نیاز انقلاب اسلامی به نرم افزارهای متناسب
به گزارش خبرگزاری رسا، در نوشتار پیشین به نحو اجمالی به ضرورت علم بومی از منظر رهایی از فرهنگ غربی پرداختیم. در این نوشتار می خواهیم به ضرورت علم بومی از منظر نیاز انقلاب اسلامی به نرم افزار متناسب با خود، به ضرورت تولید علم بومی بپردازیم.
نیاز جوامع به نرم افزار
هر انقلاب سیاسی و اجتماعی برای ماندگاری، نیاز به نرم افزاری دارد تا بتواند به وسیله آن ایده های خود را به مفاهیم کاربردی تبدیل کند. و الا قدرت اداره را از دست خواهد داد و آن ایده ها به ناکارآمدی و تخیلی بودن متهم شده و کمکم از صحنه اذهان حذف میشوند. برای حفظ ارزش ها و جریان احکام دینی می بایست مفاهیم کاربردی همآهنگ با آنها تولید شود. این موضوع در این زمان که درگیری اسلام و غرب همهجانبه شده است و مسلمانان باید موضع خود را در برابر تمدن مدرن تبیین نمایند، حساسیت بیشتری دارد. هر چند توسعه سکولاریسم متوقف شده و بلکه رو به افول است، اما پذیرش علم غربی، انحلال در جهانی سازی فعلی و تقویت لیبرال دموکراسی خواهد بود. با تحقق انقلاب و در ادامه آن، قدرت های بزرگ جهان در عرصه قدرت سیاسی به چالش کشیده شدند و ایده های بلندی در جهان طرح گردید. حال اگر نرم افزار لازم برای تحقق آن ایده ها تولید نگردد و انقلاب سیاسی با انقلاب فرهنگی تکمیل نگردد تا از این طریق ابزار لازم برای عملی شدن ایده ها فراهم آید، به ناچار در عمل دنبالرو غرب بوده و به انزوا یا حذف محکوم خواهد شد.
اگر دنیای مادی توانست پس از چند سده تمام علوم و نرم افزارهای مورد نیاز خود را جهت ساخت جامعه و تمدن مادی تولید کند و به سمت ساخت جامعه جهانی بر محور ارزش ها و مفاهیم خود برود، جامعه اسلامی هم در مقابل باید بتواند جهت مقابله با تمدن مادی، علوم و نرم افزارهای بومی و دینی خود را تولید کند تا از حالت انفعال و تسلیم محض نسبت به علوم و نرم افزارهای وارداتی بیرون آید.
نرم افزارهای تصمیم سازی
مهم ترین رکن مهندسی هدایت نظام اسلامی، نرم افزارها و علومی می باشد که بر اساس آنها تصمیم سازی و تصمیم گیری های نظام در سطوح «توسعه، کلان و خرد» در ابعاد مختلف «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی» اتخاذ می شود. بر این اساس اگر انقلابی نتواند پس از ساختار شکنی و فروپاشی نظام گذشته جامعه خود، ساختارها و سیستم هماهنگ اداره را مبتنی بر اصول و اهداف خود ارائه دهد، آن انقلاب در سطح شعارها باقی خواهد ماند و پس از چندی، از آن جز سرود و پرچم، چیزی برجا نخواهد ماند.
طراحی ساختارها و سسیتم های جامع و هماهنگ برای اداره جامعه در عصر پیچیدگی جوامع، در قدم آغازین محتاج، تولید علوم و نرم افزارهای کارآمد و فراوان، جهت تحقق این مهم می باشد.
پرسش اساسی، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی این است که چگونه این ارزشها و آرمانها محقق میشوند؟ آیا با توجه به سازوکارهایی که برای تحقق مدرنیسم به وجود آمده است، میتوان به تحقق آرمانها و ارزش های اسلامی امیدوار بود؟ یا اینکه تحقق عینی ارزش های اسلامی، سازوکارها و ادبیات خاص و متناسب خود را میطلبد؟
چگونگی تحقق آرمان های انقلاب
به نظر میرسد دستیابی به «تمدن اسلامی» و تحقق ارزش ها و آرمان های آن، جز با سازوکارهای متناسب، ممکن نخواهد بود. اگر ما نتوانیم این لوازم و سازوکارها را فراهم کنیم، در جدال بین سازوکارهای مدرنیته و ارزش ها، ارزشها منزوی خواهند شد. بنابراین، برای تحقق آرمان ها و ارزش های انقلاب اسلامی، ناچاریم سازوکار متناسب را فراهم آوریم. البته دستیابی به این سازوکارها بدون یک کار فرهنگی عمیق امکانپذیر نیست. اساساً یک انقلابِ فرهنگی میتواند زمینه پیدایش ادبیات اداره، بر مبنای فرهنگ دین را فراهم کند.
قابل تردید نیست که ظرفیت گسترش انقلاب اسلامی، وابسته است به «رشد نفرت اجتماعی نسبت به نظام استکباری» از یک سو و امید به تحقق «عدالت اجتماعی اسلامی» از سوی دیگر است. همان گونه که قابل تردید نیست، مأیوس شدن ملت های مظلوم و تحت ستم از «دستیابی به عدالت اجتماعی» پیامدی به جز پذیرش نظام استکباری در پی نخواهد داشت.
«عدالت اجتماعی» در مرتبه عینی شدن، وابستگی تمام به وجود فلسفه عینی و علوم کاربردی دارد و «عدالت آرمانی التزامی»، در صورتی که با «فلسفه عینی» هماهنگ نباشد، قابلیت تحقق عینی نخواهد داشت. ارزش آرمانی در «مرحله تحقق» از ابزار تکاملی و توسعه عینی قابلیت انفکاک ندارد؛ یعنی ارزشی، قابل تحقق است که دارای «فلسفه عینی هماهنگ» باشد و از مشروط نمودن توسعه عینی جامعه، به ارزش های آرمانی، بدون داشتن «فلسفهی عینی - کاربردی» هماهنگ با آرمان ها، چیزی نمیتوان انتظار داشت، جز انحلال فرسایشی ارزش های آرمانی به نفع توسعه ارزش های مادی.
سرنوشت ماتریالیست
در این زمینه فلسفه ماتریالیسم تاریخی که مدعی پرچمداری عدالت اقتصادی گردید و خود را طرف دار مردم رنج چشیده جهان مطرح نمود و با طرح فلسفه تاریخ به تحلیل چگونگی دستیابی به عدالت اقتصادی پرداخت(تا جایی که تلاش نمود خشم مستضعفین را برانگیزاند و نگذارد آتش این خشم به خاکستر یأس تبدیل شود)، توانست از این طریق، دامنه حضور خود را در برابر نظام سرمایهداری گسترش دهد، تا آنکه انقلاب شکوهمند اسلامی تجلّی یافت و عملاً شکست سهمگینی را بر تحلیل ماتریالیسم تاریخی در خصوص ارتباط میان دین و ابزار در تجربهی عینی وارد ساخت. زیرا «نظام ارزشی دینی» که بنابر تحلیل ماتریالیسم تاریخی، بایستی به صورت تابعی از متغیّر، در طرفداری از زرمداران عمل کند، درست در جهت درگیری با استکبار عمل نمود و «دین مداری» به عنوان پایگاه مستحکم مبارزه با ظلم در قرن حاضر مجدداً هیمنه خود را بر ستمگران تحمیل کرد و البته همین شکست تئوریک، شرائط فروپاشی استکبار شوروی را فراهم آورد.
بدین گونه نه تنها تحلیل ماتریالیسم تاریخی از وجدان و معرفت بشر، شکست عینی خورد، بلکه با طلوع انقلاب اسلامی امیدی پرفروغ و هماهنگ با فطرت بشریت در جهان ظاهر گردید.
راه تحقق عدالت اجتماعی
لکن این امید حقیقی که توانمندی خود را در نفی ستم و عرضهی ایثار به میدان عمل عینی کشیده است، بایستی در مقام اثبات بتواند در طرح عینی عدالت اجتماعی، آزمون خود را در معرض مشاهده جهانیان قرار دهد و از طریق «فلسفهی عینی»، چگونگی جریان یافتن عدالت آرمانی را در عینیت به تصویر بکشد. یعنی پس از این سرآغاز شیرین ضروری است:
اولاً ـ «فلسفهی چگونگی شدنِ اسلامی» را مطرح نمود.
ثانیاً ـ چگونگی جریان عدالت را در عمل عینی به گونه ای مطرح ساخت که نه تنها عدالت اجتماعی به عنوان علت رکود توسعهی اقتصادی معرفی نگردد، بلکه بر مبنای انگیزش الهی، عدالت اقتصادی مبنای بالندگیِ توسعهی اقتصادی گردد.
ناگفته پیداست در صورت بروز تأخیر در تحقق این امر خطیر، «تردید» در «کارآمدی توان عینی» بر پایهی «انگیزه دینی» اجتناب ناپذیر خواهد بود، که البته این بزرگترین خطری است که از یکسو بذر یأس را در قلوب آحاد جامعه بپاشد و از دیگر سو سازش با نظام سرمایه داری و استکبار را به عنوان تنها راه نجات بخش معرفی نماید.
ابراهیم صادقی
703/991/ر