگیِ رسانه را، مسائل خودش می‌داند؛ از این رو، رمان‌ها، سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی خانوادگی، مورد استقبال قرار می‌گیرند؛ تا آنجا که خانواده برای این رسانه‌ها، ارزش‌ تجاری یافته‌است.

رسانه، ارزش‌های جدیدی را به خانواده منتقل می‌کند؛ امّا ناچار است آن را در ذیل پاسداشت ارزش‌های مسلّط خانواده، بازتاب دهد. رسانه، آن‌گاه که به مسائل خانواده می‌پردازد، آنها را همانند عینیّت‌های خارجی، بازتاب نمی‌دهد؛ بلکه موضوعاتی خاصّ را برمی‌گزیند و از شبکه موضوعات مرتبط با آن، انتزاع می‌کند؛ آن را بزرگ می‌نمایاند و نگاهی ارزش‌داورانه به آن می‌اندازد و برای آن، علّت‌تراشی می‌کند. اصطلاح «بازنمایی»، به معنای مداخله ایدئولوژی‌ها و حسّاسیّت‌ها و گزینش‌ها در ارائه یک تصویر، می‌تواند این عدم تطابق را توضیح‌دهد. خانواده بازنمایی‌شده در رسانه، خانواده‌ای با مناسبات، ارزش‌ها، جهان‌بینی‌ها و تخیّلات فرهنگی و سبک زندگی متفاوتی است و مخاطبان را وارد فضایی جدید می‌کند؛ در این فضا، نظام جدید معنایی برای تفسیر مسائل خانواده شکل می‌گیرد و مردم، وارد دنیایی می‌شوند که شکل‌های جدیدی از مفاهیم و مناسبات خانوادگی، در آن ترسیم می‌شود.

جامعه هنری و اصحاب رسانه، از آنجا که در طبقه متوسّط شهری جای می‌گیرند و بازتاب‌دهنده ارزش‌های مدرن‌اند، با بازنماییِ خانواده کوچک و کم‌فرزند، فارغ، موفّقیّت‌جو و لذّت‌طلب، به عنوان خانواده خوشبخت و آرمانی، تحلیل ما درباره خانواده را شکل می‌دهند. بسیاری از افراد، در چنین خانواده‌‌های باز‌نمایی‌شده، زندگی نمی‌کنند؛ امّا به این تحوّلات، تمایل نشان می‌دهند و آرمان‌های خود را در این آثار می‌جویند. از آنجا که روابط خانوادگی در ایران، قوی است، رسانه‌هایی چون تلویزیون، در جمع خانواده، مشاهده و تفسیر می‌شوند و در نتیجه، قدرت تأثیرگذاری این برنامه‌ها بر خانواده ایرانی، بالاتر از برخی جوامع دیگر است.

رسانه در کشور ما، نتوانسته خانواده کمال‌گرا با ویژگی‌های متعالی را بازتاب دهد؛ خانواده متعالی، نسبت به آنچه دارد، راضی و شاکر است و سازش با وضعیّت موجود را، به فرض آنکه غیر قابل تغییر باشد، فضیلت می‌داند. خانواده متعالی، اگر نتواند بر یک مشکل، مانند بیکاری همسر یا اعتیاد و نااهل‌شدن فرزند، پیروز شود، صبر پیشه می‌کند؛ امّا خانواده بازنمایی‌شده در رسانه، خانواده‌ای است که هیچ مشکل حلّ‌نشدنی ندارد؛ خانواده‌ای است از نظر اقتصادی، سطح بالا یا حریص که همیشه در حلّ مشکل، به موفّقیّت می‌رسد!

در تأثیر متقابل خانواده و رسانه، به آنچه غالباً توجّه می‌شود، تأثیراتی است که چگونگی بازنمایی خانواده رسانه‌ای، بر خانواده ایرانی دارد؛ امّا اینکه نفْس مطرح‌شدن مسائل خانواده در رسانه، تأثیراتی در پی داشته‌باشد، چندان به چشم نمی‌آید. اصحاب رسانه در دفاع از عملکرد خود، غالباً به وظیفه رسانه در مطرح‌کردن واقعیّات اجتماعی اشاره می‌کنند؛ امّا از این نکته غافل‌اند که هدف اصلی رسانه، زمینه‌سازی برای اصلاحات اجتماعی و تربیتی است و اگر انعکاس واقعیّت‌ها، آثار تربیتی مورد انتظار را در پی نداشته‌باشد، خود زمینه‌ساز آسیب‌های اجتماعی متعدّدی است. رسانه‌ها با بازنمایی مسائل و بحران‌های خانوادگی، آن را به الگویی متعارف و پیش پا افتاده، تقلیل می‌دهند که به راحتی، باورپذیر شود و در متن زندگی روزمرّه ما جایگاه ‌یابد؛ برای نمونه، در داستان‌هایی که نسل‌های گذشته به فرزندان خود منتقل می‌کردند، افراد مجرم و جنایت‌کار و بزهکار، در قالب غول و دیو تصویر می‌شدند و عالَم انسانیّت، از این کارها منزّه بود؛ امّا در رسانه‌های جدید، بارها مشاهده می‌کنیم که چگونه پدر در حقّ فرزند، جفا می‌کند؛ فرزند حریم‌ها را می‌شکند؛ عضو خانواده، توسّط عضو دیگر به قتل می‌رسد و افراد نزدیک به هم، در حقّ یکدیگر خیانت می‌کنند! این نوع بازنمایی، می‌تواند زمینه‌ساز قُبح‌زدایی و گسترش رفتار‌های ناهنجار در خانواده باشد؛ مگر آنکه نگاهی هوشمندانه، این بازنمایی را در خدمت اهداف تربیتی، مدیریّت نماید.

2ـ4. ضعف احساس تعلّق به نظام اجتماعی: یافته‌های تحقیقاتی متعدّد، نشانگر گسترش نوعی بیگانگی اجتماعی در میان ایرانیان است؛ به این معنا که در ایران، بی‌تفاوتی اجتماعی و بی‌هویّتی تاریخی، به حدّی عمیق و وسیع است که می‌توان به آن، به عنوان مسئله‌ای اجتماعی نگریست. ایرانی نسبت به مسائل نسل‌های پیشین، همدردی نشان‌ نمی‌دهد و حسّ عمیقی نسبت به تاریخ ندارد؛ به همین خاطر، کمتر می‌تواند از گذشته تاریخ، درس بگیرد و آن را برای آینده ذخیره‌کند.

یکی از نیازهای نوجوانان، کسب هویّت اجتماعی است. هویّت اجتماعی نوجوانان، در صورتی کسب می‌شود که نظام اجتماعی از راه نهادهای واسط، یعنی خانواده و مدرسه و رسانه‌های گروهی و دولت، زمینه‌های لازم برای کسب هویّت اجتماعی آنان را فراهم‌آورد؛ در این صورت، نوجوانان نسبت به نظام اجتماعی خود، احساس تعلّق و هویّت اجتماعی می‌کنند و گرایش‌های آنان، در سه سطحِ شناختی و ارزشی، هنجاری، و رفتاری و نمادی(ظاهری)، بر اساس الگوها و هنجارهای نظام اجتماعی شکل می‌گیرد. حال، اگر نظام اجتماعی، در فرایند کسب هویّت اجتماعی نوجوانان، به خوبی وارد عمل نشود، نوجوانان به جای آنکه نسبت به نظام اجتماعی خود، احساس هویّت کنند، هویّت خود را از منابع دیگری که در اطراف آنها قابل دسترسی است، کسب می‌کنند؛ منافع خصوصی و گروهی را بر مصالح اجتماعی ترجیح می‌دهند؛ الگوهای غربی را به سرعت، پذیرا می‌شوند و گاه، به احساس بیزاری اجتماعی و بی‌ارزش بودن در جامعه می‌رسند.

3ـ4. غلبه نگاه تجزیه‌گرایانه به ساحت‌های حیات: ذهن بشر می‌تواند امور به هم پیوسته را از هم، انتزاع و جدا کند؛ امّا در متن واقعیّت، موضوعات، درهم‌تنیده‌اند؛ سیاست‌ها و برنامه‌های اقتصادی، آثار اخلاقی، اجتماعی، اعتقادی و بهداشتی، بر جای می‌گذارند؛ استاندارد‌های بهداشتی، پیامد‌های اقتصادی دارند و تکنولوژی‌ مدرن هم ـ که خود، در یک پارادایمِ اعتقادی و اخلاقی مدرن، تولید شده ـ اقتضائات اخلاقی و اعتقادی خود را می‌آفریند. اعتقادات عمیق ما، حسّ زیبایی‌شناسانه در رفتار‌های ما را متحوّل می‌کند و تحوّل در سبک زندگی نیز، پیامد‌های اعتقادی و اخلاقی عمیقی دارد.

غلبه نگاه تجزیه‌گرایانه را از عملکرد نهادهای مختلف، می‌توان دریافت؛ هم‌اکنون، در تدوین بسته‌های سیاستی و برنامه‌ای در حوزه‌های اقتصاد و سیاست، پیوست فرهنگی و خانوادگیِ آن، تدوین نمی‌شود و این نکته، نه به خاطر آن است که مسئولان ذی‌ربط، خود را نسبت به خانواده موظّف نمی‌دانند؛ بلکه اصولاً، تصویری روشن از خانواده و خانواده‌محوری، در تدوین سیاست‌ها و برنامه‌ها ندارند.

نهاد‌های تربیتی نیز، با انتزاع حوزه ارزش‌ها از هنجارها و رفتارها، به بیان ارزش‌های اخلاقی می‌پردازند؛ امّا برای درونی‌کردن ارزش‌ها و جریان‌دادن ارزش‌های فرازمانی در زندگی متحوّلِ امروز و فردا، و تبدیل آنها به هنجار‌ها به عنوان قواعد عمل اجتماعی، سیاست‌ها و برنامه‌های دقیق و سرمایه‌گذاری‌های ثمربخش ندارند.

4ـ4. نظام تربیتی سکولار: نظام تربیت رسمی در کشور ما، همچون بسیاری از کشور‌های دیگر، نظامی وارداتی و غربی است. در سالیان گذشته، تلاش‌هایی برای بازسازی نظام تربیت رسمی، انجام شده؛ امّا این اصلاحات، غالباً در روبناها و پیرایه‌ها، متوقّف مانده‌است. اهداف و اصول حاکم بر نظام تربیتی موجود، برگرفته از نظام تربیتی مدرن است؛ این نظام، به وجود آمده تا تربیت‌شوندگان را برای «بازار»، تربیت‌کند و برای نظمِ دموکراتیک، «جامعه‌پذیر» نماید؛ بنابراین، نمی‌تواند انعکاس‌دهنده ارزش‌های دینی باشد.

به همین دلیل، استحکام و پویایی خانواده، از اهداف تربیتی نیست و این نظام، نه تنها برای تربیت دختران و پسران ـ به گونه‌ای که هویّت زنانه و مردانه را، بر اساس ارزش‌های دینی بیابند و نقش‌های متفاوت و متناسب با جنسیّتِ خود را در خانه و اجتماع، بر عهده بگیرند ـ برنامه‌ای ندارد؛ بلکه به سمت پذیرش الگوی آندروژنی (دوجنسیّتی) ـ به معنای ضرورتِ بازپروری فرزندان، به گونه‌ای که هم پسران و هم دختران، واجد صفاتِ هر دو جنس شوند و تمایزاتِ جنسی را آشکار نکنند ـ جهت‌گیری کرده‌است. سیر تحوّل نظام آموزشی در ایران از زمان مشروطیّت تا کنون، نشان‌دهنده کم‌رنگ‌شدنِ تدریجی جایگاه جنسیّت و خانواده است؛ در گذشته، بخشی از آموزش‌ها، معطوف به نقش‌های خانوادگی و جنسیّتی بود؛ امّا به تدریج، این تمایز، به تألیف متون جداگانه درس «حرفه‌وفنّ» تقلیل یافت و پس از مدّتی، این تمایز هم، از میان رفت.

از نگاهی کلان‌تر، می‌توان گفت که نظام، برای مدیریّت مطالبات عمومی، برنامه‌‌ای ندارد؛ به همین دلیل، نظام تربیتی رسمی و غیر رسمی، ارزش‌هایی را درونی می‌کنند که زمینه شکل‌گیری مطالبات ناهمخوان با اهداف و اصول انقلاب اسلامی است و انقلاب اسلامی که اصولاً باید انقلاب در سبک زندگی باشد، کمترین امکانات و ظرفیّت‌های خود را به تحقّقِ این هدف، اختصاص داده‌است. این نکته، کلید فهم این پرسش است که چرا ورودی‌های ما پس از خروج از این نظام تربیتی، سکولارتر و نسبت به ارزش‌های انقلاب اسلامی، زاویه‌دارتر و نسبت به آموزه‌های دینی، منتقدترند.
5ـ4. غفلت از کودکی، به عنوان یکی از مراحل مهمّ تربیتی: با آنکه دوران کودکی و نوجوانی، از مهمّ‌ترین مقاطع تربیتی است و در این مقطع، رسانه‌های مختلف با استفاده از زبان هنر و با پیام‌های غیر مستقیم، ذهن و دل فرزندان ما را تسخیر می‌کنند، نه نهاد‌های مذهبی و نه خانواده‌ها، چنان‌که شایسته است، به مدیریّت تربیتی فرزندان در این مقطع، توجّه نمی‌کنند. خانواده‌ با پذیرش غیر قاعده‌مندِ رسانه در متن زندگی روزمرّه، در مهمّ‌ترین مقطع زندگی فرزندان، خود را از تصدّی تربیت و درونی‌کردن ارزش‌ها، تا حدودی، آسوده می‌سازد و زمانی به خود می‌آید که ذائقه فرزندان، شکل گرفته‌است و والدین، قدرت تأثیرگذاری کمتری بر آنان دارند. نهاد‌های تبلیغی دینی هم، بدون استفاده کافی از ابزار‌های هنری و زبان غیر مستقیم، قدرت جذب این گروه از مخاطبان را از دست می‌دهند.

6ـ4. غفلت از تأثیر فضا: فضاهای ارتباطی خاصّ، به هیچ‌وجه، خُنثی نیستند؛ بلکه اقضائات خود را بر محتوا و شیوه ارتباط اعضا، اِعمال می‌کنند و اعضا را به گونه‌ای خاصّ، از پیوند اجتماعی به وحدتِ روش می‌رسانند. فضای مسجد، گونه‌ای از ارتباطات را می‌طلبد؛ مطالبه محتوایی خاصّی دارد و نظام معنایی خاصّی را ایجاد می‌کند که در آن نظام معنایی، رفتارهای مسجدیان، به گونه‌ای خاصّ تفسیر می‌شود؛ امّا این اقتضائات، در فضای فرهنگ‌سرا و ورزشگاه و باشگاه، کاملاً متفاوت است؛ از این رو، نمازخواندن در فضای مسجد، پیامِ وصل می‌دهد و در فضای باشگاه، پیامِ جدایی از دیگران را دارد! در دهه‌های اخیر، شاهد توسعه پاساژها، فضاهای اقامتی، کافی‌شاپ‌ها و کلوب‌ها بوده‌ایم؛ در این فضاها، نوعی خاصّ از ارتباطات شکل می‌گیرد و می‌توان حدس‌زد جوانانی که در این فضاها رفت‌وآمد می‌کنند، بازتاب‌دهنده چه ارزش‌هایی هستند؛ چه سبک‌هایی از زندگی را برمی‌گزینند؛ در ارتباطات خود، چه پیام‌هایی ردّ و بدل می‌کنند و در چه نظام معنایی، برنامه‌های فرهنگی را تفسیر و چگونه در برابر جریان رسمی فرهنگی، مقاومت می‌کنند.

پژوهشی درباره نگرش‌ها، ارزش‌ها و رفتار‌های جوانان کافی‌شاپ‌ها در تهران، نشان می‌دهد که تمایلات ایشان، با فرایند‌های فرهنگ غالب جهانی ـ که لذّت در آن، نقش محوری دارد ـ بسیار همخوان است. در این فرهنگ، موسیقی‌های خاصّ، توجّه به تن و رقص، متنِ زندگی است و رسانه‌های خارجی و زبان انگلیسی برای آنان، اهمیت بسزایی دارد. این پژوهش، نشان داده که تنها 5 درصد از آنان، برای زیبایی اندام خود، اقدامی انجام نمی‌دهند و بیش از 98 درصدِ آنان، معتقدند تناسب اندام، اهمیت زیاد یا بسیار زیادی دارد.

در پرسش دیگری، از این جوانان خواسته شده تا یک یا چند مورد از فعّالیّت‌هایی را که در زندگی، برایشان جذّابیّت بیشتری دارد، مشخّص‌کنند؛ 30 درصد از آنان به مناسبات خانوادگی، 30 درصد به رابطه با جنسِ مخالف، 30 درصد به رابطه با دوستان، 25 درصد به ورزش و خوش‌گذرانی، 40 درصد به کار و تحصیل، 30 درصد به ورزش و سرگرمی، 20 درصد به خرید و تنها 1.8 درصد به مراسم مذهبی، اشاره‌کرده‌اند. 65 درصد از این جوانان، با نگهداریِ حیوانات در خانه موافقت‌کرده‌اند؛ بیش از 90 درصد، به پاکی و نجسی اهمیت نمی‌دهند؛ 95 درصد، با دست‌دادنِ زن و مرد در هنگام خداحافظی، مشکلی ندارند؛ 77 درصد معتقدند که می‌توان به خدا ایمان داشت، بدون آنکه دین خاصّی را برگزید؛ و 95 درصد از آنان، دوستی و ارتباط دختر و پسر را بی‌اشکال می‌دانند!
از نظر اعتقادی و گرایش به دین فقاهتی، 80 درصدِ آنان، گرایشِ کم و 15.7 درصد، گرایش متوسّط و تنها 2.3 درصد، گرایش بالا را انتخاب‌کرده‌اند. در زمینه هم‌گرایی با ایدئولوژی انقلاب اسلامی نیز، تنها 10 درصد، گرایش زیاد یا بسیار زیاد، ابراز داشته‌اند.

7ـ4. نگاه ابزاری به ارزش‌ها: جامعه سیاسی ما در بسیاری از اوقات، نگاهی ابزاری به ارزش‌ها و هنجار‌ها داشته و آن را به منزله نوعی فنّاوری قدرت، به استخدام اهدافِ خود درآورده‌است. تفاوت موضع‌گیری رجال سیاسی در موضوعات فرهنگی و اجتماعی ـ از جمله حجاب ـ پیش و پس از انتخابات، نادیده‌گرفتن مقرّرات اجتماعی، حاکمیّت فرهنگِ توصیه و رابطه و نادیده‌گرفتن ارزش‌هایی چون صداقت و امانت و حفظ حریم در رقابت‌های سیاسی، مردم را به این باور می‌رساند که همه چیز، قابل معامله و چشم‌پوشی است! مردم شاید علاقه چندانی نسبت به مسئولانِ خود، نشان ندهند؛ امّا از رفتارهای آنان، بسیار تأثیر می‌پذیرند. سیاست‌زدگی در حوزه ارزش‌ها و هنجارها، به خشک‌شدنِ ریشه ارزش‌ها و جدایی میان حوزه عمل و باور، می‌انجامد.

8ـ4. غلبه ابعاد غیر خانوادگیِ حیات اجتماعی: از شعارهای خانواده‌گرایانه که بگذریم، سیاست‌ها و برنامه‌ها، در خدمت غلبه فضای اجتماعی و ارزش‌های محیط اجتماعی بر خانواده بوده‌است. پُراهمیت‌شدنِ تحصیلات عالی، این پیام را داشته که دختران، ازدواج خود را تا پایان تحصیلات، به تأخیر بیندازند؛ و تشویق به حضور اجتماعی با محوریّت اشتغال، این دلالت را داشته که اولویّت زندگی زنانه، به ترتیب، حضور اجتماعی، خانه‌داری، مادری و همسری است؛ حال آنکه اولویّتِ ارائه‌شده در آموزه‌های دینی، کاملاً عکسِ ترتیبِ ذکرشده است! از سوی دیگر، زنان به اشتغال دعوت شده‌اند، بدون آنکه زیرساخت‌های لازم برای حمایت از زنان شاغل و خانواده آنان، فراهم شود؛ از این رو، می‌توان دریافت که برخی پیامد‌های حضور اجتماعی زنان، در کشور ما بیش از کشورهای غربی است. پُراهمیت‌شدنِ برخی ابعاد حیات، غالباً با حاشیه‌ای‌شدنِ ابعاد دیگر همراه است و بنابراین، ارزش‌های خانوادگی حاشیه‌نشین می‌شود؛ مطالبات زنان به سمت ارزش‌های فردگرایانه، تغییر می‌یابد و نقش‌های زنانه و مردانه، دستخوشِ تحوّل می‌‌گردد.

علاوه بر عوامل فوق، می‌توان به تغییرات جمعیّتی و جوان‌شدن جامعه ـ که افزایش مطالبات آنان را در پی دارد ـ افزایش مهاجرت و گسترش شهرنشینی ـ که امکان گمنامی اجتماعی و استقلالِ هر چه بیشتر را فراهم می‌کند ـ رشد گروه‌های اجتماعی سیاسی و رشد مؤسّسات اقتصادی ـ که به مداخله این مؤسّسات در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‌انجامد ـ اشاره نمود.

5. راهبردی به آینده
می‌توان با توصیه‌هایی به خانواده و جامعه نخبگانی و مدیریّتی کشور، بحث را به انجام رساند؛ امّا لازم است راهبرد‌ها در ذیل یک نظریّه، انسجام یابند. بر اساس این نظریّه که آن را «نظریّه تکاملی انقلاب اسلامی» می‌نامیم، خانواده از مهمّ‌ترین عرصه‌های تقابلِ دو عقلانیّت است: در یک سو، عقلانیّت مدرن با سازوبرگ‌های خود و در نقطه مقابل، عقلانیّت اسلامی. این اجمال را با توضیحات زیر، می‌توان تبیین نمود:

اوّل. از پنج قرن گذشته، آهسته‌آهسته، طبقه‌ای جدید به نام «بورژوازی» یا «سرمایه‌دار» در اروپا شکل‌گرفت؛ نظام فئودالی را تضعیف‌کرد و خود، بر عرصه اقتدار تکیه‌زد و سعی‌کرد تا عقلانیّت جدیدی در خدمت بالندگی و توسعه اقتدارِ خود، بیافریند. دانشمندان زیادی در حوزه فلسفه، فلسفه سیاسی و سیاست، فلسفه حقوق، اخلاق و اقتصاد، پای به عرصه گذاشتند تا نظریّاتی جدید در خدمت سرمایه‌داری نوپا، خلق‌کنند؛ هنرمندان و معماران آمدند تا زیبایی‌شناسی جدیدی بیافرینند و سبک‌های جدیدی از زندگی را معنا بخشند؛ صنعتگران آمدند تا جایگاه سرمایه‌داران را از عرصه محلّی به ملّی، و از آنجا به عرصه بین‌المللی ارتقا دهند؛ همه اینها در هم تنیده‌شدند تا انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی، چشم دنیا را به الگوهای سیاسی و محصولات صنعتی جدید، خیره نماید.

این ابزارها برای توسعه سرمایه‌داری، لازم؛ امّا ناکافی بود. سه ابزار مهمّ دیگر در قرن نوزدهم و بیستم، به خدمت گرفته‌شدند تا عقلانیّت مدرن را به بلوغ برسانند: «روان‌شناسی و جامعه‌شناسی» به عنوان ابزارهای مهمّی برای توصیف انسان جدید و فهم عملکرد جامعه، به منظور تصرّف در تمایلات و ذهنیّت‌های انسان جدید و تحوّل در ساختار‌های اجتماعی، «نظام تربیت رسمی» به منظور پرورش انسان مدرن، با خصلت‌های مورد انتظار نظام سرمایه‌داری و «تکنولوژی و فنّاوری‌های اطّلاعاتی» به منظور ایجاد جریان یک‌سویه اطّلاعات و تسخیرِ ذهنیّت‌ها و حسّاسیّت‌ها.

ترکیب فلسفه و علم و هنر، زمینه‌ای معنایی می‌آفریند تا بر اساس آن، جهان و جامعه و انسان، بازتفسیر شوند و مسائل بر اساس نگاهی نو، طبقه‌بندی شوند و قضاوت‌های جدید و ذائقه‌های نو شکل‌گیرد؛ فنّاوری‌ها می‌آیند تا این نظام معنایی را در متن زندگی جریان دهند و دستیابی به خواسته‌های فردی و لذّت‌ها را تسهیل نمایند؛ ساختار‌های جدید اقتصادی، نظام معیشت را به گونه‌ای قاعده‌مند می‌کنند که جریان تولید و مصرف، در خدمت منافع سرمایه‌داران بزرگ قرارگیرد؛ و ساختار‌های جدید سیاسی با محوریّت دموکراسی، احساس مشارکت عمومی را تقویت و نظم سیاسی را به گونه‌ای تعریف می‌کنند که قدرت‌های منطقه‌ای تضعیف شوند و اقتدار‌های پشت صحنه و بین‌المللی، بر اساس قواعد خود، جوامع را برای پذیرش نظم جدید جهانی، مهیّا سازند.

دوم. نظام سرمایه‌داری با جدّیّتِ تمام، در صدد است تا تکثّر انتخاب‌ها و سبک‌های زندگی را، در حدّ امکان، به وحدت برساند. کثرت در عین وحدت، به معنای پذیرش ظاهری حقّ انتخاب‌ها، و معنابخشی به آنها بر اساس عقلانیّت مدرن است؛ به این معنا که باید همه متقاعد شوند که اوّلاً، تکثّر سبک‌های زندگی، امری مطلوب است؛ و ثانیاً، این سبک‌ها باید در ذیل ارزش‌های اساسی مدرنیته متأخّر ـ یعنی تنوّع‌طلبی، فردگرایی، لذّت و نفی سنّت‌ها ـ به وحدت برسند و جامعه باید نسبت به محافظت از این ارزش‌ها، غیور و نسبت به حقّ انتخاب‌های مادّی، تساهل‌گرا باشد. عقلانیّت مدرن، حقّ انتخاب‌ها را پاس می‌دارد؛ امّا نسبت به شکل‌گیری هویّت‌های اجتماعی بر اساس ارزش‌های متضادّ با ارزش‌های اساسی مدرنیته، مقاومت می‌کند. به همین دلیل است که با حجاب زنان اروپایی، تا زمانی که صرفاً انتخاب شیوه‌ای خاصّ در عملکرد فردی باشد، با مدارا برخورد می‌شود؛ امّا زمانی که حجاب، عاملِ هویّت‌بخش به گروهی از زنان می‌شود، خشم نظام‌های سکولار را برمی‌انگیزد.

سوم. خانواده هنوز، از بیشترین ظرفیّت‌ها برای انتقال ارزش‌ها به نسل بعد، برخور‌دار است. اگر چنین ظرفیّتی برای خانواده وجود دارد، چرا نظام سرمایه‌داری، از آن بهره‌مند نشود؟ در چند دهه اخیر، نظریّه‌پردازان علوم اجتماعی مدرن همراه با نهادهای قدرت سیاسی، به خانواده توجّه بیشتری کرده‌اند. خانواده می‌تواند فردگرایی، لذّت‌گرایی و تساهل در برابر ارزش‌های متعالی را، به عنوان اصول جامعه‌پذیری، به نسل بعد منتقل‌کند. همچنین، خانواده مدرن می‌تواند با برهم‌زدنِ الگوی تفکیک‌ نقش‌ها و پیاده‌کردن ساختار دموکراتیک، زمینه‌ای فراهم‌آورد که دختران و پسران، به آرمان‌های مشترک بیندیشند تا نظام سرمایه‌داری، از ظرفیّت هر چه بیشترِ انسان‌های جامعه‌پذیر شده، برای بازار کار، بهره‌مند گردد.

نظام تربیتی و رسانه‌ها نیز، همین اهداف را پی می‌گیرند و در خدمت همین اهداف، به خانواده یاری می‌رسانند. در برخی جوامع، وجود تقابل میان برنامه تربیتی خانواده و برنامه‌های نظام تربیت رسمی و رسانه‌ها، می‌تواند نشانگر آن باشد که هنوز، خانواده یا دو نهاد دیگر، به تسلیم کامل در برابر این طرّاحی نرسیده‌اند و در برابر تحوّلات، مقاومت می‌کنند؛ از این رو، به شیوه‌های مختلف، از جمله شعارهای مبتنی بر ضرورت هماهنگی نهادهای تربیتی و خانواده، می‌توان آنها را به هماهنگی کامل ـ البتّه، در ذیل ارزش‌ها و مفاهیم مورد نظر ـ رساند و بر اساس آن، هویّت جنسی، خانوادگی، اجتماعی و حتّی دینی مردم را شکل‌داد.

چهارم. عملکرد بیش از سه‌دهه‌ای انقلاب اسلامی در موضوع زن و خانواده را می‌توان بازخوانی و حتّی نقد کرد. در یک نگاه، دستاوردهای بزرگی، از جمله در حوزه سلامت، دانش، فنّاوری، سیاست و اشتغال، نصیب زنان شده‌است؛ امّا در نگاهی نقّادانه، افزایش حضور زنان در نظام آموزشی و تربیتی مدرن و عرصه‌های اشتغال مدرن، خانواده را با مسائل و مشکلاتی مواجه ساخته و افزایش آسیب‌های اجتماعی، به ویژه در دو دهه اخیر، نشانگر آن است که انقلاب اسلامی، بر خلاف شعارهای اسلامی و انقلابی خود، الگوهای مدیریّتی رقیب را برگزیده و خود، به منزله عاملی برای فراگیر شدنِ عقلانیّت مدرن عمل کرده‌است. این دو نگاه، هر چند نکات ارزشمندی دارند، باید در ذیل «نظریّه تکاملی انقلاب اسلامی» تبیین شوند.

پنجم. انقلاب اسلامی در مراحل تکاملی خود، چند مرحله را پشت سر گذاشته‌است. مرحله اوّل، ایجاد هویّت انقلابی و اسلامی بود و در این مرحله، مطالبات عمومی، رنگی سیاسی و ملّی داشت. سرنگونی نظام سلطنت و ایجاد ساختار سیاسی جدید مبتنی بر تولّی فقیه، از دستاورد‌های این مرحله بود. این موفّقیّت، زمینه‌ را برای شکل‌گیری سطح بالاتری از مطالبات فراهم‌کرد و در مرحله دوم، دین را به عامل تحرّک‌بخش سیاسی، برای مردم جهان تبدیل‌نمود و انقلاب را از سطح ملّی، به فراملّی رساند. تغییر قاعده تقابل بین‌المللی از جنگ سرد میان شرق و غرب به چالش میان غرب و اسلام، فروپاشی شوروی و موفّقیّت حزب‌الله لبنان، در این مرحله، قابل توجّه است.

در مرحله سوم، خودآگاهی نخبگان و مردم متدیّن، به آنجا رسید که صحنه درگیری اسلام و نظام سرمایه‌داری را در لایه‌هایی از فرهنگ و اجتماع مشاهده‌کنند. نهضت ترجمه آثار فرهنگی اسلامی و انقلابی، و نامه امام به گورباچف در مباحث مربوط به جهان‌بینی اسلامی، تأثیرات بین‌المللی انقلاب را در برخی عرصه‌های فرهنگی نشان می‌دهد؛ چنان‌که موضوع حجاب زنان در اروپا و شکل‌گیری هویّت اجتماعی بر مبنای دین، در زمین حریف را، به عنوان دستاوردی اجتماعی و فرهنگی آشکار می‌سازد. در نقطه مقابل، اصطلاح «جنگ نرم» نشان‌دهنده عملیّات فرهنگی و اجتماعی نظام سرمایه‌داری، برای از بین بردنِ اصول‌گرایی اسلامی است.

مرحله چهارم از بالندگی انقلاب اسلامی، مربوط به ساحت علم است. اگر از سه دهه پیش، زمزمه‌های ضعیفی در کشور ما، درباره جهت‌داری علوم انسانی و ضرورت تولید علم بر اساس مبانی اسلامی شنیده می‌شد، هم‌اکنون، به یک مطالبه نخبگانی تبدیل شده و رهبر معظّم انقلاب نیز، این موضوع را پیگیری می‌کنند. این مرحله، در ابتدای راه خود، به تصویر موضوع و تأثیر جهت‌داری علوم بر ساحت‌های مختلف حیات می‌پردازد و برای رسیدن به نتایج ثمربخش، راهی طولانی پیشِ رو دارد؛ امّا از این جهت که صحنه تقابل میان دو نظام را، به حوزه علم و معرفت کشانده، بسیار مهمّ و نشانگر خودباوری و استقلال‌طلبی جامعه ایرانی است. نتیجه ثمربخش این مرحله، به فضل خداوند، به مبارزه‌طلبیدنِ نظریّه‌های علمی و ارائه نظریّاتی جایگزین است که از آزمون اجتماعی، سربلند بیرون آیند.

مرحله پنجم که از جهتِ رتبه، بر مراحل پیشین، مقدّم است؛ امّا دیرتر مورد توجّه قرار گرفته، دستیابی به خودآگاهی جدید تربیتی و دستیابی به درکی صحیح از تقابل در عرصه تعلیم و تربیت است؛ اینکه چگونه نظام تربیتی مدرن، انسانِ متناسب با نظام‌ سرمایه‌داری را می‌سازد و ما چگونه باید اهداف، اصول سیاست‌ها و برنامه‌های تربیتی ـ در نهادهای رسمی و غیر رسمی تربیت و در نهاد خانواده را متناسب با جهت‌گیری تکاملی اسلام تولیدکنیم. این مرحله که هم‌اکنون، بارقه‌هایی از آن در ذهن جامعه کارشناسی شکل گرفته، ساحت درگیری نظام سلطه و نظام اسلامی را، عرصه زندگی روزمرّه می‌داند و در صدد است تا اصلاحات اساسی در عرصه تربیت را، به عنوان یک مطالبه ارزشمند پیگیری نماید و بر این باور است که ترسیم عقلانیّت اسلامی در ساحت‌های مختلف حیات بشری، از جمله در خانواده و در متن زندگی، می‌تواند عقلانیّت مدرن را متزلزل سازد. ترسیم این مراحل پنج‌گانه، به ما کمک می‌کند تا موفّقیّت‌های نظام اسلامی را بهتر درک‌کنیم و نارسایی‌ها را در ذیل مراحل تکوین خودباوری اسلامی، تحلیل نماییم.

ششم. در عرصه تقابل نظام سرمایه‌داری و نظام اسلامی، برگ‌های بَرنده زیادی، در دست ما است که فطرت‌گرایی اسلام، متون وحیانی الهام‌بخش، تجربه‌های ارزشمند تاریخی، نیروهای انسانی متعهد و ظرفیّت‌های بالقوّه و بالفعل خانواده، بخشی از آنها است. مطالعات میدانی نشان داده که با وجود تقویت عناصر مدرن در فرهنگ ایرانی، دو مفهوم مهمّ «تعلّقات خانوادگی» و «تعلّقات دینی»، در جایگاهی بالا قرار دارند.

در نقطه مقابل، نظام سرمایه‌داری نیز، مزیّت‌های متعدّدی دارد که یکی از مهمّ‌ترین آنها، برخورداری از نگاه اجتماعی و کلان، و در دست داشتن فلسفه تاریخ و اجتماع با نگاهی معطوف به آینده است. هنر نظام سرمایه‌داری، آن است که حلقه‌های علم و معرفت را در کنار هم قرار داده و آن را تا مرحله الگوسازی، پیش بُرده‌است. این، در حالی است که اندیشمندان مسلمان، غالباً در حدّ نگاه‌های خُرد و تربیتی و روان‌شناسانه، متوقّف مانده‌اند و با وجود تلاش‌های فردی و تک‌نگاری‌های انجام‌شده، هنوز درباره نگاه اجتماعی به تربیت، نگاه مدیریّتی به فقه اسلام، نظام اقتصادی اسلامی و الگوهای سبک زندگی اسلامی، کارهای درخوری انجام نداده و طرحی برای مدیریّت تحوّل بر اساس مبانی دینی، نریخته‌اند.

در اینجا، ذکر یک مثال می‌تواند نمایانگر برخی خلأهای علمی ما باشد: در علم فقه، حوزه مباحات، میدان آزادی عملکردها، بدون هیچ ممنوعیّتی است. این نگاه به مباحات، در سطح خُرد و مناسبات فردی، با نگاه فقهی، صحیح است. البتّه، در نگاه تربیتی، سعی می‌شود رحجان‌ها به عنوان امور تسریع‌بخش و مرجوحات به عنوان امور سرعت‌گیر نیز، در ارتقای اخلاقی فرد مسلمان، لحاظ شود.

امّا در نگاه اجتماعی و مدیریّتی، انتظار آن است که دایره مباحات، از زاویه‌ای دیگر مورد بحث قرارگیرد و چنین پرسش‌هایی مطرح شود: آیا ممکن است عملکردهای خاصّی در حوزه مباحات، زمینه‌ساز توسعه یا تضییق ارزش‌های اخلاقی گردد؟ آیا عرصه‌ مباحات، ممکن است تحت مدیریّتِ تربیتی بیگانگان قرارگیرد و از این راه، زمینه‌ای برای تضییقِ دین‌داری و عمل به واجبات ایجادگردد؟ و آیا نظام اسلامی، مکلّف به مدیریّت حوزه مباحات، به منظور توسعه ارزش‌های اسلامی و حفاظت از مصالح اجتماعی، نیست؟ چه بسا، پاسخ به این پرسش‌ها، وظیفه‌ای سنگین و واجبی مهمّ برای حکومت، در قبال سرپرستی امّت اسلام در امور روزمرّه و عرصه مباحات زندگی، ترسیم‌کند که البتّه، منافاتی با مباح‌بودن این رفتار‌ها در مقیاس فردی ندارد.

هفتم. از روایات اسلامی، چنین به دست می‌آید که آخرالزمان، هنگام فراگیری فساد است. روایات متعدّدی که مصادیق جور و فساد را برمی‌شمارد، نشان می‌دهد که خانواده و مناسباتِ زن و مرد، از مهمّ‌ترین عرصه‌های جریان‌یافتن فساد است؛ رواج اباحه‌گری جنسی ـ حتّی در عرصه خانواده ـ تغییر ساختار خانواده و تغییر مناسبات والدین و فرزندان، رواج هم‌جنس‌گرایی و روابط نامشروع، و سلب مسئولیّت از مرد در تأمین نفقه خانواده، برخی از این مصادیق‌اند. از این متون، می‌توان برداشت‌کرد که این مفاسد، نه صرفاً ناشی از عاملیّت کنشگران و سوء اختیار آنها در مقیاس فردی؛ بلکه ناشی از غلبه اقتضائات ساختاری و تحوّل در نظام ارزشی نیز هست.

اگر این روایات را مبنای تحلیل قرار دهیم، می‌توان نتیجه‌گرفت که نظام کفر، در برخی عرصه‌های درگیری، از نظر زمانی بر ما سبقت گرفته و پیش از ما، ارزش‌های خود را در قالب الگوهای متکثّر سبک زندگی غیر اخلاقی، در جهان گسترش داده‌است؛ امّا در برخی از همین روایات، از دانشمندان و بندگان خاصّی نام برده می‌شود که در هنگامه فساد، با روشنگری و ترسیم دقیق وضعیّت، و با دستگیری از کسانی که در دام تردید‌ها و در شبکه‌های شیطانی گرفتار آمده‌اند، و با تقویت هویّتِ مقاومت، بر پایبندی به ارزش‌های اخلاقی اسلام، اصرار می‌ورزند؛ این مقاومت، به قدری ارزشمند است که خداوند، این گروه را ـ که در مقیاس جهانی، اندک‌اند ـ بهترین بندگان و سببِ نجات آنان، دانسته‌است. این نکته، نشان می‌دهد که می‌توان و باید به عنوان یک مسئولیّت خطیر، در عصر فراگیری فساد، به طرّاحی و تحقّق الگوهای سبک زندگی دینی اندیشید و آن را در حدّ توان، در مقیاس فردی و خانوادگی و حکومتی، پی گرفت.

پس از تبیین صحنه تقابل دو عقلانیّت و توجّه به ظرفیّت‌های جامعه ایرانی، به ویژه خانواده‌گرایی و دین‌گرایی، می‌توان راهبردهایی را مطرح‌کرد. تحوّل در کنش‌های خانواده، از چند راه حاصل می‌شود که مهمّ‌ترین آنها، عبارت از اصلاح ساختار‌های موجود (از جمله ساختار‌های حاکم بر حوزه اقتصاد) در جهت تقویت ارزش‌های خانواده، تلاش برای بازآفرینی ارزش‌های اخلاقی پایدار و ریشه‌دار، و ارائه الگوهای جدید سبک زندگی است. بدین منظور، توجّه به راهکارهای زیر، پیشنهاد می‌شود:

1ـ5. انجام‌دادن مطالعات و طرح‌های پژوهشی معطوف به سبک زندگی: اعتقادات و ارزش‌ها و رفتار‌ها، سه عرصه به هم مرتبط و درهم‌تنیده‌اند. آموزه‌های اسلامی، به ما نشان می‌دهد که چگونه عرصه‌های رفتاری زندگی، می‌تواند بر حوزه‌های اعتقادی و ارزشی، تأثیر‌گذار باشد.

آیاتی از قرآن کریم، به تأثیر عمل بر باور قلبی ، تأثیر سوء رفتار بر تکذیب آیات الهی ، تأثیر مال حرام بر عدم درک پیام‌های الهی ، رابطه میان بی‌توجّهی به یتیمان و درماندگان با تکذیب دین و تأثیر فساد عملی بر قساوت قلب ، اشاره‌کرده‌اند. چنان‌که اشاره شد، سبک‌های زندگی می‌توانند برای ارزش‌ها، عقلانیّت عملی بسازند؛ آنها را در متن زندگی، جاری سازند و به شکل‌گیری ارزش‌های جدید یا تحقّق ارزش‌های موجود، کمک‌کنند.

مطالعات معطوف به سبک زندگی، در صدد آن است تا اصول، ارزش‌های جهت‌دهنده به سبک زندگی و همچنین هنجار‌های سبک زندگی در عصر جدید را ـ که هم‌زمان، دو عنصرِ دینی‌بودن و کارآمدی را دارا باشند ـ ارائه نماید. سبک زندگی مدرن، بازتاب‌دهنده ارزش‌های اساسی مدرنیته، از جمله مادّی‌گرایی (به معنای بی‌توجّهی به ساحت‌های روح و نفْس و تأکید بر ساحت جسم و بدن) و احساس‌گرایی (به معنای تفسیر سعادت به لذّت و اهمیت‌دادن به ساحت عواطف و احساسات) است. از این رو، مطالعات معطوف به سبک زندگی دینی، باید ناظر به تغییر ذائقه عمومی و بازتاب‌دهنده ارزش‌های فطری و الهی باشد. برای نمونه، در سبک زندگی‌ اسلامی، به لذّت‌های معنوی، لذّت‌های پایدار و رنج‌های ثمربخش و پیش‌بَرنده، طهارت روح، باورکردن حضور خداوند در تمام عرصه‌های زندگی، آشتی با طبیعت و حفاظت از منابع طبیعی، توکّل، رضا، برکت و مفاهیمی از این دست، تأکید می‌شود.

2ـ5. اصلاح نظام تربیت رسمی: گفته‌شد که نظام تربیتی موجود، نسبت به جنسیّت و خانواده، خُنثی یا دارای جهت‌گیری‌های منفی است؛ از این رو، لازم است سند تحوّل در نظام تربیت رسمی، بر اساس مؤلّفه‌های جنسیّتی و خانوادگی اسلام، بازنگری شود تا زمینه شکل‌گیری هر چه بهترِ هویّت جنسی و خانوادگی را فراهم‌آورد.

3ـ5. اصلاح عملکرد رسانه ملّی: در این رابطه، نیازمند تدوین سند تحوّل رسانه ملّی ـ با توجّه به ارزش‌های خانواده‌محور و عنصر جنسیّت ـ و اراده‌ای مصمّم برای تحقّق آن هستیم. در این راستا، باید بر به‌کارگیری هنر در خدمت ترویج الگوهای سبک زندگی دینی، تمرکز کرد. از آنجا که نیروهای خوش‌فکر و متدیّن ـ که بتوانند میان زبان هنر و زبان دین، پیوند برقرار کنند ـ کمتر در رسانه ملّی حاضر شده‌اند، هم در زمینه تحلیل عملکرد و تأثیر رسانه بر خانواده، کارهای عمیق و مطالبات چندانی در دست نداریم؛ و هم در صحنه مدیریّت برنامه‌های هنری و کارشناسی، چندان موفّق عمل نکرده‌ایم. آنچه امروز، به نام هنر دینی، به مخاطبان عرضه می‌شود، بیشتر دارای موضوع دینی است؛ امّا رنگ و بوی دینی ندارد و حسّ دینی به مخاطب، انتقال نمی‌دهد. در اینجا، حمایت از گروه‌های هنری متعهد، به شکلی سامانمند، اهمیت می‌یابد.

4ـ5. تقویت سرمایه اجتماعی نظام اسلامی و مرجعیّت‌های مورد اعتماد: در عصر تکثّر مرجعیّت‌ها و فضای رقابتی که قدرت انتخاب عمومی را افزایش داده، میزان نفوذ و تأثیرگذاری مرجعیّت‌ها، وابسته به میزان برقراری پیوند عمیق با جامعه و گروه‌های خاصّ است. اگر گروه‌های جدید در بستر تغییر ذائقه مدرن، مشروعیّت یافته‌اند، مرجعیّت‌های متعالی باید بر بستر توجّه به ارزش‌های اخلاقی و فطریِ مورد وفاق، مشروعیّت کسب‌کنند. مسئولان و گروه‌های سیاسی، باید با حاکم‌کردن اخلاق بر فضای سیاسی جامعه، ارزش‌هایی چون صداقت، مهر، قانون‌گرایی و عدالت را ترویج دهند.

روحانیّت نیز، باید با ترمیم ارتباط خود با جامعه، بر ارزش‌هایی چون مردم‌گرایی، غم‌خواری، توجّه به مشکلات اجتماعی و زهد، پای فشارد؛ بیش از گذشته، به ارتباط با جوانان و فهم معنای ذهنی آنان، اهتمام ورزد و به عناصر زمان‌شناسی، وظیفه‌شناسی، دوراندیشی و انتقادپذیری، بیش از پیش، مزیّن گردد و تبلیغ را از برنامه‌هایی خاصّ در مناسبت‌های ویژه، به تبلیغ در متن زندگی روزمرّه و تبلیغِ زندگی دینی، ارتقا بخشد.

خانواده نیز، به عنوان یکی از مرجعیّت‌های هویّت‌ساز، بیش از نهاد‌های دیگر، نیازمند افزایش سرمایه اجتماعی با فرزندان و اعضای طایفه است؛ تا در بستر این اعتماد، بتواند ارزش‌های مورد نظر خود را به نسل آینده، منتقل نماید.
5ـ5. ایجاد گروه‌ها و شبکه‌های اجتماعی: انجام‌دادن مطالعات معطوف به سبک زندگی و تدوین الگوهای جدید و متکثّر و دینیِ سبک زندگی، البتّه، کافی نیست؛ بلکه ما برای ترویج سبک‌های زندگی دینی، نیازمند شکل‌گیری شبکه‌های اجتماعی قوی و جذّاب ـ برای طبقات مختلف، گروه‌های جنسیّتی، سنّی، تحصیلی و خانوادگی ـ با محوریّت ارزش‌های اخلاقی و خانوادگی هستیم. شبکه‌های اجتماعی، نقش اساسی در ایجاد یا تغییر ذائقه‌ها دارند. در عصر جهانی‌شدن ـ که مرزهای سنّتی جغرافیایی و ملّی، درنَوَردیده می‌شود ـ این نهادهای بین‌المللی، شرکت‌های چندملّیّتی و سازمان‌های مردم‌نهاد هستند که به شیوه‌های پویا‌تر، خواسته‌های قدرت‌های جهانی را در تمام جهان توزیع می‌کنند. در چنین فضایی، سرمایه‌گذاری‌ روی گروه‌های مردمی و متعدّدسازی و توانمندسازی و شبکه‌سازی آنان، راهبردی مؤثّر به حساب می‌آید. این گروه‌ها، در فضای بین‌المللی نیز، منشأ آثار شگرفی می‌شوند و می‌توانند ادبیّات خانواده‌گرایانه را، با محوریّت ارزش‌های اخلاقی، در جهان مطرح‌کنند و در این بستر، مطالباتی را شکل‌دهند و مدیریّت‌کنند.

ایجاد فضاهای جدید ـ که شبکه‌ای از ارتباطات را، با محوریّت تقوا و اخلاق برقرار کنند ـ می‌تواند به خلق هویّت‌های گروهی جدید بینجامد. در گذشته و حال، مسجد، بهترین و ایمن‌تر فضا برای چنین مناسباتی بوده‌است؛ امّا می‌توان به تکثیر چنین فضاهایی، متناسب با گروه‌های سنّی و اجتماعی، اقدام و آن را مدیریّت کرد.

6ـ5. بازنگری در الگوهای سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی: بخشی از تحوّلات ساختاری، نتیجه اجرای اسناد توسعه است. تحوّل در ساختار‌های حقوقی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ـ چنان‌که گفته‌شد ـ اقتضائات خود را بر خانواده تحمیل می‌کند و به کنش‌های خانواده، جهت می‌دهد. فقدان نگاه میان‌رشته‌ای به اسناد توسعه و انتزاع بخش‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از یکدیگر، پیامدهای ناگواری بر جای گذاشته‌است. تدوین اسناد توسعه، باید مبتنی بر نگاه میان‌رشته‌ای و با مداخله کارشناسان حوزه‌های مختلف صورت‌گیرد؛ در این میان، فهم اجتماعی از موضوعات سیاسی و اقتصادی، جایگاهی ویژه دارد.

نکته دیگر، آن است که تدوین این اسناد، باید مبتنی بر تصوّری صحیح از تحوّلات اجتماعی و فضای عصر جدید باشد. در جامعه شبکه‌‌ای با مرجعیّت‌های متکثّر و رو به ‌رشد و در فضای رقابتی، نمی‌توان بر اساس روش‌های کهنه برنامه‌‌ریزی‌کرد. قدرت‌های نوظهور جهانی، در ذیل شعارِ رقابتی‌شدن و حذف هرَم‌های قدرت، سعی بر آن دارند تا اقتدار خود را با روش‌های نرم اِعمال‌کنند. در چنین فضایی، به‌کارگیری روش‌های سخت و روش‌های آمرانه، به تضعیف پایگاه‌های مرجعیّتی می‌انجامد.

نکته قابل توجّه دیگر، ملاحظه عاملیّت گروه‌های اجتماعی، یعنی توجّه به اختیار و انتخاب عمومی است. ما برای انسان‌ها، برنامه‌ریزی می‌کنیم و در صدد مدیریّت جامعه انسانی هستیم؛ نگاه‌های مبتنی بر مهندسی اجتماعی، در صورتی که بر اساس روابط علّت و معلولی حاکم بر فضای مکانیکی، برای جامعه انسانی برنامه‌ریزی‌کنند و مقاومت‌ها و انتخاب‌ها را نادیده بگیرند، به نتیجه نخواهندرسید.

7ـ5. پرورش مدیران توانمند: تجربه سالیان گذشته در واگذاری حوزه‌های فرهنگی به افراد غیر متخصّص، سبب شده که تصویری غلط از حوزه‌های تخصّصی فرهنگی و مشکلات این عرصه، در ذهن آنان نقش بندد و اقدامات آنان، بر پیچیدگی مسائل بیفزاید؛ از این رو، باید در واگذاری مناصب به مدیران، تجدید نظر شود. مهمّ‌تر آنکه لازم است تا تمامی مدیران ارشد نظام، با حدّی از مطالعات خانواده آشنا شوند تا بتوانند به درکی صحیح از خانواده‌محوری و اقتضائات آن و پیامد‌های سیاست‌ها و برنامه‌های مورد نظر خود بر خانواده، دست یابند. از محور‌های مهمّی که تمامی مسئولان، باید نسبت به آن آموزش ببینند، این است که مباحث خانواده را موضوع نزاع‌های سیاسی خود، قرار ندهند و از استفاده ابزاری از آن بپرهیزند.

6. خاتمه
خانواده‌ ایرانی در مواجهه با سیل بُنیان‌کنِ مدرنیته متأخّر که عرصه تهاجم را به متن زندگی روزمرّه و حیات خانوادگی کشانده‌است، به تنهایی مقاومت می‌‌کند و در صدد است تا ارزش‌های خود را تا حدّ امکان، پاس دارد. با این حال، ناآشنایی با چگونگی نفوذ قُوای مهاجم، نادیده‌گرفتن عرصه‌های متداول زندگی و تغییر حسّ زیبایی‌شناختی، خانواده ایرانی را به واگذاری برخی عرصه‌ها و ترکیب عناصری از فرهنگ مدرن با فرهنگ دینی، واداشته‌است.

در این میان، بسیاری از کارشناسان علوم اجتماعی، در مقام مرشدان جدید، با ارائه تصویری زیبا و عقلانی از همزیستی ارزش‌های مدرن و ارزش‌های دینی، از خانواده دغدغه‌زُدایی می‌کنند و از مدرنیته ایرانی و از امکانِ دینی زندگی‌کردن، در عین پذیرشِ عقلانیّت مدرن در ساحت‌های حیات، دفاع می‌کنند. نظام برنامه‌ریزی کشور نیز، هم به دلیل آنکه تصویری روشن و مورد وفاق از خانواده‌محوری ندارد، هم به دلیل غلبه نگاه انتزاعی، و هم به سبب غلبه نگاه کارشناسان علوم اجتماعی، نتوانسته به تقویت ارزش‌های دینی در کنش‌های خانواده، کمک شایانی نماید.

‌با این وجود، توجّه به دو نکته، ضروری می‌نماید: اوّل، آنکه نسبت به موفّقیّت نظام اسلامی، نمی‌توان در خلأ قضاوت‌کرد؛ بلکه پس از ملاحظه تحوّلات جهانی، سیطره رسانه‌های جدید و توطئه‌های خاصّی که برای مقابله با فرهنگ انقلاب اسلامی، در این سه‌دهه رخ داده‌است، می‌توان موفّقیّت نسبی نظام اسلامی را دریافت؛ و دوم، آنکه نباید فضای حماسی و احساسی ابتدای انقلاب، ما را به تحلیل غلط نسبت به کاستی‌های موجود اندازد. نمود ارزش‌های انقلابی در دهه اوّل انقلاب، تا حدودی، ناشی از فضای روانی و انقلابی دهه 60 بود که البتّه، در دو دهه بعد، از این وضعیّت عبور کرده و به مرحله تثبیت ارزش‌ها رسیده‌ایم. در دو دهه اخیر، تغییر در سیاست‌ها و پیگیری‌ الگوهای توسعه مدرن، تحوّلات ارزشی را در پی داشت ؛ امّا نمی‌توان انتظار داشت که در مرحله تثبیت ارزش‌ها، تمامی ارزش‌هایی که در دهه اوّل نمود یافته‌بود، خود را نشان‌دهد؛ بلکه تنها، زمینه برای نهادینه‌شدن برخی ارزش‌ها فراهم شده‌است. از این رو، می‌توان انقلاب را در مجموع، دارای روندی تکاملی دانست. البتّه، این نکته، مسئولیّت اصحاب انقلاب را در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی، بیشتر می‌کند؛ هم‌اکنون، مسئولیّت خطیر، بر دوش کارشناسان و پژوهشگران علوم اسلامی و انسانی، نهادهای سیاست‌گذار و برنامه‌ریز، و هنرمندان و مبلّغان متعهد است که با تغییر رویکرد خود، زمینه پویایی خانواده در عصر حاضر را فراهم‌آورند.


فهرست منابع
1. آزاد ارمکی، تقی؛ «آینده خانواده ایرانی با کارگزاری نسلی»، آینده‌پژوهی مسائل خانواده، ج 1، چاپ اوّل، 1389، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک.
2. آمار تکان‌دهنده زندگی مجرّدی دختران، www.Tabnak.ir، 25/6/1389.
3. بهار، مهری؛ مطالعات فرهنگی: اصول و مبانی، چاپ دوم، 1388، تهران، انتشارات سمت.
4. تاجیک، محمّد‌رضا؛ شکاف یا گسست نسلی در ایران امروز، تحلیل‌ها، تخمین‌ها و تدبیر‌ها، چاپ اوّل، 1386، تهران، پژوهشکده تحقیقات استراتژیک.
5. تیموتی، دالن جی؛ جامعه‌شناسی مصرف(گردشگری و خرید)، ترجمه علی‌اصغر سعیدی و مهدی حسین‌آبادی، چاپ اوّل، 1388، نشر جامعه‌شناسان.
6. جاوید، محمّد‌جواد؛ «از فرهنگ چندهمسری تا حقوق چندهمسری»، پژوهش زنان، دوره 2، ش 1، پاییز 1389.
7. جوانان ایرانی کار می‌کنند؛ تحصیل می‌کنند و مجرّد، زندگی می‌کنند، www.KhabarOnline.ir.
8. حاجیانی، ابراهیم؛ جامعه‌شناسی هویّت ایرانی، چاپ اوّل، 1388، تهران، پژوهشکده تحقیقات استراتژیک.
9. دختران جوان و هویّت جنسیّتی، سازمان ملّی جوانان، 1383.
10. «در حال گذار از تجرّد قطعی هستیم!»، گفت‌وگو با دکتر سعید معیدفر، حوراء(دوماهنامه فرهنگی ـ اجتماعی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان)، ش 36، آذر 1389.
11. رئیس انجمن کار‌فرمایان طلا: «ایران، بزرگ‌ترین واردکننده طلا، از برخی کشورها است!»، www.Eghtesadna.com.
12. رتبه جهانی ایران در مصرف طلا، www.FardaNews.com.
13. رفیع‌پور، فرامرز؛ آناتومی جامعه: مقدّمه‌ای بر جامعه‌شناسی کاربردی، چاپ اوّل، 1378، تهران، شرکت سهامی انتشار.
14. رفیع‌پور، فرامرز؛ توسعه و تضادّ، کوششی در جهت تحلیل انقلاب اسلامی و مسائل اجتماعی آن، چاپ چهارم، 1379، تهران، شرکت سهامی انتشار.
15. سالانه، یک میلیارد دلار فراورده آرایشی، در ایران مصرف می‌شود، www.IranSalamat.com.
16. سه‌برابر شدنِ تجرّد دختران دارای تحصیلات، www.Tabnak.ir.
17. شالچی، وحید؛ «سبک زندگی جوانان کافی‌شاپ»، فصلنامه علمی ـ پژوهشی تحقیقات فرهنگی، سال اوّل، ش 1، پاییز 1381، ص 93ـ115.
18. شعبانی، احمد و محمّد سلیمانی؛ «بررسی آثار فساد اداری بر سرمایه اجتماعی»، ماهنامه مهندسی فرهنگی، ش 47 و 48، آذر 1389.
19. شهابی، محمود؛ «سبک‌های زندگی جهان‌وطنانه در میان جوانان ایرانی و دلالت‌های سیاسی آن»، الگوهای سبک زندگی ایرانیان، چاپ اوّل، 1386، تهران، پژوهشکده تحقیقات استراتژیک.
20. صدرا، علی‌رضا و علی قنبری؛ ارزش‌های حاکم بر جامعه ایرانی، زیر نظر رضا صالحی‌امیری، ۱۳۸۷، تهران، پژوهشکده تحقیقات استراتژیک.
21. الصدوق، محمّد بن علیّ بن بابویه؛ من لا یحضره الفقیه، 1363، قم، انتشارات جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم.
22. عضدان‌لو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی، چاپ اوّل، 1384، تهران، نشر نی.
23. فاضلی، محمّد؛ مصرف و سبک زندگی، چاپ اوّل، 1382، قم، انتشارات صبح صادق.
24. فراستی، مسعود؛ «مسئولان، تنها به ظواهر دینی سینما، توجّه می‌کنند»، www.HawzahNews.ir، 4/3/1390.
25. فروتن، سیّدکاظم و محمّدحسین اخوان‌تقوی؛ «بررسی نقش سلامت جنسی در خانواده ایرانی»، آینده‌پژوهی مسائل خانواده، ج 1، چاپ اوّل، 1389، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک.
26. قاسمی، وحید و رسول ربّانی و علی ربّانی‌خوراسگانی و علی‌رضا علی‌زاده اقدم؛ «تعیین‌کننده‌های ساختاری و سرمایه‌ای سبک زندگی سلامت‌محور»، فصلنامه مسائل اجتماعی ایران، سال 16، ش 63، زمستان 1387، ص 181ـ213.
27. قزل‌سفلو، مهدی و سیّدجلال یونسی و راحله امانی و مهدی رهگذر؛ «مقایسه تصویر بدنی و عزّت نفْس در افراد متأهل دارای نارضایتی جنسی و افراد متأهل عادی شهر تهران»، آینده‌پژوهی مسائل خانواده، ج 2، 1389، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک، ص 97ـ112.
28. کاستلز، مانوئل؛ عصر اطّلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه حسن چاوشیان، 1382، تهران، انتشارات طرح نو.
29. کاظمی، عبّاس؛ پرسه‌زنی و زندگی روزمرّه ایرانی، چاپ اوّل، 1388، تهران، انتشارات آشتیان.
30. کاظمی‌پور، شهلا؛ «تحوّل سنّ ازدواج در ایران و عوامل جمعیّتی مؤثّر بر آن»، پژوهش زنان، دوره 2، ش 3، پاییز 1383.
31. الکلینی، محمّد‌ بن یعقوب؛ الکافی، چاپ چهارم، 1375، تهران، دار‌الکتب الاسلامیّه.
32. گیدنز، آنتونی با همکاری کارن بردسال؛ جامعه‌شناسی، ترجمه حسن چاوشیان، ویراست چهارم، چاپ دوم، 1387، نشر نی.
33. گیدنز، آنتونی؛ تجدّد و تشخّص، جامعه و هویّت شخصی در عصر جدید، ترجمه ناصر موفّقیان، چاپ دوم، 1382، تهران، نشر نی.
34. لی‌دموس، نانسی؛ دروغ‌هایی که زنان باور می‌کنند و حقایقی که آنان را رها می‌سازد، ترجمه پریسا علم‌داری، چاپ اوّل، 1387، تهران، دفتر نشر معارف.
35. مجلسی، محمّدباقر؛ بحار‌الأنوار، چاپ سوم، 1374، تهران، کتاب‌فروشی اسلامیّه.
36. «مضیقه ازدواج، علل و پیامد‌ها»، حوراء(دوماهنامه فرهنگی ـ اجتماعی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان)، ش 36، آذر 1389.
37. میزان بازدید سایت‌های مستهجن در ایران، www.Tabnak.ir، 21/5/1389.
38. نارضایتی جنسی، از مهمّ‌ترین علل طلاق در ایران، www.BBC.co.uk/Persian، 7/9/1387.
39. نارضایتی جنسی، یکی از مهمّ‌ترین علل طلاق، www.Tabnak.ir، 6/9/1387.
40. نظرسنجی از جوانان در مورد ملاک، معیار و بهترین زمان ازدواج، سازمان ملّی جوانان.
41. «همه چیز را سیاسی می‌بینیم!»، گفت‌وگو با دکتر تقی آزاد ارمکی، www.KhabarOnline.ir، 8/2/1390.
42. .................. ؛ جنسیّت و آموزش (بیانیّه تحلیلی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان)، 1387، قم، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
43. ................. ؛ خلاصه گزارش آماری وضعیّت جوانان (1384ـ1386)، سازمان ملّی جوانان، 1386. /901/د103/ع

ارسال نظرات