دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه در پله دوازدهم
خبرگزاری رسا ـ دوازدهمین شماره دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه با هدف آشنا کردن نسل جوان با ابعاد شخصیتی کریمه اهلبیت(ع) در فضای مجازی منتشر شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، شماره 12 دوهفتهنامه الکترونیکی باب الکریمه شامل دلنوشته، داستان، حوالی حرم، بانوان کریمه، مناسبتنامه، سخن سردبیر، شعر، معرفی کتاب، سبک زندگی، کرامات کریمه، پوستر و پادکست در فضای مجازی منتشر شد.
بیتالنور، اخبار کریمه ، سبک زندگی کریمهها، خبرنامه ، نمایه حجاب، آرشیو، چند رسانهای و زیارت مجازی از دیگر بخشهای این دوهفتهنامه است و در بخش اخبار کریمه آخرین اخبار حرم حضرت معصومه(س) آمده است.
سخن سردبیر
در بخش سخن سردبیر این دوهفتهنامه آمده است: توقع زیادی نیست زیرا وصف اولیاء الله را کم نشنیدهایم، کسانی که میلادشان، زندگی شان و نوع رفتارشان برای همه درس بوده و هست و همیشه به یادگار ذکر خیرشان ورد زبانهاست.
اما مرگ و به خاک سپاری، لحظه حرکت به سمت منزل ابدی، لحظات عجیبی است که شاید به تمام زندگی برابری میکند، لحظه به خاک سپردنتان بانو برایمان هنوز هم بهت آمیز است.
زمانی که مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکتان را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع کردند.
همین که قبر مهیا شد، مردد بودند که چه کسى بدن مطهرتان را داخل قبر قرار بدهد، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد، آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسبهاى خود سوار و از محل دور شدند.
حدس قریب به یقین همه ما این است که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار حضرت رضا علیهالسلام و امام جواد علیهالسلام باشند چرا که معمولا مراسم دفن بزرگان دین با حضور اولیا الهی انجام شده است، بانوی سرفراز همه تاریخ و نگین زیبای ایران زمین، لحظههای پرواز به سمت منزل ابدیتان، برای ما پای در گل ها غمبار است، بانو برای کبوتر شدن ما دعا کنید.
نمک پرورده
در بخش داستان دوهفته نامه الکترونیکی بابالکریمه می خوانیم: ما نمک پروردهی همین سفرهایم، این تکیه کلام مادربزرگ است، گاه و بی گاه تکرار میکند، انگار که می خواهد هیج وقت، هیچ کس فراموش نکند این را، فرقی ندارد ایام شهادت باشد یا تولد، همیشه نذری مادربزرگ به راه است. بعضی وقتها کم، بعضی وقتها هم بیشتر.
همیشه بوی گلاب توی خانه کوچکش، روح انسان را زنده میکند، گاهی بوی گلاب شله زرد است گاهی هم عطر سجاده اش که همیشه برایم سوال بود عطر است یا خود گلاب، امروز هم از همان روزهای پر از جنب و جوش خانه مادربزرگ است. روز شهادت بانوست و مثل همیشه نذری دارد، خودش به تک تکمان زنگ میزند و یاد آوری می کند که حتما برای پخت شله زرد خودمان را برسانیم.
آهسته آهسته برنجها را هم می زنم، زیر لب صلوات میفرستم، مادربزرگ که روی صندلی فلزی آشپزخانه نشسته، یا علی می گوید دستش را به زانویش می گیرد، به سختی بلند میشود، کفگیر را از دستم میگیرد، اینطور که تو هم میزنی مادر، باید شله زرد با بوی سوختگی بدیم دست مردم، با تعجب نگاهش میکنم، متوجه حرفش میشوم، چشمی میگویم و کفگیر بزرگ چوبی را از دستش میگیرم، این بار سعی می کنم شبیه خودش هم بزنم.
سعی میکند خودش به همهجا نظارت داشته باشد، این صدای مادرم هست که از سر دلسوزی میگوید کاش کمتر کنید این نذریها را دکتر که گفت، مادربزرگ انگار که ادامه داستان میداند، آهسته همان جمله همیشگی را میگوید؛ ما نمک پرورده سفره کرامت این خاندانیم.
نصف دیگر شکر باقی مانده را هم میریزیم توی شله زرد، عطر هل و گلابش تمام خانه را برداشته، عطری شبیه کودکی، ظرفهای شله زرد کم کم پر میشوند و روی کابینت میچینیمشان. آنقدر زیاد هستند که حال و پذیرایی و میز کوچک ناهارخوری را پر کنند.
مادربزرگ خودش نشست گوشهای و دارچین را با دقت روی شابلونِ کوچکِ روی شله زردها میریخت. حالا تمام ظرفها یکپارچه رویشان نوشته یا معصومه.
در سوگ خورشید
در بخش دیگری از این دوهفتهنامه با عنوان دلنوشته آمده است: آرام و معصوم، تنها و مهجور، دل شکسته و چشم نگران، دل در آرزوی لحظه دیدار و بوسیدن روی ماه، کاروانی که از میان بیابانهای حجاز با صدای زنگوله اشتران عبور میکند و بانوئی تنها، بانوی تنهایی که چشم امید بر سرزمین خراسان دوخته است، چه برسر دل تنهایت آمده که اینچنین داغ این بیابان را به جان خریده ای.
درد درد هجران است، هجران سخت است، چگونه زمانه توانست اینچنین کند با خواهری که در تب و تاب دیدار برادر میسوخت، خواهری که از درد دوری ناتوان است و برادری که در آرزوی دیدار نگین انگشتر عمرش ثانیه میشمارد، چه شد که شهر قم لایق قدمهای تو شد و چشم این انسان خاکی در این دیاربر دیدار تو روشن شد.
تو قدم برداشتی در آرزوی دیدار تنها امیدت و قدمهایت لحظه لحظه ناتوان شد در فرسنگها فاصله، نفس نفس تا آخرین نفس بستر بیماری تو را در کام کشید و خورشید در سرزمین قم غروب کرد، دیدار به قیامت ماند وما عمریست که درین غم سوگواریم، یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه.
دعوت از سوی خانمهای نقابدار
در بخش کرامات کریمه این شماره بابالکریمه چنین آمده است: آقای بهرام قلی پور، از کفشداران حضرت معصومه(س) نقل می کردند، من در یکی از روستاهای تبریز زندگی می کردم، شرایط زندگی برایم خیلی سخت بود، در آنجا مشغول کارگری بودم، یک شب از فرط خستگی خوابیدم ، در حال خواب ، چند خانم نقابدار را دیدم که به من فرمودند «ما تو را می پذیریم»، ناگهان از خواب بیدار شدم ، هر چه فکر کردم که تعبیر خواب من چیست ، به نتیجه ای نرسیدم، بعد از مدتی تصمیم گفتیم که برای زندگی راحت تر به شهر برویم، هرکدام از اعضای خانواده ، شهری را پیشنهاد کردند، من ناخودآگاه گفتم : قم چطور است؟ بدین ترتیب و با پذیرفتن اعضای خانواده ، به قم آمدیم.
بدون اینکه خودمان خواسته باشیم شرایط خود به خود فراهم شد، چند روز در قم دنبال کار میگشتم، تا اینکه روزی به دفتر تولیت مراجعه کردم و گفتم، می خواهم در حرم مشغول به کار شوم ، آیا شما مرا قبول میکنید ؟ آنها هم پذیرفتند.
از فردای آن روز کار در حرم را شروع کردم، بعد از مدت دو ماه خدمت افتخاری ، خادم رسمی شدم و الان حدود 25 سال است که در آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) کار میکنم ، می دانم که یکی از خانمهای نقابدار ، کسی جز حضرت معصومه (س) نبوده است.
روزهای نورانی
در بخش در حوالی حرم این دوهفتهنامه می خوانیم: چه روزهای خوبی و سراسر خیری برای قم رقم خورده بود، نوری از نورهای الهی قدم بر زمین قم گذاشت و قم را در طول تاریخ جاودانه کرد.
شادی تمام قم را فرا گرفته بود و مردم سراز پا نمی شناختند، دختری از خاندان نبوت که امامی معصوم او را معصومه خوانده بود در قم بود و وعده امامان برای مردم قم تحقق یافته بود، اما این شادی مردم قم زیاد طول نکشید و بیش از 17 سحرگاه مردم قم به شور حضور خواهر امام هشتم شیعیان چشم به جهان باز نکردند، آری 17 روز شادی و پس از آن ماتمی بزرگ، ماتمی که معنای واقعی یتیم شدن را به مردم قم آموخت.
هنوز هم بعد از سال های سال از رحلت جانگداز آن نور جاودان، هنوز به این روز غمناک که می رسیم، قم غرق در ماتم و عزا می شود و مردمی سیاه پوش آنگونه گریه می کنند که گویی همین امروز مادر خود را از دست داده اند، خیابان های اطراف حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها، با فرا رسیدن سالروز وفات ولی نعمت شیعیان خصوصا مردم قم، همچون سایر خیابان های شهر به رنگ سیاه ماتم می شود.
مردم قم که تمام افتخارشان به این بانوی کرامت و نور است، در این روز و روزهای قبل و بعد آن، به صورت دسته جات عزاداری از خیابان های مختلف شهر به سمت حرم مطهر حرکت می کنند،عمده دسته جات عزاداری سعی می کنند خود را به مسجد مقدس امام حسن عسگری علیه السلام برسانند و از آنجا با نظمی خاص و با نوایی محزون برای تسلی خاطر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و آرام کردن قلب خویش به حرم می روند.
ابتدای خیابان ارم تا درب شماره صحن ایوان آینه، تماما مملو از جمعیت است و ازهر سو بر تعداد این جمعیت افزوده می شود، اما برخی هم که تاب ایستادگی در برابر این ماتم بزرگ را ندارند، بر دیوار حرم تکیه زده و زانوی غم بغل گرفته، به دسته جات نگاه می کنند و اشک ماتم برگونه های خویش روان می سازند.
ضریح مطهر و صحن های مجاور ضریح مطهر، مملو ازعاشقانی است که از سراسر کشور و از شهرهای دور و نزدیک پا به شهر مقدس قم گذاشته اند تا روز شهادت بی بی دو عالم را در قم و در کنار این حرم نورانی باشند.
نه تنها از نقاط مختلف کشور، بلکه با یک چشم گرداندن در جمعیت مشاهده می کنیم بسیاری شیعیان از کشورهای مسلمان با حضور در قم به عزاداری می پردازند، آینهها غم دارند، خاک نم ناک از اشک زمین است، در عجبم از صبر آسمان که گاهی توان تحمل بر چنین مصیبتی دارد و همچون عزاداران فاطمی نمی بارد.
دوازدهمین شماره دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه همراه با پنج شماره قبلی این دوهفتهنامه در پایگاه اینترنتی بابالکریمه قابل مشاهده است و علاقمندان میتوانند برای مشاهده و استفاده از مطالب آن به نشانی اینترنی www.babolkarimeh.com مراجعه کنند./907/ت302/پ
ارسال نظرات