۰۹ آذر ۱۳۹۱ - ۱۶:۰۰
کد خبر: ۱۴۸۱۷۳
وهابیان و برگزارى مراسم سوگوارى/ بخش دوم؛

وهابیان تاریخچه عزاداری خود را مرور کنند

خبرگزاری رسا ـ در حالی که آیات، روایات و سیره نشان از جواز گریه و عزاداری در مصائب بزرگ دارد، وهابیان در راستای دفاع از امویان و با هدف سرپوش گذاشتن بر روی جنایات آنان، گریه و عزاداری شیعیان در ایام شهادت ائمه علیهم السلام خصوصا امام حسین علیه‏السلام را حرام می‌دانند.
حجت الاسلام حسن بلقان آبادي
همان‌طور که در شماره نخست این یادداشت بیان شد یکى از مسائل و موضوعات اختلافى میان جامعه مسلمین و وهابیان، مسأله «سوگوارى و عزادارى» است. در شماره اول به نقد دیدگاه و برخی اسناد روایی وهابیت اشاره شد؛ در این نوشتار ابتدا آیات قرآن پیرامون مساله عزاداری و سپس مستنداتی قرآنی و تاریخی از عزاداری‌های پیامبر(ص) و صحابه و تابعین در رد اندیشه وهابیت ارائه خواهد شد.
 
قرآن کریم و عزادارى
1. خداوند متعال در قرآن کریم مى‏فرماید: «لاَیُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إلاَّ مَن ظُلِمَ»[1]، خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدی‌ها(ى دیگران) را اظهار کند، مگر آن‌کس که مورد ستم واقع شده باشد.
در بخش اول آیه کریمه، بدگویى و افشاى عیوب دیگران با صداى بلند و آشکارا، مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است؛ اما در بخش دوم آیه مبارکه، خداوند به تمامى کسانى که در حق آنان ظلم شده است، نه تنها اجازه فریاد و افشاگرى علیه ستمگران را داده، بلکه به مقتضاى استثنا، این عمل را مورد ستایش نیز قرار داده است.
 
بخش عمده و اعظم مراسم عزادارى شیعیان در مصائب امام حسین و اهل بیت علیهم‏السلام نیز به بازخوانى و بازگویى ظلم‏ها و جنایات دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم‏السلام اختصاص دارد و اگر بپذیریم که «الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ» بر این عمل صدق مى‏کند و خداوند آن را دوست ندارد؛ اما به مقتضاى استثناى مذکور در آیه نه تنها هیچ مشکلى ندارد، بلکه مورد ستایش و تأیید خداوند نیز مى‏باشد.
 
2. عزادارى و اظهار غم و اندوه در ایام شهادت امام حسین و ائمه علیهم‏السلام از نشانه‏هاى مهم دوستى با اهل بیت علیهم‏السلام و هم‌دردى و هم‌دلى در سوگ آنان و عمل به آیه مبارکه «قُل لاَّ أَسْـٔلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»[2] نیز مى‏باشد.
 
3. مطابق آیه «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَـائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»[3]، تعظیم شعائر، نشانه‏ها و علامت‏هاى دین الهى از نشانه‏هاى تقواى دل‏ها شمرده شده است. هر چیزى که انسان را به یاد خدا انداخته و به سوى تقوا و توحید خالص رهنمون شود، از شعائر الهى محسوب مى‏شود و اهل بیت علیهم‏السلام نیز از مصادیق کامل شعائر الهى به شمار مى‏روند.
بنابراین هر فعل و عملى که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوى و روحى را فراهم آورد، در صورتى که در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزو شعائر الهى به شمار آمده و انجام آن مانعى ندارد. عزادارى براى بندگان خاص خداوند که براى اعتلاى کلمه توحید و گسترش دین اسلام جان خود را قربانى ساخته‏اند از بارزترین نشانه‏ها و شعائر است؛ چرا که هدف اصلى برگزار کنندگان و شرکت کنندگان این مراسم‏ها فراگیرى مسایل دین، یادآورى شهامت‏ها و ایثارگرى‏هاى شهداى بزرگ اسلام، دشمنى با دشمنان خدا و دوستى با دوستان خدا مى‏باشد.
 
4. علاوه بر آیات ذکر شده، خداوند متعال در آیات: «وَ قَالَ یَـأَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ» و «قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الهَـالِکِینَ»[4]، به ماجراى حزن و اندوه، گریه و اشک فراوان حضرت یعقوب در فراق فرزندش حضرت یوسف تا حدى که به نابینایى حضرت یعقوب منجر شد، اشاره مى‏کند. مطابق برخى روایات، حضرت یعقوب در حالى که فرزندش زنده بود، هفتاد یا هشتاد سال در فراق حضرت یوسف گریه کرد.
گریه طولانى حضرت یعقوب و مثبت و خوب تلقى شدن این خصلت در آیات و روایات، یکى دیگر از مؤیدات جواز و رجحان برگزارى مراسم عزادارى در ایام شهادت امام حسین و اهل بیت علیهم‏السلام و سایر بزرگان دین مى‏باشد؛ زیرا اگر دورى حضرت یوسف براى حضرت یعقوب سخت است و براى آن باید هشتاد سال گریست، کشته شدن سرور جوانان بهشت و فرزند رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اسارت اهل بیت آن حضرت نیز بر مسلمانان و دوست‌داران اهل بیت سخت است و هزاران سال به خاطر این مصیبت خواهند گریست.
عزادارى حضرت یوسف علیه‏السلام در مرگ حضرت یعقوب علیه‏السلام گریه و عزادارى حضرت یوسف علیه‏السلام و اهالی مصر در مرگ حضرت یعقوب علیه‏السلام، یکى دیگر از مؤیدات جواز و رجحان برگزارى مراسم عزادارى در مرگ بزرگان دین مى‏باشد.
آلوسى ناراحتى و گریه حضرت یوسف علیه‏السلام و مردم مصر در مرگ حضرت یعقوب علیه‏السلام را به نقل از تورات این گونه مى‏نویسد: «و بعد أن فرغ من وصیته علیه‏السلام توفی، فانکبّ یوسف علیه‏السلام علیه یقبّله و یبکی و أقام له حزناً عظیماً و حزن علیه أهل مصر کثیراً».[5]
با توجه به آیات ذکر شده، به راحتى مى‏توان استنباط کرد که برپایى مجالس عزادارى و سوگوارى در ایام شهادت امام حسین و ائمه علیهم‏السلام نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگارى ندارد، بلکه از مصادیق بارز و کامل تعظیم شعائر الهى و اظهار مودت و محبت نسبت به اهل بیت علیهم‏السلام و مبارزه با ظلم و ستم مى‏باشد.
 
عزادارى و روایات
همه مسلمانان معتقدند که سنت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که شامل گفتار، کردار و تقریر آن حضرت مى‏باشد، دومین منبع تشریع و شناخت احکام و دستورات دین اسلام پس از قرآن مى‏باشد. سیره و سنت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تمام ابعاد براى مسلمانان الگو و سرمشق و راه‌گشاست. درباره جواز و رجحان یا تحریم عزادارى نیز که یکى از مسایل مهم فکرى و مورد ابتلاى مسلمانان است، روش و رفتار آن حضرت مى‏تواند بهترین راه‌نما باشد.
بر اساس متون تاریخى و روایات، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، صحابه و تابعین بر شهیدان و مردگان گریسته و به دیگران نیز فرصت و امکان برپایى مجالس سوگوارى و عزادارى در فراق عزیزانشان را داده و حتى مسلمانان را بر این عمل تشویق کرده‏اند. تاریخ نمونه‏ها و شواهد مختلفى از گریه‏ها، مرثیه‏خوانى‏ها و عزادارى‏هاى مسلمانان در مصیبت از دست دادن ائمه علیهم‏السلام، بزرگان، علما و محدثان را ثبت و ضبط کرده است.
 
أ) سیره عملى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
رفتار و برخورد پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با برگزارى مراسم عزادارى، حزن و اندوه آن حضرت از وقوع برخى حوادث، ابراز تألم از تلخى و ناگوارى حوادث آینده، گریه آن حضرت در مرگ عده‏اى و سفارش به برگزارى مجالس عزا نه تنها مشروعیت عزادارى، بلکه استحباب و رجحان آن را نیز ثابت مى‏کند. براى آشنایى بیشتر با سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برخى از این موارد را ذکر مى‏کنیم.
 
1. عزادارى و مرثیه‏خوانى در سوگ شهداى احد و حضرت حمزه علیه‏السلام
جابر بن عبداللّه‏ مى‏گوید: هنگامى که خبر کشته شدن حضرت حمزه را به پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دادند، آن حضرت گریه کرد؛ اما زمانى که با بدن مثله شده حضرت حمزه مواجه شد، با صداى بلند ناله و گریه کرد.[6]
بنا به نقل طبرى و ابن‏اثیر جزرى شافعى پس از اتمام جنگ احد و کشته شدن حضرت حمزه علیه‏السلام و حدود 70 نفر از بهترین صحابه و یاران پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، هنگامى که آن حضرت به مدینه برگشتند در حال عبور از کوچه‏هاى مدینه منوره و خانه‏هاى انصار، صداى ناله و گریه زنان انصار بر شهداى احد را شنیدند، چشمان مبارک آن حضرت پر از اشک شد و فرمودند: ولى حمزه گریه کننده ندارد.[7]
جابر بن عبداللّه‏ در نقل دیگرى مى‏گوید: هنگامى که خبر مثله شدن حضرت حمزه را به پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دادند، آن حضرت با صداى بلند گریه کرد؛ اما هنگامى که بدن مثله شده عموى خود را دید، بیهوش شد.[8]
عبداللّه‏ بن مسعود مى‏گوید: پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به اندازه‏اى که براى حمزه گریه کرد، براى هیچ کس گریه نکرد. هنگامى که جنازه حمزه را براى اقامه نماز آماده کردند، کنار بدن مطهر حمزه ایستاد و با صداى بلند گریه کرد و پس از مدتى بیهوش شد.[9]
طبرانى و ابن‏سعد به نقل از عبداللّه‏ بن عباس مى‏نویسند: هنگامى که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از جنگ احد برگشت، زنان انصار بر شهداى خود گریه کردند. وقتى خبر گریه زنان انصار به رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسید، آن حضرت به مظلومیت عمویش حضرت حمزه اشاره کردند و فرمودند: اما عمویم حمزه گریه‌کن ندارد. انصار پس از آگاهى از ناراحتى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به زنانشان سپردند ابتدا براى حضرت حمزه گریه و عزادارى کنند و سپس براى شهداى خودشان. این رسم تا به امروز در میان انصار باقى است و در عزادارى‏ها و گریه بر امواتشان ابتدا براى حضرت حمزه عزادارى مى‏کنند و سپس براى اموات خودشان گریه مى‏کنند.[10]
پس از جنگ اُحد و شهادت حضرت حمزه و تعدادى از یاران و صحابه رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، مرثیه‏هاى فراوانى توسط اصحاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و در حضور آن حضرت براى شهداى اسلام خصوصا حضرت حمزه سروده شد که برای آشنایی تفصیلی با این مراثی به منابع ذیل مراجعه شود.[11]
آیا سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و صحابه در شهادت حضرت حمزه و تقریر آن حضرت، براى برگزارى مراسم عزادارى کفایت نمى‏کند؟
 
2. گریه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مرگ سعد بن ربیع
جابر بن عبداللّه‏ مى‏گوید: سعد بن ربیع در جنگ احد کشته شد. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پس از جنگ احد به مدینه برگشتند و سپس به حمراء الاسد رفتند. همسر سعد بن ربیع که زنى بردبار و دوراندیش بود و در اسواف[12] سکونت داشت، غذایى از نان و گوشت آماده کرد و پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دعوت کرد.
ما از صبح هم‌راه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بودیم. در کنار آن حضرت نشسته بودیم و از وقایع روز احد و کشته شدن اصحاب و مسلمانان صحبت مى‏کردیم. صحبت از سعد بن ربیع به میان آمد. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: با من بیایید. ما که حدود بیست نفر بودیم، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را هم‌راهى کردیم تا به اسواف رسیدیم.
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وارد شدند. ما نیز به دنبال آن حضرت وارد شدیم. همسر سعد بن ربیع آن مکان را آب‏پاشى و جارو کرده بود و روى زمین را با شاخه‏هاى درخت خرما پوشانده و براى نشستن آماده کرده بود. البته هیچ فرش و بالشى وجود نداشت. ما نیز به همراه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نشستیم.
رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از سعد بن ربیع برایمان صحبت کردند و براى او از خداوند طلب رحمت نموده و فرمودند: در روز احد دیدم که نیزه‏هاى زیادى به سمت سعد بن ربیع پرتاب شد و او را به شهادت رسانید. هنگامى که زنان حاضر در جلسه، سخنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را شنیدند، گریه کردند. چشمان رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز پر از اشک شد. رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله زنان را از گریه کردن منع نکردند.[13]
گریه نبى مکرم اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در شهادت و مرگ افرادى هم‌چون سید و سرور جوانان بهشت حضرت امام حسین علیه‏السلام[14]، مادرشان حضرت آمنه[15]، جدشان حضرت عبدالمطلب[16]، عموى بزرگوارش حضرت ابوطالب[17]، فاطمه بنت اسد مادر حضرت على علیه‏السلام[18]، جعفر بن ابى‏طالب، زید بن حارثه و عبداللّه‏ بن رواحه[19]، عثمان بن مظعون[20]، یکى از نوادگان[21] و یکى از دخترانشان[22]، از دیگر نمونه‏ها و شواهد جواز گریه بر اموات و عزادارى و اثبات کننده سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در این مسأله مى‏باشد.23]
امویان و وهابیان نیز با تبعیت از بدعت خلیفه دوم، به مخالفت با سنت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پرداخته و آن را کنار گذاشته‏اند. روایات و نصوص فراوان دیگرى در متون روایى اهل سنت نقل شده است که نه تنها نشان‌گر سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اثبات کننده جواز و رجحان گریه و عزادارى است، بلکه گویاى این مطلب نیز مى‏باشد که تحریم گریه بر اموات و جلوگیرى از برگزارى مراسم عزادارى از بدعت‏هاى حسنه! عمر بن خطاب مى‏باشد.
 
ب) سیره صحابه و تابعین
با مراجعه به تاریخ و مطالعه دوران پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و قرون اولیه اسلام با نمونه‏هاى فراوانى از گریه بر اموات، عزادارى و مرثیه‏خوانى صحابه و تابعین مواجه مى‏شویم که نشانگر روش و سیره صحابه و مسلمانان در این مسأله مى‏باشد. برخى با استناد به همین نمونه‏ها و موارد، روایات نهى از گریه و ندب و نیاحه را توجیه کرده و دلالت این روایات را نپذیرفته اند.[24]
نسائى و بیهقى شافعى به نقل از انس بن مالک مى‏نویسند: هنگامى که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از دنیا رفت، فاطمه زهرا علیهاالسلام در مرگ پدرش گریه کرد و آن حضرت را مخاطب قرار داد و عرض کرد: «یا أبتاه مِن ربّه ما أدناه، یا أبتاه إلى جبرئیل أنعاه (ننعاه)، یا أبتاه جنّةالفردوس مأواه، (یا أبتاه أجاب ربّاً دعاه)».[25]
 
1. عزادارى صحابه و مردم مدینه براى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
أ) ام‏سلمه یکى از همسران پیامبر مى‏گوید: زمانى که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در میان ما بود، از دیدن آن حضرت آرامش مى‏یافتیم اما شبى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از دنیا رفت، هیچ‏کس نخوابیده بود و همگى جمع شده و در غم از دست دادن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گریه مى‏کردیم.
ما و همه کسانى که در مسجد جمع شده بودند، با صداى بلند گریه کردیم. مدینه یک صدا فریاد و ناله و گریه شده بود. نزدیک صبح بلال اذان صبح را شروع کرد. وقتى به نام مبارک پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسید، با صداى بلند گریه کرد و از شدت گریه و غم واندوه بى‏هوش شد.
با گریه و ناله بلال، حزن و اندوه حاضران چند برابر شد. همگان به سمت قبر شریف پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هجوم بردند؛ اما قبل از رسیدن به حجره، درهاى ورودى را بستند. رحلت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى ما مصیبت بزرگى بود. پس از رحلت نبى مکرم اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هر مصیبتى بر ما وارد مى‏شد با یاد مصیبت جانسوز آن حضرت آسان مى‏گردید.[26]
 
ب) ابوذؤیب شاعر مى‏گوید: خبر بیمارى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به ما رسید. از این خبرناراحت شدم. شب بسیار طولانى بود و قصد صبح شدن نداشت. نزدیکى‏هاى صبح خوابم برد. هاتفى صدا زد:
خَطبٌ أَجَلُّ أَناخُ بالإسلام
بین النَخیل و مَعقد الآطام
قُبض النّبیّ (صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) محمدٌ
فعُیونناتَذری الدموعَ علیه بالتَّسجا
ناگهان از خواب بیدار شدم. سوار مرکب شدم و با عجله به سمت مدینه حرکت کردم... هنگامى که وارد مدینه شدم، تمامى ساکنین مدینه یک صدا به عزادارى و گریه مشغول بودند. گویى مردم براى انجام فریضه حج احرام بسته و یک صدا تلبیه مى‏گفتند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: پیامبر از دنیا رفته است.[27]
 
ج) سعید بن مسیب مى‏گوید: زمانى که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مدینه منوره از دنیا رفتند، اهالى مکه مکرمه در رحلت آن حضرت با صداى بلند به گریه و عزادارى پرداختند. صداى گریه مردم فضاى شهر را پر کرده بود.[28]
 
2. عزادارى و سینه‏زنى عایشه
عایشه مى‏گوید: هنگامى که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از دنیا رفت، سر آن حضرت را روى بالشى قرار دادم و هم‌راه با زنان دیگر به سینه و صورت خود مى‏زدم.[29]
 
3. مرثیه‏سرایى قیس بن سفیان
غنیم بن قیس مى‏گوید: هنگامى که پدرم از رحلت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مطلع شد، در غم از دست دادن رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله این ابیات را سرود:
ألا لیَ الویلُ على محمدٍ
قد کنتُ فی حیاته بمَقعدٍ(بمرصد)
أنامُ لَیلِی آمناً إلى الغد
و لستُ بعد موته بمخلد.[30]
آگاه باشید! واى بر من، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از دنیا رفت. در حیات آن حضرت راحت بودم و شب‌ها را با آرامش صبح مى‏کردم.
 
4. گریه فاطمه زهرا علیهاالسلام بر جعفر بن ابى‏طالب
هنگامى که خبر شهادت جعفر بن ابى‏طالب را به پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دادند، آن حضرت براى تسلیت و دلدارى خانواده جعفر بن ابى‏طالب به خانه ایشان آمد و شهادت جعفر را به همسرش اسماء بنت عمیس اطلاع داد و به او تسلیت گفت. ناگهان فاطمه زهرا علیهاالسلام در حالى که گریه مى‏کرد و جعفر بن ابى‏طالب را صدا مى‏زد و مى‏گفت: «واعمّاه!» وارد شد. رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با دیدن این صحنه نه تنها فاطمه زهرا علیهاالسلام را از گریه کردن منع نکردند، بلکه فرمودند: «على مثل جعفر فلتبک البواکی».[31]
 
5. عزادارى اهالى مدینه(صحابه و تابعین) در شهادت حضرت على(ع)
زید بن حسین مى‏گوید: هنگامى که امیرالمؤمنین حضرت على علیه‏السلام به شهادت رسید، کلثوم بن عمرو اهالى مدینه منوره را از شهادت آن حضرت مطلع ساخت. وقتى خبر شهادت حضرت على علیه‏السلام در مدینه منتشر شد، اهالى مدینه اعم از زن و مرد هم‌چون زمان رحلت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به گریه و عزادارى پرداختند.[32]
 
ج) سیره مسلمانان
با مراجعه به تاریخ و مطالعه آن به سیره مسلمانان در این مسأله نیز پى برده و خواهیم دید که مسلمانان در طول زمان‏هاى گذشته از صدر اسلام تا کنون به عزادارى پرداخته‏اند. جهت روشن شدن سیره مسلمانان نمونه‏ها و مواردى از گریه و عزادارى مسلمانان در شهادت و مرگ افراد را ذکر مى‏کنیم.
 
1. گریه و عزادارى در مرگ خالد بن ولید و اطعام و پذیرایى از عزاداران
هنگامى که خالد بن ولید در زمان عمر بن خطاب از دنیا رفت، زنان قبیله بنى‏مغیره در مکه و مدینه هفت روز در مرگ خالد گریه کرده و لباس‏هاى خود را پاره کردند و به سر و صورتشان مى‏زدند. در این هفت روز با پختن غذا و پخش آن میان عزاداران، از آنان پذیرایى کردند.[33]
 
2. گریه و عزادارى مسلمانان در شهادت امام حسین علیه‏السلام
شهادت امام حسین علیه‏السلام و یارانش در حادثه عاشوراى سال 61 هجرى قمرى در صحراى کربلا و اسارت اهل بیت آن حضرت براى جامعه اسلامى و مسلمانان آن چنان ناگوار و غیر قابل باور بود که از همان روزهاى اول موجب تأسف، گریه و عزادارى مسلمانان شد. محمد بن احمد خوارزمى معروف به ابوریحان بیرونى[34]، با اشاره به فجایع و مصائب روز عاشورا به بیان رفتار و اعمال مسلمانان در چنین روزى پرداخته و مى‏نویسد: فجایع به وجود آمده در روز عاشورا در هیچ یک از امت‏هاى پیشین سابقه نداشت. هیچ یک از امت‏هاى قبل با افراد شرور جامعه چنین برخوردى نکرده بودند. امام حسین علیه‏السلام و اهل بیتش در روز عاشورا در حالى که تشنه بودند، به شهادت رسیدند. خیمه‏هاى آنان به آتش کشیده شد و سرهایشان بالاى نیزه‏ها قرار گرفت و بر بدن‏ها و اجسادشان اسب تاخته شد. امویان با پوشیدن لباس‏هاى نو و زینت کردن خود، روز عاشورا را عید گرفتند و با پختن غذا و برقرارى مهمانى‏ها و پخش شیرینى به جشن و شادى در این روز پرداختند. رفتارها، رسومات و منش امویان پس از سقوط امویان، در میان اهل سنت باقى ماند.[35]
 
گریه و عزادارى زنان بنى‏سفیان در سال 61 هجرى قمرى
ابن‏عبدربه اندلسى به نقل از حسن بصرى مى‏نویسد: در حادثه عاشورا شانزده نفر از اهل بیت امام حسین علیه‏السلام به هم‌راه آن حضرت به شهادت رسیدند.
شامیان دختران و فرزندان رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را به عنوان اسیر جنگى بر پشت شتران سوار کردند و نزد یزید بردند. هنگامى که اهل بیت امام حسین علیه‏السلام را نزد یزید آوردند، فاطمه دختر امام حسین علیه‏السلام خطاب به یزید فرمود: اى یزید! آیا دختران رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را به اسارت گرفته‏اى؟! یزید گفت: نه، شما آزادید، مى‏توانید نزد دختر عموهایتان بروید و ببینید چه مى‏کنند؟ دختر امام حسین(ع) مى‏فرماید: وقتى نزد آنان رفتم، دیدم که تمام زنان قبیله بنى‏سفیان (به خاطر فاجعه تلخ عاشورا و کشته شدن امام حسین علیه‏السلام و اهل بیت آن حضرت)، گریه مى‏کنند و بر سر و سینه مى‏زنند.[36]
 
گریه و عزادارى زنان بنى‏هاشم در سال 61 هجرى قمرى
عوانة بن حکم مى‏گوید: هنگامى که امام حسین علیه‏السلام در کربلا به شهادت رسید و سر مبارک آن حضرت را نزد عبیداللّه‏ بن زیاد آوردند، عبیداللّه‏ بن زیاد شخصى به نام عبدالملک بن ابى‏الحارث سلمى را فرا خواند و به او مأموریت داد تا به مدینه برود و عمرو بن سعید، والى مدینه منوره را از کشته شدن امام حسین علیه‏السلام مطلع کند.
عبدالملک مى‏گوید: وقتى وارد مدینه شدم با شخصى از قریش مواجه شدم، آن شخص از من پرسید: چه خبر شده است؟ به او گفتم: خبر را باید به امیر مدینه بگویم؛ اما او حدس زد و گفت: حسین بن على کشته شده است. وقتى نزد عمرو بن سعید والى مدینه رفتم و خبر کشته شدن امام حسین علیه‏السلام را به او گفتم، به من دستور داد خبر را در شهر اعلام کنم. من نیز خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را در مدینه اعلام کردم. وقتى زنان بنى‏هاشم از ماجرا مطلع شدند، در خانه‏هاى خود به گریه و عزادارى پرداختند. آنان در غم شهادت امام حسین علیه‏السلام چنان گریه مى‏کردند که تا آن زمان چنین گریه‏هایى را مشاهده نکرده بودم. عمرو بن سعید اموى که از کشته شدن امام حسین علیه‏السلام و گریه زنان بنى‏هاشم خوشحال شده بود، گفت: این گریه‏ها در مقابل گریه امویان در قتل عثمان بن عفان![37]
 
گریه و عزادارى زنان مدینه در سال 61 هجرى قمرى
عبدالرحمن بن عبید ابى‏الکنود نیز مى‏گوید: هنگامى که مردم مدینه از شهادت امام حسین علیه‏السلام مطلع شدند، یکى از دختران عقیل بن ابى‏طالب در حالى که پیراهنى را به دور خود پیچیده بود، هم‌راه زنان مدینه از خانه خارج شد و در شهادت امام حسین علیه‏السلام به مرثیه‏سرایى پرداخت و این اشعار را سرود:
ماذا تقولون إن قال النّبیّ لکم
ماذا فعلتم و أنتم آخر الأمم
بعترتی و بأهلی بعد مفتقدی
منهم أسارى و منهم ضرجوا بدم.[38]
 
گریه و عزادارى ام‏البنین مادر حضرت عباس
ابوالفرج اصفهانى مى‏نویسد: ام‏البنین همسر امیرالمومنین علیه‏السلام که چهار تن از فرزندانش به نام‏هاى عبداللّه‏، جعفر، عثمان و عباس در واقعه عاشوراى 61 هجرى در رکاب امام حسین علیه‏السلام به شهادت رسیده بودند، به بقیع مى‏آمد و در فراق فرزندانش به گریه و زارى مى‏پرداخت و با آهنگى غمگین و جانسوز براى فرزندانش ندبه مى‏کرد. اهالى مدینه گرد او جمع مى‏شدند و به ندبه‏هاى او گوش مى‏دادند. مروان بن حکم نیز(که یکى از دشمنان اهل بیت علیهم‏السلام بود) به بقیع مى‏آمد و به گریه‏ها و ندبه‏هاى ام‏البنین گوش مى‏داد و گریه مى‏کرد.[39]
 
گریه و عزادارى توابین در سال 65 هجرى قمرى
بنا به نقل طبرى، ابن‏اثیر جزرى شافعى و ابن‏کثیر دمشقى سلفى هنگامى که لشگر توابین(که سران و عده‏اى از آنان جزء صحابه بودند) کنار قبر امام حسین علیه‏السلام رسید، همگى یک‏صدا و با صداى بلند گریه کردند، آن چنان که در تاریخ چنین گریه‏اى مشاهده نشده بود. توابین یک شبانه روز در کنار قبر امام حسین علیه‏السلام اقامت کردند و با گریه و تضرع از یارى نکردن آن حضرت اظهار پشیمانى و توبه نمودند.[40]
 
اقامه عزا توسط سبط ابن‏جوزى(متوفاى 654 ه‌ق)
ابن‏کثیر دمشقى سلفى در حوادث سال 654 هجرى قمرى مى‏نویسد: در دوران حکومت ملک ناصر حاکم حلب، در روز عاشورا از سبط ابن‏جوزى خواستند کمى از حوادث عاشوراى 61 هجرى قمرى و شهادت امام حسین علیه‏السلام را بازگو کند. سبط ابن‏جوزى با هدف بیان وقائع عاشورا بالاى منبر رفت؛ اما بغض راه گلویش را گرفت و نتوانست حرف بزند. پس از سکوتى نسبتا طولانى بغضش ترکید. دستمال روى صورتش گذاشت و گریست. سپس این دو بیت را خواند و از منبر پایین آمد و در حالى که گریه مى‏کرد به سمت صالحیه حرکت کرد:
ویلٌ لمن شفعاؤُه خصماؤُه
و الصورُ فی نشر الخلائقِ ینفخُ
لابدّ أن تردَ القیامة فاطم
و قمیصُها بدم الحسین ملطَّخُ.[41]
با تامل در موارد ذکر شده مشخص مى‏شود که گریه و عزادارى در شهادت امام حسین علیه‏السلام مخصوص شیعیان نمى‏باشد، بلکه اهل سنت و تمامى دوستداران اهل بیت علیهم‏السلام در این مصیبت بزرگ به سوگ نشسته و هم‌راه با دیگر مسلمانان به عزادارى پرداخته‏اند.
 
3. نواختن طبل در تشییع جنازه و عزاى عبدالمؤمن(متوفاى 346 هق)
عبدالمؤمن بن خلف بن طفیل در سال 259 هجرى قمرى به دنیا آمده و در جمادى الأخرى سال 346 هجرى قمرى از دنیا رفته است.
ذهبى سلفى او را با عناوینى همچون «الإمام»، «الحافظ»، «القدوة»، «کان من الفقهاء القائلین بالظاهر»، «ثَریّاً، أثریّاً»، «مُتَّبعاً»، «ناسکاً» و «کثیر العلم» معرفى مى‏کند.[42]
محمد بن على نسفى مى‏گوید: در تشییع جنازه شیخ ابویعلى عبدالمؤمن بن خلف حاضر بودم. صداى طبل‏ها همه جا را فرا گرفته بود. گویى لشگر عظیمى در حال حرکت است. برخى از اطرافیان گمان کردند سپاهیان وارد شهر شده‏اند. با خود مى‏گفتیم: اى کاش قبل از رسیدن سپاهیان بتوانیم نماز میت را بخوانیم.
هنگامى که جنازه ابویعلى را براى نماز آماده کردند، همه صداها قطع شد و معلوم گردید که طبل‏ها مربوط به تشییع جنازه شیخ ابویعلى است و خبرى از حرکت و ورود لشگریان و سپاهیان نیست.[43]
 
4. یک سال سوگوارى و عزادارى در مرگ جوینى(متوفاى 478 هق)
ابوالمعالى عبدالملک بن عبداللّه‏ بن یوسف جوینى نیشابورى در سال 419 هجرى قمرى به دنیا آمده است و در 25 ربیع‏الآخر سال 478 هجرى قمرى از دنیا رفته است. او را با عناوینى همچون «الإمام الکبیر»، «شیخ الشافعیة»، «امام الحرمین»، «مسلّماً له المحراب و المنبر و الخطبة و التدریس و مجلس الوعظ»، «حضر درسه الأکابر و الجمع العظیم من الطلبة»، «کان یقعد بین یدیه نحو من ثلاثمائة»، «تفقّه به أئمة» و «نزهة الزمان» معرفى کرده‏اند.[44]
ذهبى سلفى در شرح حال جوینى مى‏نویسد: جوینى پس از مرگ، در خانه‏اش دفن شد؛ اما پس از چند سال به مقبرة الحسین منتقل گردید و در کنار پدرش دفن شد. مردم در مرگ جوینى منبرش را شکستند و مغازه‏ها را بستند و کسب و کار را تعطیل کردند. شعرا در مرگ او قصیده‏هاى فراوانى سرودند. شاگردان او که حدود 400 نفر مى‏شدند، قلم‏ها و قلم‏دان‏ها را شکستند و یک سال در مرگ استادشان مجالس عزا بپا کردند و به عزادارى پرداختند. یک سال عمامه‏ها را از سرهایشان برداشتند، به گونه‏اى که هیچ‏کس جرأت نمى‏کرد عمامه را بر سرش بگذارد. شاگردان او در شهر مى‏چرخیدند و در مرگ استادشان به نوحه‏سرایى مى‏پرداختند. آنان در مرگ جوینى بسیار گریه کردند و به جزع پرداختند.[45]
البته چون این عزادارى‏ها، تعطیلى بازار و مرثیه‏سرایى‏ها در مرگ یکى از علماى اهل سنت صورت گرفته است، ذهبى سلفى با نرمى و ملایمت حاشیه‏اى به آن مى‏زند و مى‏نویسد: «هذا کان من زیّ الأعاجم لا من فعل العلماء المتّبعین»[46]؛ اما هنگامى که عزادارى مردم به مناسبت شهادت امام حسین علیه‏السلام را ذکر مى‏کند، با جسارت به شیعیان، مى‏نویسد: «اللهم ثبّت علینا عقولنا».[47]
از ذهبى سلفى بیش از این انتظار نمى‏رود؛ اما برخورد دوگانه دیگر علماى اهل سنت! نیز جاى تأمل و سؤال دارد؛ چرا که وقتى ذهبى به عزادارى شیعیان در شهادت امام حسین علیه‏السلام سرور جوانان بهشت طعنه مى‏زند و شیعیان را بى‏عقل مى‏خواند، هیچ کس به ذهبى اعتراض نمى‏کند و به دفاع از اعمال و رفتار شیعیان نمى‏پردازد؛ اما هنگامى که به عزادارى شاگردان جوینى در مرگ استادشان طعنه مى‏زند و آنان را عجم و بى‏سواد مى‏خواند، سبکى شافعى به دفاع از اعمال و رفتار عزاداران جوینى مى‏پردازد و مى‏نویسد: نمى‏دانم ذهبى از چه چیزى ناراحت است و چه چیزى باعث نگرانى او شده است؟ جوینى این عزادارى‏ها را انجام نداده است و وصیت به انجام چنین عزادارى نیز نکرده است تا او را مقصر بدانیم.
کسانى که این عزادارى‏ها را نقل کرده‏اند، قصد بیان جایگاه عظیم جوینى را در عصر خودش داشته‏اند. ناقلین قصه در صدد بیان ناراحتى شدید علما از مرگ جوینى بوده‏اند تا حدى که نتوانسته‏اند در مرگ او صبر پیشه کنند و اقدام به برگزارى چنین مراسم و عزادارى کرده‏اند. قطعا مرگ جوینى براى علما مصیبت بزرگى بوده است که چنین اعمالى را انجام داده‏اند. این وقایع نشان از جایگاه عظیم و مقام والاى جوینى نزد علماى عصرش دارد.[48]
سؤالى که باید از سبکى و امثال او پرسید این است که اگر مرگ جوینى براى علما مصیبت بزرگى بوده است، آیا شهادت امام حسین علیه‏السلام سرور جوانان بهشت و اسارت خاندان نبى مکرم اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى مسلمانان مصیبت بزرگى نیست؟
اگر بزرگ بودن مصیبت، مجوز یک سال عزادارى در مرگ جوینى مى‏باشد، چرا عزادارى در شهادت امام حسین علیه‏السلام و اهل بیت او را تجویز نکند؟
 
5. عزادارى و مرثیه‏سرایى در مرگ ابن‏جوزى(متوفاى 597 هجرى قمرى)
ابوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد معروف به ابن‏جوزى در سال 509 یا 510 هجرى قمرى به دنیا آمده و در شب جمعه سیزدهم رمضان سال 597 هجرى قمرى از دنیا رفته است.
ذهبى سلفى به نقل از نوه ابن‏جوزى، تشییع جنازه ابن‏جوزى و عزادارى مردم در مرگ وى را این‏گونه توصیف مى‏کند: هنگامى که ابن‏جوزى از دنیا رفت، مغازه‏ها بسته شد و بازار تعطیل گردید.
اهالى و ساکنان بغداد براى تشییع جنازه و شرکت در مراسم دفن او آمده بودند. به خاطر ازدحام جمعیت، بزرگان نتوانستند به جنازه نزدیک شوند؛ لذا پسرش على بر جنازه پدر نماز خواند. سپس جنازه ابن‏جوزى را به مسجد جامع منصور بردند و در آنجا نیز بر جنازه نماز خواندند. جمعیت زیادى در تشییع جنازه حاضر بود و جاى سوزن انداختن نبود.
آن روز هیچ‌گاه از یادها نخواهد رفت. جهت دفن ابن‏جوزى، در مقبره احمد بن حنبل قبرى حفر کرده بودند. به خاطر ازدحام جمعیت، جنازه هنگام نماز جمعه به نزدیک قبر رسید. بسیارى از شرکت‏کنندگان در تشییع جنازه به خاطر گرمى هوا، روزه خود را افطار کردند و برخى نیز از شدت گرما براى خنک شدن، خود را به آب انداختند. مردم کفن او را به عنوان تبرک برداشته بودند و چیزى از کفن باقى نمانده بود. زمانى که مؤذن اذان نماز را مى‏گفت، جنازه را داخل قبر گذاشتند. مردم از مرگ ابن‏جوزى بسیار ناراحت بودند و بسیار گریه کردند و شب‏هاى باقى‏مانده ماه رمضان را در کنار قبر ابن‏جوزى بیتوته کردند و در زیر نور شمع‏ها و قندیل‏ها بارها قرآن را ختم کردند. روز شنبه براى او مجلس عزا و سوگوارى گرفتند و من در اجتماع عظیم مردم درباره شخصیت ابن‏جوزى سخنرانى کردم. شعرا نیز در مرگ او قصیده‏هاى فراوانى سرودند و به مرثیه‏سرایى پرداختند.[49]
 
6. گریه و عزادارى در مرگ ابن‏تیمیّه
ابن‏کثیر دمشقى سلفى با اشاره به گریه و عزادارى مردم در مرگ ابن‏تیمیّه مى‏نویسد: صداى گریه و ناله مردم در مرگ ابن‏تیمیّه بلند بود. اهالى روستاهاى اطراف خود را به دمشق رسانده بودند و در تشییع جنازه ابن‏تیمیّه حاضر شده بودند. مردم شهر مغازه‏ها را به خاطر حضور در تشییع جنازه ابن‏تیمیّه بسته بودند. به خاطر کثرت و ازدحام تشییع کنندگان، نزدیک غروب موفق به دفن جنازه ابن‏تیمیّه شدند. مردم در مرگ ابن‏تیمیّه و تشییع جنازه او ناله‏ها و گریه‏هاى زیادى سر دادند.[50]
البته بسیارى از مطالب ابن‏کثیر دمشقى سلفى در توصیف مراسم تشییع جنازه ابن‏تیمیّه غلو و مبالغه است؛ ولى نقل این مطالب نشان دهنده سیره و روش مسلمانان در عزادارى و ناله و جزع و فزع مى‏باشد و مخالفت با آن، مخالفت با مسلمات مسلمانان است.
یک سال گریه و عزادارى اهل شام در مرگ عثمان بن عفان[51]، تشویق امیرالمؤمنین على علیه‏السلام به گریه در مرگ مالک اشتر[52]، گریه معاویه و مردم شام به خاطر کشته شدن تعدادى از مسلمانان در جنگ با روم[53] و گریه شدید اهالى مکه در مرگ عبداللّه‏ بن زبیر[54] از دیگر نمونه‏هاى رفتار مسلمانان و اثبات کننده جواز گریه و عزادارى است.
با توجه به مطالب و مستندات تاریخی و روایی ذکر شده حال باید از وهابیان و مدافعان شجره ملعونه اموی پرسید: آیا همه کسانی که در مرگ خالد بن ولید یک هفته به عزاداری پرداخته و لباس‌هایشان را پاره کردند و با پختن غذا و پخش آن میان عزاداران از آنان پذیرایی کردند، جاهل و گم‌راه و بی عقل بودند؟
آیا همه اهالی مکه و مدینه و صحابه و تابعینی که در رحلت پیامبر اکرم(ص) به عزاداری و مرثیه سرایی پرداخته اند شیعه و مبتدع بودند؟
آیا عایشه همسر پیامبر اکرم(ص) که در رحلت نبی مکرم اسلام به عزاداری پرداخته و به سر و سینه خود می زد جاهل و گم‌راه و مبتدع بود؟
آیا صحابه و تابعینی که در شهادت حضرت علی(ع) به عزاداری پرداخته اند مبتدع و گم‌راه و منافق بودند؟
آیا عزاداری و نواختن طبل در تشییع جنازه عبدالمومن بن خلف را شیطان ابداع کرده است؟
آیا سبط بن جوزی گمراه و مبتدع و بی عقل بود؟
آیا همه کسانی که در مرگ جوینی با مرثیه سرایی و نوحه خوانی به مدت یک‌سال به عزاداری مشغول بودند مبتدع و گم‌راه و بی عقل بودند و این عزاداری‌ها را شیطان ابداع کرده بود؟
آیا همه کسانی که در مرگ ابن جوزی مغازه‌ها را تعطیل کردند و با حضور در تشییع جنازه او به عزاداری پرداختند و شب‌ها در کنار قبر او بیتوته کردند و در مجلس عزایی که به مناسبت درگذشت او بر پا شده بود شرکت کردند جاهل و گم‌راه و بی عقل بودند؟
آیا همه کسانی که در مرگ ابن تیمیه مغازه‌ها را تعطیل کرده و به عزاداری پرداختند بی‌عقل بودند؟
 آیا همه این عزاداری‌ها زنده کردن شعار جاهلیت بود و باعث برانگیخته شدن تعصب‌های قومی و ایجاد فتنه و جنگ می‌گردید؟
 
با مطالعه و دقت در این شواهد تاریخى به این نتیجه مى‏رسیم که بر پا کردن مجالس ماتم و سوگوارى، مرثیه‏خوانى، نوحه‏خوانى، گریه و بى‏تابى در فراق عزیزان و بزرگان به صورت سینه‏زنى، استفاده از طبل‏ها، بستن مغازه‏ها و اعمال دیگر که از نشانه‏هاى حزن و اندوه و عزا و ماتم است، بین مسلمانان امرى شایع و متداول بوده است و هیچ‏کس مسلمانان را به خاطر انجام چنین اعمالى، بى‏عقل و مبتدع نخوانده بود؛ اما هنگامى که مسأله عزادارى و بر پا کردن مجالس گریه براى سرور جوانان بهشت که به دست کفار و دشمنان اسلام و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به شهادت رسید، مطرح مى‏شود، ابن‏تیمیّه و پیروانش که اصلى‏ترین مدافعان امویان و مروانیان مى‏باشند، تاب و تحمل خود را از دست داده و با بى‏ادبى تمام هر آن‌چه در دل دارند به زبان می‌رانند و به مسلمانان و عزاداران امام حسین علیه‏السلام توهین و جسارت کرده و آنان را بى‏عقل و مبتدع مى‏خوانند.
 
با توجه به جعل احادیث براى عید و روز شادى جلوه دادن عاشورا و برگزارى جشن و سرور در این ایام، به نظر مى‏رسد امویان اولین گروهى بودند که پرچم مخالفت با عزادارى را برافراشتند. هر چند ریشه‏هاى مخالفت با اصل عزادارى به قبل از امویان برمى‏گردد. امویان که خود به وجود آورنده جنایات هولناکى در تاریخ اسلام بودند و حادثه تلخ عاشورا نیز یکى از جنایات بى‏شمار آنان بود، براى محو کردن نام امام حسین و اهل بیت علیهم‏السلام از هر وسیله‏اى استفاده کردند.
تلاش امویان و جعل احادیث براى عید و روز شادى جلوه دادن عاشورا و برگزارى جشن و سرور در این ایام، یکى از راه‏هاى مقابله با شیعیان و عزادارى آنان در چنین ایامى بود. حاکمان بنى‏عباس نیز که با ابراز دوستى و محبت اهل بیت علیهم‏السلام بر امویان غلبه کردند و به حکومت رسیدند، پس از دستیابى به حکومت، علیه علویان و خاندان پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به جنگ برخاستند.
شدت عناد و کینه بنى‏عباس به اهل بیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به جایى رسید که احترام و توجه مردم به اهل بیت علیهم‏السلام را تحمل نکردند و دستور تخریب قبر امام حسین علیه‏السلام را صادر کردند.
ابن‏تیمیّه و وهابیان نیز که پرچم دفاع از امویان و مخالفت و دشمنى با اهل بیت علیهم‏السلام را در دست گرفته‏اند، در راستاى همین اهداف با برگزارى مراسم عزادارى در ایام شهادت امام حسین علیه‏السلام به مخالفت پرداخته‏اند.
 
در جمع‏بندى مطالب ذکر شده مى‏توان چنین گفت:
1. اصل گریه بر اموات مورد پذیرش تمامى مسلمانان مى‏باشد و وهابیان نیز در فتاوایشان آن را پذیرفته‏اند، هر چند عملا اجازه چنین کارى را به مسلمانان نمى‏دهند.
2. وهابیان گریه با صداى بلند(نوح) و بیان فضائل و خصلت‏هاى خوب میت در غالب شعر و همراه با گریه(مرثیه‏خوانى) را حرام مى‏دانند؛ اما ادعاى آنان با سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، صحابه و مسلمانان سازگار نیست.
3. ادعاى وهابیان درباره مراسم عزادارى نیز ادعایى بى‏دلیل، بلکه مخالف آیات قرآن، روایات و سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، صحابه و مسلمانان است.
 
 
 
حجت الاسلام حسن بلقان آبادی، محقق و پژوهشگر حوزوی؛
 
/925/م11/ر
 



[1] . سوره نساء، آیه 148.
[2] . بگو من هیچگونه اجر و پاداشى از شما بر این دعوت درخواست نمى‏کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم اهل بیتم. سوره شورى، آیه 23.
[3] . سوره حج، آیه 32.
[4] . سوره یوسف، آیات 84 و 85.
[5] . روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج 13، ص 81، ذیل آیه 101 سوره یوسف.
[6] . أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 2، ص 48، شرح حال حضرت حمزه علیه‏السلام.
[7] . تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبرى: ج 2، ص 74، حوادث سوم هجرى قمرى، غزوة أحد و الکامل فی التاریخ: ج 1، ص 558، حوادث سوم هجرى قمرى، ذکر غزوة أحد و أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 2، ص 48، شرح حال حضرت حمزه علیه‏السلام.
[8] . أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 2، ص 48، شرح حال حضرت حمزه علیه‏السلام.
[9] . السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المامون: ج 2، ص 534، غزوة أحد.
[10] . المعجم الکبیر: ج 11، ص 310، ح 12096 و الطبقات الکبرى: ج 2، ص 44، من قُتل من المسلمین یوم أحد و ج 3، ص 11، شرح حال حمزة بن عبدالمطلب.
[11] . السیرة النبویة ابن هشام: ج 3، ص 164 _ 176.
[12] . ناحیه‏اى از بقیع.
[13] . مغازی واقدی: ج 1، ص 329 ـ 330، ما نزل من القرآن بأحد.
[14] . المعجم الکبیر: ج 3، ص 108، ح 2817، 2819 و 2820.
[15] . المسند احمد بن حنبل: ج 2، ص 441.
[16] . الطبقات الکبرى: ج 1، ص 119، ذکر ضمّ عبدالمطلب رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله إلیه بعد وفاة أمّه و ذکر وفاة عبدالمطلب و وصیة أبی طالب برسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله.
[17] . الطبقات الکبرى: ج 1، ص 123، ذکر أبی طالب و ضمّه رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله.
[18] . تاریخ دمشق الکبیر: ج 45، ص 446، شرح حال حضرت على علیه‏السلام، ش 5029.
[19] . صحیح بخارى: ج 1، ص 217، باب فی الجنائز، باب الرجل ینعى إلى أهل المیّت بنفسه.
[20] . الإستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج 3، ص 166، شرح حال عثمان بن مظعون، ش 1798.
[21] . صحیح بخارى: ج 1، ص 223، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله علیه.
[22] . صحیح بخارى: ج 1، ص 223، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله.
[23] . المستدرک على الصحیحین: ج 1، ص 537، کتاب الجنائز، ح 1406/142 و المسند احمد بن حنبل: ج 1، ص 335، مسند عبداللّه‏ بن عباس و ج 2، ص 444، مسند ابوهریره والسنن الکبرى بیهقی: ج 5، ص 440، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء على المیت، باب سیاق أخبار تدلّ على جواز البکاء بعد الموت، ح 7261 و سنن النسائی: ج 4، ص 19، کتاب الجنائز، باب الرخصة فی البکاء على المیت و المصنف عبدالرزاق صنعانی: ج 3، ص 556، کتاب الجنائز، باب الصبر و البکاء و النیاحة، ح 6680 و ص 557، ح 6681.
[24] . مغنی المحتاج إلى معرفة معانی ألفاظ المنهاج: ج 1، ص 356، کتاب الجنائز، فصل فی دفن المیّت و ما یتعلق به.
[25] . سنن النسائی: ج 4، ص 12، کتاب الجنائز، فی البکاء على المیّت و السنن الکبرى بیهقی: ج 5، ص 441، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء على المیت، باب سیاق أخبار تدلّ على جواز البکاء بعد الموت، ح 7263.
[26] . البدایة و النهایة: ج 5، ص 237، حوادث 11 هجرى قمرى، متى وقع دفنه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله.
[27] . أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 5، ص 188 ـ 189، شرح حال أبوذؤیب و الإستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج 4، ص 214، شرح حال ابوذؤیب، ش 2972.
[28] . الطبقات الکبرى: ج 3، ص 184، ذکر بیعة أبی بکر و الإستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج 3، ص 100، شرح حال ابوبکر عبداللّه‏ بن ابى‏قحافه، ش 1651 و أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 3، ص 222، شرح حال ابوبکر (عبداللّه‏ بن عثمان).
[29] . المسند احمد بن حنبل: ج 6، ص 274، مسند عایشه و تاریخ طبرى: ج 2، ص 232، حوادث 11 هجرى قمرى، ذکر الأحداث التی کانت فیها و الکامل فی التاریخ: ج 2، ص 9، حوادث 11 هجرى قمرى، ذکر مرض رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله.
[30] .  التاریخ الکبیر: ج 7، ص 143، شرح حال قیس ابوغنیم، ش 641 و الطبقات الکبرى: ج 7، ص 124،شرح حال غنیم بن قیس کعبى و أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 4، ص 172، شرح حال غنیم بن قیس.
[31] . الإستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج 1، ص 313، شرح حال جعفر بن ابى‏طالب، ش 331 و أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 1، ص 289، شرح حال جعفر بن ابى‏طالب و أنساب الأشراف: ج 2، ص 298، إسلام جعفر بن أبی طالب.
[32] . العِقد الفرید: ج 3، ص 195، فرش کتاب الزمردة فی المواعظ و الزهد.
[33] . تاریخ دمشق الکبیر: ج 18، ص 200، شرح حال خالد بن ولید، ش 1911 و کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 15، ص 731، ح 42908، کتاب الموت، باب النیاحة، به نقل از ابن‏سعد.
[34] . حکیم، ریاضى‏دان، منجم، طبیب، ادیب، لغوى و مورخ مشهور. عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج 8، ص 241.
[35] . الکنى و الألقاب: ج 1، ص 431، شرح حال ابن‏منیر به نقل از ابوریحان بیرونى در الآثار الباقیة عن القرون الخالیة.
[36] . العِقد الفرید: ج 4، ص 383، کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أخبارهم.
[37] . تاریخ طبرى: ج 3، ص 341، حوادث 61 هجرى قمرى.
[38] . همان، ص 342.
[39] . مقاتل الطالبیین: ص 56، ذکر خبر الحسین بن علی بن أبیطالب علیه‏السلام.
[40] . تاریخ الأمم و الملوک: ج 3، ص 411، حوادث 65 هجرى قمرى و الکامل فی التاریخ: ج 2، ص 637، حوادث 65 هجرى قمرى، ذکر مسیر التوابین و قتلهم و سیر أعلام النبلاء: ج 3، ص 540، شرح حال مختار بن ابى‏عبید، ش 144 و البدایة و النهایة: ج 8، ص 256، حوادث 65 هجرى قمرى.
[41] . البدایة و النهایة: ج 13، ص 207، حوادث 654 هجرى قمرى.
[42] . همان: ج 15، ص 480 ـ 481، شرح حال عبدالمؤمن بن خلف، ش 273.
[43] . همان: ص 481 ـ 482، شرح حال عبدالمؤمن بن خلف، ش 273.
[44] . سیر أعلام النبلاء: ج 18، ص 468 ـ 470، شرح حال جوینى، ش 240.
[45] . همان، ص 476.
[46] . همان.
[47] . العبر فی خبر من غبر: ج 2، ص 89، حوادث 352 هجرى قمرى.
[48]. طبقات الشافعیة الکبرى: ج 5، ص 184، شرح حال جوینى، ش 475.
[49] . سیر أعلام النبلاء: ج 21، ص 379 ـ 380، شرح حال ابن‏جوزى، ش 192 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج 42، ص 296 ـ 298، حوادث و وفیات 591 ـ 600 هجرى قمرى، شرح حال ابن‏جوزى، ش 371.
[50] . البدایة و النهایة: ج 14، ص 141 ـ 142، حوادث 728 هجرى قمرى، وفاة شیخ‏الإسلام أبیالعباس تقیالدین أحمد بن تیمیّة.
[51] . تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج 3، ص 452، عهد خلفاى راشدین.
[52] . سیر أعلام النبلاء: ج 4، ص 34، شرح حال مالک، ش 6.
[53] . الأغانی: ج 6، ص 174.
[54] . تاریخ دمشق الکبیر: ج 13، ص 86، شرح حال حجاج بن یوسف، ش 1500 و وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج 2، ص 40، شرح حال حجاج بن یوسف، ش 149 و البدایة و النهایة: ج 8، ص 336، حوادث 73 هجرى قمرى.

 

ارسال نظرات