طلبه، متعلم علی سبیل الپست و المدرک نیست
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از ماهنامه فرهنگی و اجتماعی حاشیه، متن زیرحاصل گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین ملکی، مدیر مدرسه معصومیه قم درباره توصیههای ضروری و اولیه به طلبههای جوان است.
ـ به نظر شما نخستین و مهم ترین نکتهای که باید با طلبههای جوان در میان گذاشت، چیست؟
نخستین نکته، یادآوری نکتهای است که باعث شده آنها حوزه را انتخاب کنند؛ باید خود ما نیز این نکته را به خاطر بیاوریم که چرا فاز ما تغییر کرد؟ انتخاب حوزه، امری کاملا معنوی و ملکوتی است و مانند انتخاب رشته مکانیک و برق رفتن به دانشگاه یا نیروی انتظامی نیست. بنابراین اینکه شخص به یکباره تصمیم میگیرد به حوزه وارد شود، مطلبی است که باید به دقت تبیین شود.
اینکه در این دنیای مادی که گرایشهای مادی گرایی و تجمل گرایی در حال جلوه گری است، به یکباره به ذهن کسی خطور میکند که آخوند شود، یعنی کلی سختی و در ضمن، متلک را به جان خریده و حاضر شده وارد این فضا شود؛ از این رو نخستین چیزی که طلبه در ورود به حوزه باید حفظ کند، به خاطر آوردن فضای معنوی زمان آغاز طلبگی است. ما توان اینکه سرباز امام زمان علیه السلام شویم را نداریم و ایشان هستند که ما را یاری و دل ما را جذب میکنند. اینجاست که فاز شخص عوض میشود. طلبه هیچ وقت نباید این را از یاد ببرد. لحظهای که فرد تصمیم میگیرد طلبه شود، این، از رشحات الهی است و این رشحه را نباید از یاد برد و طلبه باید همیشه آن را به خاطر داشته باشد و همیشه آن را حفظ کند؛ زیرا همان کسی که طلبگی را به فکر ودل او انداخت و فاز او را تغییر داد، همان شخص هم دست او را خواهد گرفت و به جایی که باید برسد، میرساند.. در این راستا حدیثی از حضرت علی علیه السلام یادم آمد که به خوبی بیانگر نکتهای است که میخواستم توضیح دهم.
نخستین چیزی که یک طلبه باید بداند این است که «رحم الله امر اسمع حکما فوعی و دعی الی رشاد فدنا و اخذ بحجزه هاد فنجا » خدا رحمت کند، کسی را که صدای حکمت به گوشش برسد و این حکمت را در جان خودش جای دهد؛ خدا رحمت کند کسی را که دعوتنامه برای رشد و تعالی و تکامل به سوی او بیاید و او این دعوتنامه را بگیرد، ببوسد و به جایی برود که دعوت شده است؛ و خدا رحمت کند کسی را که هادی او را گرفته و او نیز گریبان هادی را گرفته و رها نمیکند تا نجات یابد؛ حجزه یعنی گریبان؛ نخستین چیزی که باید ذهن یک طلبه را مشغول کند، این است که بداند به دارالحکمه دعوت شده است؛ یعنی در هیچ جای عالم، قال الصادق و قال الباقری که در حوزه ما هست، وجود ندارد. حکمت، قال الصادق و قال الباقر و قال المعصوم و قال الله است؛ بنابراین خدا رحمت کند کسی را که فاز او را عوض کردند و از علم مادی به علم حکمی منتقل شده است و خدا رحمت کند کسی را که به سوی رشد، تعالی و معنویت فرا خوانده شده است. زیرا پیشتر او در پی این بود که مهندس ساختمان شود و برای آدمها خانه بسازد، ولی اکنون دعوت شده که آدم شود و آدم بسازد، یعنی آدم سازی کند نه ساختمان سازی.
طلبهای که وارد حوزه شده، باید بداند که وارد یک خاکدان دیگری شده و خودش هم نیامده، بلکه او را آوردهاند و این را تا پایان حفظ کند که من خودم نیامدهام، بلکه مرا آوردهاند. سنخ اینجا با جاهای دیگر کاملا متفاوت است. این سنخ، کاملا ملکوتی است؛ نباید به اینجا نگاه مادی داشته باشیم؛ نباید اینجا را مانند رشتهای در دانشگاه ببینیم؛ نباید اینجا را شغلی در کنار دیگر شغلها ببینیم؛ بلکه باید اینجا را یک مقام و رتبه ببینیم که فرد را با تغییر فاز به این رتبه و مقام آوردهاند و آن هم نه مقام مادی و دنیایی، بلکه مقام معنوی. بنابراین این نکتهای است که طلبهای که وارد حوزه میشود، باید بداند او را آوردهاند و او خود، توان به اینجا آمدن را نداشته است؛ و آن کسی که او را آورده است، آورده است تا در سایه حکمت و معرفت، به سوی رشد و تعالی و تکامل رهنمون شود.
سوم اینکه آن هادی که فرد را به این فضا آورده را رها نکند تا نجات یابد؛ و آن هادی، امام زمان علیه السلام است. بنابراین نباید از اینها جدا شود. آن حرفی را که شنیدیم و فازمان عوض شد از خاطر نبریم؛ صحنهای را که یکباره جرقهای به ذهن ما خورد و ما این سمت را انتخاب کردیم، از خاطر نبریم. نکته دوم این است که در کنار گل، همیشه خارهاست؛ این را باید مطمئن باشیم که هیچ گلی بی خار نیست و اگر باشد، بسیار کم دوام است. یک طلبه باید بداند که در حوزه امام عصر علیه السلام نیز از این خارها وجود دارد و نباید با دیدن این خاها گل را رها کند؛ چون برخی به حوزه میآیند و وقتی دو تا روحانی بداخلاق یا دو تا روحانی نامتعادل میبینند، میگویند اگر حوزه این است، من دیگر نیستم؛ سئوال این است که اگر شما جای پیامبر بودید، چه میکردید؟ اگر همه آخوندهای بد را جمع کنید، به اندازه یک انگشت کوچک اراذل و اوباشی که با پیامبر بودند، بدی ندارند. در حوزه امیر مؤمنان هم که بیاییم، حوزهای که حضرت تشکیل اد، شاگردها و سربازهایی که حضرت داشت مگر چگونه بودند؟ مگر خودش در یک روز چهار هزار نفر را گردن نزد؟ اینها نیروهای حضرت امیر بودند! حالا به حوزههای بعدی وارد شویم، یعنی حوزه امام حسن مجتبی؛ مگر بهترین یارانش به او خیانت نکردند و او را تنها گذاشتند؟ آیا او تنهاترین سردار نبود؟ بنابراین کسی که وارد حوزه میشود، باید بداند که در محضر امام صادق است و امام صادق شاگردانی دارد؛ چنان که امام در منشور روحانیت اشاره کردند و در آنجا خط و رسم را تعیین کردند، ما همان طوری که اسلام ناب و اسلام آمریکایی داریم،همان طور هم آخوند ناب و هم آخوند آمریکایی داریم و این مطلب را یک طلبه باید بداند که وقتی وارد حوزه شد، با دیدن یک نفر، دو نفر، ده نفر، یا صد نفر آدمی که در فضای معنوی روحانیت نیستند، جا نزند.
نکته سوم، تسلیم شدن به تمام بایدها و نبایدها و به ویژه آداب اسلامی است.چون نخست مرحله ورود به اخلاق، آداب است؛ ادب و آداب اسلامی را در خوردن، خوابیدن، آشامیدن و برخورد با استاد، هم حجرهای، بزرگ ترها، سخن گفتن و... همه اینها را آغاز کند و انجام دهد. یک طلبه، در حیطه شناختی، باید بداند که قبلا در فرهنگ اسلامی خیس نخورده، بلکه تازه آمده است در فرهنگ دین خیس بخورد.
او چون میداند که از اسلام و از اخلاق و آداب و معارف اسلامی چیزی بلد نیست، بلکه آمده است که بیاموزد.اگر چیزی دارد، مخلوط است؛ آداب و رسومی است که از کوچه و محله و مادر و پدر و فامیل و دوستان و اینها گرفته است.بنابراین او باید ابتدا خود را شستشو کند، یعنی نخست باید تخلیه رخ دهد واین اتفاق نمیافتد، مگر اینکه ابتدا شخص تسلیم این موضوع شود که من هر چه که اسلام گفته انجام بده، باید انجام دهم.
اسلام میگوید وقتی میخواهی بخوابی، آداب خواب این است؛ مقاومت نکن؛چون تو آمدی تا خیس بخوری و آمدی که تندیس اسلام شوی؛ تمام این ریزه کاریهایی که باید انجام دهی از آنها مانند نافلهها دشوار است و باید آرام آرام به آنها رسید؛ ولی مانند این سنت که به هنگام غذا خوردن نباید به چهره دیگران نگاه کرد، کار سختی نیست، بلکه دل دادن میخواهد و دل دادن نیز اول نکته را میخواهد که تو ابتدا تسلیم شوی که من آمدهام همه رفتار و اعمالم را اسلامی کنم. نترسد از اینکه به او بگویند امل! نکته چهارم در ورود به حوزه، توجه ویژه به هم حجرهای، هم بحثی و استاد است و این خیلی مهم است. یکی از عواملی که در شخصیت فرد تأثیر میگذارد، رفیق انسان است که المرء علی دین خلیله یعنی انسان به دین رفیقش است. جهت پیکان زندگی طلبه را رفیق و استادش تعیین میکند. بنابراین باید مراقب باشد که با هر کسی رفیق و هم حجره نشود و با هر استادی درس نگیرد.
ـ فرمودید که رشتههای دانشگاهی با دروس حوزوی تفاوت ماهوی دارد. ولی بالاخره طلبه در آینده وارد فضای جامعه میشود و شغلی را بر میگزیند. چگونه میتوان و جهه شغلی و مادی طلبگی را از بعد رسالتی آن تفکیک کرد؟
اتفاقا نکته خوبی را اشاره کردید؛ کسی که در آغاز ورود به حوزه، انگیزهای داشته باشد که عرض کردم؛ یعنی اینکه بداند این صنف و این سنخ با جاهای دیگر خیلی متفاوت است و در اینجا بوی شغل و پست و مقام دنیایی به مشام نمیرسد و اگر اتفاق بیفتد نیز،تنها از باب تکلیف و وظیفه است و تکلیف هم یعنی سختی؛ یعنی اولا و بالذات یک طلبه روحانی در پی جایگاه اجتماعی نیست؛ ثانیا و بالعرض به خاطر وظیفه و تکلیف وارد این عرصهها میشود. اگر نگاه این باشد. اگر این شخص رئیس جمهور نیز بشود، هر گز آن ماموریت اصلی خود را فراموش نمیکند. ولی اگر از روز اول آمده باشد که رئیس جمهور شود، آمده باشد جایگاه اجتماعی به دست بیاورد، این شخص از طلبگی بهرهای نمیبرد و سر انجام هم خودش را رسوا میکند.
اینکه عرض کردم باید طلبهای که میآید درست بیاید و یادش بماند که چگونه آمده و آن را فراموش نکند، خیلی مهم است. در اواخر ریاست جمهوری مقام معظم رهبری، از ایشان سئوال پرسیدند که شما پس از ریاست جمهوری چه کار میکنید؟ ایشان فرموده بودند که بنا دارم به تحصیل و تدریس بپردازم، ولی اگر وظیفه اقتضا کند که من برای تبلیغ به سیستانو بلوچستان بروم، میروم. بنابراین اگر در آینده طلبه یکی از مناصب اجتماعی را در اختیار بگیرد، ولی بتواند همچنان آخوند بماند و آن منصب اجتماعی را نیز داشته باشد و آن منصب اجتماعی، آخوند بودن را تحتالشعاع قرار ندهد و زیر ساختهای آخوندی او درست باشد، آنجا هم درست میشود. ولی اگر زیر ساخت درست نباشد و به آنجا برود، مثل خیلیها که خراب کردند، او هم خراب میکند. لذا آن انگیزه ورود به حوزه و انگیزه ادامه در حوزه خیلی مهم است.
طلبه باید« متعلم علی سبیل اانجاه» شود، وگرنه « همج رعاء» است. طلبه متعلم علی سبیل المدرک نیست یا متعلم علی سبیل السپت نیست؛ بلکه اینها «متعلم علی سبیل النجاء» هستند و این نکته بسیار مهمی است که اینها فقط آمدهاند تا نجات پیدا کنند. لذا زیرساختها خیلی مهم است. اینکه امام فرمود خدا رحم کند به حال جامعهای که عالم آن خود را نساخته باشد و مسئول جامعه شود؛ چون وقتی میرود آنجا و قدرت مییابد، خودسازی هم که نکرده و هوای نفس خود را نیز منکوب نکرده و عالم هم که نشده است؛ بنابراین معلوم است که چه اتفاقی میافتد.
ـ گاهی اوقات در برخی از طلبهها دیده میشود که سالهای آغازین ورود به حوزه، افراط و تفریطهایی وجود دارد. یعنی نگاه آنها به فضای طلبگی، بیشتر محلی برای عبادت است؛ جمع این فضا با فضای علمی که هویت حوزه را تشکیل میدهد، باید چگونه از سوی طلبه مدیریت شود؟
اگر طلبه برنامه نداشته باشد، از برنامه علمی گرفته تا برنامه عبادی و اجتماعی، قطعا به جایی نمیرسد. هرگز دیده نشده کسی بدون برنامه به جایی رسیده باشد. طلبه از اسمش معلوم است، یعنی طالب علم بودنش بر هر چیز دیگر حاکم است. یعنی این فرد یگر نباید تمام نمازه و مستحبات را دنبال کند. وقتی خود علم به عنوان یک امر مستحب، بر تمام مستحبات حاکم باشد، چه دلیل و نیازی است که این فرد از آغاز صبح شروع به نماز خواندن کند؟ پس طلبه باید بیشتر وقت خود را صرف تحصیل علم کند. بحث واجبات در خط قرمز است و آن به هیچ وجه تغییر پذیر نیست بلکه باید بسیار مراقب باشد که واجبات را به وقت و آن هم به کاملترین شکل انجام دهد یعنی حداقلی در واجبات معنا ندارد، بلکه باید در واجبات حداکثری باشد، ولی در مستحبات و در کنار علم، مستحبات، حداقلی میشود، یعنی اگر میخواهد نماز شب بخواند، در حد بیست دقیقه یا یک ربع باشد؛ یعنی این طلبه دیگر فرصت ندارد، وظیفه و تکلیف ندارد که دو ساعت نماز شب بخواند.
اعتدال در برنامهریزی، برای یک طلبه آن است که وقت خودش را هزینه تحصیل علم کند و واجبات را حداکثری به جا بیاورد و مستحبات را حداقلی انجام دهد تا آرام آرام به جایی برسد که از نظر تحصیل علم، نیازی به تلاش بسیار نداشته باشد و با انباشتههای پیشین، حال فرصت دارد که مستحبات را بیشتر انجام دهد. این نگاه کلی نسبت به انجام وظایف کلی یک طلبه است، یعنی حتی رسیدگی به هم حجرهای و صله رحم و رسیدگی به پدر و مادر و تکریم استاد. مثلا اگرهم حجرهای او بیمار شد و نیاز به رسیدگی داشت، طلبه باید در تمام این زمینهها آن درستورهای دینی را اجرا کند. خیلی بد است که در کشور جنگ شود، ولی یک طالب علم مشغول علم خود باشد و در جبهه حضور پیدا نکند؛ این خیلی بد است.
خیلی بد است که تهاجم فرهنگی به کشور صورت بگیرد، ولی طلبه تنها درس بخواند و به فکر این نباشد که حداقل به مسجدی برود و با جوانان ارتباط بگیرد. چون جامعیت انسان مطلوب است، نه رشد بادکنکی و تکبعدی؛ باید در حیطه بدنی این تلاش را داشته باشد و برای خود برنامه داشته باشد و در حیطه شناختی و عاطفی و رفتاری خود نیز برنامه داشته باشد.
طلبهای که ورزشکار نباشد، آرام آرام به خمودگی دچار و سپس بیمار میشود. مگر میشود یک انسان یا یک طلبه به تغذیه خود نیندیشد؛ « فلینظر الانسان الی طعامه». یعنی هر چیزی نخورد. نگاه جامع به دین، انسان را جامعه بار میآورد. اگر نگاه قشری، سطحی و جزیرهای به دین داشته باشیم، یک آدم تکبعدی، قشری و جزیزهای بار میآییم و در هیچ جا هم به درد نمیخوریم.
ـ در سال نخست، بیشتر چه آفاتی طلبه را تهدید میکند؟
آفتی که بیشتر طلبههای پایه اول را تهدید میکند، سرو صداهایی است که وقتی این طلبهها وارد حوزه میشوند، گوش آنها را پر میکند. سرو صداهایی که از فامیل و اطرفیان به گوش میرسد که مگر تو عقل و شعور نداشتی، این همه بر ضد آخوندها حرف میزنند و تو رفتی آخوند شدی!
در ابتدای اتفاقی نمیافتد؛ ولی ممکن است کم کم اتفاق بدی بیفتد. ممکن است طلبه برای اینکه به آنها ثابت کنند که من جایی آمدم که پول و شهرت و اسم در آن بیشتر است، وارد مسابقه شود؛ یعنی در واقع، این سر و صداها به این شخص جهت میدهند. بنابراین این شخص برای اینکه در فامیل و دیگران کم نیاورد و به آنها پاسخی دندانشکن بدهد، به همان فضایی میرود که از آن فرار میکرد؛ همان فضایی که قبلا در آن بود و از آن جدا شد. لذا مطالبات مادی گرایانه اجتماع به طلبه جهت مادی میدهد. پس باید جلوی آن بایستد و انگیزه اولیهای را که او را از این فضا دور کرد، به یاد بیاورد. زیرا او به خاطر همین حرف و حدیثها به حوزه آمده بود، ولی به خاطر همین حرف و حدیثها دوباره به سوی موقعیت اول باز میگردد؛ منتها حواسش نیست.
نکته دوم بحث هم حجره و هم بحث است؛ اگر آنها آدمهایی باشند که نگاه مادی گری و التقاطی داشته باشند، آرام آرام در این شخص اثر میگذارد و بدون آنکه متوجه شود، خصلتها و نگرشهای رفیق خودش را از او میدزدد.
پس آن عواملی که انسان را از مسیر بیرون میکند یا غفلت میآورد، سر و صداهاست؛ یا نسیمهاست؛ یکباره نسیمی میوزد که مثلا قضاوت خیلی خوب است یا تدریس در دانشگاهها بسیار خوب است و این موجب میشود در این مسیر بیفتد. بنابراین باید مراقب باشد؛ یعنی برنامه داشته باشد و بر اساس برنامه عقلایی که از راه مشورت به آن رسیده، حرکت کند؛ چشم انداز و برنامه پنج ساله و ده ساله و پانزده ساله داشته باشد تا بر اساس آن وضع خودش را توجیه کند تا هم در مسائل اخلاقی، و هم در مسائل علمی، آرام آرام زیر ساختها را بچیند و ان شاء الله ساختمانش را بسازد؛ اینها عامل غفلت است و باید برای آنها چارهای اندیشید./971/پ201/ن