۲۶ دی ۱۳۹۱ - ۲۳:۰۸
کد خبر: ۱۵۳۲۶۶
عضو هیات علمی دانشگاه قرآن و حدیث:

تحریم کنندگان جنگ به دنبال کسب غنائم هستند

خبرگزاری رسا ـ عضو هیات علمی دانشگاه قرآن و حدیث تاکید کرد: مساله ای که شاید بعضاً از آن غفلت می شود این است که متأسفانه در ماه های آخر جنگ یکسری دسته بندی های سیاسی در داخل کشور شد که خود را در جبهه ها نیز نشان داد.
حجت‌الاسلام احمد غلامعلي،‌ استاد دانشگاه و پژوهشگر ديني

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، هرچند وحدت نظر بین رزمندگان یکی از دلایل اصلی تفوق ملت ایران در برابر دشمنی به شمار می رفت که انبوهی از کمک های دشمنان فرامنطقه ای را پشت سر خود یدک می کشید اما با مروری بر تاریخچه دفاع مقدس، به گروه ها و نحله های مختلف فکری برمی خوریم که به رغم ادعای حضور در میان مردم، خواسته یا ناخواسته تئوری ایجاد رخنه در جبهه های جنگ را تعقیب می کردند. به عنوان مثال ملی گراها یا گروه های منتسب به آنها با وجود آنکه پس از آزادسازی خرمشهر و ادعای رژیم بعث درخصوص آتش بس، به نوعی شرکت در جنگ را تحریم کرده بودند، پس از اتمام جنگ، شائبه رویارویی بین ملت ها یا همان نبرد بین ایران و اعراب را وجه بارز دفاع مقدس معرفی می کردند تا به اینسان اندیشه های اسلام ناب محمدی مدنظر امام و ملت ایران در جنگ بین استضعاف و استکبار را نادیده انگارند. یا در سوی دیگر حضور منافقانه برخی از گروه های ظاهرالصلاح را می بینیم که با سلاح دین سعی در ایجاد شکاف در صفوف رزمندگان را داشتند و به عنوان مثال با بیان اینکه حضور در جنگی که هر دو طرف مسلمان هستند، حرام است، باعث دلسردی برخی از مردم می شدند.

 

از این رو و به منظور مروری بر نقش گروه های مختلف فکری در دوران دفاع مقدس، به گفت وگو با حجت الاسلام احمد غلامعلی عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث پرداخته ایم که خود از رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده و مطالعات جامعی نیز در این خصوص انجام داده است. متن زیر حاصل این همکلامی است که تقدیم حضورتان می شود.

 

اگر موافق باشید برای شروع نگاهی کلی به گروه های مختلف فکری در آغاز دفاع مقدس بیندازیم، خود شما چطور با این گروه ها آشنا شدید؟

اوایل جنگ من در یکی از دبیرستان های مطرح تهران تحصیل می کردم، به دلیل شرایط خاص این دبیرستان و تبادل افکاری که در آن محیط صورت می گرفت، حساسیت ما نسبت به این گروه ها و شناخت آنها بیشتر شد. به همین خاطر دوست دارم در اینجا از عینیات خودم بگویم. از طرفی برای بررسی وضعیت این گروه ها باید به قبل از جنگ اشاره کرد. آن زمان ما در جامعه فعالیت انواع گروه های مذهبی، ملی، گروه های چپ نظیر حزب توده و... را مشاهده می کردیم. مثلاً فدائیان خلق که دو شاخه اکثریت و اقلیت را داشتند از همین گروه های کمونیستی به شمار می رفتند. خلقی های اکثریت بیشتر به امور سیاسی گرایش داشتند و خلقی های اقلیت به کارهای نظامی معتقد بودند. این گروه سعی می کرد تحت عنوان احساسات ملی گرایانه خودش را وارد مسائل روز بکند اما همان اول کار با برخی از اکراد ناراضی گره خوردند و علیه نظام اسلامی در خطه کردنشین وارد عمل شدند. سازمان مجاهدین (منافقین) خلق هم جریان دیگری بود که جذب زیادی هم داشت. جریان بنی صدر با روزنامه انقلاب اسلامی شان هم سعی می کردند که مردم و جوانان را به سمت خود بکشانند، حزب جمهوری اسلامی به عنوان یاران راستین امام نیز سعی در مقابله با آنها را داشت. یادم می آید همان موقع در سر یک چهارراه مایی که روزنامه جمهوری اسلامی را می فروختیم یک طرف بودیم، فروشنده روزنامه مجاهد یک طرف دیگر و فروشنده روزنامه انقلاب اسلامی هم در طرف دیگر. حزب توده، نهضت آزادی، انجمن حجتیه، جنبشی ها به سرکردگی مهندس پیمان و... هم وجود داشتند که شاید چندان وسیع و پردامنه نبودند. البته این را هم اضافه کنم که بعد از انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها خیلی از این بحث ها که جنبه دانشگاهی داشتند به محیط اجتماع کشیده شدند و متعاقباً پس از شروع جنگ به نوعی تعدادی از این تفکرات سعی کردند در جبهه های جنگ خود را بروز بدهند. برخی با انتساب این جنگ به اندیشه های ملی گرایانه و برخی چون امام و رزمندگان که این جنگ را به واقع فراتر از یک جنگ قومی و ملی می دیدند.

 

اگر بخواهیم به صورت جزئی تر به نوع برخورد افکار مختلف با مسئله جنگ بپردازیم، گروه های اسلامی چطور وارد جنگ شدند و چطور طرز فکر غالب در جبهه ها را شکل دادند؟

البته باید توجه داشته باشیم اوایل جنگ چون نحوه اعزام به جبهه ها از نظم چندانی برخوردار نبود، برخی از گروه ها خودشان اقدام به ساماندهی و اعزام می کردند. مثلاً بازماندگان فدائیان اسلام، گروهی را تشکیل دادند که در جبهه ها نام چریک های فدائیان اسلام گرفتند و اشخاصی چون شهید سید مجتبی هاشمی در آن فعالیت می کردند. به همین ترتیب برخی دیگر از گروه ها با تفکرات اسلامی در جبهه ها حضور یافتند اما اینکه چطور تفکر امام که این جنگ را نبرد بین استکبار و استضعاف و جنگ بین اسلام و جهان کفر می دانست توانست غلبه یابد، این به ماهیت جنگ برمی گشت و اهداف کسانی که جنگ را به ما تحمیل کرده بودند. حوادث و رویدادهای آینده نیز نشان داد که چطور هر کس چشم بر این واقعیت بسته به مرور از صف ملت مسلمان ایران فاصله گرفت و روش منافقانه و در بهترین شکل، شیوه انفعالی در پیش گرفت. از طرفی شکل گیری و ساماندهی بسیج که از بدنه مردم مسلمان ایران بود نیز مزید بر علت شد. خب غالب مردم مدافع اسلام راستین بودند و اصلاً به همین خاطر انقلاب کردند اما چون اوایل نحوه اعزام به جبهه از نظام خوبی برخوردار نبود، حضور گروه ها عینیت بیشتری می یافت. بعدها با وجود بسیج گسترده مردم، دیگر مجالی برای حضور گروه ها وجود نداشت و به این ترتیب ادبیات رایج در جبهه ها همان گفتمان اسلام ناب محمدی خمینی کبیر شد.

 

افکار ملی گرایانه یا التقاطی ها یعنی همان منافقین چطور از صحنه جنگ کنار رفتند، گویی اوایل آنها داعیه حضور در جبهه ها را داشتند؟

منافقین که از همان ابتدا شیوه نفاق را دنبال می کردند. البته به نظر من مسئله ای که در بررسی این افراد همواره مورد غفلت قرار می گیرد، این است که رابطه بین اعضای گروهک منافقین و رؤسای این گروهک یک رابطه مرید و مرادی بود. به این ترتیب که فرد آن چنان مورد شست وشوی مغزی قرار می گرفت که هر کاری رؤسایش می گفتند انجام می داد. اینها همان اولین ماه های جنگ که هنوز به صورت علنی پرده از چهره منافقانه خود برنداشته بودند، به ظاهر در جبهه ها حضور داشتند و توأمان چه در جبهه و چه در پشت جبهه دست به ترور و تضعیف نظام می زدند. بعد از ماجرای 30 خرداد سال 60 و قیام مسلحانه شان هم بالطبع نه تنها از جبهه ها که از جمع ملت ایران رانده شدند. درخصوص تفکرات ملی گرایانه هم بهتر است به نهضت آزادی ها اشاره کنیم که به خاطر داشتن اندیشه های فردی اسلام گرایانه اندکی بیشتر از جبهه ملی در میان بخشی از مردم مقبولیت داشتند، آنها هم بعد از فتح خرمشهر و مسائلی که در پی آن به وجود آمد، بهانه آورده و عنوان کردند که جنگ باید پس از سوم خرداد سال 61 تمام می شد. پس از آن هم هر ازگاهی اعلامیه ای صادر می کردند و ادامه جنگ را به صلاح نمی دانستند. به شخصه یادم است در سال 64 یا 65 همچنان اعلامیه صادر می کردند و تداوم جنگ را محکوم می کردند. پس همان طور که قبلاً هم اشاره کردم رفته رفته عموم این گروه ها نظیر توده ای ها و خلقی ها در قضیه پیوندشان با اکراد ناراضی، منافقین و ملی گراها همان طور که گفته شد، همگی چهره واقعی خود را نشان دادند و از حضور در جبهه ها کناره گرفتند.

 

در میان مذهبی ها هم ما بعضاً به ظاهر الصلاح هایی برمی خوردیم که سعی می کردند در امر جنگ تشکیک ایجاد کنند، آنها چطور این کار را می کردند؟

در این خصوص می توان به انجمن حجتیه ای ها اشاره کرد. آنها در کار جنگ روشی واقعاً منافقانه داشتند. از یک طرف در اماکنی چون دبیرستان هایی که اداره می کردند جوانان و نوجوانان را از شرکت در جنگ باز می داشتند و از طرف دیگر اگر کسی روزگاری با آنها ارتباط داشت بعدها به جبهه رفته و شهید می شد، از نام او استفاده تبلیغاتی می کردند و به اصطلاح آن شهید را به نفع خود مصادره می کردند. یکی از حربه های آنها این بود که مثلاً استفتایی به دستخط یک مجتهد نشان می دادند که طی آن حکم داده بود شرکت در جنگی که دو طرف مسلمان هستند، حرام است. خودم یادم می آید در یک مسجد وقتی می خواستم مهر از جامهری بردارم می دیدم که برگه هایی از این استفتا قرار داده شده است. یا آیه ای از قرآن را مثال می آوردند که معنی اش می شد خودتان را هلاک نکنید. این تفسیر را هم می کردند که بله، نباید در جنگی که شک در آن است شرکت کرد و جان خود را به خطر انداخت! خب شما فرض کنید یک کسی با ظاهری موجه وقتی از قرآن هم استفاده می کند و در کلامش می آورد، چه تأثیری می توانست روی افراد بگذارد. هرچند عموماً موفق نمی شدند اما همواره سعی می کردند که روند جنگ را مختل کنند.

دلیل این کارشان چه بود؟ چرا باید موجب تضعیف جبهه ها می شدند؟

یک امری که به آنها منتسب است، قضیه اعتقادشان به جدایی دین از سیاست است. در زمان رژیم طاغوت آنها جلساتی را برای مقابله با بهائیت راه می انداختند ولی وقتی انقلابی ها می گفتند منشأ رسوخ این فرقه ها وجود حکومت جور طاغوت است، این افراد می گفتند کاری با حکومت ندارند و از طرفی با ولایت فقیه هم مشکل داشتند. پس وقتی انقلاب شد و در رأس حکومت یک ولی قرار گرفت، مسلماً با افکار آنها همخوانی نداشت و به همین خاطر همواره سعی می کردند منویات خود را مطرح کنند. در دوران دفاع مقدس که مسئله اصلی کشور جنگ شده بود، آنها در چنین امر مهمی هم اخلال می کردند و حرف خود را می زدند، بدون اینکه به عواقبش فکر کنند. این را هم اضافه کنم که پس از مقابله امام(ره) با آنها، انجمن حجتیه طی نامه ای اعلام کرد که دیگر فعالیت نخواهد داشت ولی چراغ خاموش و در محافل محدودتر همچنان خط فکری خود را دنبال می کردند.

پس از اتمام جنگ همان هایی که به قول شما پس از سوم خرداد سال 61 جنگ را تحریم کردند، این طور عنوان می کردند که اندیشه رایج در جبهه ها ملی گرایانه بوده، چه دلیلی برای ابطال نظر آنها وجود دارد؟ اصلاً در یک نگاه کلی فرق بین شرکت در جنگ برای حفظ میهن یا شرکت در جنگ به خاطر دین و ارزش های الهی چیست؟

این مسئله بارها در تاریخ تکرار شده که ترک کنندگان یک امر خطیر چون جنگ سعی در مصادره اش آن هم پس از رفع خطر برآمده اند. یا به تعبیر دیگر می خواهند در کسب غنائم سهیم شوند! اما یک جمله ای منتسب به بازرگان است که گفته ما اسلام را برای ایران می خواهیم و امام(ره) ایران را برای اسلام می خواهد. همین وجه بارز تفاوت است. امام ارزش های الهی را تعقیب می کرد و به همین خاطر دید ایشان و رزمندگان به جنگ تنها یک مسئله ملی نبود. مثلاً در نام عملیات ها نگاه کنید همین عملیات الی بیت المقدس یعنی به سوی قدس، یعنی ما نه تنها رژیم بعث که همه قدرت های مخالف اسلام ناب محمدی را نشانه رفته ایم، اما در خصوص بخش اول سؤال تان باید بگویم که دلایل بسیارند. یکی شان بازخوانی وصیتنامه شهداست. در اغلب این وصیتنامه ها ما به جملات و اصطلاحات مشابهی چون به امر امام، یا برای اعتلای اسلام و... برمی خوریم. یا در شعار ها و نام ها دقت کنید. چند عملیات داریم که نامی غیرمذهبی داشتند و چند عملیات داریم که نا م های مذهبی داشتند؟ عملیات های کربلای یک و دو و... والفجرها و... یا مصاحبه هایی که همان زمان از رزمندگان گرفته می شد. به همین ترتیب وجود بازماندگان جنگ که الان حاضر هستند و می شود در گفت وگو با خود آنها انگیزه های اصلی شان را پرسید. یا مروری به خاطرات داشته باشیم، به برنامه های یومیه در جبهه ها، برگزاری انواع ادعیه ها، دعای کمیل، ندبه، نماز های جماعت، شعائر مذهبی و... همگی به خوبی نشان می دهند که ماهیت این جنگ چه بود.


گذشته از گروه های فکری، دسته بندی های سیاسی چه تأثیرهایی را در روند جبهه ها داشتند؟

مسئله ای که شاید بعضاً از آن غفلت می شود این است که متأسفانه در ماه های آخر جنگ یکسری دسته بندی های سیاسی در داخل کشور شد که خود را در جبهه ها نیز نشان داد. مثلاً قضیه روحانیت و روحانیون و دسته بندی که متعاقب آن شکل گرفت، باعث شد که اختلافاتی نیز در جبهه ها به وجود آید، البته رزمندگان همواره شاخصه های موفقیت خود که همان ولایتمداری و حرکت در مسیر اسلام واقعی بود را دنبال می کردند،، ولی قاعدتاً بحث های پشت جبهه خواهی نخواهی خود را در عرصه جبهه ها نشان می داد و سبب بروز مشکلاتی می شد. در یک نگاه کلی جنگ تحمیلی، بستری برای آزمون انسان ها نه تنها از بعد جسارت و جرئت حضور در میادین نبرد که آزمون بصیرت هم محسوب می شد، آنها که با بصیرت به ریسمان محکم الهی چنگ می زدند و حول محور ولایت و با نیت خالص در جبهه ها حضور می یافتند، کسانی بودند که هیچ وقت در مسیر حرکت خود نلغزیدند و همین ها هم سرافرازان معرکه دفاع مقدس نامیده می شوند./911/پ202/ج

ارسال نظرات