۱۶ آبان ۱۳۹۱ - ۱۲:۲۵
کد خبر: ۱۴۵۵۸۸
بر منبر خاطره ( 2)؛

عذر خواهی در حضور مردم

خبرگزاری رسا ـ پیرمرد آمد و جلو نشست. حضرت آیت‌الله گلپایگانی در حضور جمعیت بلند فرمودند: من دیروز به شما جسارت کردم و شما را ناراحت نمودم، چون در مقابل مردم بود خواستم امروز بیایید اینجا تا در مقابل مردم من از شما عذر خواهی کنم؛ مرا ببخشید!
فقيه آگاه کنگره آيت‌الله سيدمحمدرضا موسوي گلپايگاني

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، در آستانه هجدهم آبان ماه، سالگرد ارتحال حضرت آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی(ره) و برگزاری کنگره فقیه آگاه خبرگزاری رسا خاطرات حجت الاسلام والمسلمین عباس محققی کاشانی، داماد مرحوم حضرت آیت الله گلپایگانی را از کتاب منبر خاطره بازنشر می‌کند.

عذر خواهی در حضور مردم

یک روز بعد از درس فقه که به منزل آمدیم، پیشکار ایشان مرحوم آقای شیخ ابراهیم شاکری بر اثر کسالت نیامده بودند.
آقا طبق معمول می‌خواستند ساعتی بیرون تشریف ببرند برای رسیدگی به ارباب حوائج. به من فرمودند: شما با من می‌آیید؟
عرض کردم: آری در خدمت‌شان بودم. جمعیتی اجتماع کرده بودند و منتظر ورود آقا بودند. تک تک می‌آمدند و مشکل خود را عنوان می‌کردند و آقا هم حتی الامکان جواب مثبت می‌دادند.
پیرمردی جلو آقا سرپا نشست. او از مشتری‌های همیشگی بود و به اصطلاح با ایشان حساب جاری داشت. عرض کرد: آقا، چشمم ناراحت است.
فرمودند: نامه‌ای برایشان بنویسید تا در بیمارستان معالجه شود.
بعد گفت: زمستان است و هوا سرد و زغال نداریم.
فرمودند: به حاج ابوالقاسم بگویید برای ایشان زغال ببرد.
سپس اظهار داشت پول هم ندارم.
آقا مبلغی به آن پیرمرد مرحمت فرمودند، خواست مطلب چهارم بگوید که آقا ناراحت شد و فرمود: دیگران هم کار دارند. دست‌های خود را روی زانوی او نهادند و فرمودند: بس است.
جلسه پس از یک ساعت خاتمه یافت و با هم به اندرون برگشتیم.
آقا وارد اتاق شد، اما دیدم راه می‌رود و ناراحت است. عرض کردم: آقا، حالتان خوب است؟ فرمود: به حاج ابوالقاسم بگویید بیاید.
حاجی را آوردم، اما باز راه می‌رفتند.
فرمود: امروز برای آن پیرمرد زغال ببر و بگو: آقا سلام رسانید و فرمود: فردا همین موقع بیا بیرونی با تو کار دارم.
من حس کنجکاویم گل کرد و تصمیم گرفتم فردا با آقا بیرونی بروم ببینم با آن فرد چه کار دارد؟
فردا که آقا بیرونی شدند و من هم در حضورشان بودم، اول فرمود: پیرمرد کجاست؟
عرض کردم: دم درب ایستاده. فرمود: بگویید نزد من بیاید.
پیرمرد آمد و جلو نشست. آقا در حضور جمعیت بلند فرمودند: من دیروز به شما جسارت کردم و شما را ناراحت نمودم، چون در مقابل مردم بود خواستم امروز بیایید اینجا تا در مقابل مردم من از شما عذر خواهی کنم؛ مرا ببخشید!
صدای گریه‌ی مردم بلند شد و خود آقا هم اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد.
این درس بزرگی است به افراد که متوجه عاقبت کار خود باشند که«ان الناقد بصیر بصیر» عقل هم می‌گوید علاج واقعه را را قبل از وقوع باید کرد، و الا در واپسین روز، از جزای اعمال گریزی نیست./971/د102/ن
ارسال نظرات