۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۷:۱۰
کد خبر: ۱۲۸۳۹۳
یاد یاران سفرکرده (9)؛

شهید آقامیر:‌ هرگز از خط روحانیت اصیل جدا نشوید

خبرگزاری رسا ـ شهید آقامیر در وصیت‌نامه خود نوشت: زیاد ناراحتی‌ نکنید. نمی‌گویم‌ گریه‌ نکنید؛ گریه ‌کنید به خاطر خدا؛ چون‌ گریه‌ قلب‌ها را صیقل‌ می‌دهد.
ياد ياران سفر کرده

به گزارش خبرگزاری رسا، سیدحسین آقامیر هنوز به دنیا نیامده بود. پدرش رفته بود امامزاده «عبدالله» و چون همه فرزندانش دختر بودند از امامزاده خواسته بود که پسری به وی عنایت کند. همان جا خوابش برد. در خواب دید شخصی بلند قامت در حالی که لباس عزا بر تنش بود، رو به او کرد و گفت: «خداوند به شما پسری عنایت می کند اسمش را «حسین آقا» بگذار! هجده ساله که شد، جنگ شروع می شود و او شهید می شود» در همین لحظه از خواب پرید. از رؤیای صادقه‌اش در شگفت بود. بعد از چندی رؤیا به واقعیت پیوست و حسین آقا به دنیا آمد و او همیشه در دلهره ادامه رؤیا بود.

رسم شهدا این بوده و هست که با رمز و راز بیایند و بروند

و این‌گونه بود که شهید «سید حسین آقامیر تبار» در روز عید قربان سال1347 در روستای خشک‌رود شهرستان بابل چشم به جهان گشود. آری! تولدی که مقارن با عید قربان باشد، نباید آن را تصادفی دانست بلکه تولدی پر رمز و راز بود، زیرا رسم شهدا این بوده و هست که با رمز و راز بیایند و بروند. دوران دبستان را در روستای خود تحصیل کرد و بعد از اتمام دوران ابتدایی جهت تحصیل در دوره راهنمایی به روستای «کله بست» عزیمت کرد و با توجه به دوری راه و مشکلات فراوان، تا کلاس دوم راهنمایی ادامه تحصیل داد و آن گاه جهت تحصیل علوم دینی، عزم سربازی حضرت ولی عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) و شاگردی مکتب امام جعفرصادق علیه‌السلام را کرد.

حضور در حوزه

خوشا به حال آن دل‌های بی‌قراری که در جوار کوی دوست به آرامش رسیده و از چشمه‌سار کوثرش سیراب گشته‌اند. سید حسین که سال 1359 (هـ ـ ش) با عشق و علاقه رهسپار حوزه علمیه شهرستان فریدونکنار شد، در سال 1361 راهی حوزه علمیه ساری شد و پس از تحمّل رنج و زحمت بسیار، دوره سطح را در محضر استاد صدوقی به پایان رساند. حقیقت این است که مردان خدا همیشه، گوشه گمنامی می‌جویند و شهدا ، گمنام‌ترین انسان‌های تاریخ هستند و کدامین نشان مردان خدا، از بی‌نشانی، عظیم‌تر است.

سید حسین، قبلاً دو مرتبه به جبهه اعزام شده بود که هر دو بار، با جراحت و بستری شدن در بیمارستان روانه منزل گردید. برای سومین بار که در تاریخ 10/2/66 (هـ –ش) به کردستان اعزام شد، در عملیات «کربلای ده» در منطقه بانه و در ماه رمضان به فیض عظیم شهادت نایل آمد و در دوازده رمضان به خاک سپرده شد.

عمل به شعار دوران کودکی

این جانب‌ سید حسین‌ آقا میر تبار خشک رودی،‌ فرزند میرعباس،‌ متولد 1347، از روستای‌ خشک رود وصیت نامه‌ خود را آغاز می کنم‌: رفتم‌ به‌ جبهه‌ تا برای‌ همیشه‌ زنده‌ بمانم.‌ «ان‌ الله‌ اشتری‌ من‌ المومنین‌ انفسهم‌ و اموالهم‌ بأن‌ لهم‌ الجنه‌ یقاتلون‌ فیفتلون» «خداوند جان‌ و مال‌ اهل‌ ایمان‌ را به‌ بهشت‌ خریداری‌ کرده‌ است‌ آنها در راه‌ خدا جهاد می کنند که‌ دشمنان‌ دین‌ را به قتل‌ برسانند یا خود کشته‌ شوند.»

اکنون‌ که‌ بوی‌ دل‌ آرای‌ شهادت‌ به‌ مشامم‌ می رسد و مرا مشغول‌ خود می‌کند و به‌ من‌ امید و عشق‌ و علاقه‌ می‌بخشد، مرا در وادی‌ عشق‌ می‌خواند، مرا هر لحظه‌ به‌ معبودم‌ می‌خواند و نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌کند و صدای‌ دل‌نواز معبودم‌ را به‌ گوشم ‌می‌رساند و زمزمه‌ای‌ دارد که‌ خدا می‌فرماید: «ای‌ انسان‌ها شما زندگی‌ دنیا را به‌ زندگانی‌ آخرت‌ ترجیح‌ می‌دهید» اما عشق‌ وعلاقه‌ من‌ به‌ معبودم‌ مرا قانع‌ نکرد که‌ در این‌ دنیا باشم‌ لذا ترجیح‌ دادم‌ که‌ به‌ جبهه‌ حق‌ علیه‌ باطل‌ روانه‌ شوم‌ و دین‌ خود را نسبت‌ به‌ مسلمین‌ ادا کرده ‌باشم‌ و به‌ آن‌ شعاری‌ که‌ از زمان‌ کودکی‌ زمزمه‌ ما بود که: ‌ای‌ حسین‌ اگر در کربلا نبودیم تو را یاری‌ کنیم‌ و جامه‌ عمل ‌بپوشانیم‌، اکنون برای‌ نجات‌ کربلای‌ حسین‌ علیه السلام و حفظ‌ اسلام‌ و نجات‌ امت الهی‌ به‌ نبرد بر می‌خیزیم‌.

هرگز از خط روحانیت اصیل جدا نشوید

ای‌ ملت‌ شهید پرور قهرمان! به‌ این‌ شعار مقدس‌ که‌ بارها داده‌اید و زمزمه‌ داشته‌اید جامه‌ عمل‌ بپوشانید و به‌ صدای‌ «هل‌ من‌ ناصر» حسین ‌زمان،‌ لبیک‌ گویید و او را در جماران‌ تنها نگذارید که‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ بر شما غضب‌ می کند و هرگز از خط‌ روحانیت ‌اصیل‌ جدا نشوید که‌ این ها زحمت‌ زیادی‌ برای‌ اسلام‌ کشیدند و اسلام‌ را تا به حال‌ حفظ‌ کردند.

خوب‌ عزیزان‌ من‌! مخصوصاً برادران‌ بسیجی! بر شماست‌ که‌ اسلام‌ و دستاوردهای‌ انقلاب‌ و زحمات‌ خون‌ شهدا را حفظ‌ کنید و این‌ امکان‌ ندارد مگر با اقدام‌ عملی‌؛ یعنی‌ با رفتن‌ به‌ جبهه‌ می توان‌ راه شهدای اسلام‌ را ادامه‌ داد. در خاتمه‌ پیامی‌ به‌ پدر و مادر عزیز: پدر و مادر عزیزم‌! از آنجایی‌ که‌ شما بارها برای‌ من‌ تعریف‌ کردید معلوم‌ است‌ که برای‌ من‌ خیلی‌ زحمت‌ کشیدید؛ در کودکی‌ برای‌ من‌ تحمل‌ و رنج‌ فراوانی‌ را کشیده و آن همه‌ زحمت‌ و مشقت‌ طاقت‌فرسا؛ حتی‌ گفتید: که‌ من‌ در دوران‌ کودکی‌ نزدیک‌ بود بمیرم‌ ولی‌ با التماس‌ زیاد شما به‌ دست‌ معالج‌ نجات‌ یافتم‌ و حالا باید ثمره‌ آن همه‌ زحمت‌ و سختی‌ را بگیرید؛ چون‌ ما همه‌ امانت‌ خدا هستیم‌.

گریه بکنید اما نه برای من

فکر می‌کنم‌ که‌ از این‌ همه‌ زحمت‌ برای‌ من‌، قصدتان‌ این‌ بود که‌ بزرگ‌ شوم‌ تا کاری‌ برای‌ شما انجام‌ دهم‌؛ البته‌ این‌ قصد همه‌ والدین‌ به‌ فرزندشان‌ می‌باشد ولی‌بدانید که‌ با شهادت‌ من‌ حاصل‌ آن همه‌ زحمت‌ را گرفته‌اید؛ حاصل‌ معنوی‌ که‌ پیش‌ خدا از همه‌ چیز باارزش‌تر است. به‌حرفهای‌ سوء هیچ‌کس‌ گوش‌ ندهید. صبر مطلق‌ داشته‌ باشید؛ صبر برای‌ خدا؛ چون‌ خدا با صابران‌ است.‌ زیاد ناراحتی‌ نکنید. نمی‌گویم‌ گریه‌ نکنید؛ گریه ‌کنید به خاطر خدا؛ چون‌ گریه‌ قلب‌ها را صیقل‌ می‌دهد؛ گریه‌ برای‌ مظلومیت‌ امام‌ حسین‌ علیه‌ السلام‌ و اما‌ تو ای‌ خواهرم! ‌گریه‌ زیاد نکن،‌ صبر پیشه‌ کن،‌ بی‌طاقتی‌ نکن.‌ بدان‌ برادرت‌ راه‌ خوبی‌ را انتخاب‌ کرده‌ و تو این‌ را‌ با سعادت‌ را برای‌ کسانی‌که‌ حرف‌ سوء می‌زنند توجیه‌ کن‌ و به‌ آنها بفهمان‌ که‌ برادرت‌ از دست‌ نرفته‌ بلکه‌ بدست‌ آمده‌ است.
‌ و شما ای‌ برادرانم‌! راه‌ خود را انتخاب‌ کنید؛ راهی‌ که‌ شما را به‌ سعادت‌ ابدی‌ برساند، انشاءالله‌. خدایا! بیامرز ما را و پدر و مادر ما را. خدایا! رزمندگان‌ اسلام‌ را پیروز و قوت‌ بیشتر برای‌ عملیات‌ نهایی ‌به‌ آنها عطا بفرما. طول‌ عمر بابرکت‌ به‌ رهبر کبیر انقلاب‌ و صحت‌ و سلامتی‌ کامل‌ به‌ او عنایت‌ بفرما. ظهور امام‌ زمان‌ -عجل الله تعالی فرجه- نزدیک‌ بفرما. ما را از منتظران‌ واقعی‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. در خاتمه‌ از شما می‌خواهم‌ شب‌ اول‌ قبر برای‌ من‌ نماز لیله‌ الدفن‌ و قرآن‌ زیاد بخوانید. برای‌ من‌ طلب‌ مغفرت‌کنید. برای‌ شادی‌ ارواح‌ طیبه‌ شهداء اسلام‌ به خصوص‌ شهدای عزیز، اندی‌ ساروی، قنبری‌ ساروی، معلمی‌ جویباری‌ و پور هاشم‌ کله‌ بستی‌ صلوات‌.

تحقق یک رؤیا

آری حسین آقا هجده ساله شده بود که ادامه رؤیا نیز به واقعیت پیوست . باید داستان خونین عاشقان حسینی و پیروان خمینی را با خون و اشک نوشت. عید قربان، نشان ازعمق دلدادگی و تسلیم در برابر خداست، آن گاه که حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) فرزندش، اسماعیل را به قربانگاه طاعت برد و در بلندترین قله عشق نشاند. و شهدا نیز فاتحان همیشه پیروز آن قله‌اند./919/د101/ن

ارسال نظرات