آسیب شناسی یوگا/ بخش دوم؛
جایگاه خدا در یوگا
خبرگزاری رسا ـ شأن خدا در یوگا تشریفاتی است که پیوندی با غایت در یوگا پیدا نمیکند.

از جمله موضوعات قابل رصد در معنویتهای نوظهور در کشور، جایگاه خدا در هر مکتب است. البته فهم حقیقت این موضوع نه با نگاه عامیانه بلکه با نگاه تحلیلی و پژوهشی به این موضوع روشن میشود.
برای پرداختن به این موضوع باید به یک سوال پرداخت و آن این که اگر تعدادی از رهبران یک مکتب ادعا کنند که خدا را باور دارند، آیا این ادعا برای اثبات خدامحوری در آن مکتب کافی است؟ پاسخ این است که جایگاه خدا در یک مکتب را نه در مواضع افراد و نگاه مریدان، بلکه باید در آموزهها و نظام فکری آن مکتب جستوجو کرد. ممکن است کسانی که با یوگا آشنایی دارند و یا در کلاسهای آن شرکت کردهاند، گفتة ما را با ذهنیت خود ارزیابی کنند و گزارش ما از منابع یوگا را نتوانند با تصوری که از آن داشتهاند، مطابقت دهند.
یوگا باید آن طور فهمیده شود که در مهد اصلی آن، یعنی هند تعریف شده است. اصلیترین کتب یوگا به زبان سانسکریت آمده و در هند نگاشته شدهاند و هند از این جهت مادر یوگا به شمار میرود. بنابراین نمیتوان مبانی هندویی یوگا را نادیده گرفت و بعضی از مبانی اسلامی را به یوگا تحمیل کرد.
یوگا منابعی مخصوص به خود دارد و هیچکس تاکنون ادعا نکرده که یوگا از متون و منابع اسلامی اقتباس شده است؛ چون قدمت یوگا به گفته بزرگان یوگا به پیش از اسلام برمیگردد؛ به همین دلیل اگر افرادی که به معارف اسلامی معتقدند، بخواهند به خاطر علاقه و دلبستگی به اسلام تعریفی سازگار با اسلام از یوگا ارائه دهند، این عمل غیر از آن که با متون اصلی یوگا سازگاری ندارد و تاریخ یوگا هم آن را برنمیتابد، از نظر علمی و پژوهشی نیز مقبول نیست و در مجامع علمی، چنین تعریفی از یوگا مورد قبول و استناد نخواهد بود.
بررسی جایگاه خدا در یوگا
بر آشنایان با یوگا پوشیده نیست که یوگا از نظر مبانی جهانشناختی از یک مکتب هندی به نام «سانکیهه» گرفته شده است؛ به گونهای که بعضی از صاحبنظران تاریخِ هند، یوگا را آیینی مستقل نمیدانند و آن را شاخة عملی مکتب سانکیهه میدانند.( فرهنگ ادیان جهان، جان هیلنز، ص 695)
اما جالب است بدانیم که موسس سانکیهه(ریشی کاپیلا)، فرضیههای اثبات خدا را تجزیه و تحلیل کرده، آن را برای اثبات خدا ناکافی میداند و در ابطال دلایل اثبات خدا، مدعی شده است: وجود و عدم خدا با نحوه تمرینهای روحی شخص رابطه ندارد.( یوگا سوترههای پتنجلی، ص 27)
جای دیگر تصریح میشود: در فلسفة نظام سانکیهه که اساس یوگا نیز همان فلسفه است، خدا جایی ندارد.(هستی بی کوشش (یوگا سوترههای پتنجلی) آلیستر شیرر، ص 174) از سوی دیگر «پاتانجلی» بنیانگذار یوگا، پذیرش وجود خدا را برای حل هیچکدام از مسائل فلسفی لازم نمیدانست و گمان نمیکرد که برای اثبات نظریاتش، باور پیشینی به خدا ضروری باشد.( معرفی مکتبهای فلسفی هند، ص 571)
اگر نظام معرفتی یوگا با محوریت خدا پایهگذاری شده، چرا این نظام معرفتی آن طور که باید موضوع خدا را در حوزه نظر و تئوری به بحث نمیگذارد و نظام فکری کاملی را که همه مبانی آن بر محور توحید استوار است، پایه ریزی نمیکند؟
باید بین «خداباوری» و «خدا محوری» فرق گذاشت. خداباوری فقط پذیرش این است که خدا وجود دارد و خالق هستی است؛ اما خدامحوری این است که تمام قطعات پازل در یک مکتب بر محور توحید بنا شده و همه معارف در آن مکتب با توحید معنا شود.
خدا باوری، باور به این است که خدایی هست. خدامحوری، دل دادن به این است که خدا غیر از آن که مبدأ است، غایت است و همه چیز باید به او ختم شود و خاتمه سیر روحی انسان باید در وحدت با او باشد.
خداباوری با این هم میسازد که خدای خالق، مأموریتی برای انسانها تعریف نکرده و الان در گوشهای نشسته و به نظارهگری مشغول است؛ درحالیکه خدامحوری تحمل این که مقصدی غیر از خدا تصویر شود، ندارد و از پذیرش این مطلب که غایت غیر از مبدا باشد، گریزان است. خلاصه این که خدامحوری این است که برنامه زندگی انسان منحصراً از ناحیه خداوند و از کانال مأموران او دریافت شود.
اگر مکتبی تمام داشتههای هستیشناسانه خود را با نگاه توحیدی عرضه کند، باید به لوازم آن هم تن دهد و ابعاد و جوانب آن را روشن کند. آیینی که ادعای نجات بشر را دارد و خود را پرچمدار تکامل روحی و جسمی انسان میداند، نمیتواند و نباید پازل تعلیماتش ناقص و احیاناً ناهمگون و بیسامان ساخته شود.
آیا همین کافی است که بگوییم خدا در یوگا انکار نمیشود و پس از آن، بحث از خدا کاملا کنار گذاشته شود؟ درست است که وجود خدا چنان بدیهی است که نیاز به استدلال ندارد، اما آیا خدامحوری فقط با عدم انکار خدا حاصل میشود؟
اگر کمی در مبانی یوگا دقیق شویم، در مییابیم که آموزهها و تعلیمات در یوگا به گونهای است که نه «باخدایی» از آن برمیآید و نه «بیخدایی». به عبارت دیگر در یوگا فقط به نام خدا بسنده شده و آنچه رکن و اساس یوگا است، «روان آرام و ذهن به سامان» است؛ بدون این که ذهن و روان با خدا نسبتی روشن داشته باشند و بدون این که از ذهن و روان، چیزی به نام خدا جستوجو شود.
آنچه در متون اسلامی، غایت سلوک معرفی شده، قرب خداست. چنین قربی در بطن خود، روان آرام و ضمیر روشن را به همراه دارد. روان آرام و ذهن سامان یافته، نه غایت و تمام حقیقت سلوک، بلکه شرط و یا لازمه ورود به سلوک معنوی است. آنچه یوگا در این ساحت برای پیروانش به ارمغان میآورد حداکثر پرورش انسانی متعادل است، نه انسانی راه یافته به معرفت الهی. اصلیترین خاصیت قرب، معرفت به ذات خداوند و اسما و صفات اوست.
فراموشی اعتقادات در یوگا
از طرف دیگر در یوگا موضوع اعتقادات به فراموشی سپرده شده و توجهی به اقناع اندیشه و رشد قوّه عاقله(خرد) انسان نمیشود و همه چیز در سیر درونی خلاصه میشود؛ به این دلیل یوگا برنامهای برای رشد این قوّه ارائه نکرده و توجهی به آن دسته از استعدادهای وجود آدمی که در حوزه اندیشه و تعقل است، نمیشود.
همه تعلیمات یوگا در سه حوزه خلاصه میشود؛ اوّل حرکتهای بدنی، دوم دستورهای ذهنی و سوم تکنیکهای تنفسی. در بین این سه، از همه مهمتر دستورهایی است که به قصد سامان دادن قوای انسانی با محوریّت ذهن، عرضه میشود.
پیداست که در یوگا سیری درونی مدّ نظر است؛ البته سیری که در تخلیه ذهن و سکوت آن خلاصه میشود. سکوت درون و سامان دادن ذهن، یقینا با معرفت خدا و رؤیت اسما و صفاتش و درک جمال و جلالش و فنای در ذات بیکرانش بیگانه است. ادعای یکی بودن این دو ناشی از نشناختن ابعاد وجودی انسان و ندیدن ساحتهای ملکوتی روح آدمی است.
ساماندهی در یوگا، نه حرکت، که توقف است؛ آن هم توقف نفس در نفس. در متون دینی پرداختن به درون، نه توقف که سیر و حرکت است؛ آن هم سیری که با شهود حقیقت پیوند خورده است. شهود دیدن صرف نیست؛ بلکه از نوع وحدت یافتن و فنا در حقیقتی لایتناهی است که مبدأ هستی میباشد. در یوگا نگاه نفس به نفس در حقیقت توقفِ نفس در نفس است، بدون این که خدا در آیینه نفس دیده شود. بنابراین شأن خدا در یوگا تشریفاتی است که پیوندی با غایت در یوگا پیدا نمیکند.
یوگا از نظر عقبه فکری خود که فلسفه سانکیهه است، اگر قرار باشد به خدا دعوت کند، این دعوت چون غریب و نامأنوس است، باعث تعجب میشود؛ به گونهای که یکی از بزرگان یوگا از این که پتنجلی از یک طرف خود را به سانکیهه وفادار میداند و از طرف دیگر نام خدا را در آموزههای خود به میان میآورد، تعجب خویش را چنین ابراز میکند: واقعاً باعث تعجب است؛ پتنجلی که عقاید فلسفیاش را از فلسفة «سانکیهه» گرفته، درباره «خدا» و «وقف خویش به او» صحبت میکند.( یوگا سوتره های پتنجلی ، ص109)
از قضا چنین نگاهی به یوگا کاملا با ماهیت آن سازگار است. با همین نگاه است که وی چندان دور از انتظار نمیداند که یک استاد یوگا الحاد را تدریس کند. البته از آنجا که اگر نشانی از خدا در زندگی باشد، انسان لذت بیشتری را تجربه میکند، وی از این که نام خدا در تعلیمات یوگا مطرح شود، استقبال میکند و این کار را ترجیح میدهد.
در ادامه میافزاید: پتنجلی از مفهوم «خدا» برای رفاه نوع بشر صحبت میکند. باید توجه داشته باشید که یک استاد یوگا «ملحد بودن» را تدریس نمیکند، حتی اگر خودش سستعقیده باشد؛ زیرا اکثریت متوسط بشر در تمام کشورها، با داشتن «ایمان به خدا» آرامش زیادی پیدا میکنند. پتنجلی با آگاهی کامل از این که عقیده «خدا» در فلسفه «سانکیهه» جای نمیگیرد، این عقیده را در فلسفه خودش آورد؛ زیرا میدانست هدف اصلی از یوگای او، به وجود آوردن روشی عملی برای زندگی بشر است.(همان، ص 117)
یکی از افراد مشهور در یوگا در مورد اعتقادات خویش ـ که انتقال اعتقادات به خود را از طریق خانواده میداند اذعان میکند که توجه به پرستش اصنام(بتها) در خانواده ما وجود داشت و در کنار پرستش اصنام، اعتقاد به خدا پررنگتر بود. «من از یک خانواده هندو هستم و در آیین هندو دو سنت وجود دارد: یکی اعتقاد به ستایش اصنام و دیگری نیایش خدای بی شکل. خانواده من به اصل دوم اعتقاد بیشتری داشت.»(کندالینی یوگا، سوامی ساتیاناندا، موسوی نسب، نشر فراروان، ص38)
به علت دوری یوگا از «خدامحوری» است که یوگا نسبت به خداباوران و ملحدین موضعی واحد دارد و همه کس را میپذیرد و مدعی میشود که منکر خدا هم بدون این که لازم باشد از انکار خدا دست بردارد، میتواند یوگی باشد: کسی که به خدا اعتقاد ندارد، میتواند از کیش یوگا بهره ببرد؛ با این توضیح که درک مراحل بالای یوگا(سمادهی) برای او راهی است به سوی شادابی و تجدید انرژی، یا حالتی است ذهنی که احساس یکی بودن با کائنات در آن موج میزند. به هر تقدیر، باور دینی، جنسیت، سن و نژاد، هرچه باشد، با یوگا همخوان است. به تعبیر راماکریشنا: از طریق یوگا یک هندو، هندویی بهتر؛ یک مسیحی، مسیحی بهتر؛ یک مسلمان، مسلمان بهتر و یک یهودی، یهودی بهتری خواهد بود.( یوگا، جیمز هویت، ص 24.)
از مبانی عرفانی یوگا برمیآید که یوگا به مراقبه درونی دعوت میکند، بدون این که مراقبه با هدف پیوند به خدا صورت گیرد. در یوگا نوعی تسلیم درونی مطرح میشود؛ ولی این تسلیم درونی نه به خدا، که حالتی از بودن است. البته از آنجا که اگر نام خدا باشد، این تسلیم و حالت «بودن درونی» راحتتر صورت میگیرد، نام خدا بهانه مناسبی است که تسلیم روحی زودتر و آسانتر اتفاق افتد. به همین علت اشو در بحث از هدف یوگا صریحاً از بی خدایی که در یوگا وجود دارد؛ پرده برمیدارد و میگوید که پاتانجلی هم اصراری بر وجود خدا در یوگا نداشته است.
وی در سخنی شگفت میگوید: پاتانجلی یک چیز نادر برای گفتن دارد و آن این است که اهمیت ندارد که خدا وجود دارد یا ندارد. پاتانجلی میگوید خدا بهانهای است برای تسلیم کردن. در غیر این صورت کجا تسلیم خواهی شد؟ اگر بتوانی بدون خداوند تسلیم شوی، خوب است و از نظر پاتانجلی مشکلی ندارد. او اصرار ندارد که باید وجود خدا را باور داشته باشی. او چنان است که میگوید خدا ضرورت نیست، فقط روشی برای تسلیم شدن است... مردمانی مانند بودا یا ماهاویرا بودهاند که بدون خدا تسلیم شدهاند؛ ولی اینها پدیدههایی نادر هستند... پاتانجلی میگوید اگر بتوانید بدون خدا هم تسلیم شوید، ما اصراری نداریم؛ موضوع تسلیم شدن است، نه خداوند.( یوگا، ابتدا و انتها، اشو، ج 5 ، ص 174)
کارشناس و پژوهشگر عرفانهای کاذب
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست/925/م8/ر
ارسال نظرات