۱۷ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۳:۲۰
کد خبر: ۱۳۴۸۶۸
شرح دعای ابوحمزه ثمالی(16)؛

خدا محبّت ایمان را در قلب مؤمنین قرار داده است

خبرگزاری رسا ـ آیت الله قرهی گفت: خود پروردگار عالم راجع به ایمان می‌فرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» خدا ایمان را در قلب انسان محبوب می‌کند. منشأ ایمان هم همان قلب انسان است که خدا محبّت ایمان را در قلب مؤمنین قرار داده است.
آيت الله قرهي،‌متولي حوزه امام مهدي(عج) تهران

 به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله روح الله قرهی در شانزدهمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی در شب های ماه مبارک رمضان با اشاره جایگاه ایمان در قلوب مؤمنین تصریح کرد: وقتی انسان مؤمن شد و ایمان محبوب قلبش شد، عالم و آدم هر طور رفتار کنند، چون او مؤمن است، فقط و فقط آنچه خدا می‌گوید انجام می‌دهد، نه آنچه نفس امّاره می‌گوید و این نکته بسیار مهمّی است.

 

 «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ»

  نقش بسیار مؤثّر ایمان در شناخت

 عرض کردیم آنچه که موحّدین عالم را موحّد می کند، ایمان است. براساس این ایمان، توسّل به خدا و امید به کرم پرورگارعالم در انسان به وجود می آید. مؤمنین حقیقی همه مطالب برایشان معلوم و مسلّم می گردد.

 آنچه که عامل می شود برای توسّل به پروردگار عالم در همه زمینه ها از جمله دعا، همان ایمان است. آنچه که عامل می شود برای آن که انسان با همه گناهانش از عفو ذوالجلال و الاکرام ناامید نگردد، ایمان است. آنچه عامل می شود انسان کرم پروردگارعالم را ثقه بدارد، ایمان است. آنچه که باعث می شود اگر اجابت ظاهری دعایی طول هم بکشد، انسان ناامید نگردد، ایمان است.

 البته همان طور که عرض کردیم استجابت حقیقی در همین است که پروردگار عالم توفیق دعا کردن را به انسان داده است. فلذا همین توفیق دعا کردن یعنی اجابت. یعنی تا خدا نمی خواست انسان لب به خدا! خدا! گشودن پیدا نمی کرد. تا پروردگار عالم نمی خواست انسان توفیق دعا را نداشت. پس اجابت درون دعاست، «اُدْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم». به حقیقت انسان در وجود خودش احساس می کند که اجابت دعا وجود دارد؛ یعنی خدا من را قبول کرد و جوابم را داد؛ چون اجازه داده با او سخن بگویم. پس همین اجازه سخن با پروردگار عالم، خودش جواب است.

 امّا اگر حاجتی دارم که به صورت ظاهر فعلاً برآورده نشده، یا به تعبیر دیگری هنوز اجابت دعا را نفهمیدم و به تعبیر عامیانه هنوز دعایم مستجاب نشده، آنچه عامل می شود برای این که انسان ناامید نگردد و بداند پروردگارعالم صادق الوعد است و وقتی وعده داده، وفا می کند «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعاد»؛ ایمان است. پس نقش ایمان در شناخت بسیار مؤثّر است.

 پناهگاه ایمان

 

 «وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ» جالب است حضرت در این فراز لفظ «وَ لَجَئِی» را بیان می فرماید. تعبیر بسیار مهم و قابل تأمّل و تدبّری است. این که انسان با وجود گناهان و مستحق نبودنش برای شنیدن صدایش توسط خدا و مستوجب عفو نبودنش، ناامید نمی شود و به کرم خدا اطمینان دارد و با صادق الوعد بودن خدا آرامش می گیرد؛ نشأت گرفته از این است که انسان می داند پروردگار عالم قادر است و توحیدشناس است.

 این زمانی برای انسان مسلّم و مسجّل می گردد که ایمان داشته باشد، «وَ لَجَئِی» و پناه من به ایمان است، ایمان به این که تو یگانه ای؛ پس می دانم خدا قادر است که دعایم را مستجاب کند و قادر است صدای من مذنب را بشنود و قادر است که من را به دعا خواندن - إن شاءالله - مبتلا کند و توسّل من هم به او باشد.

 پ همه این ها از ایمان است. عرض کردیم نباید ایمان را کم بگیریم، این ایمان بسیار مهم است. اگر درک کنیم نقش اصلی در این مطالب، ایمان است؛ آن وقت برنده می شویم.

  ایمان؛ محبوب قلوب مؤمنین

 عرض کردیم مطلبی که خود پروردگار عالم راجع به ایمان بیان می‌فرماید، این است: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» خدا ایمان را در قلب انسان محبوب می‌کند. منشأ ایمان هم همان قلب انسان است که خدا محبّت ایمان را در قلب مؤمنین قرار داده است.

 در این‌جا می‌شود یک جمله هم برداشت کرد که این برداشت حسب روایات، برداشت صحیحی است و آن این است: خود حبّ به اشیاء و حبّ به مسائل در وجود انسان هست امّا حبّ به ایمان اگر به وجود آمد، همه حبّ‌های دیگر را به حاشیه می‌برد.

 یعنی وقتی دیگر انسان مؤمن شد و ایمان محبوب قلبش شد، عالم و آدم هر طور رفتار کنند، چون او مؤمن است، فقط و فقط آنچه خدا می‌گوید انجام می‌دهد، نه آنچه نفس امّاره می‌گوید و این نکته بسیار مهمّی است.

 اصل حقّ و توحید شناسی

 در جلسه گذشته این روایت را عرض کردیم که مولی‌الموالی(ع)فرمودند: «الإیمانُ أصلُ الحقّ و الحقُّ سبیلُ الهُدى و سَیفُهُ جامعُ الحِلْیَةِ قَدیمُ العُدَّةِ الدُّنیا مِضْمارُهُ». این روایت را توضیح دادیم و دیگر نمی‌خواهیم برگردیم، فقط یک نکته‌اش را که می‌خواهم یادآوری کنم و آن این که اصل توحیدشناسی، یعنی اصل حقّ، همین ایمان است.

 اگر انسان مؤمن شد، همه این‌ها برایش سهل و آسان است. برای غیرمؤمن حتّی دو رکعت نماز سخت است امّا برای مؤمنین حقیقی مسائلی که اصلاً به قوه مخیّله ما هم وارد نمی‌شود، بسیار آسان است و آن غیرممکن‌هایی که به نظر من و شما غیر ممکن است، برای این‌ها ممکن است.

 لذا مولی‌الموالی(ع) را امیرالمؤمنین(ع) می‌گوییم؛ یعنی امیر مؤمنان است؛ یعنی درحقیقت خود ایشان، اوّل مؤمن است و غیر از این هم نیست. در ضمن علاوه بر این که خود اوّل مؤمن هست، امیر همه مؤمنان عالم هم هست.

 رشد انسان در بستر ایمان و رسیدن او به مراتب عالی یقین

 پس ایمان اصل همه مطالب است. همان ایمانی که امیرالمؤمنین، مولی‌الموالی(ع) بیان فرمودند: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً» اگر همه پرده‌ها هم کنار برود، به یقین من امیرالمؤمنین اضافه نمی‌شود؛ چون خود ایمان انسان را به یقین و حق متّصل می‌کند. پس اگر انسان با ایمان بود، در آن مراتب عالی یقین هم می‌تواند قرار بگیرد؛ چون انسان در بستر ایمان رشد می‌کند. آن‌جاست که دیگر برایش مهم نیست معجزه باشد یا خیر.

 معجزه در بستر ایمان و عقلِ صحیح، نیست!

 یک نکته‌ای بگویم، این نکته، نکته بسیار مهمّی است و آن این که در مورد تمام آن کسانی که با معجزه مسلمان شدند، یا ادیان دیگر - البته دین‌های تحریف نشده قبل از پیامبر عظیم‌الشّأن، مانند دین حضرت عیسی‌بن‌مریم(ع) ، حضرت موسی کلیم(ع) و دیگران - را به دست آوردند، با این که اصلاً می‌گویند: یکی از خصایص انبیاء، اعجاز است ولی اعجاز خیلی کارساز نیست.

 عرض کردیم چون بنی‌اسرائیل هم دائم دنبال معجزه بودند. سامری آن گوساله را درست کرد و این‌ها منحرف شدند. اصلاً معجزه در بستر ایمان و عقلِ صحیح، نیست. معجزه در بستر رؤیت ظاهری است، چون انسان می‌بیند. وإلّا شما فکر می‌کنید نبیّ مکرّم(ص)نیاز به شقّ‌القمر دارد؟! بالاترین معجزه پیامبر(ص)همین قرآنش است، دیگر چه نیازی به شقّ‌القمر است؟! ید بیضاء موسی(ع)  به چه درد می‌خورد؟! بله، این ها به صورت ظاهر برای یک عدّه‌ای است که ذهنشان قفل کرده تا ذهنشان را باز کند. لذا این فقط کلید باز کردن است امّا آنچه که عامل می‌شود انسان را رشد ‌دهد، ایمان است و آن ایمان مهم است.

 مؤمنین حقیقی هستند که به هیچ عنوان در آن‌ها تغییر و تحوّل ایجاد نمی‌شود، می‌فهمند و حقایق را درک می‌کنند امّا غیرمؤمنین فقط و فقط با معجزه جلو می آیند. گاهی یک کس دیگری می‌آید، شبه‌معجزه‌ای می‌کند که معجزه نیست و فریب و سحر و جادو است و او تصوّر می‌کند، معجزه است و منحرف می شود امّا ایمان چیز دیگری است.

 معجزه موسی بن عمران(ع) را سامری با همان بحث درست کردن گوساله خراب کرد و این ها هم گوساله پرست شدند.

 پس وقتی ایمان نباشد، معجزات خیلی کارساز نیست. معجزات برای عقل سلیم نیست، معجزات رؤیتی است و گاهی بالاخره باید بیان شود و إلّا پیامبر(ص) نیاز به شقّ القمر ندارد و همه گیتی در اختیار اوست. او برای تفهیم یک عدّه که نمی فهمند بیان کرد و إلّا این که مثلاً پیامبر(ص) از این جا اشاره کردند و شقّ القمر شد؛ اعجاز خیلی مهمّی برای پیامبر(ص) است؟!!

 عبد و اختیار تامّ او!

 عبد اگر عبد شود، همه چیز در اختیار اوست. عرض کردیم رسالت نبی مکرّم(ص)هم در بستر همین عبد بودنش است و من و شما می دانیم و اگر از خود پیامبر(ص)هم سؤال کنند که چه چیزی برای شما ارزشمندتر و فضیلت هست؟ می فرمایند: فضیلت من رسالتم نیست، فضیلت من بندگی من هست و اصلاً رسالت و امامت و همه این ها میوه های این بندگی است و اصل همان بندگی است. برای همین در نماز هم می گوییم: «و أشهد أنَّ محمّداً عبده و رسوله» عبد است و رسالت در بستر این بندگی به وجود آمده است. پس معجزه چیز خاصّی نیست.

 آن وقت اگر انسان عبد شد، کاری می کند کارستان! «عَبدِی أطِعنِی أجعَلکَ مِثلِی أَو مَثَلی»[6]، همه عالم در اختیار اوست «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»، همه گیتی در اختیار اوست، عرش و فرش در اختیار اوست، همه و همه در اختیار بندگان خداست.

 چندین بار عرض کردم، آیت­الله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی(ره) - که هفته آینده هم از لحاظ هجری شمسی، سالگرد رحلت این مرد الهی است، ایشان در روز بیست و چهارم برج پنج، سال هفتاد و هفت غریق رحمت الهی شدند - بیان کردند: آیت الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(ره) دستشان را تکان دادند و تمام زمین و آسمان ها را به این سبک به ما نشان دادند و دیدیم چه خبر هست.

 پس عبد هر کاری می تواند انجام دهد، می شود امّا این ها برای چیست؟ برای این که یک تلنگری بزنند انسان به سمت ایمان برود و إلّا معجزه دیدن، ایمان نیست.

 ایمان، هدایت آور است، نه معجزه

 قرآن در مورد متّقین می فرماید: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون» آن ها ایمان به غیب دارند با این که شاید پیغمبر یا ائمّه ای را ندیده باشند امّا خیلی ها پیغمبر را دیدند، خیلی ها انبیاء را دیدند، موسی بن عمران(ع) را دیدند امّا چه شدند؟! باز هم گوساله پرست و یا به فرق دیگری گرفتار شدند.

 این همان اهمیّت ایمان است. اگر ایمان باشد، می گوید: من اصلاً هیچی نمی خواهم، معجزه هم نمی خواهم. «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» ایمان به غیب اصلاً هدایت­آور هم می شود. پس ایمان هست که هدایت­آور است، نه اعجاز. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ» این متّقین چه کسانی هستند؟ «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» کسانی که ایمان به غیب دارند.

 پس خود ایمان مهم است، این جا هم مولا امام سجاد(ع) همین مطلب را تبیین می فرمایند، در این فرازها می فرمایند: این ­که من می دانم تو صادق الوعدی، این که من می دانم مستوجب عفوت نیستم و تو محبّت می کنی عفو می کنی، این ­که من امید به کرم تو دارم، این که من می دانم مستحقّ نیستم که صدای من را بشنوی امّا صدای من را می شنوی، همه این ها بخاطر این است که من ایمان دارم به این که تو یگانه هستی «الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ» و من می دانم همه این چیزها از دست تو یگانه برمی آید و تو قادر متعالی.پس ایمان اساس کار هست و اگر ایمان نباشد همه چیز از بین می رود.

 منشأ و بروز ایمان

 وجود مقدّس مولی الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابی طالب(ع) روایت شریفی را به نقل از پیامبر(ص) بیان می فرمایند. ایشان می فرمایند: پیامبر (ص) به من خطاب کرد: «یَا عَلِیُّ اکْتُبْ»[9] به تعبیری برگه بردار و این هایی را که به تو می گویم، «فَقُلْتُ مَا أَکْتُبُ» گفتم: چه چیزی را بنویسم؟ «فَقَالَ اکْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» فرمود: بنویس بسم الله الرحمن الرحیم، «الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ وَ الْإِسْلَامُ مَا جَرَى عَلَى اللِّسَانِ وَ حَلَّتْ بِهِ الْمُنَاکَحَة» ایمان آن است که در قلب ها جای بگیرد.

 ایمان باید درون قلب باشد و این که پروردگار عالم بیان فرمود: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ»، نکته بسیار مهمّی است که ایمان در قلب است؛ یعنی به لسان نمی شود بیان کرد، «الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ».

 حالا این ایمان در چه چیزی دیده می شود؟ اعمالمان «وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ»؛ یعنی اعمال باعث می شود که انسان ببیند راست می گوید، واقعاً مؤمن است، یا مؤمن نیست و یا ایمان به پروردگار عالم دارد یا ندارد.

 اسلام و اقرار اوّلیّه

 «وَ الْإِسْلَامُ مَا جَرَى عَلَى اللِّسَانِ» اسلام این است که انسان به زبان جاری کند؛ یعنی فقط همین تسلیم و اقرار اوّلیّه است که هرکه بخواهد مسلمان شود، بیان می کند.

 البته اولیاء می فرمایند: این اقرار اوّلیّه، اسلام حقیقی نیست و اسلام ظاهری است که حالا دلیلش را عرض می کنم. امّا همین که به زبان بیان کند: «أشهد أن لا اله الا اللّه و أشهد أنَّ محمّداً رسول اللّه»، مسلمان است.

 لذا می گویند: وقتی کسی اقرار کرد و شهادتین را گفت، دیگر شما بگویید مسلمان است، ولو به این که نعوذبالله و نستجیربالله مثل بعضی از یهودی ها که تاریخ بیان شده، برای فریب دادن اقرار کنند.

 توطئه اسلام آوردن ظاهری عدّه ای از یهودیان شیراز

لذا ششصد نفر از زرتشتی ها و حدود سیصد الی چهارصد نفر از یهودی ها آمدند به ظاهر اسلام آوردند. امّا شش ماه بعد گروه بابیّه به وجود آمد که بیان شد: بعضی ها از مسلمانان به پیامبری باب ایمان آوردند. امّا من مطالعه کردم، دیدم این هایی که ایمان آوردند، درست همین زرتشتی ها و یهودی های تازه مسلمان شده بودند و إلّا از خود مسلمین هیچ کدام به علی محمّدباب ایمان نیاوردند.

 

 نفوذ ایمان در قلب

 البته الآن بحث من این نیست. بحث ما بحث ایمان هست که امیرالمؤمنین(ع) در این روایت شریف فرمودند: پیامبر(ص) فرمودند: «یَا عَلِیُّ اکْتُبْ»، ای علی! بنویس، گفتم: یا رسول الله! چه بنویسم؟ «فَقَالَ اکْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ» ایمان آن است که در قلب، جایگاه دارد. «وقر» به معنی شکافنده بودن و نافذ بودن هم هست. یعنی ایمان، قلب را می شکافد و در قلب انسان نفوذ دارد. به تعبیر دیگر سرسری نیست.

 نشان آن هم اعمال انسان است؛ یعنی اعمال انسان دلالت بر این است که راست می گوید مؤمن است.

 اسلام و اقرار بدون عمل!

 امّا اسلام «مَا جَرَى عَلَى اللِّسَانِ» همین است که بر زبان جاری می شود می گویند: هر وقتی کسی اقرار کرد، ما باید بپذیریم - «وَ حَلَّتْ بِهِ الْمُنَاکَحَة» و از طریق آن نکاح و ازدواج حلال می شود؛ یعنی اگر بگوید مسلمان است، می تواند ازدواج کند.

 علی أیّ حال ایمان چیز دیگری است که انسان باید به آن دقّت کند. یا به تعبیر دیگری، باز وجود مبارک خاتم الانبیاء، حضرت محمّد مصطفی(ص)بیان می فرمایند: «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ وَ عَمَلٌ وَ الْإِسْلَامُ إِقْرَارٌ بِلَا عَمَل»[10] یعنی در اسلام فقط اقرار می کند و عملی برایش نیست.

 ایمان آیت الله العظمی شیخ فضل الله نوری و حضرت امام(ره) به مسائل غیبی

 این جاست که حضرت سیّدالسّاجدین(ع) می فرمایند: من امید دارم و با عمل خودم هم نشان می دهم که پناه آوردم، «وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ»؛ یعنی واقعاً قبول دارم که تو یگانه هستی و این ایمانم باعث شناخت یگانگی توست و همین است که می دانم تویی که یگانه ای، می توانی مرا ببخشی؛ چون تو صادق الوعدی و گفته ای: «اُدْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم» و من خلاف این را نمی بینم.

 از وقتی حضرت سلطان العارفین(ره) به آیت الله العظمی شیخ فضل الله نوری(ره) گفتند: تو را در تهران به دار می زنند؛ دیگر به این قضیّه ایمان داشتند.

آیت­الله سیّد عبدالله بهبهانی(ره) به ایشان نامه دادند و گفتند: آقا! این بیرق روس ها را بالای خانه ات بزن. گفتند: من زیر پرچم این ها نمی روم و بعد گفتند: آقا سیّد عبدالله این ها من را به دار می زنند. این نامه در دفتر اسناد انقلاب اسلامی با دست خط خود ایشان موجود است. از کجا می دانستند؟ چون ایمان داشتند.

 

 در انقلاب هم آن زمانی که همه می گفتند معلوم نیست چه بشود، امام(ره) می فرمودند: ما پیروزیم.

 خانم حدیدچی (دبّاغ) می گفت: از لبنان به دیدار امام(ره) رفتم و علی رغم موانع، ایشان را دیدم. گفتم: وضع خیلی ناجور است. امام(ره) فرمودند: نه، پیروزیم. وقتی بیرون آمدم، با خودم گفتم: ایشان خبر ندارند، یک کنج نشسته اند و در نجف دارند درس می دهند، اصلاً در ماجرا نیستند؛ چون سال هاست امام(ره) را از کشور بیرون کردند.

 امّا امام(ره)  می دانستند؛ چون آیت الله العظمی شاه آبادی(ره)  به ایشان وعده داده بودند که تو پیروز می شوی و امام(ره)  به این مطلب ایمان داشتند. به این ایمان می گویند؛ یعنی درون قلب نافذ است.

 ایمان نداشتن و شک کردن

 اگر انسان ایمان به خدا داشته باشد هیچ وقت نمی گوید: مگر می شود دعای من با این وضعم مستجاب شود؟! چون اصلاً می داند که اجابت در خود دعاست.

 جالب این است که «وَ لَجَئِی» می فرمایند؛ یعنی من پناه آوردم و هیچ شکی ندارم. در پناه آوردن، هیچ شک و شبهه ای نیست.

 اگر انسان این حالت را دقّت کند، متوجّه می شود که تفاوت ما با اولیاء خدا در چیست؟ ما اگر یک مدّت بگذرد، شک می کنیم.

 در زمان پیامبر(ص) وقتی یک مقدار نزول آیات دیر می شد، شبهه می انداختند و به پیامبر(ص) شک می کردند. در محاصره اقتصادی شعب ابی طالب هم به پیامبری پیامبر(ص) شک کرده بودند.

 بعضی ها که ایمان به انقلاب و امام(ره) نداشتند، شک می کردند پیروز می شویم یا خیر. یا عدّه ای که ایمان به امام المسلمین(مدّ ظلّه العالی) نداشتند، در فتنه 88 با احتیاط قدم برمی داشتند، چون مؤمن نبودند. به آن ها عاقل نمی گویند؛ بلکه دیوانه و جاهل می گویند. آن ها با احتیاط قدم برمی داشتند که مبادا اتّفاقی بیافتد و این آقا عوض شود؛ چون ایمان نداشتند و مسائل را درک نمی کردند.

  معجزه؛ فقط تلنگری برای بیداری

 انسان اگر ایمان داشته باشد، اصلاً نیازی به معجزه هم نیست. پیش از این گفتیم که معجزه برای انسان های عاقل نیست. این که معجزه را اثبات عقلانی می کنند، از جهاتی درست است امّا ما عرض می کنیم که معجزه مبنای عقلانی ندارد. البته نه این که اثبات عقلانی نداشته باشد - که شاید ما این را در مهدویت یک اشاره ای داشته باشیم - ولی ما با ایمان کامل قائل به این هستیم که اعجاز مبانی عقلانی ندارد. اعجاز را پروردگار عالم قرار داده که عدّه ای متنبّه شوند.

 ایمان که باشد همه چیز هست، معجزه نیاز نیست، معجزه، فقط تلنگری است که انسان ها بیدار شوند، ولی عدّه ای با وجود همان معجزات هم بیدار نمی شوند. چون مثل بنی اسرائیل مدام دنبال معجزه هستند. اگر هفته ای یک معجزه نشود، شک می کنند و می گویند: نکند از پیغمبری اش افتاد؟ چه شد؟ خبری شد؟ در حالی که ایمان باید به خود پیامبر باشد.

 مثل آن فردی که داشتند در کشتی مناظره می کردند، آن آقا گفت: تا عمّامه سر شما هست، نمی توانم. عمّامه را کنار گذاشت و گفت: این که دو متر پارچه است. خود طرف مهم است. ایمان در خود طرف است، اگر انسان بفهمد.

 این ها نکات مهمی است که انسان باید در آن ها تأمّل کند تا توحیدشناس شود. ایمان است که ما را به سمت توحید می برد و وقتی ما توحیدشناس شدیم، آن وقت همه این ها را می فهمیم.

 خدایا! ایمان حقیقی به ما مرحمت بفرما.

 خدایا! به اولیاء و انبیائت، به امیرالمؤمنین(ع)ما را جزء مؤمنین حقیقی قرار بده./958/د101/ن

لذا ایمان این خیلی مهم است. «الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ» چون ایمان در قلوب جا کرده و نفوذ پیدا کرده است.

 

 می دانید این یعنی چه؟ یعنی این که یهود این ها را پرورش دادند و از اوّل دسیسه بود که شما بیایید اعلان کنید ما مسلمانیم و از آن طرف زرتشتی ها هم بگویند ما مسلمانیم. بعد از این بابیّه را به وجود بیاوریم و بگوییم: از خود مسلمان ها هم قبول دارند که او پیامبر است. لذا این توطئه ای بود که همه این ها زیر دست یهود است.

 یک بار گروهی از زرتشتی ها در یزد اعلان اسلام کردند و گروهی هم از یهودی های شیراز با روحانیون خودشان آمدند و اسلام آوردند. این مطلب در تاریخ یهود است و من این ها را مطالعه کردم. در این جا نکته ای برداشت کردم که چرا اسلام آوردن این دو گروه باید در همان زمان به وجود آمدن فرقه بابیّه باشد. من در مباحث یهودشناسی که در ماه محرّم و صفر داشتیم، عرض کردم که اصلاً ما قائل به این هستیم که هر فتنه ای در عالم می شود، زیر سر یهود است.

 

 شانزدهمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت الله قرهی در پی می آید:

ارسال نظرات