۱۵ آبان ۱۳۹۱ - ۲۱:۱۴
کد خبر: ۱۴۵۵۴۸

حدیث قرطاس به روایت شبکه وهابی

خبرگزاری رسا ـ محمد انصاری کارشناس شبکه وهابی وصال حق با پخش کلیپ‌هایی مدعی شد که قرآن برای ما کافی بود و صحابه احتیاجی به وصیت پیامبر(ص) نداشتند.
حدیث قرطاس به روایت شبکه وهابی

به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا، محمد انصاری کارشناس شبکه وهابی وصال حق در برنامه«آن روی سکه» با پخش کلیپ‌هایی مدعی شد که صحابه احتیاجی به نوشتار پیامبر(ص) در آخرین لحظات عمر ایشان نداشتند چون خلیفه دوم آگاه به قرآن و مسائل قرآنی بود.

در این مورد سلیم بن قیس که از تابعین رسول خدا(ص) بوده در«کتاب سلیم بن قیس، ص 325» و همچنین طبرسی در«الاحتجاج ج1 ، ص 223» ومجلسی در«بحار الأنوار،ج 31، ص 425 و ج 36، ص 277» از کتاب سلیم بن قیس نقل می‌کنند که ابان بن ابی عیاش از سلیم نقل می کند: «به اتفاق جمعی از شیعیان در خانه عبد الله بن عبّاس بودیم که یادی از رسول خدا(ص)  هنگام وفات آن حضرت شد که به این جهت ابن عبّاس به گریه افتاد و گفت: «رسول خدا(ص) در روز دوشنبه‌ای که جان به جان آفرین تسلیم کرد در حالی که اهل بیتش و سی نفر از اصحابش نزد او حاضر بودند فرمود: «برایم کتف(گوسفندی) بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشده و با هم اختلاف نکنید»، در این حال بود که خلیفه دوم این امّت، آن‌ها را از این کار بازداشت و گفت:«رسول خدا(ص) هذیان می‌گوید».

این جا بود که حضرت غضبناک شد و فرمود: «شما را می‌بینم که در حالی که من هنوز زنده هستم و در میان شمایم با من مخالفت می‌‌کنید معلوم است که بعد از من چگونه خواهید بود»این بود که آوردن کتف به فراموشی سپرده شد،

سلیم گفت: «ابن عبّاس به من روی کرد و گفت: «ای سلیم! اگراین سخن از آن شخص صادر نشده بود آن حضرت برای ما مطلبی نوشته بود دیگر هیچ کس گمراه نمی‌شد و به اختلاف نمی‌افتاد».

شخصی از حاضران گفت: شخصی که از این اقدام رسول خدا(ص) ممانعت کرد چه کسی بود؟ ابن عبّاس گفت: «راهی برای افشاء این سرّ وجود ندارد»، امّا چون بعد از رفتن دیگران با ابن عبّاس خلوت کردم و از او درباره آن شخص سؤال کردم گفت: «آن شخص عمر بود» ومن به او گفتم: «راست می‌گویی چون از علی(ع) و سلمان و اباذر و مقداد شنیدم که آنها نیز می‌گفتند«آن شخص عمر بود».

آن‌گاه ابن عبّاس گفت: ای سلیم! این راز را نزد کسی بازگو نکن مگر این‌که به او اطمینان داشته باشی، چون دل‌های مردم از محبت این دو نفر(ابوبکر و عمر) سیراب شده همان‌طور که قلوب بنی‌اسرائیل از محبت گوساله و سامری سیراب گشته.

در جایی دیگر ابن شهر آشوب در کتاب خود به نام «مناقب آل أبی طالب، ج 1، ص 199» آورده است: درکتاب‌های صحاح اهل سنّت و کتاب‌های تاریخ‌شان این سخن رسول خدا(ص) مشهور شده است که آن حضرت فرمودند: برایم دوات و قلم بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید.

دوباره در«مناقب آل أبی طالب، ج 1، ص 203» آمده است: ابن عبّاس در حالی که می‌گریست و اشکانش جاری بود می‌گفت: روز پنج‌شنبه و چه روزی بود آن روز؟! روزی که بیماری رسول خدا(ص) که منجر به وفاتش شد شدّت یافت و در آن حال بود که آن حضرت فرمود«برایم صحیفه و دواتی بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید»، امّا در حالی‌که جایز نیست نزد پیامبر(ص) نزاعی صورت گیرد نزاع صورت گرفت و در این بین بود که گفتند«پیامبر(ص) هذیان می‌گوید».

جالب این‌جا است که سیّد بن طاووس در«سعد السعود، ص 266» می‌نویسد: «أطبق على نقلها المخالف والمؤالف؛ بر نقل این مطلب، موافق و مخالف(شیعه و سنّی) اجماع کرده و متّفق القول شده‌ا‌ند.

وی در کتاب دیگرش«الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ص 432» این‌چنین می‌نویسد:حدیثی که بر صحت آن (شیعه و سنّی) اتّفاق دارند حدیثی است که از مسند عبدالله بن عبّاس نقل شده، او می‌گوید«زمانی که وفات رسول خدا(ص) فرا رسید در خانه آن حضرت گروهی حاضر بودند که از جمله آن‌ها عمر بن خطّاب بود»، آن حضرت فرمودند: «برایم صحیفه‌ای بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید»، عمر گفت: «چیزی برای او نیاورید که درد و بیماری بر او غالب شده و بین شماها قرآن موجود است و برای ما کتاب خدا کفایت می‌کند».

برجسته‌ترین عالم اهل سنت، بخاری از ابن عباس نقل می‌کند: به هنگام احتضار پیامبر(ص) عده‌ای از جمله عمر بن خطاب در خانه آن حضرت بودند، حضرت فرمودند«بیاورید تا برایتان نوشته‌ای بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید»، عمر گفت«درد بر او غلبه کرده، قرآن نزد شماست، کتاب خدا ما را کفایت می‌کند»، بین افراد اختلاف افتاد، به نزاع و مخاصمت کشید، بعضی گفتند، کاغذ را حاضر کنید تا پیامبر(ص) نوشته‌ای برایتان بنویسد که پس از آن گمراه نشوید و بعضی گفته عمر را تکرار کردند. پس آنگاه سر و صدا و اختلاف نزد پیامبر(ص)بالا گرفت تا حضرت به آنان فرمودند: «برخیزید».

ابن عباس همواره این سخن را می‌گفت که تمام مصیبت‌ها وقتی بود که با اختلاف و سر و صدایشان بین پیامبر(ص)و آن‌چه حضرت می‌خواستند بنویسند حائل شدند.

این حدیث از احادیثی است که در صحت و صدور آن هیچ جای سخن و تردید نیست حتی بخاری در«صحیح بخاری احادیث 114، 3053، 3168، 4431، 4432، 5669،‌ 7366»و مسلم نیز در«صحیح مسلم، ح 4124» آن را آورده‌اند.

احمد بن حنبل و سایر نویسندگان سنن و اخبار این حدیث را از ابن عباس نقل کرده اما در آن تصرف کرده‌اند، زیرا لفظ اصلی که از عمر بن خطاب صادر شده این بوده است:

«ان النبی یهجر؛ پیامبر(ص) هذیان می‌گوید» اما آن‌ها این‌گونه نقل کرده‌اند«ان النبی قد وقع علیه الوجع؛ درد بر پیامبر(ص) غالب شده است»، دلیل این سخن و آن‌چه می‌تواند شما را به این سخن راهنمایی کند این است که محدثانی که نام شخص مخالف(عمر بن خطاب) را نیاورده‌اند به عین لفظ معارضه (هذیان گفتن رسول الله(ص)) تصریح کرده‌اند.

این حدیث را مسلم و سایر محدثان نیز با اندکی تفاوت نقل کرده‌اند، کسی که حول این مصیبت بزرگ در صحاح و سنن به مطالعه و تحقیق بپردازد متوجه می‌شود اولین کسی که آن روز گفت:(هجر رسول الله؛ رسول الله(ص)هذیان می‌گوید) عمر بن خطاب بود و دیگران از او پیروی کرده و حرف او را تکرار کردند، عمر بن خطاب افزود«حسبنا کتاب الله؛ کتاب خدا ما را بس است»، گویا پیامبر(ص) موقعیت کتاب خدا در میان آن‌ها را نمی‌دانستند، و یا آن‌ها از پیامبر(ص) به خواص و فوائد قرآن آگاه‌تر بودند! /9161/ت302/ن

ارسال نظرات