وهابیان و برگزارى مراسم سوگوارى/ بخش دوم؛
وهابیان تاریخچه عزاداری خود را مرور کنند
خبرگزاری رسا ـ در حالی که آیات، روایات و سیره نشان از جواز گریه و عزاداری در مصائب بزرگ دارد، وهابیان در راستای دفاع از امویان و با هدف سرپوش گذاشتن بر روی جنایات آنان، گریه و عزاداری شیعیان در ایام شهادت ائمه علیهم السلام خصوصا امام حسین علیهالسلام را حرام میدانند.
همانطور که در شماره نخست این یادداشت بیان شد یکى از مسائل و موضوعات اختلافى میان جامعه مسلمین و وهابیان، مسأله «سوگوارى و عزادارى» است. در شماره اول به نقد دیدگاه و برخی اسناد روایی وهابیت اشاره شد؛ در این نوشتار ابتدا آیات قرآن پیرامون مساله عزاداری و سپس مستنداتی قرآنی و تاریخی از عزاداریهای پیامبر(ص) و صحابه و تابعین در رد اندیشه وهابیت ارائه خواهد شد.
قرآن کریم و عزادارى
1. خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: «لاَیُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إلاَّ مَن ظُلِمَ»[1]، خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدیها(ى دیگران) را اظهار کند، مگر آنکس که مورد ستم واقع شده باشد.
در بخش اول آیه کریمه، بدگویى و افشاى عیوب دیگران با صداى بلند و آشکارا، مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است؛ اما در بخش دوم آیه مبارکه، خداوند به تمامى کسانى که در حق آنان ظلم شده است، نه تنها اجازه فریاد و افشاگرى علیه ستمگران را داده، بلکه به مقتضاى استثنا، این عمل را مورد ستایش نیز قرار داده است.
بخش عمده و اعظم مراسم عزادارى شیعیان در مصائب امام حسین و اهل بیت علیهمالسلام نیز به بازخوانى و بازگویى ظلمها و جنایات دشمنان اسلام و اهل بیت علیهمالسلام اختصاص دارد و اگر بپذیریم که «الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ» بر این عمل صدق مىکند و خداوند آن را دوست ندارد؛ اما به مقتضاى استثناى مذکور در آیه نه تنها هیچ مشکلى ندارد، بلکه مورد ستایش و تأیید خداوند نیز مىباشد.
2. عزادارى و اظهار غم و اندوه در ایام شهادت امام حسین و ائمه علیهمالسلام از نشانههاى مهم دوستى با اهل بیت علیهمالسلام و همدردى و همدلى در سوگ آنان و عمل به آیه مبارکه «قُل لاَّ أَسْـٔلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»[2] نیز مىباشد.
3. مطابق آیه «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَـائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»[3]، تعظیم شعائر، نشانهها و علامتهاى دین الهى از نشانههاى تقواى دلها شمرده شده است. هر چیزى که انسان را به یاد خدا انداخته و به سوى تقوا و توحید خالص رهنمون شود، از شعائر الهى محسوب مىشود و اهل بیت علیهمالسلام نیز از مصادیق کامل شعائر الهى به شمار مىروند.
بنابراین هر فعل و عملى که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوى و روحى را فراهم آورد، در صورتى که در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزو شعائر الهى به شمار آمده و انجام آن مانعى ندارد. عزادارى براى بندگان خاص خداوند که براى اعتلاى کلمه توحید و گسترش دین اسلام جان خود را قربانى ساختهاند از بارزترین نشانهها و شعائر است؛ چرا که هدف اصلى برگزار کنندگان و شرکت کنندگان این مراسمها فراگیرى مسایل دین، یادآورى شهامتها و ایثارگرىهاى شهداى بزرگ اسلام، دشمنى با دشمنان خدا و دوستى با دوستان خدا مىباشد.
4. علاوه بر آیات ذکر شده، خداوند متعال در آیات: «وَ قَالَ یَـأَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ» و «قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الهَـالِکِینَ»[4]، به ماجراى حزن و اندوه، گریه و اشک فراوان حضرت یعقوب در فراق فرزندش حضرت یوسف تا حدى که به نابینایى حضرت یعقوب منجر شد، اشاره مىکند. مطابق برخى روایات، حضرت یعقوب در حالى که فرزندش زنده بود، هفتاد یا هشتاد سال در فراق حضرت یوسف گریه کرد.
گریه طولانى حضرت یعقوب و مثبت و خوب تلقى شدن این خصلت در آیات و روایات، یکى دیگر از مؤیدات جواز و رجحان برگزارى مراسم عزادارى در ایام شهادت امام حسین و اهل بیت علیهمالسلام و سایر بزرگان دین مىباشد؛ زیرا اگر دورى حضرت یوسف براى حضرت یعقوب سخت است و براى آن باید هشتاد سال گریست، کشته شدن سرور جوانان بهشت و فرزند رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله و اسارت اهل بیت آن حضرت نیز بر مسلمانان و دوستداران اهل بیت سخت است و هزاران سال به خاطر این مصیبت خواهند گریست.
عزادارى حضرت یوسف علیهالسلام در مرگ حضرت یعقوب علیهالسلام گریه و عزادارى حضرت یوسف علیهالسلام و اهالی مصر در مرگ حضرت یعقوب علیهالسلام، یکى دیگر از مؤیدات جواز و رجحان برگزارى مراسم عزادارى در مرگ بزرگان دین مىباشد.
آلوسى ناراحتى و گریه حضرت یوسف علیهالسلام و مردم مصر در مرگ حضرت یعقوب علیهالسلام را به نقل از تورات این گونه مىنویسد: «و بعد أن فرغ من وصیته علیهالسلام توفی، فانکبّ یوسف علیهالسلام علیه یقبّله و یبکی و أقام له حزناً عظیماً و حزن علیه أهل مصر کثیراً».[5]
با توجه به آیات ذکر شده، به راحتى مىتوان استنباط کرد که برپایى مجالس عزادارى و سوگوارى در ایام شهادت امام حسین و ائمه علیهمالسلام نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگارى ندارد، بلکه از مصادیق بارز و کامل تعظیم شعائر الهى و اظهار مودت و محبت نسبت به اهل بیت علیهمالسلام و مبارزه با ظلم و ستم مىباشد.
عزادارى و روایات
همه مسلمانان معتقدند که سنت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله که شامل گفتار، کردار و تقریر آن حضرت مىباشد، دومین منبع تشریع و شناخت احکام و دستورات دین اسلام پس از قرآن مىباشد. سیره و سنت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در تمام ابعاد براى مسلمانان الگو و سرمشق و راهگشاست. درباره جواز و رجحان یا تحریم عزادارى نیز که یکى از مسایل مهم فکرى و مورد ابتلاى مسلمانان است، روش و رفتار آن حضرت مىتواند بهترین راهنما باشد.
بر اساس متون تاریخى و روایات، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، صحابه و تابعین بر شهیدان و مردگان گریسته و به دیگران نیز فرصت و امکان برپایى مجالس سوگوارى و عزادارى در فراق عزیزانشان را داده و حتى مسلمانان را بر این عمل تشویق کردهاند. تاریخ نمونهها و شواهد مختلفى از گریهها، مرثیهخوانىها و عزادارىهاى مسلمانان در مصیبت از دست دادن ائمه علیهمالسلام، بزرگان، علما و محدثان را ثبت و ضبط کرده است.
أ) سیره عملى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
رفتار و برخورد پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با برگزارى مراسم عزادارى، حزن و اندوه آن حضرت از وقوع برخى حوادث، ابراز تألم از تلخى و ناگوارى حوادث آینده، گریه آن حضرت در مرگ عدهاى و سفارش به برگزارى مجالس عزا نه تنها مشروعیت عزادارى، بلکه استحباب و رجحان آن را نیز ثابت مىکند. براى آشنایى بیشتر با سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله برخى از این موارد را ذکر مىکنیم.
1. عزادارى و مرثیهخوانى در سوگ شهداى احد و حضرت حمزه علیهالسلام
جابر بن عبداللّه مىگوید: هنگامى که خبر کشته شدن حضرت حمزه را به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله دادند، آن حضرت گریه کرد؛ اما زمانى که با بدن مثله شده حضرت حمزه مواجه شد، با صداى بلند ناله و گریه کرد.[6]
بنا به نقل طبرى و ابناثیر جزرى شافعى پس از اتمام جنگ احد و کشته شدن حضرت حمزه علیهالسلام و حدود 70 نفر از بهترین صحابه و یاران پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، هنگامى که آن حضرت به مدینه برگشتند در حال عبور از کوچههاى مدینه منوره و خانههاى انصار، صداى ناله و گریه زنان انصار بر شهداى احد را شنیدند، چشمان مبارک آن حضرت پر از اشک شد و فرمودند: ولى حمزه گریه کننده ندارد.[7]
جابر بن عبداللّه در نقل دیگرى مىگوید: هنگامى که خبر مثله شدن حضرت حمزه را به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله دادند، آن حضرت با صداى بلند گریه کرد؛ اما هنگامى که بدن مثله شده عموى خود را دید، بیهوش شد.[8]
عبداللّه بن مسعود مىگوید: پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به اندازهاى که براى حمزه گریه کرد، براى هیچ کس گریه نکرد. هنگامى که جنازه حمزه را براى اقامه نماز آماده کردند، کنار بدن مطهر حمزه ایستاد و با صداى بلند گریه کرد و پس از مدتى بیهوش شد.[9]
طبرانى و ابنسعد به نقل از عبداللّه بن عباس مىنویسند: هنگامى که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از جنگ احد برگشت، زنان انصار بر شهداى خود گریه کردند. وقتى خبر گریه زنان انصار به رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله رسید، آن حضرت به مظلومیت عمویش حضرت حمزه اشاره کردند و فرمودند: اما عمویم حمزه گریهکن ندارد. انصار پس از آگاهى از ناراحتى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به زنانشان سپردند ابتدا براى حضرت حمزه گریه و عزادارى کنند و سپس براى شهداى خودشان. این رسم تا به امروز در میان انصار باقى است و در عزادارىها و گریه بر امواتشان ابتدا براى حضرت حمزه عزادارى مىکنند و سپس براى اموات خودشان گریه مىکنند.[10]
پس از جنگ اُحد و شهادت حضرت حمزه و تعدادى از یاران و صحابه رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله، مرثیههاى فراوانى توسط اصحاب پیامبر صلىاللهعلیهوآله و در حضور آن حضرت براى شهداى اسلام خصوصا حضرت حمزه سروده شد که برای آشنایی تفصیلی با این مراثی به منابع ذیل مراجعه شود.[11]
آیا سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و صحابه در شهادت حضرت حمزه و تقریر آن حضرت، براى برگزارى مراسم عزادارى کفایت نمىکند؟
2. گریه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در مرگ سعد بن ربیع
جابر بن عبداللّه مىگوید: سعد بن ربیع در جنگ احد کشته شد. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله پس از جنگ احد به مدینه برگشتند و سپس به حمراء الاسد رفتند. همسر سعد بن ربیع که زنى بردبار و دوراندیش بود و در اسواف[12] سکونت داشت، غذایى از نان و گوشت آماده کرد و پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را دعوت کرد.
ما از صبح همراه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بودیم. در کنار آن حضرت نشسته بودیم و از وقایع روز احد و کشته شدن اصحاب و مسلمانان صحبت مىکردیم. صحبت از سعد بن ربیع به میان آمد. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمودند: با من بیایید. ما که حدود بیست نفر بودیم، پیامبر صلىاللهعلیهوآله را همراهى کردیم تا به اسواف رسیدیم.
پیامبر صلىاللهعلیهوآله وارد شدند. ما نیز به دنبال آن حضرت وارد شدیم. همسر سعد بن ربیع آن مکان را آبپاشى و جارو کرده بود و روى زمین را با شاخههاى درخت خرما پوشانده و براى نشستن آماده کرده بود. البته هیچ فرش و بالشى وجود نداشت. ما نیز به همراه پیامبر صلىاللهعلیهوآله نشستیم.
رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله از سعد بن ربیع برایمان صحبت کردند و براى او از خداوند طلب رحمت نموده و فرمودند: در روز احد دیدم که نیزههاى زیادى به سمت سعد بن ربیع پرتاب شد و او را به شهادت رسانید. هنگامى که زنان حاضر در جلسه، سخنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله را شنیدند، گریه کردند. چشمان رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله نیز پر از اشک شد. رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله زنان را از گریه کردن منع نکردند.[13]
گریه نبى مکرم اسلام صلىاللهعلیهوآله در شهادت و مرگ افرادى همچون سید و سرور جوانان بهشت حضرت امام حسین علیهالسلام[14]، مادرشان حضرت آمنه[15]، جدشان حضرت عبدالمطلب[16]، عموى بزرگوارش حضرت ابوطالب[17]، فاطمه بنت اسد مادر حضرت على علیهالسلام[18]، جعفر بن ابىطالب، زید بن حارثه و عبداللّه بن رواحه[19]، عثمان بن مظعون[20]، یکى از نوادگان[21] و یکى از دخترانشان[22]، از دیگر نمونهها و شواهد جواز گریه بر اموات و عزادارى و اثبات کننده سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در این مسأله مىباشد.23]
امویان و وهابیان نیز با تبعیت از بدعت خلیفه دوم، به مخالفت با سنت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله پرداخته و آن را کنار گذاشتهاند. روایات و نصوص فراوان دیگرى در متون روایى اهل سنت نقل شده است که نه تنها نشانگر سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و اثبات کننده جواز و رجحان گریه و عزادارى است، بلکه گویاى این مطلب نیز مىباشد که تحریم گریه بر اموات و جلوگیرى از برگزارى مراسم عزادارى از بدعتهاى حسنه! عمر بن خطاب مىباشد.
ب) سیره صحابه و تابعین
با مراجعه به تاریخ و مطالعه دوران پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و قرون اولیه اسلام با نمونههاى فراوانى از گریه بر اموات، عزادارى و مرثیهخوانى صحابه و تابعین مواجه مىشویم که نشانگر روش و سیره صحابه و مسلمانان در این مسأله مىباشد. برخى با استناد به همین نمونهها و موارد، روایات نهى از گریه و ندب و نیاحه را توجیه کرده و دلالت این روایات را نپذیرفته اند.[24]
نسائى و بیهقى شافعى به نقل از انس بن مالک مىنویسند: هنگامى که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از دنیا رفت، فاطمه زهرا علیهاالسلام در مرگ پدرش گریه کرد و آن حضرت را مخاطب قرار داد و عرض کرد: «یا أبتاه مِن ربّه ما أدناه، یا أبتاه إلى جبرئیل أنعاه (ننعاه)، یا أبتاه جنّةالفردوس مأواه، (یا أبتاه أجاب ربّاً دعاه)».[25]
1. عزادارى صحابه و مردم مدینه براى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
أ) امسلمه یکى از همسران پیامبر مىگوید: زمانى که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در میان ما بود، از دیدن آن حضرت آرامش مىیافتیم اما شبى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله از دنیا رفت، هیچکس نخوابیده بود و همگى جمع شده و در غم از دست دادن پیامبر صلىاللهعلیهوآله گریه مىکردیم.
ما و همه کسانى که در مسجد جمع شده بودند، با صداى بلند گریه کردیم. مدینه یک صدا فریاد و ناله و گریه شده بود. نزدیک صبح بلال اذان صبح را شروع کرد. وقتى به نام مبارک پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله رسید، با صداى بلند گریه کرد و از شدت گریه و غم واندوه بىهوش شد.
با گریه و ناله بلال، حزن و اندوه حاضران چند برابر شد. همگان به سمت قبر شریف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله هجوم بردند؛ اما قبل از رسیدن به حجره، درهاى ورودى را بستند. رحلت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله براى ما مصیبت بزرگى بود. پس از رحلت نبى مکرم اسلام صلىاللهعلیهوآله هر مصیبتى بر ما وارد مىشد با یاد مصیبت جانسوز آن حضرت آسان مىگردید.[26]
ب) ابوذؤیب شاعر مىگوید: خبر بیمارى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به ما رسید. از این خبرناراحت شدم. شب بسیار طولانى بود و قصد صبح شدن نداشت. نزدیکىهاى صبح خوابم برد. هاتفى صدا زد:
خَطبٌ أَجَلُّ أَناخُ بالإسلام
بین النَخیل و مَعقد الآطام
قُبض النّبیّ (صلىاللهعلیهوآله) محمدٌ
فعُیونناتَذری الدموعَ علیه بالتَّسجا
ناگهان از خواب بیدار شدم. سوار مرکب شدم و با عجله به سمت مدینه حرکت کردم... هنگامى که وارد مدینه شدم، تمامى ساکنین مدینه یک صدا به عزادارى و گریه مشغول بودند. گویى مردم براى انجام فریضه حج احرام بسته و یک صدا تلبیه مىگفتند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: پیامبر از دنیا رفته است.[27]
ج) سعید بن مسیب مىگوید: زمانى که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در مدینه منوره از دنیا رفتند، اهالى مکه مکرمه در رحلت آن حضرت با صداى بلند به گریه و عزادارى پرداختند. صداى گریه مردم فضاى شهر را پر کرده بود.[28]
2. عزادارى و سینهزنى عایشه
عایشه مىگوید: هنگامى که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از دنیا رفت، سر آن حضرت را روى بالشى قرار دادم و همراه با زنان دیگر به سینه و صورت خود مىزدم.[29]
3. مرثیهسرایى قیس بن سفیان
غنیم بن قیس مىگوید: هنگامى که پدرم از رحلت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مطلع شد، در غم از دست دادن رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله این ابیات را سرود:
ألا لیَ الویلُ على محمدٍ
قد کنتُ فی حیاته بمَقعدٍ(بمرصد)
أنامُ لَیلِی آمناً إلى الغد
و لستُ بعد موته بمخلد.[30]
آگاه باشید! واى بر من، پیامبر صلىاللهعلیهوآله از دنیا رفت. در حیات آن حضرت راحت بودم و شبها را با آرامش صبح مىکردم.
4. گریه فاطمه زهرا علیهاالسلام بر جعفر بن ابىطالب
هنگامى که خبر شهادت جعفر بن ابىطالب را به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله دادند، آن حضرت براى تسلیت و دلدارى خانواده جعفر بن ابىطالب به خانه ایشان آمد و شهادت جعفر را به همسرش اسماء بنت عمیس اطلاع داد و به او تسلیت گفت. ناگهان فاطمه زهرا علیهاالسلام در حالى که گریه مىکرد و جعفر بن ابىطالب را صدا مىزد و مىگفت: «واعمّاه!» وارد شد. رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله با دیدن این صحنه نه تنها فاطمه زهرا علیهاالسلام را از گریه کردن منع نکردند، بلکه فرمودند: «على مثل جعفر فلتبک البواکی».[31]
5. عزادارى اهالى مدینه(صحابه و تابعین) در شهادت حضرت على(ع)
زید بن حسین مىگوید: هنگامى که امیرالمؤمنین حضرت على علیهالسلام به شهادت رسید، کلثوم بن عمرو اهالى مدینه منوره را از شهادت آن حضرت مطلع ساخت. وقتى خبر شهادت حضرت على علیهالسلام در مدینه منتشر شد، اهالى مدینه اعم از زن و مرد همچون زمان رحلت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به گریه و عزادارى پرداختند.[32]
ج) سیره مسلمانان
با مراجعه به تاریخ و مطالعه آن به سیره مسلمانان در این مسأله نیز پى برده و خواهیم دید که مسلمانان در طول زمانهاى گذشته از صدر اسلام تا کنون به عزادارى پرداختهاند. جهت روشن شدن سیره مسلمانان نمونهها و مواردى از گریه و عزادارى مسلمانان در شهادت و مرگ افراد را ذکر مىکنیم.
1. گریه و عزادارى در مرگ خالد بن ولید و اطعام و پذیرایى از عزاداران
هنگامى که خالد بن ولید در زمان عمر بن خطاب از دنیا رفت، زنان قبیله بنىمغیره در مکه و مدینه هفت روز در مرگ خالد گریه کرده و لباسهاى خود را پاره کردند و به سر و صورتشان مىزدند. در این هفت روز با پختن غذا و پخش آن میان عزاداران، از آنان پذیرایى کردند.[33]
2. گریه و عزادارى مسلمانان در شهادت امام حسین علیهالسلام
شهادت امام حسین علیهالسلام و یارانش در حادثه عاشوراى سال 61 هجرى قمرى در صحراى کربلا و اسارت اهل بیت آن حضرت براى جامعه اسلامى و مسلمانان آن چنان ناگوار و غیر قابل باور بود که از همان روزهاى اول موجب تأسف، گریه و عزادارى مسلمانان شد. محمد بن احمد خوارزمى معروف به ابوریحان بیرونى[34]، با اشاره به فجایع و مصائب روز عاشورا به بیان رفتار و اعمال مسلمانان در چنین روزى پرداخته و مىنویسد: فجایع به وجود آمده در روز عاشورا در هیچ یک از امتهاى پیشین سابقه نداشت. هیچ یک از امتهاى قبل با افراد شرور جامعه چنین برخوردى نکرده بودند. امام حسین علیهالسلام و اهل بیتش در روز عاشورا در حالى که تشنه بودند، به شهادت رسیدند. خیمههاى آنان به آتش کشیده شد و سرهایشان بالاى نیزهها قرار گرفت و بر بدنها و اجسادشان اسب تاخته شد. امویان با پوشیدن لباسهاى نو و زینت کردن خود، روز عاشورا را عید گرفتند و با پختن غذا و برقرارى مهمانىها و پخش شیرینى به جشن و شادى در این روز پرداختند. رفتارها، رسومات و منش امویان پس از سقوط امویان، در میان اهل سنت باقى ماند.[35]
گریه و عزادارى زنان بنىسفیان در سال 61 هجرى قمرى
ابنعبدربه اندلسى به نقل از حسن بصرى مىنویسد: در حادثه عاشورا شانزده نفر از اهل بیت امام حسین علیهالسلام به همراه آن حضرت به شهادت رسیدند.
شامیان دختران و فرزندان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله را به عنوان اسیر جنگى بر پشت شتران سوار کردند و نزد یزید بردند. هنگامى که اهل بیت امام حسین علیهالسلام را نزد یزید آوردند، فاطمه دختر امام حسین علیهالسلام خطاب به یزید فرمود: اى یزید! آیا دختران رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله را به اسارت گرفتهاى؟! یزید گفت: نه، شما آزادید، مىتوانید نزد دختر عموهایتان بروید و ببینید چه مىکنند؟ دختر امام حسین(ع) مىفرماید: وقتى نزد آنان رفتم، دیدم که تمام زنان قبیله بنىسفیان (به خاطر فاجعه تلخ عاشورا و کشته شدن امام حسین علیهالسلام و اهل بیت آن حضرت)، گریه مىکنند و بر سر و سینه مىزنند.[36]
گریه و عزادارى زنان بنىهاشم در سال 61 هجرى قمرى
عوانة بن حکم مىگوید: هنگامى که امام حسین علیهالسلام در کربلا به شهادت رسید و سر مبارک آن حضرت را نزد عبیداللّه بن زیاد آوردند، عبیداللّه بن زیاد شخصى به نام عبدالملک بن ابىالحارث سلمى را فرا خواند و به او مأموریت داد تا به مدینه برود و عمرو بن سعید، والى مدینه منوره را از کشته شدن امام حسین علیهالسلام مطلع کند.
عبدالملک مىگوید: وقتى وارد مدینه شدم با شخصى از قریش مواجه شدم، آن شخص از من پرسید: چه خبر شده است؟ به او گفتم: خبر را باید به امیر مدینه بگویم؛ اما او حدس زد و گفت: حسین بن على کشته شده است. وقتى نزد عمرو بن سعید والى مدینه رفتم و خبر کشته شدن امام حسین علیهالسلام را به او گفتم، به من دستور داد خبر را در شهر اعلام کنم. من نیز خبر شهادت امام حسین علیهالسلام را در مدینه اعلام کردم. وقتى زنان بنىهاشم از ماجرا مطلع شدند، در خانههاى خود به گریه و عزادارى پرداختند. آنان در غم شهادت امام حسین علیهالسلام چنان گریه مىکردند که تا آن زمان چنین گریههایى را مشاهده نکرده بودم. عمرو بن سعید اموى که از کشته شدن امام حسین علیهالسلام و گریه زنان بنىهاشم خوشحال شده بود، گفت: این گریهها در مقابل گریه امویان در قتل عثمان بن عفان![37]
گریه و عزادارى زنان مدینه در سال 61 هجرى قمرى
عبدالرحمن بن عبید ابىالکنود نیز مىگوید: هنگامى که مردم مدینه از شهادت امام حسین علیهالسلام مطلع شدند، یکى از دختران عقیل بن ابىطالب در حالى که پیراهنى را به دور خود پیچیده بود، همراه زنان مدینه از خانه خارج شد و در شهادت امام حسین علیهالسلام به مرثیهسرایى پرداخت و این اشعار را سرود:
ماذا تقولون إن قال النّبیّ لکم
ماذا فعلتم و أنتم آخر الأمم
بعترتی و بأهلی بعد مفتقدی
منهم أسارى و منهم ضرجوا بدم.[38]
گریه و عزادارى امالبنین مادر حضرت عباس
ابوالفرج اصفهانى مىنویسد: امالبنین همسر امیرالمومنین علیهالسلام که چهار تن از فرزندانش به نامهاى عبداللّه، جعفر، عثمان و عباس در واقعه عاشوراى 61 هجرى در رکاب امام حسین علیهالسلام به شهادت رسیده بودند، به بقیع مىآمد و در فراق فرزندانش به گریه و زارى مىپرداخت و با آهنگى غمگین و جانسوز براى فرزندانش ندبه مىکرد. اهالى مدینه گرد او جمع مىشدند و به ندبههاى او گوش مىدادند. مروان بن حکم نیز(که یکى از دشمنان اهل بیت علیهمالسلام بود) به بقیع مىآمد و به گریهها و ندبههاى امالبنین گوش مىداد و گریه مىکرد.[39]
گریه و عزادارى توابین در سال 65 هجرى قمرى
بنا به نقل طبرى، ابناثیر جزرى شافعى و ابنکثیر دمشقى سلفى هنگامى که لشگر توابین(که سران و عدهاى از آنان جزء صحابه بودند) کنار قبر امام حسین علیهالسلام رسید، همگى یکصدا و با صداى بلند گریه کردند، آن چنان که در تاریخ چنین گریهاى مشاهده نشده بود. توابین یک شبانه روز در کنار قبر امام حسین علیهالسلام اقامت کردند و با گریه و تضرع از یارى نکردن آن حضرت اظهار پشیمانى و توبه نمودند.[40]
اقامه عزا توسط سبط ابنجوزى(متوفاى 654 هق)
ابنکثیر دمشقى سلفى در حوادث سال 654 هجرى قمرى مىنویسد: در دوران حکومت ملک ناصر حاکم حلب، در روز عاشورا از سبط ابنجوزى خواستند کمى از حوادث عاشوراى 61 هجرى قمرى و شهادت امام حسین علیهالسلام را بازگو کند. سبط ابنجوزى با هدف بیان وقائع عاشورا بالاى منبر رفت؛ اما بغض راه گلویش را گرفت و نتوانست حرف بزند. پس از سکوتى نسبتا طولانى بغضش ترکید. دستمال روى صورتش گذاشت و گریست. سپس این دو بیت را خواند و از منبر پایین آمد و در حالى که گریه مىکرد به سمت صالحیه حرکت کرد:
ویلٌ لمن شفعاؤُه خصماؤُه
و الصورُ فی نشر الخلائقِ ینفخُ
لابدّ أن تردَ القیامة فاطم
و قمیصُها بدم الحسین ملطَّخُ.[41]
با تامل در موارد ذکر شده مشخص مىشود که گریه و عزادارى در شهادت امام حسین علیهالسلام مخصوص شیعیان نمىباشد، بلکه اهل سنت و تمامى دوستداران اهل بیت علیهمالسلام در این مصیبت بزرگ به سوگ نشسته و همراه با دیگر مسلمانان به عزادارى پرداختهاند.
3. نواختن طبل در تشییع جنازه و عزاى عبدالمؤمن(متوفاى 346 هق)
عبدالمؤمن بن خلف بن طفیل در سال 259 هجرى قمرى به دنیا آمده و در جمادى الأخرى سال 346 هجرى قمرى از دنیا رفته است.
ذهبى سلفى او را با عناوینى همچون «الإمام»، «الحافظ»، «القدوة»، «کان من الفقهاء القائلین بالظاهر»، «ثَریّاً، أثریّاً»، «مُتَّبعاً»، «ناسکاً» و «کثیر العلم» معرفى مىکند.[42]
محمد بن على نسفى مىگوید: در تشییع جنازه شیخ ابویعلى عبدالمؤمن بن خلف حاضر بودم. صداى طبلها همه جا را فرا گرفته بود. گویى لشگر عظیمى در حال حرکت است. برخى از اطرافیان گمان کردند سپاهیان وارد شهر شدهاند. با خود مىگفتیم: اى کاش قبل از رسیدن سپاهیان بتوانیم نماز میت را بخوانیم.
هنگامى که جنازه ابویعلى را براى نماز آماده کردند، همه صداها قطع شد و معلوم گردید که طبلها مربوط به تشییع جنازه شیخ ابویعلى است و خبرى از حرکت و ورود لشگریان و سپاهیان نیست.[43]
4. یک سال سوگوارى و عزادارى در مرگ جوینى(متوفاى 478 هق)
ابوالمعالى عبدالملک بن عبداللّه بن یوسف جوینى نیشابورى در سال 419 هجرى قمرى به دنیا آمده است و در 25 ربیعالآخر سال 478 هجرى قمرى از دنیا رفته است. او را با عناوینى همچون «الإمام الکبیر»، «شیخ الشافعیة»، «امام الحرمین»، «مسلّماً له المحراب و المنبر و الخطبة و التدریس و مجلس الوعظ»، «حضر درسه الأکابر و الجمع العظیم من الطلبة»، «کان یقعد بین یدیه نحو من ثلاثمائة»، «تفقّه به أئمة» و «نزهة الزمان» معرفى کردهاند.[44]
ذهبى سلفى در شرح حال جوینى مىنویسد: جوینى پس از مرگ، در خانهاش دفن شد؛ اما پس از چند سال به مقبرة الحسین منتقل گردید و در کنار پدرش دفن شد. مردم در مرگ جوینى منبرش را شکستند و مغازهها را بستند و کسب و کار را تعطیل کردند. شعرا در مرگ او قصیدههاى فراوانى سرودند. شاگردان او که حدود 400 نفر مىشدند، قلمها و قلمدانها را شکستند و یک سال در مرگ استادشان مجالس عزا بپا کردند و به عزادارى پرداختند. یک سال عمامهها را از سرهایشان برداشتند، به گونهاى که هیچکس جرأت نمىکرد عمامه را بر سرش بگذارد. شاگردان او در شهر مىچرخیدند و در مرگ استادشان به نوحهسرایى مىپرداختند. آنان در مرگ جوینى بسیار گریه کردند و به جزع پرداختند.[45]
البته چون این عزادارىها، تعطیلى بازار و مرثیهسرایىها در مرگ یکى از علماى اهل سنت صورت گرفته است، ذهبى سلفى با نرمى و ملایمت حاشیهاى به آن مىزند و مىنویسد: «هذا کان من زیّ الأعاجم لا من فعل العلماء المتّبعین»[46]؛ اما هنگامى که عزادارى مردم به مناسبت شهادت امام حسین علیهالسلام را ذکر مىکند، با جسارت به شیعیان، مىنویسد: «اللهم ثبّت علینا عقولنا».[47]
از ذهبى سلفى بیش از این انتظار نمىرود؛ اما برخورد دوگانه دیگر علماى اهل سنت! نیز جاى تأمل و سؤال دارد؛ چرا که وقتى ذهبى به عزادارى شیعیان در شهادت امام حسین علیهالسلام سرور جوانان بهشت طعنه مىزند و شیعیان را بىعقل مىخواند، هیچ کس به ذهبى اعتراض نمىکند و به دفاع از اعمال و رفتار شیعیان نمىپردازد؛ اما هنگامى که به عزادارى شاگردان جوینى در مرگ استادشان طعنه مىزند و آنان را عجم و بىسواد مىخواند، سبکى شافعى به دفاع از اعمال و رفتار عزاداران جوینى مىپردازد و مىنویسد: نمىدانم ذهبى از چه چیزى ناراحت است و چه چیزى باعث نگرانى او شده است؟ جوینى این عزادارىها را انجام نداده است و وصیت به انجام چنین عزادارى نیز نکرده است تا او را مقصر بدانیم.
کسانى که این عزادارىها را نقل کردهاند، قصد بیان جایگاه عظیم جوینى را در عصر خودش داشتهاند. ناقلین قصه در صدد بیان ناراحتى شدید علما از مرگ جوینى بودهاند تا حدى که نتوانستهاند در مرگ او صبر پیشه کنند و اقدام به برگزارى چنین مراسم و عزادارى کردهاند. قطعا مرگ جوینى براى علما مصیبت بزرگى بوده است که چنین اعمالى را انجام دادهاند. این وقایع نشان از جایگاه عظیم و مقام والاى جوینى نزد علماى عصرش دارد.[48]
سؤالى که باید از سبکى و امثال او پرسید این است که اگر مرگ جوینى براى علما مصیبت بزرگى بوده است، آیا شهادت امام حسین علیهالسلام سرور جوانان بهشت و اسارت خاندان نبى مکرم اسلام صلىاللهعلیهوآله براى مسلمانان مصیبت بزرگى نیست؟
اگر بزرگ بودن مصیبت، مجوز یک سال عزادارى در مرگ جوینى مىباشد، چرا عزادارى در شهادت امام حسین علیهالسلام و اهل بیت او را تجویز نکند؟
5. عزادارى و مرثیهسرایى در مرگ ابنجوزى(متوفاى 597 هجرى قمرى)
ابوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد معروف به ابنجوزى در سال 509 یا 510 هجرى قمرى به دنیا آمده و در شب جمعه سیزدهم رمضان سال 597 هجرى قمرى از دنیا رفته است.
ذهبى سلفى به نقل از نوه ابنجوزى، تشییع جنازه ابنجوزى و عزادارى مردم در مرگ وى را اینگونه توصیف مىکند: هنگامى که ابنجوزى از دنیا رفت، مغازهها بسته شد و بازار تعطیل گردید.
اهالى و ساکنان بغداد براى تشییع جنازه و شرکت در مراسم دفن او آمده بودند. به خاطر ازدحام جمعیت، بزرگان نتوانستند به جنازه نزدیک شوند؛ لذا پسرش على بر جنازه پدر نماز خواند. سپس جنازه ابنجوزى را به مسجد جامع منصور بردند و در آنجا نیز بر جنازه نماز خواندند. جمعیت زیادى در تشییع جنازه حاضر بود و جاى سوزن انداختن نبود.
آن روز هیچگاه از یادها نخواهد رفت. جهت دفن ابنجوزى، در مقبره احمد بن حنبل قبرى حفر کرده بودند. به خاطر ازدحام جمعیت، جنازه هنگام نماز جمعه به نزدیک قبر رسید. بسیارى از شرکتکنندگان در تشییع جنازه به خاطر گرمى هوا، روزه خود را افطار کردند و برخى نیز از شدت گرما براى خنک شدن، خود را به آب انداختند. مردم کفن او را به عنوان تبرک برداشته بودند و چیزى از کفن باقى نمانده بود. زمانى که مؤذن اذان نماز را مىگفت، جنازه را داخل قبر گذاشتند. مردم از مرگ ابنجوزى بسیار ناراحت بودند و بسیار گریه کردند و شبهاى باقىمانده ماه رمضان را در کنار قبر ابنجوزى بیتوته کردند و در زیر نور شمعها و قندیلها بارها قرآن را ختم کردند. روز شنبه براى او مجلس عزا و سوگوارى گرفتند و من در اجتماع عظیم مردم درباره شخصیت ابنجوزى سخنرانى کردم. شعرا نیز در مرگ او قصیدههاى فراوانى سرودند و به مرثیهسرایى پرداختند.[49]
6. گریه و عزادارى در مرگ ابنتیمیّه
ابنکثیر دمشقى سلفى با اشاره به گریه و عزادارى مردم در مرگ ابنتیمیّه مىنویسد: صداى گریه و ناله مردم در مرگ ابنتیمیّه بلند بود. اهالى روستاهاى اطراف خود را به دمشق رسانده بودند و در تشییع جنازه ابنتیمیّه حاضر شده بودند. مردم شهر مغازهها را به خاطر حضور در تشییع جنازه ابنتیمیّه بسته بودند. به خاطر کثرت و ازدحام تشییع کنندگان، نزدیک غروب موفق به دفن جنازه ابنتیمیّه شدند. مردم در مرگ ابنتیمیّه و تشییع جنازه او نالهها و گریههاى زیادى سر دادند.[50]
البته بسیارى از مطالب ابنکثیر دمشقى سلفى در توصیف مراسم تشییع جنازه ابنتیمیّه غلو و مبالغه است؛ ولى نقل این مطالب نشان دهنده سیره و روش مسلمانان در عزادارى و ناله و جزع و فزع مىباشد و مخالفت با آن، مخالفت با مسلمات مسلمانان است.
یک سال گریه و عزادارى اهل شام در مرگ عثمان بن عفان[51]، تشویق امیرالمؤمنین على علیهالسلام به گریه در مرگ مالک اشتر[52]، گریه معاویه و مردم شام به خاطر کشته شدن تعدادى از مسلمانان در جنگ با روم[53] و گریه شدید اهالى مکه در مرگ عبداللّه بن زبیر[54] از دیگر نمونههاى رفتار مسلمانان و اثبات کننده جواز گریه و عزادارى است.
با توجه به مطالب و مستندات تاریخی و روایی ذکر شده حال باید از وهابیان و مدافعان شجره ملعونه اموی پرسید: آیا همه کسانی که در مرگ خالد بن ولید یک هفته به عزاداری پرداخته و لباسهایشان را پاره کردند و با پختن غذا و پخش آن میان عزاداران از آنان پذیرایی کردند، جاهل و گمراه و بی عقل بودند؟
آیا همه اهالی مکه و مدینه و صحابه و تابعینی که در رحلت پیامبر اکرم(ص) به عزاداری و مرثیه سرایی پرداخته اند شیعه و مبتدع بودند؟
آیا عایشه همسر پیامبر اکرم(ص) که در رحلت نبی مکرم اسلام به عزاداری پرداخته و به سر و سینه خود می زد جاهل و گمراه و مبتدع بود؟
آیا صحابه و تابعینی که در شهادت حضرت علی(ع) به عزاداری پرداخته اند مبتدع و گمراه و منافق بودند؟
آیا عزاداری و نواختن طبل در تشییع جنازه عبدالمومن بن خلف را شیطان ابداع کرده است؟
آیا سبط بن جوزی گمراه و مبتدع و بی عقل بود؟
آیا همه کسانی که در مرگ جوینی با مرثیه سرایی و نوحه خوانی به مدت یکسال به عزاداری مشغول بودند مبتدع و گمراه و بی عقل بودند و این عزاداریها را شیطان ابداع کرده بود؟
آیا همه کسانی که در مرگ ابن جوزی مغازهها را تعطیل کردند و با حضور در تشییع جنازه او به عزاداری پرداختند و شبها در کنار قبر او بیتوته کردند و در مجلس عزایی که به مناسبت درگذشت او بر پا شده بود شرکت کردند جاهل و گمراه و بی عقل بودند؟
آیا همه کسانی که در مرگ ابن تیمیه مغازهها را تعطیل کرده و به عزاداری پرداختند بیعقل بودند؟
آیا همه این عزاداریها زنده کردن شعار جاهلیت بود و باعث برانگیخته شدن تعصبهای قومی و ایجاد فتنه و جنگ میگردید؟
با مطالعه و دقت در این شواهد تاریخى به این نتیجه مىرسیم که بر پا کردن مجالس ماتم و سوگوارى، مرثیهخوانى، نوحهخوانى، گریه و بىتابى در فراق عزیزان و بزرگان به صورت سینهزنى، استفاده از طبلها، بستن مغازهها و اعمال دیگر که از نشانههاى حزن و اندوه و عزا و ماتم است، بین مسلمانان امرى شایع و متداول بوده است و هیچکس مسلمانان را به خاطر انجام چنین اعمالى، بىعقل و مبتدع نخوانده بود؛ اما هنگامى که مسأله عزادارى و بر پا کردن مجالس گریه براى سرور جوانان بهشت که به دست کفار و دشمنان اسلام و پیامبر صلىاللهعلیهوآله به شهادت رسید، مطرح مىشود، ابنتیمیّه و پیروانش که اصلىترین مدافعان امویان و مروانیان مىباشند، تاب و تحمل خود را از دست داده و با بىادبى تمام هر آنچه در دل دارند به زبان میرانند و به مسلمانان و عزاداران امام حسین علیهالسلام توهین و جسارت کرده و آنان را بىعقل و مبتدع مىخوانند.
با توجه به جعل احادیث براى عید و روز شادى جلوه دادن عاشورا و برگزارى جشن و سرور در این ایام، به نظر مىرسد امویان اولین گروهى بودند که پرچم مخالفت با عزادارى را برافراشتند. هر چند ریشههاى مخالفت با اصل عزادارى به قبل از امویان برمىگردد. امویان که خود به وجود آورنده جنایات هولناکى در تاریخ اسلام بودند و حادثه تلخ عاشورا نیز یکى از جنایات بىشمار آنان بود، براى محو کردن نام امام حسین و اهل بیت علیهمالسلام از هر وسیلهاى استفاده کردند.
تلاش امویان و جعل احادیث براى عید و روز شادى جلوه دادن عاشورا و برگزارى جشن و سرور در این ایام، یکى از راههاى مقابله با شیعیان و عزادارى آنان در چنین ایامى بود. حاکمان بنىعباس نیز که با ابراز دوستى و محبت اهل بیت علیهمالسلام بر امویان غلبه کردند و به حکومت رسیدند، پس از دستیابى به حکومت، علیه علویان و خاندان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به جنگ برخاستند.
شدت عناد و کینه بنىعباس به اهل بیت پیامبر صلىاللهعلیهوآله به جایى رسید که احترام و توجه مردم به اهل بیت علیهمالسلام را تحمل نکردند و دستور تخریب قبر امام حسین علیهالسلام را صادر کردند.
ابنتیمیّه و وهابیان نیز که پرچم دفاع از امویان و مخالفت و دشمنى با اهل بیت علیهمالسلام را در دست گرفتهاند، در راستاى همین اهداف با برگزارى مراسم عزادارى در ایام شهادت امام حسین علیهالسلام به مخالفت پرداختهاند.
در جمعبندى مطالب ذکر شده مىتوان چنین گفت:
1. اصل گریه بر اموات مورد پذیرش تمامى مسلمانان مىباشد و وهابیان نیز در فتاوایشان آن را پذیرفتهاند، هر چند عملا اجازه چنین کارى را به مسلمانان نمىدهند.
2. وهابیان گریه با صداى بلند(نوح) و بیان فضائل و خصلتهاى خوب میت در غالب شعر و همراه با گریه(مرثیهخوانى) را حرام مىدانند؛ اما ادعاى آنان با سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، صحابه و مسلمانان سازگار نیست.
3. ادعاى وهابیان درباره مراسم عزادارى نیز ادعایى بىدلیل، بلکه مخالف آیات قرآن، روایات و سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، صحابه و مسلمانان است.
حجت الاسلام حسن بلقان آبادی، محقق و پژوهشگر حوزوی؛
/925/م11/ر
[1] . سوره نساء، آیه 148.
[2] . بگو من هیچگونه اجر و پاداشى از شما بر این دعوت درخواست نمىکنم، جز دوست داشتن نزدیکانم اهل بیتم. سوره شورى، آیه 23.
[3] . سوره حج، آیه 32.
[4] . سوره یوسف، آیات 84 و 85.
[5] . روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج 13، ص 81، ذیل آیه 101 سوره یوسف.
[6] . أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 2، ص 48، شرح حال حضرت حمزه علیهالسلام.
[7] . تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبرى: ج 2، ص 74، حوادث سوم هجرى قمرى، غزوة أحد و الکامل فی التاریخ: ج 1، ص 558، حوادث سوم هجرى قمرى، ذکر غزوة أحد و أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 2، ص 48، شرح حال حضرت حمزه علیهالسلام.
[8] . أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 2، ص 48، شرح حال حضرت حمزه علیهالسلام.
[9] . السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المامون: ج 2، ص 534، غزوة أحد.
[10] . المعجم الکبیر: ج 11، ص 310، ح 12096 و الطبقات الکبرى: ج 2، ص 44، من قُتل من المسلمین یوم أحد و ج 3، ص 11، شرح حال حمزة بن عبدالمطلب.
[11] . السیرة النبویة ابن هشام: ج 3، ص 164 _ 176.
[12] . ناحیهاى از بقیع.
[13] . مغازی واقدی: ج 1، ص 329 ـ 330، ما نزل من القرآن بأحد.
[14] . المعجم الکبیر: ج 3، ص 108، ح 2817، 2819 و 2820.
[15] . المسند احمد بن حنبل: ج 2، ص 441.
[16] . الطبقات الکبرى: ج 1، ص 119، ذکر ضمّ عبدالمطلب رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله إلیه بعد وفاة أمّه و ذکر وفاة عبدالمطلب و وصیة أبی طالب برسولاللّه صلىاللهعلیهوآله.
[17] . الطبقات الکبرى: ج 1، ص 123، ذکر أبی طالب و ضمّه رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله.
[18] . تاریخ دمشق الکبیر: ج 45، ص 446، شرح حال حضرت على علیهالسلام، ش 5029.
[19] . صحیح بخارى: ج 1، ص 217، باب فی الجنائز، باب الرجل ینعى إلى أهل المیّت بنفسه.
[20] . الإستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج 3، ص 166، شرح حال عثمان بن مظعون، ش 1798.
[21] . صحیح بخارى: ج 1، ص 223، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلىاللهعلیهوآله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله علیه.
[22] . صحیح بخارى: ج 1، ص 223، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلىاللهعلیهوآله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله.
[23] . المستدرک على الصحیحین: ج 1، ص 537، کتاب الجنائز، ح 1406/142 و المسند احمد بن حنبل: ج 1، ص 335، مسند عبداللّه بن عباس و ج 2، ص 444، مسند ابوهریره والسنن الکبرى بیهقی: ج 5، ص 440، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء على المیت، باب سیاق أخبار تدلّ على جواز البکاء بعد الموت، ح 7261 و سنن النسائی: ج 4، ص 19، کتاب الجنائز، باب الرخصة فی البکاء على المیت و المصنف عبدالرزاق صنعانی: ج 3، ص 556، کتاب الجنائز، باب الصبر و البکاء و النیاحة، ح 6680 و ص 557، ح 6681.
[24] . مغنی المحتاج إلى معرفة معانی ألفاظ المنهاج: ج 1، ص 356، کتاب الجنائز، فصل فی دفن المیّت و ما یتعلق به.
[25] . سنن النسائی: ج 4، ص 12، کتاب الجنائز، فی البکاء على المیّت و السنن الکبرى بیهقی: ج 5، ص 441، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء على المیت، باب سیاق أخبار تدلّ على جواز البکاء بعد الموت، ح 7263.
[26] . البدایة و النهایة: ج 5، ص 237، حوادث 11 هجرى قمرى، متى وقع دفنه صلىاللهعلیهوآله.
[27] . أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 5، ص 188 ـ 189، شرح حال أبوذؤیب و الإستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج 4، ص 214، شرح حال ابوذؤیب، ش 2972.
[28] . الطبقات الکبرى: ج 3، ص 184، ذکر بیعة أبی بکر و الإستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج 3، ص 100، شرح حال ابوبکر عبداللّه بن ابىقحافه، ش 1651 و أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 3، ص 222، شرح حال ابوبکر (عبداللّه بن عثمان).
[29] . المسند احمد بن حنبل: ج 6، ص 274، مسند عایشه و تاریخ طبرى: ج 2، ص 232، حوادث 11 هجرى قمرى، ذکر الأحداث التی کانت فیها و الکامل فی التاریخ: ج 2، ص 9، حوادث 11 هجرى قمرى، ذکر مرض رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله.
[30] . التاریخ الکبیر: ج 7، ص 143، شرح حال قیس ابوغنیم، ش 641 و الطبقات الکبرى: ج 7، ص 124،شرح حال غنیم بن قیس کعبى و أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 4، ص 172، شرح حال غنیم بن قیس.
[31] . الإستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج 1، ص 313، شرح حال جعفر بن ابىطالب، ش 331 و أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 1، ص 289، شرح حال جعفر بن ابىطالب و أنساب الأشراف: ج 2، ص 298، إسلام جعفر بن أبی طالب.
[32] . العِقد الفرید: ج 3، ص 195، فرش کتاب الزمردة فی المواعظ و الزهد.
[33] . تاریخ دمشق الکبیر: ج 18، ص 200، شرح حال خالد بن ولید، ش 1911 و کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 15، ص 731، ح 42908، کتاب الموت، باب النیاحة، به نقل از ابنسعد.
[34] . حکیم، ریاضىدان، منجم، طبیب، ادیب، لغوى و مورخ مشهور. عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج 8، ص 241.
[35] . الکنى و الألقاب: ج 1، ص 431، شرح حال ابنمنیر به نقل از ابوریحان بیرونى در الآثار الباقیة عن القرون الخالیة.
[36] . العِقد الفرید: ج 4، ص 383، کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أخبارهم.
[37] . تاریخ طبرى: ج 3، ص 341، حوادث 61 هجرى قمرى.
[38] . همان، ص 342.
[39] . مقاتل الطالبیین: ص 56، ذکر خبر الحسین بن علی بن أبیطالب علیهالسلام.
[40] . تاریخ الأمم و الملوک: ج 3، ص 411، حوادث 65 هجرى قمرى و الکامل فی التاریخ: ج 2، ص 637، حوادث 65 هجرى قمرى، ذکر مسیر التوابین و قتلهم و سیر أعلام النبلاء: ج 3، ص 540، شرح حال مختار بن ابىعبید، ش 144 و البدایة و النهایة: ج 8، ص 256، حوادث 65 هجرى قمرى.
[41] . البدایة و النهایة: ج 13، ص 207، حوادث 654 هجرى قمرى.
[42] . همان: ج 15، ص 480 ـ 481، شرح حال عبدالمؤمن بن خلف، ش 273.
[43] . همان: ص 481 ـ 482، شرح حال عبدالمؤمن بن خلف، ش 273.
[44] . سیر أعلام النبلاء: ج 18، ص 468 ـ 470، شرح حال جوینى، ش 240.
[45] . همان، ص 476.
[46] . همان.
[47] . العبر فی خبر من غبر: ج 2، ص 89، حوادث 352 هجرى قمرى.
[48]. طبقات الشافعیة الکبرى: ج 5، ص 184، شرح حال جوینى، ش 475.
[49] . سیر أعلام النبلاء: ج 21، ص 379 ـ 380، شرح حال ابنجوزى، ش 192 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج 42، ص 296 ـ 298، حوادث و وفیات 591 ـ 600 هجرى قمرى، شرح حال ابنجوزى، ش 371.
[50] . البدایة و النهایة: ج 14، ص 141 ـ 142، حوادث 728 هجرى قمرى، وفاة شیخالإسلام أبیالعباس تقیالدین أحمد بن تیمیّة.
[51] . تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج 3، ص 452، عهد خلفاى راشدین.
[52] . سیر أعلام النبلاء: ج 4، ص 34، شرح حال مالک، ش 6.
[53] . الأغانی: ج 6، ص 174.
[54] . تاریخ دمشق الکبیر: ج 13، ص 86، شرح حال حجاج بن یوسف، ش 1500 و وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج 2، ص 40، شرح حال حجاج بن یوسف، ش 149 و البدایة و النهایة: ج 8، ص 336، حوادث 73 هجرى قمرى.
ارسال نظرات