۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۲:۳۸
کد خبر: ۱۲۸۱۳۱

مدیر بعدی حوزه علمیه؛ چالش‌ها و انتظارات

خبرگزاری رسا ـ در بحث مدیریت حوزه از یک سو نظر بزرگان و علمای حوزه، که عمری در تحصیل و تدریس و پرورش شاگردان سپری کرده‌اند و از سوی دیگر وحدت رویه و پرهیز از موازی کاری باید مورد توجه قرار گیرد.
حوزه


حوزه‌ علمیه قم از زمان تأسیس جدیدش که به سفر آیت الله حائری یزدی در اواخر زمستان 1300 شمسی (مطابق با 22 رجب 1430 ه.ق) به این شهر بازمی‌گردد، شاهد فرازها و فرودهایی بوده، اما در این 90 سال چنان درخشیده که توجه جهانی را به سوی خود جلب کرده است.

پس از ارتحال آیت الله موسس در 10 بهمن 1315 شمسی ( 17 ذی قعده 1355قمری) که شاگردانی از جمله روح الله خمینی را نیز از حوزه اراک به قم آورده بود، ریاست حوزه به دست اعاظم وقت افتاد که به مراجع ثلاث، شهرت یافتند و هر کدام برخی از شئون حوزه را برعهده داشتند. آیات عظام سید محمد تقـى خـوانسارى (1371ق)، سید محمد حجت(1372ق) و سید صدر الدیـن صدر(1373ق).

اما پس از ارتحال آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در 13 آبان 1325شمسی (1365 9 ذی حجه قمری) در نجف، بزرگان قم به ویژه امام خمینی برای حضور آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی در محرم 1364مطابق 1323 شمسی در قم و زعامت و مرجعیت تامه ایشان با انگیزه تثبیت مرجعیت در ایران تلاش بسیاری کردند .

بدین ترتیب سرپرستی حوزه به دست مرجعیت واحد و پرنفوذ افتاد و حوزه علمیه قم پس از ربع قرن که از تأسیسش می‌گذشت شاهد نظم و رونق جدیدی بود و پس از دوره رکود و ضددینی پهلوی اول، کم کم به جایگاه مناسبی در مراودات سیاسی داخل کشور و مرتبه علمی مهمی در جهان اسلام دست یافت.

گرچه همه این پیشرفت‌ها مرهون مدیریت فضلای حوزه زیر نظر مرجعیت واحد بود اما انتظارات از نظم و اداره حوزه بیش از این بود که مع الاسف تلاش‌ دلسوزان حوزه به جایی نرسید و دست‌های اختلاف‌افکن هرگز نگذاشتند حوزه‌ها ترقی لازم را داشته باشند. همان گونه که در دوره مراجع ثلاث نیز اختلافات به کدورت‌هایی انجامید.

با ارتحال آیت الله بروجردی در روز پنج شنبه دهم فروردین سال 1340 شمسی (13 شوال 1380 قمری) مسئله مرجعیت که سرپرستی حوزه‌علمیه نیز بخشی از آن بود، مطرح گردید.

در این دوره که مسائل سیاسی کشور به نقطه حساسی رسیده بود رژیم شاه مایل نبود حوزه‌ای قوی را در کنار پایتخت، تحمل کند. اما تاریخ را شاه ورق نمی‌زد و شاگردان بزرگ مراجع سلف هر کدام به اداره بخشی از امور حوزه و دین پرداختند.

امام خمینی(ره) که پرشورترین درس‌های حوزه را داشت ضمن ادامه تدریس، به تکلیف سیاسی خود عمل کرد و مبارزه سیاسی علیه طاغوت را آغاز کرد و انقلاب اسلامی را پایه گذاری نمود.

دیگر بزرگان حوزه همچون علمای ثلاث، آیات نجفی(1368ش)، گلپایگانی(1372ش) و شریعتمداری(1365) نیز هر کدام به ساماندهی بخشی از حوزه پرداختند که تاسیس کتابخانه و مدرسه و موسسات حوزوی از این جمله است.

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، حوزه‌های علمیه در سراسر کشور رونقی بسیار یافتند. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که در جریان مبارزه علیه حکومت ستمشاهی شکل گرفته بود، موقعیتی خطیرتر یافت و شورای عالی حوزه نیز شکل گرفت. طلاب حوزه نیز مجمع طلاب را با آرای خود سامان دادند و امور حوزه قم نیز تحت اشراف آیت الله گلپایگانی اداره می‌شد.

مدیریت حوزه علمیه قم نیز پس از این دوره به عهده آقایان آیت الله مؤمن قمی و آیت الله استادی بود. آیات حسینی بوشهری و مقتدایی نیز دوره های بعدی را به ترتیب تا کنون به عهده داشته‌اند و هر کدام منشأ خدماتی در حوزه بوده‌اند.

در دوره مدیریت آقای حسینی بوشهری شاهد مدیریت گروهی و تیمی بودیم که هر بخش با هماهنگی دیگر بخش‌ها اداره می‌شد. این تیم به دوره تحصیلی در مدرسه رسالت بازمی‌گشت. در این زمان نظم نوین حوزه آغاز گردید و البته با چالش‌های بسیاری روبرو بود.

تحول از نظام سنتی حوزه به نظام جدید، چندان با مطالعه و درست انجام نگرفت و پراکندگی، تکراری کاری، اتلاف وقت و کاهش بار علمی و مدرک گرایی در حوزه را به بار آورد.

در دوره آیت الله مقتدایی نیز سیر تحول حوزه تقویت شد و نواقص کار بر طرف گردید و نظام اداری حوزه‌های سراسر کشور سامان بهتری یافت.

گرچه در این مقطع نیز کدورت‌هایی به وجود آمد و در مهم‌ترین بخش حوزه یعنی معاونت آموزش، مسائل ناگواری روی‌داد و با نظر مستقیم مرجعیت، یکی از طرح‌های اصلاحی حوزه مسیر دیگری یافت و آن چه که خواسته اصلی مراجع و حوزویان بود رخ نداد.

واقعیت این است که حوزه در دیرباز از یک سامان کار آمدی برخوردار بوده که جوابگوی نیازهای علمی و اخلاقی همان زمان بوده است. در آن دوره‌ها افراد پس از پایان مکتب که در آن با قرآن و ادبیات فارسی و عربی و احکام، آشنا می‌شدند چنانچه به ادامه تحصیل علاقه‌مند بودند به حوزه می‌رفتند و در رشته‌های علمی روز مانند ریاضیات، نجوم، فقه، اصول، تفسیر، تاریخ، کلام و طب و دیگر رشته‌ها به تحصیل دانش‌ مشغول می‌شدند و تحت اشراف اساتید خود به سلوک اخلاقی نیز می‌پرداختند و هیچگاه تحصیلشان زمان محور و امتحانی و مدرکی نبود و تنها پس از تحمل مشقات فراوان به اجازه استاد دست می‌یافتند و در رشته خود تدریس کرده و به مسئولیت‌ها و تکالیف اجتماعی خود عمل می‌کردند.

اما پس از هجوم مدرنیته و تاسیس دانشگاه‌ها، رشته‌های تجربی و فیزیکی از رشته‌های دینی جدا شد و با این انشقاق، اولین گسست سرنوشت ساز و ویران‌گر در جامعه علمی ایران پدید آمد.

حوزویان راه خود برگرفتند و دانشمندان راه خود را. طلبه از دانشجو جدا شد و یکی علم آخرتی و یکی دانش دنیایی را برگزید و این شد که کار کشور که باید به عهده علمای خبره و دانشمندان مهذب سامان می‌یافت‌، دستخوش کج فهمی‌ها و روشنفکرمآبی‌ها شد و اختلاف‌ها افزون شد.

این بستر ناهمگون سبب شد پس از انقلاب نیز با همه اقدامات فرهنگی و خواست دلسوزان، دانشگاه دانش سکولار را ترویج کند و امکان اتحاد علمی با حوزه‌های علمیه توحید محور را نیابد و حوزه‌ها نیز در نظم و سامان پذیری و یافتن زبان مشترک با جامعه دچار سردرگمی شود.

تلاش مدیران حوزه برای اداره بهتر حوزه با توجه به این مشکلات ریشه‌ای هرگز به نقطه مطلوب نرسیده و نخواهد رسید. تبدیل حوزه علمیه که خود دارای شأنی والا در سپهر دانش بود به مقلدی از نظام‌های متغیر آموزش و پرورش و روزآمد نشدن کتاب‌های قویم حوزه و فدا کردن کتاب‌ها به بهانه نظام‌های ترمی و ثلثی و فراموشی مباحثه و روی آوردن به شرح خوانی و پاسخ‌های شانسی به تست‌های غیر کارشناسی از جمله این مصیبت‌ها است که نباید شخص خاصی را در این گردونه مقصر دانست.

مدیران حوزه وظیفه خطیری به عهده دارند. آنان باید راه جدیدی را بیابند تا حوزه را از دست تقلیدهای کور برهاند. راهی که بازیافت نوینی از گذشته تابناکش باشد. حوزه‌ای که نیازهای روز کشور و جهان را در گستره علوم دینی و معنوی پاسخ دهد و شاگردان فاضلی را به جامعه هدیه کند.

تعصب بر متون قدیمی ناکارآمد یا تدریس کتب کم محتوای جدید منطبق بر نظامات تحصیلی پر عیب و نقص وارداتی راه به جایی نخواهد برد.

از سوی دیگر انجام این همه اصلاح و تغییر نیازمند بودجه‌های کلانی است که حوزه را مشغول خود کرده است. چرا که حوزه در مدیریت مالی بودجه‌های سنتی خود، برنامه مشخصی ندارد و سهمین و شهریه به سلایق گوناگون هزینه و توزیع می شود. در بودجه‌های عمرانی نیز بالاخره مشخص نیست که آیا حوزه از بیت المال کشور سهمی دارد یا خیر و همواره دعوای استقلال حوزه به فراخور احوال جناح‌های سیاسی کشور مطرح می‌شود و سرانجام روشنی ندارد.

یکی دیگر از دغدغه‌های مدیر حوزه علمیه غیر از هماهنگی با سایر مدارس کشور، جمع نظر علما و بزرگان حوزه است که انصافا امری مشکل و گاه محال است.

از طرفی امکان ندارد نظر بزرگان حوزه را که عمری در تحصیل و تدریس و پرورش شاگردان بسیار سپری کرده‌اند را نشنید و از سویی وحدت نظر و شورایی برای این امر وجود ندارد. جامعه مدرسین و شورای عالی حوزه و مجمع طلاب و فضلا نیز هر کدام جایگاه خود را دارند.

به نظر می‌رسد اگر مرجعیت، جامعه مدرسین، مجمع طلاب و مدیران حوزه با تقسیم کار و رعایت شؤون و وظایف به ایفای نقش خود بپردازند اداره حوزه آسان‌تر خواهد شد.

به هر تقدیر دوره مدیریت آیت الله مقتدایی رو به پایان است و باید دید گزاره‌های پیشنهادی چه کسانی هستند، آیا از بین مدیران سابق یا دیگر مدیران حوزوی انتخاب خواهند شد و آیا برنامه‌ای ریشه‌ای و پر مغز خواهند داشت یا تنها به سرپرستی حوزه اکتفا خواهند کرد.

خیل طلاب جوان حوزه و حساسیت‌های داخلی و خارجی ایجاب می‌کند در انتخاب مدیر جدید و اختیارات وی تجدید نظر و دقت کافی بشود تا حوزه‌ها در پیشگاه صاحب اصلی حوزه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف سرافکنده نباشند و سربازی خود را به نحو احسن انجام دهند.

بی‌تردید دلسوزترین فرد در احوال حوزه،‌ شخص مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای است که تا کنون منویات خود را بیان کرده و از آرزوها و حسرت‌ها و امیدها و افسوس‌های خود سخن گفته است. توجه به این فرمایش‌ها که از نگاه موشکافانه،‌ تاریخی و راهگشا حکایت دارد امکان اصلاح جدی و فوری را برای حوزه‌های علمیه رقم خواهد زد.
تا چه پیش آید! والعاقبه للمتقین / حامد عبداللهی
/ی701/ر

ارسال نظرات