۰۷ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۸:۳۳
کد خبر: ۱۳۳۸۹۶
حجت الاسلام ایزدهی:

دغدغه روزهای جنگ همچنان وجود دارد

خبرگزاری رسا ـ استاد حوزه علمیه گفت: علت مهمی که ما را به دفاع مقدس وارد کرد، بحث آرمان‌های انقلاب، امام و اسلام بود چون تنها جنگ و تیراندازی هویت واقعی ندارد.
سيد جواد ايزدهي

 
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، حجت‌الاسلام سیدسجاد ایز‌دهی در سال 1349 در شهر بابل متولد شد. وی دوران تحصیلات خود را در این شهر سپری کرد و پس از جنگ به شهر قم عزیمت کرده و در این شهر ساکن شد. حجت الاسلام ایز‌دهی، استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مدیر گروه سیاست این پژوهشگاه است. وی صاحب مقالات و کتب متعددی می‌باشد که یکی از کتاب‌های ایشان تحت عنوان «نظارت بر قدرت در فقه سیاسی» به عنوان کتاب برتر جشنواره فارابی برگزیده شده است. این کتاب به عنوان کتاب برتر حوزه نیز معرفی شد. حجت‌الاسلام ایز‌دهی بنا بر حس میهن‌دوستی و دفاع از مقدسات و ارزش‌های بومی و مذهبی خویش در دوران نوجوانی (16 سالگی) به رغم مخالفت‌های مسئولان به علت کم‌سن و سال بودن، عازم جبهه‌های جنگ حق علیه باطل شد. وی پس از پایان جنگ تحمیلی قدم در عرصه آموختن نهاده و وارد حوزه علمیه شد و به فراگیری علوم اسلامی و درس خارج پرداخت. آنچه در پی می آید گفت و گو با این روحانی رزمنده درباره نقش روحانیت در دفاع مقدس است.


انگیزه و علاقه به حضور در جنگ چگونه در شما شکل گرفت؟


سال 1365 بود که به جبهه اعزام شدم. حدود 16 سال سن داشتم و در کلاس اول دبیرستان مشغول به تحصیل بودم. هرچه برای ثبت‌نام مراجعه می‌کردم، مسئولان حاضر به ثبت‌نام من نمی‌شدند چون علاوه بر کم‌سن و سال بودن از نظر جثه هم لاغراندام و کوچک بودم، ولی با اصرارهای پی‌درپی و پیگیری‌های مداوم بالاخره برای آموزش اعزام شدم و پس از گذراندن دوره آموزشی وارد جبهه‌های جنگ شدم. مدتی مسئولیت تبلیغات گردان بهداری را بر عهده داشتم و مدتی نیز در گردان رزمی بودم.
اواخر جنگ بود که در گردان رزمی لشکر25 کربلا در عملیات‌های کربلای4 و کربلای5 در مناطق مختلف جنگی حضور داشتم.


بهترین خاطره شما در زمان حضور در جبهه چیست؟


من از جنگ و جبهه خاطرات بسیار زیادی دارم. در واقع بهترین دوران نوجوانی و جوانی ما در جبهه سپری شد و ما در آنجا با افراد مختلفی آشنا شدیم و همه رده‌های سنی را دیدیم؛ نوجوان، جوان و حتی افراد مسن و کهنسال که همه اینها با روحیات بسیار خاصی که داشتند وارد جبهه و جنگ شده بودند. نمازهای شب این افراد واقعاً خاص بود. ما در مقر خودمان، دوستانی را می‌دیدیم که در بیابان، صحرا و همان منطقه جنگی با چه حالت و شور خاصی به عبادت و راز و نیاز می‌پرداختند و در آن شرایط انسان به هیچ وجه احساس غریبی و غربت و دور از خانه و خانواده بودن نمی‌کرد و حتی احساس می‌کرد در آنجا که هست، در واقع بهترین زمان عمرش را سپری کرده و می‌گذراند. حتی در زمان جنگیدن نیز احساس نمی‌کرد که باید خشمگین باشد و با خشونت بجنگد، چون جبهه فضایی روحانی و معنوی در خود داشت که اکنون ما در حسرت آن روزهای خوب و مقدس و آن روحیات پاک و باصفا هستیم.


گویا شما برادر شهید هم هستید؟


بله. برادر من که سیدحسن نام داشت، یک سال از من بزرگ‌تر بود. مرحوم پدرم در آن زمان با ورود ما به فضای جبهه و جنگ و شهادت زیاد موافق نبود، ولی خودش تعریف می‌کرد که شبی در مجلسی که از خانواده‌های شهدا نیز در آن حضور داشتند، هنگام خواندن دعای توسل و ذکر مصیبت ائمه در آن مجلس منقلب شده و از خداوند خواسته بود که به خانواده او هم توفیق شهادت نصیب کند و او هم سهمی در این انقلاب و جنگ داشته باشد از این حکایت مدت زیادی نگذشته بود که دعای پدرم مستجاب شد و پدرم با اعزام برادرم به جبهه موافقت کرد و حدود دو هفته بعد از اعزام برادرم به جبهه، خبر شهادت وی را دریافت کردیم و پدرم نیز در زمره خانواده شهدا قرار گرفت. سیدحسن در سال 1365 در علمیات کربلای5 به درجه رفیع شهادت نائل گردید.


از فرماندهان شهیدتان در جنگ چه خاطراتی دارید؟


خدا رحمت کند شهید احمدهاشمی را. ایشان انسان بسیار شجاع، باتقوا و خاصی بود. آن زمان فرماندهی گردان ما را بر عهده داشت و ما با هم خیلی مأنوس بودیم. یک روز که درمسجد محله‌مان بودیم و دوستان در حال جمع‌آوری پول برای کمک به جبهه‌ها بودند، ایشان به یکی از دوستان که مسئول این کار بود، گفت: در جیب من نگاه نکن، فقط دست در جیب من بکن و هرچه را هست، بردار.
آن بنده خدا دست در جیب ایشان کرد و متوجه شد که مقدار بسیار زیادی پول وجود دارد، به ایشان گفت: احمد، اینجا پول خیلی زیادی است. ایشان گفت: من آدم شجاعی هستم و خیلی راحت می‌توانم از جانم بگذرم ولی گفته می‌شود که جهاد اکبر و جهاد اصغر و من می‌خواستم بفهمم می‌توانم از مال خود هم بگذرم یا نه! ایشان چنین شخصیتی بود.
لازم است که یادی هم بکنم از مرحوم شهید شجاعیان. بعد از عملیات والفجر8 و در تکی که ارتش بعث کرد، آقای شجاعیان که جانشین فرمانده گردان ما بود، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفته و دچار جراحت شد، ایشان می‌گفت که وقتی ترکش خمپاره به من خورد و افتادم، احساس کردم که خداوند به من هم توفیق شهادت عنایت کرده است و در حال رفتن از دنیا هستم. در همان حالتی که دراز کشیده بودم، تبسم نیز داشتم که الحمدالله ما هم از این دنیا رفتنی شدیم و اسم ما هم به عنوان شهید نوشته خواهد شد ولی بعد از چند لحظه احساس کردم که نه، هنوز هم در همین دنیا هستم. چشم‌هایم را باز کردم و نگاه کردم و فهمیدم که بله، من در این دنیا هستم. ایشان در همان میدان جنگ و میان معرکه، وقتی چشم‌هایش را باز کرد، شروع کرد به گریه کردن و گفت: خدایا باز هم مرا نبردی!
شهید شجاعیان در عملیات کربلای4 هم با اصابت ترکش در ناحیه سر دچار جراحت شد که خود من هم بالای سر ایشان بودم و او را به علت عدم امنیت با وجود مشکلات فراوان از منطقه به عقب آوردیم.
ایشان وقتی چشم گشود و ما را دید، گفت: «باز هم نتوانستم بروم». ولی در نهایت به آرزوی خود رسید و توفیق شهادت یافت.


آقای ایز‌دهی چه اشتراکی بین آرمان‌های دفاع مقدس و اهداف حوزه مشاهده نمودید که وارد حوزه شدید؟


لازم به ذکر است که جدا از بحث تناسب اخلاقیات حوزه با اخلاقیات فضای جنگ و جبهه و جهاد در مقابل دشمنان اسلام و فضای معنوی و روحانی که در هر دو وجود داشت، علت مهمی که ما را به دفاع مقدس وارد کرد، بحث آرمان‌های انقلاب، امام و اسلام بود که ما را راهی جنگ کرد چون بحث جنگ و تیراندازی که هویت واقعی ندارد.
به گمان من در حوزه که تبلیغ برای اسلام و انقلاب صورت می‌گیرد و دفاع از ارزش‌های امام نیز عملاً در حوزه وجود دارد، همین اهداف را می‌توان در جبهه نیز به شکل بهتری اجرا کرد و انجام داد و من هم با این زمینه، حوزه را انتخاب کردم با این که در آن زمان بسیاری از دوستان بودند که با این تصمیم من مخالف بودند و حتی مرا سرزنش می‌کردند و می‌گفتند که بهتر است من وارد دانشگاه شوم و در رشته پزشکی یا دندانپزشکی یا مهندسی تحصیل کنم ولی به هر حال من حوزه را انتخاب کردم و بعد از مدتی که به آموختن فقه و دروس حوزوی پرداختم، عملاً درس‌هایی از فقه سیاسی را نیز پیگیری کردم چون تلقی‌‌ام بر این بود که انقلاب اسلامی بر مبانی فقهی استوار شده و امام با عنایت به همین مبانی فقهی انقلاب را ایجاد کرد و این انقلاب با این مبانی فقهی همچنان با تبیین خود مستلزم تلاش علمی جدی‌تری خواهد بود، چون دفع شبهات و مشکلات امروزی، نیاز به بحث‌های علمی و فقهی گسترده‌ای دارد که بسیاری از مباحث فقهی همچنان به صورت شفاف و تبیین شده نیست. بحث‌هایی که امروزه در نظام سیاسی اسلام موجود است، بحث‌های حکومتی، بحث‌های دولتی، بحث‌های حزبی، مباحث تفکیک قوا، مباحث انتخابات، مباحث مشارکت سیاسی، مرزهای اسلامی، مرزهای جغرافیایی و مرزهای عقیدتی، بسیاری از اگر انقــلاب و فرهنگ در معرض خطر قرار بگیرند، طبیعتاً تهدید ایجاد می‌شود و اگر این انقلاب به گونه‌ای نباشد که کارآمدی خویش را در عرصه عمل به اثبات برساند و متهم به ناتوانی شود عملاً قادر نخواهد بود الگــوی جهانی ارائه کند و در نتیجه بسیاری از انقلاب‌ها و خیزش‌های مردمـی که چشم‌امیدشان به این انقـــلاب است، ناامید خواهنـــد شد
این موارد به گونه‌ای مطلوب در فقه تبیین نشده و فقه شیعه که بحق، داعیه پاسخگویی به همه این موارد را دارد، طبیعتاً مستلزم این است که یک تلاش علمی صورت پذیرد تا همه اینها عملاً تحقق یافته و تبیین شود.
بنابر این طی آموختن درس‌های مربوطه و تلاش‌های پی‌درپی در عرصه فقه سیاسی عملاً به همان غایت و غرض اصلی توجه داشته و چندین سال در این زمینه تلاش کردم و در پیامد فرمایش مقام معظم رهبری درس‌های خارج را در خصوص نظام سیاسی پیگیری کردم و به این امر عنایت داشتم و کلاس‌هایی را نیز در این راستا برگزار کردم که اکنون نیز بحمدالله برقرار است و مباحث فقهی و سیاسی در آنها جریان دارد.


آیا در این راه و طی این طریق به آرمان‌های مورد نظر خود دست یافتید؟


آرمان‌ها که بی‌نهایت و در حداکثر است و آدمی هیچگاه نمی‌تواند ادعا کند که به آرمان‌های خود دست یافته و رسیده است. رسیدن به آرمان‌های کوچک در مدت زمانی کوتاه انجام شدنی است اما هر چه آرمان‌ها بزرگ‌تر و بالاتر است، انتظار رسیدن به آنها دیرتر و ناممکن‌تر می‌شود و طبیعتاً انسان باید تمام تلاش خویش را کرده و در طی آن فرآیند قرار بگیرد. گمان من نیز این است که همچنان در آن فرآیند قرار دارم، یعنی آن تعهدی که نسبت به انقلاب و امام داشتم و آن سعی و تلاشی که در آن عرصه می‌کردم، ان‌شاءالله همچنان برقرار است که اینها تنها چند درصد است که محقق شده و چند درصد هنوز تحقق نیافته است، البته این قضاوت برعهده دیگران است ولی امیدوارم که ان‌شاءالله این راه مستمر باشد.


خط مقدم دفاع مقدس را با خط مقدم جبهه فرهنگی مقایسه کنید؟


جنگ در واقع به هر صورت که باشد، بحث تقابل دو فرد، دو اندیشه، دو نگاه و دو اسلحه است که همه با هم متفاوت هستند. ممکن است زمانی جنگ یک شمشیر با شمشیری دیگر باشد، بنابر این دو انسان جنگجو به هم نزدیک خواهند بود و برخورد آنها از نوع نزدیک و جنگ تن‌به تن است. زمانی هم جنگ‌ها، جنگ مسلحانه شد که از راه دور و با تیر و توپ و خمپاره انجام گرفت. گاهی هم جنگ و تقابل با اندیشه و فکر انجام می‌گیرد که این تقابل فرهنگی بوده و جنگ فرهنگی نامیده می‌شود. در تمام این تقابل‌ها و جنگ‌ها همواره دو خط حق و باطل همیشه وجود دارد؛ خط اسلام ناب و اسلام غیر واقعی مثل اسلام امریکایی یا هر گونه‌ای که از خط مقرر شده عدول کند. طبیعتاً خط باطل در پی تثبیت خود می‌باشد و می‌خواهد خود را ثابت کند و آن افرادی که در خط مستقیم و خط امام و اسلام ناب هستند نباید کوتاه بیایند و به تعبیر حضرت علی(ع) که فرموده است: «کسی که بخوابد، دشمنش نمی‌خوابد» و طبیعتاً باید بیدار باشند و اهداف خود را به ثمر بنشانند همچنان که پیامبر اکرم (ص) با وجود منطقی بودن وقتی می‌بیند دشمنش مسلح شده و وارد جنگ می‌شود، چون باید از خود دفاع کند و مجبور است پس وارد عرصه جنگ می شود البته جنگ پیامبر، جنگی نظامی نیست و چون ایشان چاره‌ای جز دفاع نظامی ندارد به همین علت دست به شمشیر می‌شود وگرنه پیامبر داعیه جنگ نظامی ندارد؛ بلکه داعیه ایشان، ایجاد تمدنی بزرگ بر اساس اندیشه‌های الهی است.


دشمن همواره درپی‌ این است که خللی ایجاد کند و هرگاه که در راه رسیدن فردی به آرمان نهایی خود و رسیدن به آرمان شهر واقعی خللی ایجاد شود و دشمن در پی از بین بردن آن باشد طبیعتاً انسان‌های مومن که دغدغه‌ای جدی برای ایجاد و ساختن آن آرمان شهر را دارند، به مبارزه برمی‌خیزند که در این میان گاهی سنخ آن مبارزه می‌شود و فکر و شبهه ایجاد می‌گردد که مجبور به پاسخگویی به آن شبهه می‌شود و گاهی سنخ آن، بحث شبهه نیست، فرهنگی و در واقع ایجاد فضایی غیر الهی و قرار دادن جوان‌ها در این فضا است که سنخ این مبارزه بسیار متفاوت است. گاهی به تعبیر رزمی، هرگونه تک مستلزم پاتک خود می‌باشد؛ یعنی اگر دشمن با تفنگ در عرصه جنگ حضور یافت، من نمی‌توانم با شمشیر در مقابلش قرار بگیرم چون رسم جنگ چنین نیست. رسم تک و پاتک این نیست و باید متناسب هم باشند. به همین علت امروزه دشمن وقتی می‌بیند که جنگ نظامی و جنگ مسلحانه نه تنها فایده‌ای ندارد و چه بسا اثرات بالعکسی هم ممکن است داشته باشد و فرد مؤمن را بیدار‌تر کند، بنابر این گونه جنگیدن خود را عوض کرده است. در واقع خط و هدف خود را تغییر نداده است، بلکه تاکتیک و روش‌های خویش را تغییر داده و آنها را در واقع پیچیده‌تر و دقیق‌تر کرده است. طبیعتاً انسان بایستی که بفهمد امروز سنخ جنگ چیست و نحوه مبارزه در این جنگ از چه سنخی برخوردار است که اگر آدمی این را بفهمد و درک کند و مقتضیات زمانه خویش را بشناسد دیگر خط اول جنگ برایش معلوم است و همچنین به گونه مبارزه نیز دست می‌یابد. اگر در زمان جنگ، نوع جنگ مسلحانه بود و هر دو طرف در پی فتح و فتوحات بودند، امروز دیگر نوع آن متفاوت است و امروزه جهاد، جهاد علمی و فرهنگی است؛ یعنی امروزه شاید انرژی هسته‌ای یک جنگ جدی است که همه مردم در پشت خط آن قرار گرفته‌اند و در جلوی خط آن نیز دیپلماسی قرار دارد و اگر عملاً کسی در این جنگ موفق و پیروز شود، می‌تواند اهدافش را به تحقق برساند و در سازندگی و تولید نیز این چنین به موفقیت دست یابد یا نه، بگوید که جنگ، جنگ فرهنگی است. که دشمن عملاً می‌خواهد عقبه بدنه نظام را تضعیف کند و عملاً مردم را از پشتیبانی نظام و انقلاب و آرمان‌هایش دور کرده و برحذر بدارد تا این که بتواند این انقلاب و نظام را وادار به سکوت کند. طبیعتاً اگر ما بتوانیم درک کنیم که دشمن از چه گونه تاکتیکی بهره‌برده و نقطه حمله‌اش کجاست، بر همان اساس تصمیم می‌گیریم و می‌توانیم نوع مبارزه و نوع پاتک خود را تعیین کنیم.


تأثیر گذاری روحانیون حضور یافته در دفاع مقدس برطلاب و روحانیون جوان امروزی چگونه است؟ آیا آنها به عنوان الگو و سرمشق آنان نقشی ایفا می‌کنند؟


باید بگویم که بیشترین جمعیت شهدای انقلاب از روحانیون بودند. بسیاری از روحانیونی که امروزه ما در جوارشان هستیم نیز از همان بچه‌‌های زمان جنگ هستند با همان دغدغه‌های آن روزهایشان که ممکن است کمی پررنگ یا حتی کم‌رنگ شده باشد.
طلبه‌های جوان بسیاری کنار ما هستند که اینها را می‌بینند. بسیاری از این افراد هنوز هم دغدغه‌های انقلابی و ارزش‌های دفاع مقدس را دارند. آنها در زمان جنگ هم برای همین دغدغه‌ها بود که راهی جبهه می‌شدند و جان خود را مخلصانه فدا می‌کردند و امروز باید هم آن دغدغه‌ها وجود داشته باشد و هم آن روحیه ایثار و از خود گذشتگی.
امروزه بسیاری از طلبه‌ها برای تبلیغ به مناطقی دور دست اعزام می‌شوند که هیچ کس قدم در آنجا نگذاشته است و بسیاری از طلبه‌ها هم در حوزه به جهاد علمی می‌پردازند که کار اینها بسیار ثمربخش بوده و هست و خواهد بود و اینها همه در پرتو آن انگیزه قوی اسلامی و انقلابی است که در پرتو همجواری و الگوپذیری از شهدای انقلاب و اسلام است. ما شهدای روحانی بسیاری دیده‌ایم؛ چه در جنگ و چه در مبارزات انقلابی و گمان من این است که درصد بسیاری از طلبه‌ها از همین شهدا تأثیر گرفته‌اند؛ البته طبیعتاً نوع جهت‌گیری این‌ها متفاوت است و به این صورت نیست که مثلاً امروز اینها دست به سلاح ببرند یا آموزش نظامی ببینند؛ بلکه تأثیرپذیری اینها به این صورت است که اینها بتوانند هدف خو‌د را در این راه پررنگ‌تر کنند و محکم‌تر گام بردارند و خط اول دشمن را خوب و دقیق تشخیص دهند و براساس همان هم رفتار کنند، همانطور که در زمان جنگ، شهدا ایثار می‌کردند و با تقوای کامل وارد معرکه می‌شدند، اینها هم امروز می‌خواهند چنین کاری انجام دهند و با شهدای آن روزها و هدف آنها هم سنخی داشته باشند. ممکن است موضوع بحث جهاد و جنگ و بحث نبرد مسلحانه نباشد اما عملاً آن جنگ حق علیه باطل همچنان وجود دارد.


حوزه علمیه نقش بسزایی در شکل‌گیری انقلاب اسلامی داشت و جوانان بسیاری را تربیت کرد که در جنگ حماسه‌هایی ماندگار را به یادگار گذاشتند،‌آیا حوزه علمیه در سال‌های اخیر موفق به تربیت جوانانی مانند نسل دفاع مقدس شده است؟


من نمی‌توانم آماری ارائه کنم، اما می‌توانم بگویم که دغدغه آن روزها همچنان وجود دارد، دغدغه همراهی با شهدا برای طلبه‌ها به خصوص طلبه‌های نسل جوان بسیار مهم و جدی است اما اینکه این اثرات را حوزه توانست ایجاد کند، از یک طرف سنخ فعالیت‌های حوزه کمی متفاوت است؛ یعنی فعالیت‌های حوزه یا عرصه تولید دانش دینی است که نمود خارجی این موارد زمان می‌برد. من در فضای پژوهشی حوزه شاهد تلاش‌های بسیار زیاد و جدی خالصانه و عشق و ارادت افراد نسبت به امام، مقام معظم رهبری و نظام اسلامی هستم اما اینها هم دیر بازده هستند و دیر ثمره خود را به نمایش می‌گذارند و دیر هویدا می‌شوند که از این جهت این دغدغه‌ای بسیار جدی است و حوزه برای تولید چنین فضایی بسیار تلاش کرده است و عملاً بسیاری از مسائل انقلاب و نظام دغدغه همراهی با شهدا برای طلبه‌ها به خصوص طلبه‌های نسل جوان بسیار مهم و جدی است اما اینکه این اثرات را حوزه توانست ایجاد کند، از یک طرف سنخ فعالیت‌های حوزه کمی متفاوت است؛ یعنی فعالیت‌های حوزه یا عرصه تولید دانش دینی است که نمود خارجی این موارد زمان می‌برد. من در فضای پژوهشی حوزه شاهد تلاش‌های بسیار زیاد و جدی خالصانه و ارادت افراد نسبت به امام، مقام معظم رهبری و نظام اسلامی هستم


که شاید قبل از انقلاب اصلاً مطرح نبود، امروزه طرح می‌شود و بحث‌های فقه نظام سیاسی و درس خارج که امروزه وجود دارد، از برکات آن است. دغدغه طلبه‌های انقلابی هنوز هم وجود دارد و هنوز هم مردم را به سوی اهداف انقلابی فرامی‌خوانند. شاید اگر این طلبه‌ها نبودند تا آرمان‌های نظام و انقلاب و اسلام را تببین کنند شاید ما در بسیاری از موارد برای اقناع مردم مشکل داشتیم و این طلبه‌ها با ایثار تمام این کار را انجام می‌دهند، یعنی عرصه‌های تبلیغی اینها بسیار خوب است، گرچه همچنان نقصان وجود دارد ولی طلبه‌ها با اخلاص کامل قدم در این راه می‌گذارند و از خانواده خود می‌گذرند که به گمان من نوع رفتارها، نوع عملکردها و چشم‌اندازی که از آن پیداست، چشم‌اندازی مطلوب و رو به پیشرفت است.


چرا شما موضوع فقه سیاسی را برای‌تدریس انتخاب کردید هر چند که در ابتدا به اختصار توضیح‌دادید.


من زمان پس از جنگ، این طرز تلقی را داشتم که امام (ره) هوای انقلاب را براساس مبانی ولایت فقیه تبیین کردند در حالی که کتاب ولایت فقیه را در زمان اقامت در نجف نوشته بودند، اما بسیاری از مباحث عرصه نظام، مثل بحث‌های دولت، دولت مطلوب،‌وجود انتخابات در فقه، چگونگی برگزاری انتخابات، چگونگی سطح مشارکت سیاسی مردم در فقه، وجود تفکیک قوا در فقه، تشکیل احزاب در نظام سیاسی و… که عملاً امروزه ما با آنها مواجه هستیم و در نظام سیاسی در جریان هستند که آیا اینها تبیین فقهی شده‌اند یا اینکه اینها در دین ما مستند هستند یا نه، به خوبی صورت نگرفته و طبیعتاً چنین انتظار می‌رود که قوانین مصوب در مجلس شورای اسلامی براساس مبانی فقهی باشد نه اینکه براساس ذوق و سلیقه شخصی افراد باشند که طبیعتاً اگر اینچنین باشد،‌در نهایت شورای نگهبان عدم مخالفت خود را با اسلام باید اعلام کند. طبیعتاً‌ اگر این کار انجام بگیرد، مبانی فقهی تقویت می‌شود.


من به یاد دارم که اوایل عرصه فقهی- سیاسی خیلی ضعیف بود و افراد کمی به آن می‌پرداختند ولی امروزه طلبه‌های بسیاری از جاهای مختلف و نهادهای مختلف حوزوی، پژوهشی و آموزشی به این امر پرداخته‌اند، اگر در گذشته دروس دانشگاهی متناسب با این بحث‌ها فقط در حد کارشناسی ارائه می‌شد، امروزه حتی کارشناسی ارشد و دکتری هم دارد و این چنین نمی‌شد اگر تلاش‌های بسیاری برای تبیین این مباحث صورت نمی‌گرفت که اگر این مباحث تبیین شود، یعنی مشروعیت رفتارهای نظام در گرو استناد به شریعت است. چون اگر ما بخواهیم بگوییم چنین کاری درست است یا نیست، باید گفت آیا این کارها به فقه شیعه مستند است یا نیست؟ آیا به دین مستند است یا نیست یا اگر نظام سیاسی ما ادامه فعالیت بدهد مثلاً عنصر مصلحت درآن مهم است، این مصلحت‌ها کجاست؟ آیا کارآمدی نظام دغدغه فقه است یا نیست؟ بسیاری از این مباحث اگر تبیین نشود ممکن است در نهایت نظام سیاسی اسلام مسیری را برود که ناهموار بوده و مستند بر شریعت نباشد. طبیعتاً اگر این نظام بر فقه شیعه عرضه شود یا دلیل منطقی و ادله فکری برای آن عرضه شود، ‌این نظام، نظامی مشروع و کارآمد و پایدار و الگوی عینی و عملی برای بسیاری از کشورها خواهد بود که همه از آن پیروی کرده و عملاً همه اقدام به انجام چنین کاری برای خودشان خواهند کرد و این دغدغه‌ای بود که از قدیم وجود داشت و مقام معظم رهبری سال گذشته عنایت خاصی به بحث شکل‌گیری نظام‌سازی درحوزه داشتند و اینکه مباحث فقهی- سیاسی باید در فقه جدی شود. در پیامد این فرمایش، افراد زیادی وارد این عرصه شدند و ما هم به مقدار بضاعت خود وارد این عرصه شدیم.


با تجربه و شناختی که از حوزه و نسل جدید دارید، بگویید که آیا این نسل از جامعه که علاقه‌مند به راه شهداست، می‌تواند راه خود را در حوزه جست‌وجو کند و چگونه؟


اگر کسانی که وارد این مقوله می‌شوند، آن دغدغه حفظ نظام و توسعه نظام و کارآمدی نظام را داشته باشند، عملاً محقق می‌شود، یعنی من چه وارد فضای حوزه شوم، چه فضای دانشگاه، در نهایت محصول آن یکی خواهد بود. آنجا دانشگاه شهدای هسته‌ای ایجاد می‌شود و اینجا (حوزه) شهدای روحانی.
در واقع اهداف انقلاب، اهداف محدودی نیست که فقط در حوزه ایجاد شود اما به گمان من این اهداف در حوزه بسیار پررنگ‌تر است چون انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی و انقلابی دینی است و به گمان من دغدغه آن در حوزه بسیار پررنگ‌تر است و اگر کسی وارد این عرصه (حوزه) شود، بهتر می‌تواند از مبانی انقلاب حمایت کرده و حتی آن را تبیین کند، اما در عین حال محدود به آن نیست. اگر جوان‌های ما با این انگیزه وارد عرصه تقویت دین و انقلاب و نظام و مبانی اسلام شوند و در این راه بسیار تلاش کنند، به همان نسبت مبانی اسلام را تقویت کرده و به همان نسبت در ادامه راه شهدا گام برداشته‌اند و در این راه به امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری اقتدا کرده و حرکت می‌کنند.
توصیه من به نسل جدید، وارد شدن در عرصه و فضای حوزه است، همانطور که خودم هم وارد شدم، چون به گمانم فضای حوزه دراین قضیه پررنگ‌تر است و مباحث آن، مباحث فرهنگی و دینی است که سنخ انقلاب نیز اینگونه است اما در عین حال محدود است و فضاهای دیگر را هم می‌شود به این بحث اضافه کرد البته اگر آن انگیزه و آن بحث جهاد و جبهه و شهادت وجود داشته باشد، از شهید آوینی که در فضای رسانه وارد می‌شود گرفته تا شهدای هسته‌ای که وارد بحث انرژی هسته‌ای می‌شوند و طلاب و روحانیونی که عملاً در این فضا قرار دارند یا جزو شهدای جامعه روحانیت هستند یا شهدای زنده‌ای(جانبازان) هستند که ادامه دهنده راه شهدای رفته می‌باشند.


بزرگ‌ترین خطر برای جامعه اسلامی را چه می‌دانید؟ وظیفه روحانیت در مقابل این خطر به نظر شما چیست؟


وقتی سدی درست می‌شود و بعد پشت این سد آب زیادی جمع می‌شود که این آب جمع شده پشت سد، بستر تأثیرگذاری بسیار زیاد است، یعنی اگر انسان از آب پشت این سد به گونه‌ای مطلوب استفاده کند، همین سد می‌تواند فواید بسیار زیاد مصرفی همچون آب و انرژی داشته باشد. نظام سیاسی و انقلاب نیز عملاً چنین است؛ یعنی ما یک انرژی متراکمی هستیم که با آن می‌توانیم به همه جهان انرژی داده و همه را سیراب کنیم. اما اگر در این سد خللی ایجاد شود یا ویران گردد، دیگر نه تنها آن فواید را نخواهد داشت، بلکه آثار مخربی نیز در پی خواهد داشت و به همین علت بود که امام راحل حفظ نظام را از اهم و‌اجبات تلقی می‌کرد. حفظ نظام چنین است که اگر در هر گوشه از این سد خللی ایجاد شود، محدود است و خطر دیگری نواحی را تهدید نمی‌کند و این خطر ممکن است در سال‌های بعد باشد و نفوذی کوتاه مدت یا درازمدت داشته باید که دیگر آدمی، خود باید مراقب آن با‌شد. گاهی خطر از نوع مستقیم است، مثلاً کسی می‌خواهد این سد را خراب کند، طبیعتاً آسیب‌هایی که برای نظام وجود دارد همان مواردی است که نظام را ایجاد کرده است؛ یعنی اگر نظام بر مبنای اسلام، دین و فرهنگ باشد حتی اگر خطری هم آن را تهدید کند، می‌تواند ماهیت انقلاب را از آن جدا کند.


یا مثلاً اگر بحث ساده‌زیستی که در زمان انقلاب مطرح بود،‌ مورد تهدید قرار بگیرد می‌تواند برای انقلاب خطرآفرین باشد یا در بحث اتحاد بین مردم، اگر بحث تفرقه بین مسئولان نظام مطرح شود، این می‌تواند خطری تهدیدکننده باشد. هر آنچه که این نهاد یا این سد را به‌وجود آورده، انرژی متراکمی را نیز در پشت آن ایجاد کرده است که می‌توان از آن استفاده کرد. همین انرژی تک تک مردم را به یک ملت تبدیل می‌کند که این ملت وقتی تظاهراتی بر پا می‌کند یا حمایتی می‌کند و در انتخاباتی شرکت می‌کند، تأثیری مضاعف بر جای می‌نهد. چرا که وقتی این «من» تبدیل به «ما» می‌شود، خطرآفرین است. اگر انقلاب و فرهنگ در معرض خطر قرار بگیرند، طبیعتاً تهدید ایجاد می‌شود و اگر این انقلاب به گونه‌ای نباشد که کارآمدی خویش را در عرصه عمل به اثبات برساند و اگر این نظام براساس تهدیدهای خارجی، داخلی، غفلت، کم کاری باشد و به هر علتی نیز این تهدیدها مؤثر واقع گردد و این انقلاب نتواند آن کار ویژه خود را به اثبات برساند و متهم به ناتوانی شود عملاً قادر نخواهد بود الگوی جهانی ارائه کند و در نتیجه بسیاری از انقلاب‌ها و خیزش‌های مردمی که چشم امیدشان به این انقلاب است، ناامید خواهند شد که دشمن نیز در پی همین فرصت است و می‌خواهد که کاری کند تا این انقلاب را در نظر همگان بد جلوه دهد و آن را به ناکارآمدی متهم کند که این تلاش فراگیر و جدی را از سوی همگان می‌طلبد تا این کارآمدی را برای نظام حفظ و اثبات کنند و بتوانند الگوی مطلوب ایجاد کنند تا اینکه خود به خود در بسیاری از کشورهای دیگر مؤثر واقع شود همچنان که نظام پیامبر اکرم (ص) نیز اینگونه شد و پیامبر الگویی مطلوب را ایجاد کرد و این الگوی مطلوب در نیمی ازجهان عملاً محقق شد. بنابراین اگر این الگوی مطلوب و کارآمد و مشروع در این نظام ایجاد شود و اگر در سایه حرکت مسئولان وکارگزاران، مردم، نهادها و بسیاری از عرصه‌های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محقق شود، طبیعتاً نظام کارآمد خواهد شد و این الگوی مطلوب خود به خود جای خویش را باز خواهد کرد. ان‌شاءالله /916/د102/ع

ارسال نظرات