حاج آقا شش تاییها، حاج آقا چهارتاییها

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، بلاگر وبلاگ«آب و نان، یادداشتهای سیاسی و اجتماعی یک طلبه» در یادداشتی درباره حضور روحانیان در شهرآورد استقلال و پرسپولیس نوشت:
با خودمان گفتیم چرا از ورزشگاه؟ وقتی آنهایی که یک روز و یک شب قبل از بازی از کیلومترها فاصله میآیند تا تیمشان را تشویق کنند، چرا ماها در کنارشان نباشیم؟ اصلاً مگر ماها یک روزی طرفدار یکی از این تیمها نبودیم؟ این فرصت خوبی بود تا ما هم در «کلکل» ها و کری خواندنهای دوستانهی آنها شرکت کنیم؛ مثل شش تاییها، چهارتاییها، سی سی، سی ثانیه و… برای همین شب قبل از بازی رفتیم کمپ ورزشگاه(محل اسکان تماشاگران) و شب خوبی را آنجا با طرفداران گذراندیم… او دنبال وجه مشترک میگشت؟ وجه مشترک بین خود و یک طلبه عمامه به سر و من هم…حضور روحانیون در بازی استقلال و پرسپولیس. به راستی وجوه مشترک من طلبه با یک جوان استقلالی و پرسپولیسی چیست؟ میگفت در عمر خودم با هیچ روحانی حرف نزدم چون نتوانستم و نخواستم، اما امروز وقتی دیدم طرفدار تیم من هستی علاقهمند شدم بدانم مگر روحانیون هم طرفدار استقلال یا پرسپولیس هستند؟ باورش برایش سخت بود. اگرچه بعضی از دوستان ما واقعاً طرفدار هیچ یک از تیمها نبودند و به عشق خودِ جوانها آمده بودند ولی بسیاری از روحانیون علاوه بر علاقه به جوانان پاک این مرز و بوم، طرفدار یکی از این دو تیم بودند و بعضاً بین خود روحانیون هم «کلکل» های ورزشی جالبی رد و بدل میشد! و حتی بین روحانیون و جوانها که خود مقدمه دوستی و ارتباط صمیمانه بین آنها میشد. مثل همیشه و مثل بازیهای قبلی که در ورزشگاه حاضر شده بودیم، باز افسوس فرصتهای از دست رفته را میخوردیم. همانطور که آن جوان استقلالی گفت: «حاج آقا خیلی حلالمون کنید من تا الآن خیلی به شما حرفای بی ربطی زدم و به دوستانتان بگویید مرا حلال کنند»، من هم به او گفتم شما هم به دوستانتان بگویید ما را حلال کنند، ماها هم به شما بدی کردیم… ماها هم غافل بودیم و خیلی زودتر از اینها باید می آمدیم… حضور روحانیون در مسابقه پرسپولیس و استقلال همه چیز عالی بود، بیشترین چیزی که خیلی دیروز مورد توجه قرار گرفت، گرفتن عکسهای یادگاری بود، استقلالیها با روحانیون استقلالی، پرسپولیسیها با روحانیون پرسپولیسی! هیچ چیز توان بیان این عشق و این محبتی که بین ماها رد و بدل میشد را ندارد. و شاید به این خاطر است بعضی چشم دیدن این صحنهها را ندارند؛ ماها در این مدت کم مورد انتقاد نگرفتیم. انتقادها و ایرادهای بنی اسرائیلی که در شأن روحانیون نیست در این گونه فضاها که سرشار از هیجان و احتمال بروز حوادث پیش بینی نشده است، قرار گیرند! یا اینکه چه لزومی برای این کار وجود دارد؟ چه حوادثی؟چه شأنی؟ مگر این جوانها همانهایی نبودند که والفجرها و مرصادها آفریدند؟ و شاید در امتحانی دیگر خیلی قویتر و استوار تر. شماها به ما بگویید چه لزومی نیست که در ورزشگاه حاضر نشویم؟ او از سردرگمیها و خسته شدنها و بیکاریهای خود میگفت. او از اینکه در این جامعه درک نمیشود، گله داشت؛ از اینکه نمیدانست در این جامعه باید به چه کسی پناه ببرد خسته بود؟ میگفت «در کنار یک روحانی استقلالی و پرسپولیسی احساس آرامش دارم، میگفت: احساس میکنم مال خودم هستی…» نه دیگر مجالی برای پیاده رفتن اعتراض آمیز من نیست، من باید امروز با سریعترین وسیله نقلیه بروم و وظیفه ای که بر گردنم است را انجام دهم… من عدالت را کج فهمیدم، من عدالت را آن گونه معنی نکردم که مولایم علی(ع) معنی کرد. علی که در میان حکومتی زندگی کرد که عدالت را قورت داده بودند، خلافت الهی را غصب کرده بودند. اما هیچوقت پیاده روی اعتراض آمیز نداشت(!) با مردم بود، مشکلات آنها را حل میکرد نخلستان و قنات و چاه آماده میکرد تا گره ای از کار مردم واکند نه اینکه بهانهای دست دشمنان اسلام دهد… و در آخر یک جمله به تو بگویم ای جوان پرسپولیسی و جوان استقلالی من هم از روی شما شرمندهام… امروز چهارتایی و شش تایی واقعی منم… باید برای بردم تلاش کنم و دیگر فرصتی برای جبران باختن نیست…/919/پ203/ن