۱۸ مهر ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۴
کد خبر: ۱۴۱۹۲۱

فضائل امیرالمؤمنین از دیدگاه وهابیت و اهل سنت

خبرگزاری رسا ـ منصور حسینی کارشناس شبکه وهابی نور فضائل امام علی(ع) را که بسیاری از دانشمندان اهل سنت به آن اعتراف کرده اند کم رنگ جلوه داده و گفت: اطاعت از امام علی(ع) باعث دخول در آتش است.
امام علي2

به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا، منصور حسینی کارشناس شبکه وهابی نور در برنامه«آیات روشنگر» با موضوع امامت، فضائل امام علی(ع) را که در بسیاری از کتب اهل سنت به آن اعتراف کرده اند کم رنگ جلوه داده و گفت اطاعت از امام علی(ع) باعث دخول در آتش است.

این کارشناس در حالی فضائل و مناقب امام علی(ع) را کم رنگ جلوه می دهد که بسیاری از دانشمندان و بزرگان اهل سنت در تصنیفات خودشان به مقام والای ایشان اعتراف کرده اند.

آیات فراوانى را علماى اهل سنّت و مفسرین آنها در شأن امام على(ع) تفسیر کرده ‏اند و در تأیید آن روایاتى را از پیغمبر اکرم(ص) آورده ‏اند به طورى که برخى از آنها مانند ابن حجر، خطیب بغدادى، سیوطى، گنجى شافعى، ابن عساکر، شیخ سلیمان قندوزى از ابن عباس در«المناقب، ص 267، ح 249» نقل کرده‏اند که گفت:«نزلت فى علىّ ثلاث مأئة آیه؛ سیصد آیه در شأن على علیه السلام نازل شده است.»

و دوباره در«المناقب، ص 316، حدیث 316 و فرائد السمطین، ج 1، ص 78» همین ابن عباس از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده که آن حضرت فرمود: ما انزل آیة فیها «یا ایّها الذین آمنوا» و علىّ رأسها و امیرها؛ و آیه‏اى که در آن «یا ایّها الذین آمنوا» آمده، نازل نکرده است خداوند مگر آن که على در رأس آن قرار دارد.

یعنى تمامى این آیات در ابتدا و قبل از همه در شأن على و مربوط به آن حضرت است.

وقتى على(ع) امام و پیشواى مردم است و محبوب پیغمبر، و داراى علم لدنّى و الهى،و در اوج طاعت و بندگى قرار دارد، و معیار حق و باطل و ثقل جدا نشدنى از قرآن به حساب مى‏آید بر مردم است که از او و هر کس را که او تعیین کرده است اطاعت کنند، و این اطاعت لازم و ضرورى است پیامبر عظیم الشأن درباره اطاعت و پیروى از امیرمؤمنان تعبیرات فوق العاده ارزشمندى دارد که به نمونه ‏هایى اشاره مى‏شود: به طور مثال در«کنزالعمال، ج 11، ص 614، روایت 32971» سلمان با سندش به فاطمه زهرا(س) علیها نقل مى‏کند که پیامبر اکرم (ص) فرمود:«علیکم بعلىّ بن ابى طالب(ع) فانّه مولاکم فاحبّوه، و کبیرکم فاتّبعوه، و عالمکم فاکرموه، و قائدکم الى الجنّة(فعزّزوه) و اذا دعاکم فاجیبوه و اذا امرکم فاطیعوه، احبّوه بحبّى و اکرموه بکرامتى، ماقلت لکم فى علىٍّ الّا ما امرنى به ربّى جلّت عظمته؛ بر شما باد به (همراهى) على بن ابى طالب(ع) ، به راستى او مولا و سرپرست شماست پس او را دوست بدارید، و بزرگ شماست پس از او پیروى کنید و دانشمند شماست پس از او اکرام کنید و پیشواى شما به سوى بهشت است پس او را عزیز دارید، هرگاه شما را (به کارى) دعوت کند اجابت کنید، و اگر دستور داد اطاعت کنید، به خاطر دوستى من او را دوست بدارید و به خاطر بزرگى من او را بزرگ شمارید.(بدانید) من چیزى درباره على(ع) به شما نگفتم جز آنچه خداى بزرگ عظمت به آن امر کرده است.»

حدیث آن قدر گویا و روشن است که نیازى به هیچ توضیحى ندارد، و با صراحت مى‏گوید آنچه درباره على(ع) سفارش شده، تماماً اوامرى است که از سوى خداوند متعال صادر شده است راستى اگر جامعه اسلامى فقط به همین حدیث عمل مى‏کردند، این همه دچار انحراف و اختلاف و انشعاب نمى‏شدند.

درباره این مطلب خطیب بغدادی در«تاریخ بغداد، ، ج 4، ص 410» و ابونعیم در«حلیة الاولیاء، ج 1، ص 86» آورده اند: پیامبراکرم(ص) به عمّار فرمود: یا عمّار! ان رأیت علیّاً قدسلک وادیّاً و سلک النّاس وادیاً غیره فاسلک مع علىّ ودع النّاس انّه لن بدلک على ردى و لن یخرجک من الهدى.

اى عمّار! اگر دیدى على به راهى مى‏رود، و مردم به راهى غیر از او، تو با على حرکت کن، و مردم (دیگر) را رها کن، زیرا على(فقط بر حق هدایت مى‏کند و) بر بدى و پستى راهنمایى نمى ‏کند و از هدایت خارج نمى ‏سازد.

همچنین محمد ابن ادریس پیشوای مذهب شافعی می گوید:عَلِیٌّ حُبُّهُ جُنُّة اِمَامُ النَّاسِ وَ الجَنَّة وَصِیُّ المُصطَفَی حَقّاً قَسِیمُ النَّارِ وَ الجَنَّة، «دوستی علی سپر آتش دوزخ است؛ او امام انسانها و پریان است؛ او در حقیقت جانشین مصطفی و تقسیم کننده بهشت و دوزخ است.»

همچنین امام شافعی در جای دیگر می گوید: به من گفته‌اند رافضی شدی(از حق روی گرداندی)؛ گفتم: هرگز دین و اعتقادم رفض نیست؛ ولی بدون شک دوست می دارم بهترین امام و بهترین هادی را. اگر معنی رفض، دوستی وصیّ پیامبر(علی بن ابیطالب) است، به درستی که من رافضی تر از همه مردم هستم.

در راستای این موضوع ابن صبّاغ مالکی(اندیشمند مالکی مذهب) درباره فضایل امام علی(ع) می نویسد:«حکمت از گفتارش چیده می شد و دانشهای آشکار و نهانی به قلبش بسته بود، همیشه از سینه اش دریاهای علوم، جوشان و امواجشان خروشان بود، تا آنجا که رسول خدا(ص) فرمود:«أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا؛ من شهر علمم و علی(ع) باب آن است.»

بر این اساس ابن ابی الحدید(شارح نهج البلاغه و دانشمند معتزلی مذهب)می گوید: «وَ مَا أَقُولُ فِی رَجُلٍ أَقَرَّ لَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ خُصُومُهُ بِالْفَضْلِ وَ لَمْ یُمْکِنْهُمْ جَحْدُ مَنَاقِبِهِ وَ لَا کِتْمَانُ فَضَائِلِهِ»

چه بگویم درباره مردی که دشمنانش به فضایل و مناقب وی اعتراف می کنند و هرگز برای آنان مقدور نشد که مناقبش را انکار کرده و فضایلش را بپوشانند!

آن گاه می افزاید: تو خود می دانی که بنی امیّه، زمامداری اسلام را در شرق و غرب روی زمین به دست آوردند و با هر نوع حیله گری در خاموش ساختن نور او کوشیدند و هرگونه لعن و افترا را بر علی(ع) بالای منابر ترویج کردند، هر کس که او را مدح و توصیف می کرد، مورد تهدید قرار می گرفت. هر روایتی که فضیلت علی(ع) را بازگو می کرد، ممنوع ساختند. حتی از نام گذاری به نام علی جلوگیری کردند. همه این اقدامات و تلاش ها جز ظهور عظمت و جلالت شخصیت علی(ع) نتیجه ای در پی نداشت. در حقیقت این همه نابکاری های بنی امیه مانند پوشانیدن آفتاب با کف دست بود.

من چه بگویم درباره مردی که همه فضیلت ها به او منتهی می شود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می کند. آری اوست رئیس همه فضیلت ها.

من چه بگویم درباره مردی که اهل همه مذاهب غیراسلامی که در جوامع اسلامی زندگی می کنند، به او محبت می ورزند و حتی فلاسفه ای که از ملت اسلامی نیستند، او را تعظیم می کنند.

همچنین می نویسد: «چه بگویم در حق کسی که از دیگران در هدایت پیشی گرفت، به خدا ایمان آورد و او را عبادت کرد، در حالی که تمام مردم سنگ را می پرستیدند.»

او در عبادت، عابدترین مردم شمرده می شد؛ نماز و روزه اش از همگان بیشتر بود و مردم نماز شب و ملازمت بر اذکار و مستحبات را از آن حضرت آموختند.

«مبادی جمیع علوم به او بازمی گردد. او کسی است که قواعد دین را مرتب و احکام شریعت را تبیین کرده است.

او کسی است که مباحث عقلی و نقلی را تقریر کرده است.» آن گاه کیفیت رجوع هر یک از علوم را به امام علی(ع) توضیح می دهد.

در این مورد عبدالله بن عباس که از جمله مفسّران بزرگ مسلمان به ویژه اهل سنّت محسوب می شود، علم خود و صحابه را در برابر علم علی(ع) چونان قطره ای از دریا می داند و در مورد آن حضرت می گوید: «آیه ای در قرآن نیست، مگر آنکه علی، مصداق بارز آن است، خداوند یاران پیامبر را در جاهای بسیاری مورد سرزنش قرار داده است، ولی درباره علی(ع) جز خیر و نیکی یاد نکرده است.»

مطلب دیگری را فخر رازی(دانشمند و مفسّر معروف اهل سنّت) چنین گفته است: «هر کس در دین خود، علی بن ابی طالب را پیشوای خود قرار دهد، همانا رستگار شده است؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود:«اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیْثُ دَار؛ خداوندا! علی هرگونه است، حق را بر محور وجودش بچرخان.»

همچنین خوارزمی(ادیب و خطیب مشهور اهل سنّت) می گوید: آیا چون ابوتراب، جوانمردی هست؟ آیا چون او پیشوای پاک سرشتی روی زمین وجود دارد؟ چشم مرا هر گاه درد فراگیرد، توتیایش خاکی است که پای او بدان رسیده است. علی همان است که شبانگاه در محراب از دل می خروشید و می گریست و روز با چهره ای خندان در گرد و غبار میدان جنگ فرو می رفت.

او از زرد و سرخ بیت المال مسلمین بهره ای نمی گرفت. او همان شکننده بتها بود؛ هنگامی که بر دوش پیامبر پا نهاد. گویا همه مردم بسان پوستند و مغز، مولای ما علی است.»

زمخشری(ادیب و دانشمند اهل سنّت)در جایی دیگر درباره شخصیت امام علی(ع) می گوید:من چه بگویم درباره مردی که فضایل او را دشمنانش از راه کینه جویی و حسد انکار کردند و دوستانش از بیم جان، باز از این میان آن قدر فضیلتهای وی انتشار یافته که شرق و غرب عالم را فراگرفته است.

همچنین این اندیشمند اهل سنت ضمن نقل حدیث قدسی: «مَنْ اَحَبَّ عَلِیّاً أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ عَصَانِی وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیّاً أُدْخِلُهُ النَّارَ وَ إِنْ أَطَاعَنِی؛ یعنی خداوند فرمود: هر کس علی را دوست بدارد، او را وارد بهشت می کنم، هر چند مرا نافرمانی کند و هر کس علی را دشمن بدارد، او را به آتش جهنم درآورم، ولو اینکه مرا اطاعت کرده است.»ادامه می دهد: نکته شایان توجه اینکه دوستی و ولایت آن امام همام سبب کمال ایمان است و با کمال ایمان، معصیت در فرعی از فروع، زیانبخش نیست؛ ولی با فقدان ولایت و محبت آن حضرت ایمان ناقص است؛ از اینرو فاقد آن، مستحق آتش جهنم خواهد بود.

در ادامه این مطلب جاحظ (ادیب، سخندان و سخن شناس معروف) می گوید:«عَلِیِّ ابْنِ اَبِیطَالِب کَرَّمَ الله وَجْهَهُ، پس از رسول خدا از همگان فصیح تر، دانشمندتر و زاهدتر و در رابطه با حق سخت گیر است و پس از پیامبر(ص)، امام خطبای عرب به طور مطلق به شمار می رود.»

این اندیشمند اهل سنت می گوید:«سخن گفتن درباره علی(ع) ممکن نیست. اگر قرار است حق علی ادا شود آن چه گویند غلوّ است و اگر حق او ادا نشود درباره علی(ع) ظلم است.»

و نیز در جای دیگر بیهقی(دانشمند نامی اهل سنت)دربارة فضایل امام علی(ع) چنین روایت کرده که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هر کس دوست دارد به علم و دانش آدم(ع) بنگرد و مقام تقوا و خود نگهداری نوح(ع) را [مشاهده کند] و بردباری حضرت ابراهیم(ع) را [نظاره کند] و به عبادت موسی(ع) [پی ببرد]، باید به علی بن ابی طالب نظر بیندازد.»

این روایت بیانگر این حقیقت است که حضرت علی(ع) جامع صفات پیغمبران اولوالعزم است. از این رو، در روایت طولانی دیگری از«صعصعه بن صوحان» آمده است که خود حضرت نیز به این حقیقت اشاره کرده است:«اگر چه تمجید و تجلیل از خویشتن زشت است، ولی از باب اظهار نعمت الهی می‌گویم که من بر موسی، عیسی، ابراهیم، آدم، نوح، سلیمان برتری دارم.»

مطلب جالبی را شیخ محمد عبده می‌گوید: در هنگام مطالعه نهج البلاغه، گاهی یک عقل نورانی را می‌دیدم که شباهتی به مخلوق جسمانی نداشت، این عقل نورانی از گروه ارواح و مجردات جدا شده و به روح انسانی پیوسته و آن روح انسانی را از لباسهای طبیعت تجرید کرده و تا ملکوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و دیدار روشن‌ترین انوار نائل ساخته است و با این وصف شگفت‌انگیز، پس از رهایی از عوارض طبیعت در عالم قدس آرمیده است.

لحظات دیگری صدای گوینده حکمت را می‌شنیدم که واقعیات صحیح را به پیشوایان و زمامداران گوشزد می‌کرد و موقعیتهای تردیدآمیز را به آنان نشان می‌داد و از لغزشهای اضطراب‌آور بر حذرشان می‌داشت و آنان را به دقایق سیاست و طرق کیاست راهنمایی می‌کرد و به مقام واقعی ریاست آشنا می‌ساخت و به عظمت تدبیر و سرنوشت شایسته بالا می‌برد.

وی در مقدمه شرح نهج البلاغه می‌نویسد:«در همه مردم عرب زبان، یک نفر نیست مگر اینکه معتقد است سخن علی(ع) بعد از قرآن و کلام نبوی، شریف‌ترین، بلیغ‌ترین، پرمعنی‌ترین و جامع‌ترین سخنان است.»

در تأیید مناقب امیرمؤمنان(ع) عبدالفتّاح عبدالمقصود(نویسنده و دانشمند مشهور مصری) می‌نویسد: من همواره اخلاق و موهبتهای الهی و آنچه را که تشکیل دهنده شخصیت است، مقیاس شناخت عظمت انسانی قرار می‌دهم؛ از اینرو بعد از پیامبر(ص) کسی را ندیده‌ام که شایسته است پس از او قرار گیرد یا بتواند در ردیفش بیاید جز پدر فرزندان پاک و برگزیدة پیامبر؛ یعنی «علی بن ابی طالب»، و من در این سخن به طرفداری از تشیّع وارد نشده‌ام، بلکه این رأیی است که حقایق تاریخ گویای آن است./9161/ت302/ن

ارسال نظرات