دعا و درخواست از خدا واجب است
به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله مجتبی تهرانی، استاد اخلاق و معارف اسلامی در بیست و پنجمین سخنرانی خود در شب های ماه مبارک رمضان با اشاره به اینکه دعا کردن و درخواست از خدا واجب است، تصریح کرد: ما در معارفمان این را داریم که چه بسا عبد مستحق باشد تا از ناحیه ربّش، عنایاتی بشود و خیر کثیری به او رو بیاورد، امّا چون دعا و درخواست نمیکند، خدا به او نمیدهد. از نظر علمی این بحث مطرح است که اعطا مشروط به درخواست است. این بحثی است که یک وقتی کردهایم و اینجا جایش نیست.
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت آیات الهیّه و ماه دعا است؛ یعنی حاجات خود را طلب کردن و درخواست از خداوند و راز و نیاز کردن عبد با ربّ خود و دعای به خیر کردن، چه برای خود و چه دیگران، که یا دنیوی باشد یا اخروی.
مروری بر روایات گذشته
روایاتی که در آخر جلسه گذشته به آن اشاره کردیم، اینچنین تعبیراتی داشت، «مَا یَمنَعُ أَحَدَکُم إِذَا عَرَفَ الإِجابَه مِن نَفسِهِ فَشَفِىَ مِن مَرَضٍ أَو قَدِمَ مِن سَفَرٍ»، تا آنجا که میگوید: «یَقول الْحَمْدُ لِلَّهِ»؛ و در روایت بعدی میگوید: «وَ مَنْ أَبْطَأَ عَنْهُ مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ»؛ اگر در اجابت تأخیر باشد، «فَلْیَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»؛ آنجا هم مسئله سپاسگزاری مطرح میشود. بعد وارد بحث استعجال در دعا شدیم، یعنی اینکه بخواهی برای اجابت عجله کنی. در آنجا روایت بود که حضرت به ابوبصیر فرمودند: «لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ بِخَیْرٍ وَ رَجَاءٍ رَحْمَه مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَمْ یَسْتَعْجِلْ فَیَقْنَطَ وَ یَتْرُکَ الدُّعَاءَ»؛ یعنی استعجال در دعا نهی شده و بعد هم گفتهاند که این قنوط و یأس را در پی دارد و بعد هم مسئله ترکِ دعا را مطرح کردهاند.
مطلبی را میخواهم عرض کنم که در باب سرخوردگی است. یعنی شخص در اجابت استعجال دارد و بعد به تأخیر میافتد، در اینجا موجب میشود که آن فرد قنوط کند و بعد هم مأیوس شود. مأیوس که شد، دعا را کنار میگذارد. در اینجا او دعا کرده، اجابت به تأخیر افتاده، بعد یأس ایجاد شده و ترک دعا میکند. در پایان کار ترک دعا است.
میخواهم در مورد ترکِ دعا بگویم که در معارف ما چگونه است؟ ترک دعا بهطور کلّی، حال چه دعایی باشد که به اجابت نرسیده و تأخیر افتاده و چه دعایی که اصلاً انجام نشده است. در اینجا ضمیمه کردم که بدانید عقبات بسیار بدی دارد. به همین خاطر از آن نهی شده و تعبیرات غلیظی هم داریم. در روایتی هست از پیغمبراکرم دارد: «مَنْ لَمْ یَدْعُ اللهَ غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ»؛ خدا به کسی که دعا نمیکند خشمگین میشود. حالا این روایات را تکتک عرض میکنم. دقّت کنید! روایت دیگری است باز پیغمبراکرم که: «قال رسولالله(ص): قالاللهتعالی: مَنْ لاَ یَدْعُونِی أَغْضَبُ عَلَیْهِ»؛ یعنی پیغمبر فرمود: «قالَ الله تَعالی» خدا فرموده است: کسی که از من درخواست، دعا و تقاضا نکند، به او خشمگین میشوم. خیلی صریح بیان میکند.
روایت دیگری از پیغمبراکرم است که: «یَخرُجُ مِنَ النَّارِ رَجُلُ فَیَقُول لَهُ رَبُّهُ تَعالى: ما تُعطینی إِن أَخرَجتُکَ؟»؛ شخصی است که در روز قیامت سر از آتش جهنّم بیرون میآورد. خدا به او میگوید: چه به من میدهی اگر تو را از این جهنّم نجات دهم؟ «فَیقُول: یا رَبّ! أُعطیکَ مَا تَسأَلُنی»؛ هر چه بخواهی به تو میدهم، فقط من را از این آتشها بیرون بیاور. «فَیقُول لَهُ: کَذَبتَ»؛ خدا به او میگوید: دروغ میگویی! چرا؟ «وَ عِزَّتی قَد سَأَلتُکَ ما هُوَ أَهوَن مِن ذلِک»؛ قسم به عزّتم من از تو یک چیزی را درخواست کردم که از این درخواستم خیلی پائینتر و کمتر بود، امّا ندادی، «فلم تعطنی»؛ خیلی پائین بود و از تو خواستم امّا به من ندادی. حالا چه چیزی خواسته؟ «سَأَلتُکَ أَن تَسأَلَنی فَأُعطِیک»؛ من از تو خواستم که در دنیا هر چه از من بخواهی به تو بدهم، «وَ تَدعُونی»؛ از من درخواست و دعا کن، «فَأَستَجیبُ لَک وَ تَستَغفِرُنی فَأَغفِر لَک»؛ از من از گناهانی که کردی پوزش بطلب، که من میخواهم تو را بیامرزم.
اینها را در دنیا گفتم امّا نکردی، «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»؛ مگر من اینها را نگفتم؟ ولی اصلاً اعتنا نکردی، امّا حالا اینجا که آمدی و سر از آتش بیرون آوردی، میگویم: چه به من میدهی و تو میگویی: هر چه بخواهی؟! آنجا که از تو خواستم و همهاش به نفعت بود، حاضر نشدی.
در روایتی از پیغمبراکرم است که: «قال رسولالله(ص): تَرْکُ الدُّعَاءِ مَعْصِیَه»؛ اگر کسی دعا نکند، یعنی بنایش را بر این بگذارد که دعا نکند، معصیتکار است. نمیخواهم از بحثم منحرف شوم و بحثهای فقهی بکنم امّا باید عرض کنم: چه بسا بعضیها این امری که در آیه «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»؛ آمده است را یک امر الزامی گرفته باشند؛ یعنی واجب است که شما درخواست کنید و البته قهراً با این روایت همینطور است. میخواهم عرض کنم: چقدر بر این تأکید میشود که اگر کسی دعا را ترک کند، خدا به او غضب میکند و از او خشمگین میشود. البته نمیخواهم بگویم این معصیت است. بحث این است و بر این تأکید شده که اگر در اجابت کمی تأخیر شده، نباید سرخورده بشوی و دعا را کنار بگذاری!
ما در معارفمان این را داریم که چه بسا عبد مستحق باشد تا از ناحیه ربّش، عنایاتی بشود و خیر کثیری به او رو بیاورد، امّا چون دعا و درخواست نمیکند، خدا به او نمیدهد. از نظر علمی این بحث مطرح است که اعطا مشروط به درخواست است. این بحثی است که یک وقتی کردهایم و اینجا جایش نیست.
یک چیزهایی وجود دارد که اینها برای همه موجودات منضبط است، مثل اینکه روزی او را برساند؛ امّا چیزهای دیگری وجود دارد که نه، زیادتی است، زیادتیها مشروط است. مثال میزنم: کسی را استخدام میکنم و میگویم: این مقدار به تو میدهم که برایم کار کنی. امّا اگر از من درخواست کنی، بیشتر به تو میدهم. بیدرخواست، مزد این است؛ یعنی اگر درخواست زیادتی کردی، آن وقت به تو میدهم. مطلب این را میگوید: آن شخص مستحق است و اگر درخواست کند به او میدهم، امّا چون درخواست نکرده به او نمیدهم. بنابراین ترک دعا خیلی ضرر دارد.
«رُوِیَ عَن رسولالله(ص) قال: إِنَّ اللَّهَ لَیُمْسِکُ الْخَیْرَ الْکَثِیرَ عَنْ عَبْدِهِ»؛ خداوند جلوی خیر کثیر را میگیرد، که به بندهاش نرسد، «فَیَقُولُ لَا أُعْطِیهِ حَتَّى یَسْأَلَنِی»؛ میگوید: من این را به او نمیدهم تا اینکه از من درخواست کند و بخواهد.
در اینجا باید به نکتهای اشاره کنم و آن اینکه، «نعوذبالله» مگر خدا مثل ما است که وقتی کسی به او رو بیاندازد، لذّت ببرد و به او بدهد؟ اصلاً و ابداً اینطور نیست. پس چگونه است که مرتّب میگوید: بخواهید تا بدهم، بخواهید تا بدهم، «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ». این بحث در قرآن و روایات بسیار مطرح شده و بحث کلّی و ریشهدار و عمیقی است. در اینجا خدا را به خودت قیاس نکن؛ خدا مثل من و تو نفسِ شهوت و... ندارد که خوشش بیاید. این حرفها درست نیست.
اینجا بحث بسیار عمیق و لطیفِ معرفتی میکند. اینکه عبد باید از خدا درخواست کند، برای «تحکیم رابطه ربوبیّت و عبودیّت» است. اگر بنا بشود که خدا همه چیزها را درست کند، اصلاً و ابداً خدا یادمان میرود. از یاد میبریم که پروردگار چه کسی است؟[11] و فراموش میکنیم، کسی که پرورشمان میدهد کیست؟ اگر بنا بشود تمام امور بر منوال خودش بچرخد و بحث دعا و تقاضا و... کنار برود، پس خدا هم کنار میرود. دیگر ربّم را نمیشناسم و نمیدانم آن کسی که دارد من را پرورش میدهد کیست. چون دعا در ارتباط با احتیاجات، چه معنوی و چه مادّی است. دعا برای تحکیم رابطه ربوبیّت و عبودیّت عبد است. تحکیم این رابطه است، که میگوید دعا کن و از من بخواه تا به تو بدهم و اینکه بفهمیم بر سر سفره چه کسی نشستهایم؟
خاندان حسین(ع) را از کربلا به کوفه و از کوفه به شام به اسارت بردند. به این خانواده خیلی سخت گذشت. تنها مسئله اینکه ایشان خاندان نبوّت هستند نیست بلکه حتّی در بین مردم، اینها شخصیّتهای بزرگ بودند. بیجهت نیست که وقتی از زینالعابدین(ع) سؤال میکنند: در کجای این سفر به شما خیلی سخت گذشت؟ این طور که شنیدهام، حضرت میفرمایند: «اَلشّام، اَلشّام». در آنجا به آنها خیلی سخت گذشت. حتّی این را نمیدانم صادر شده یا نه؟ «یالَیت اُمِّی لَم تَلِدنِی»؛ کاش مادر مرا نزاده بود تا وضع شام را ببینم.
سهلبنسعدساعدی پیرمردی از اصحاب پیغمبر است؛ میگوید: از بیتالمقدّس وارد شام شدم و دیدم چه غوغایی است. جشن گرفتهاند، آزین بستهاند و پایکوبی میکنند. میگوید: من خبر نداشتم. دیدم چند نفر ایستادهاند و با هم حرف میزدند جلو. رفتم و سؤال کردم و گفتم: شما اهل شام، عیدی دارید که من آن عید را نمیشناسم؟ چه خبر است؟ رو کردند و گفتند: «یَا شَیْخُ نَرَاکَ أَعْرَابِیّا»؛ ای پیرمرد! انگار تو از عربهای بیابانی هستی و از دنیا بیخبری؟ گفتن: نه؛ من سهلساعدی، از اصحاب پیغمبر هستم و پیغمبر را درک کردم. بعد رو کردند و به من گفتند: «مَا أَعْجَبَکَ السَّمَاءُ لَا تَمْطُرُ دَماً»؛ تو در شگفت نیستی که چرا آسمان خون نمیبارد؟ «وَ الْأَرْضُ لَا تَنْخَسِفُ بِأَهْلِهَا»؛ و چرا زمین اهل خود را فرو نمیبرد؟ گفتم: «وَ لِمَ ذَاکَ؟»؛ برای چه؟ گفتند: «هَذَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ(ع) عِتْرَه مُحَمَّدٍ(ص) یُهْدَى مِنْ أَرْضِ الْعِرَاقِ»؛ دارند سر حسین را از عراق میآورند و مردم شادی میکنند. گفتم: «وَا عَجَبَاهْ یُهْدَى رَأْسُالْحُسَیْنِ وَ النَّاسُ یَفْرَحُونَ؟». گفتم: از کدام طرف؟ گفتند: «فَأَشَارُوا إِلَى بَابٍ یُقَالُ لَهُ بَابُ سَاعَات»؛ برو آنجا؛ از دروازه ساعات میآورند. میگوید: آمدم و رسیدم. یکوقت دیدم سوارها و نیزهدارهایی وارد شدند. دیدم که اوّلین سوار و نیزهدار سری بر نیزه دارد که شبیهترین به پیغمبراکرم است و روی مرکبی بیبیای سوار است. رفتم جلو و سلام کردم. به او گفتم: « مَنْ أَنْتِ؟»؛ شما چه کسی هستید؟ گفت: «أَنَا سُکَیْنَه بِنْتُ الْحُسَیْنِ». گفتم: من سهلساعدی از اصحاب جدّ شما هستم. اگر کاری با من دارید بفرمایید تا انجام دهم. گفت: ای سعد! به این نیزهدار پولی بده تا این نیزهها و سرها را از ما جدا کنند، که اینقدر مردم به ما نگاه نکنند.../958/د102/ن