پناهندگی به کشور بیگانه تمسک به بیت عنکبوت است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی امروز در جمع علما و روحانیان حوزه علمیه در مسجد اعظم قم به ادامه تفسیر سوره مبارکه عنکبوت پرداخت و گفت: سوره مبارکه عنکبوت با یک اصل کلی شروع شد و آن آزمون عمومی است، فرمود «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ» بعد آزمون امم قبلی را به صورت اصل جامع ذکر فرمود و آن گاه بعد از چند آیه قصه پنج پیامبر علیهم السلام را ذکر کرد و در پایان در آیه 40 جمع بندی کرد و فرمود آنهایی که با انبیا تبهکارانه برخورد کرده اند به عذاب الیم گرفتار شدند و با عذاب سماوی، زمینی و دریایی معذب شدند، بعد می فرماید انسان محتاج است و یک پناهگاهی می خواهد، هیچ کس نمی تواند بگوید من نیاز ندارم چون نیاز انسان ضروری است مثل مسکن و غذا و پوشاک و امنیت و مسائل دیگر، عمده آن مرجعی است که انسان به او مراجعه می کند تا نیاز های خود را بر طرف کند.
این استاد تفسیر حوزه علمیه با اشاره به آیه شریفه «مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» گفت: آنهایی که ملحد و انسان محور هستند خیال می کنند انسان خود کفا است و می تواند مشکل خود را حل کند، معبود اینها هوای نفس است «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُ هَوَاهُ» هر چه به فکر او رسید می گوید همان حق است، این ملحد است و مشرک هم کسی است که به صنم و وثن مراجعه کرد، هر دو گروه تشخیص اولشان درست است که انسان محتاج است ولی تشخیص دوم غلط است چون از هوی و هوس و صنم و وثن کاری ساخته نیست، نه از انسان کاری ساخته است نه از بت ها، غیر از خدا هر چیز یا هر کس باشد مانند بیت النعکبوت است، خانه ای سست تر از خانه عنکبوت نیست، هیچ کس و هیچ چیزی غیر از خدا سهمی در حفظ انسان ندارد، اگر کسی به غیر خدا تمسک کرد مثل آن است که به خانه عنکبوت رفته است.
وی ادامه داد: سخن از نفی بت پرستی نیست تا کسی بگوید الان بعضی ها بت پرست نیستند، اومانیست و انسان محور و مانند آن هستند، سخن از نفی ولایت است نه نفی الوهیت، فرمود شما مشرک نیستید، اصل عبادت را قبول ندارید، ولی بالاخره به یک جایی تکیه می کنید، آن تکیه گاه شما بیت عنکبوت است، اینهایی که به بیگانه ها پناهنده می شوند و درخواست پناهندگی می کنند همین است، اگر از نظام اسلامی فرار کرد و به جای دیگری رفت و به آن جا پناهنده شد معنایش غیر از این آیه چیز دیگری نیست، می خواهد آنجا راحت باشد امنیت و زندگیش را آنها تأمین کنند، این به غیر خدا پناه بردن است، معلوم می شود که آیات قرآن حرف روز را می زند.
مفسر برجسته قرآن کریم ابراز داشت: سخن از اولیاء است نه آلهه، مشرکین آلهه را برای ولایت می خواستند و اینها هم به سراغ غرب و شرق می روند تا ولیّ اینها شرق یا غرب باشد، پناهندگی همان است، انسان به خود یا بیگانه پناهنده شود مثل آن است که دست آویزش را به بیت عنکبوت وابسته کند، بت پرستان آلهه را به عنوان مُقرِّب و شفیع و ضارّ و نافع قرار دادند تا ولیّ آنها باشند و به مسأله قیامت معتقد نبودند، اگر می گفتند شفاعت یعنی در دنیا، تقرب در دنیا، مردم حجاز معتقد به معاد نبودند.
این استاد عالی حوزه علمیه قم گفت: اگر فرشته ها که مدبرات امرند مشکل انسان را حل کنند، کسی گله و اعتراض نمی کند اما نسبت به اهل بیت علیهم السلام که معلم مدبرات هستند سخن از گله است، بالاخره مدبرات امر عالَم را به اذن خدا تدبیر می کنند یا نه؟ اسرافیل علیه السلام روح را می آورد و کودک به دنیا می آید و زنده است، عزرائیل علیه السلام روح را می گیرد، شخص می میرد و منتقل می شود، اینها مدبرات امرند که با اسمای الهی کار می کنند و در مکتب انسانِ کامل این مسائل را یاد گرفته اند، «یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ»، این قضیةٌ فی واقعةٍ نیست، مقام آدمیت و انسانیت است و الیَوم این تاج روی سر حضرت ولی عصر سلام الله علیه است، گله از انجام کار به دست انسان کامل به خاطر این ا ست که خودمانی است، او را می بینیم و در بین ما زندگی می کند لذا توقع نداریم، اینها از آن جهت که صادر اولند معلم ملائکه اند، این همه کارها را ذات اقدس اله در مقام فعل که مقام امکان است دستور می دهد مدبرات انجام می دهند، اما تفویض نه، او همه جا حضور دارد.
مشایخ ما برخی از عبادات خود را به حضرت عزرائیل هدیه می کردند
وی افزود: ملائکه هم چندین درجات دارند، یک عده حاملان عرشند مثل جبرئیل علیه السلام که به قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل می شود «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ» معلوم می شود یک راه دیگری هست، بعد ملائکه درجات بعدی هستند تا برسد به ملائکةالارض، فرشته هایی که مأمور ارض اند ـ مثل آنهایی که به فرموده امام سجاد علیه السلام که هر قطره باران را فرشته ای همراهی می کند ـ اینها دیگر فرشته حامل عرش نیستند، در جریان فطرس هم در زیارت سوم شعبان سیدالشهداءسلام الله علیه نام فرشته نیامده و سخن از فطرس است، اگر روایتی بود که یک مَلَکی معصیت کرد جزء ملائکه بهشت و خازن جهنم نیست که «لا یَعْصُونَ اللَّـهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»، جزء ملائکه ای نیست که «بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ، لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»، اینها از ملائکه درجه هشت و 9 هستند، اگر از این گروهِ ملائکه عده ای سخن ابراهیم سلام الله علیه را متوجه نشوند مشکلی نیست چون جبرئیل و میکائیل علیهماالسلام که نیستند، دسترسی به آن ذوات قدسی هم کار هرکسی نیست، برخی از بزرگان و مشایخ ما روزی یک مقدار عبادت انجام می دادند و به پیشگاه حضرت عزائیل سلام الله علیه تقدیم می کردند که توفیق پیدا کنند در زمان مرگ آن حضرت را ببینند و آسان جان دهند، مگر آن حضرت برای هرکسی می آید؟ اوحدی از مؤمنان هستند که حضرت عزائیل سلام الله علیه جانشان را می گیرد ما بقی بدست اعوان و انصار اوست.
مشکل وهابیت این است که در توحید و مراحل آن گیر هستند
حضرت آیت الله جوادی آملی خاطرنشان کرد: مرحوم کلینی رضوان الله علیه در کافی احادیث را جمع کرده اند و خیلی کم از خود فرمایشی دارند، فقط چند جا بیانات لطیفی دارند که دقیق است و گرنه بقیه روایاتی است که نقل می کنند، یکی از فروقی که بین صفات ذات و صفات فعل قائل اند این است که صفت ذات نفی و اثبات برنمیدارد که بگوییم گاهی هست و گاهی نیست، حیات و قدرت و علم از این قبیل است، آن جا قضیه سالبه راه ندارد که بگوییم قد یعلم و قد لا یعلم، قد یقدر و قد لایقدر، او موجود و قدیر و علیم و حی است بالقول المطلق، اما نسبت به شفاء و رزق، قد یشفی و قد لا یشفی، قد یرزق و قد لا یرزق، معلوم می شود صفت ذات نیست چون صفتی است که گاهی هست و گاهی نیست، وقتی فعل شد اگر فرشته انجام بدهد مشکلی ندارد ولی علی و اولاد علی علیهم السلام انجام دهند مشکل دارد؟ مشکل وهابی ها این است که در توحید و مراحل توحید گیر هستند، بیان نورانی امام رضا سلام الله علیه که فرمود این حصن شرطی دارد و ما از شروط آن هستیم همان است، فعل، شرط آن کار است.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بیان داشت: ذات اقدس اله در قرآن مطالب عمیق فراوانی دارد که در خیلی از موارد وارد آن حریم نمی شویم چون مقدور ما نیست، مثل «یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَ یَرْحَمُ مَن یَشَاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ» ما از این «تُقْلَبُونَ» به سرعت رد شدیم، واقعا نمی فهمیم، مجاز می گیریم، مضاف در تقدیر می گیریم، می گوییم استعاره و کنایه و امثال اینها است تا بالاخره خود را قانع کنیم، «الی الله ترجعون» را می فهمیم اما «الیه منقلب» یعنی چه؟ «الیه یصعد الکلم» را می فهمیم اما «لَن یَنَالَ اللَّـهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَـکِن یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنکُمْ»؛ تقوا به او و به ذات او می رسد یعنی چه؟ اینها چیزهایی است که فرموده اند وقتی حضرت ظهور کرد قرآن از حالت بِکری در می آید، اما مطالب دیگری که مطالب میانی است انسان می تواند بفهمد چون خداوند می فرماید «لوکانوا یعلمون» یعنی یک عده ای می فهمند.
عالِم جهنم می رود ولی عاقل جهنم نمی رود
حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به آیه شریفه «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ» گفت: از این که نفرمود اگر می دانستند مؤمن می شدند، معلوم می شود یک فصلی بین علم و ایمان هست، انسان که عالم شد باید عاقل شود و وقتی عاقل شود راه را خوب تشیخص می دهد و دستاویز خوبی دارد و به حبل متین اعتصام دارد، خداوند برخی مطالب را به صورت مَثَل ذکر می کند تا آن مطالب پیچیده در دسترس همگان باشد، بنابر این همه قرآن به استثنای اوج آن که «علیّ حکیم» است در دسترس همه است، برخی با مَثَل می فهمند، برخی خودِ آیه را می فهمند، این امثال برای دو هدف است؛ یکی این که دست کوته دستان را گرفته و بالا می برد، یکی هم دامن مطالب بلند را می کشد و پایین می آورد تا دامن مطالب اوج گرفته هم سطح دست بالا آمده اوساط مردم بشود تا بفهمند، این مثل ها نردبان است، کسی می تواند از این نردبان بالا برود و بجایی برسد و از آن به بعد به مقصد برسد که عالِم باشد، معلوم می شود علم نردبان است، وقتی انسان عالم شد کم کم از این نردبان بالا می رود، وقتی بالا رفت می شود عاقل و هنوز به مقصد نرسیده است، وقتی عاقل شد ایمان می آورد و به مقصد رسیده است، کسی هم نمی تواند بالای نردبان برود مگر این که دست و پا داشته باشد، علم حوزه و دانشگاه به منزله دست و پای این نردبان است، علم زمینه است، عقل به مقصد رسیدن را نزدیک می کند، وقتی انسان عاقل شد «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»، عاقل ایمان می آورد برای اینکه چراغ و نور دارد و هیچ مانعی هم ندارد، عقل نظری همان علم است که انسان می خواهد بفهمد، انسان ممکن است بفهمد بعد ایمان نیاورد، ولی این فهمیدن بالا رفتن از نردبان است تا انسان عاقل شود، البته نه عقل نظری بلکه عقل عملی که «ماعبد به الرحمن» است، آن وقت دیگر راحت است، هیچ عاقلی جهنم نمی رود، عالِم جهنم می رود ولی عاقل جهنم نمی رود.
توحید دژ مستحکم خدا و باب آن ولایت و امامت است
این استاد عالی حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: ما یک قلعه و یک شرط بیشتر نداریم، قلعه قلعه توحید و به معنای دژ است که دژبان آن خدا و شرط آن هم ولایت اهل بیت علیهم السلام است. اما از کدام در وارد شویم؟ شرط به معنای درب آن است، همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود «انا مدینة العلم و علیّ بابها» خدای متعال هم می فرماید «التوحید حصنی و الولایة بابه»، بیان نورانی حضرت امیر سلام الله علیه خیلی لطیف است که فرمود چون ما درِ علم هستیم هر کسی چیزی یاد گرفته از ماست، منتها اگر حق ما را ادا نکند و به نام ما نباشد سارق است، فرش های پرنیان ابریشمی این شهر را یک عده ای بافته اند، اگر یک کسی آن را سرقت کند و بگوید من آن را بافتم این همان فرش ابریشم است ولی آن شخص سارق است، بیان نورانی علی ابن ابی طالب علیه السلام این است که اگر کسی از راه ولایت نیاید سارق است «سُمِّیَ سارقا»، مطلب حق است و از ما گرفته منتها انکار می کند، ما این حرف ها را نشر دادیم، خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را که می فرمود در «اُسدُ الغابه» و امثال آن از دوازده هزار نفر تا بیشتر اسامی کسانی که محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را درک کرده اند ثبت شده است، این دوازه هزار نفر یک طرف و وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه یک طرف، این جمعیت به اندازه آن حضرت حرف نیاورده اند با این که برخی از آنها عمری را در محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده اند.
این استاد برجسته تفسیر ابراز داشت: اگر کسی عاقل باشد یقینا اهل بهشت است چون «العقل ما عبد به الرحمن» نه «العلم»، عقل آن است که شهوت و غضب و وهم و خیال را عقال کند، وقتی عقال کرد انسان دیگر مانعی ندارد، در بیانات نورانی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هست که عقل را عقل می گویند چون زانوی وهم و خیال را در بخش عِلم، و شهوت و غضب را در بخش عمل عقال می کند، عقال همان زانوبندی است که نمی گذارد شتر جموح و چموش چموشی کند، این عقل نمی گذارد شهوت و غضب و وهم و خیال چموشی کنند، اگر چموش را بستیم دیگر مشکلی نداریم، فطرتمان هم فطرت الهی است، کسی هم که عاقل باشد خود را نمی بیند چون «العقل ما عبد به الرحمن»، چون کسی که زانوی شهوت و غضب و وهم و خیال را بست دیگر نمی گوید «انا» هرجا سخن «انا» است سخن شیطان است، چون او گفته «انا خیر منه» وقتی آن پیامبر هم گفت طالوت رهبر شما است گفتند «نحن احق بالملک منه» این نحن احق همان پیام «انا خیر منه» است که حرف شیطان است اما اگر کسی واقعا عاقل شد نمی گذارد وهم و خیال و شهوت و غضب چنین حرفی بزنند./913/پ201/ج