دلبستگی ریشه تمام گناهان است
به گزارش خبرگزاری رسا، آیتاللَّه حسین مظاهری، رییس حوزه علمیه استان اصفهان در درس اخلاق که متن آن در پایگاه معاونت تهذیب حوزههای علمیه کشور منتشر شده است به بررسی از بین بردن دلبستگیهای تاریخ پرداخته است.
متن درس اخلاق به شرح ذیل است؛
انسان به ویژه ما طلبهها اگر بخواهیم راحت باشیم یک زندگی منهای غم و غصه یک زندگی منهای گناه یک زندگی منهای دلهره، اضطراب خاطر یک زندگی منهای نگرانی از آینده اگر بخواهیم داشته باشیم باید دلبستگیها را از بین برد.
اگر این دلبستگیها از بین برود زندگی خیلی سالم میشود دیگر زندگی است که غم و غصه در آن نیست دلهره، اضطراب خاطر در آن نیست دیگر حتی گناه هم در آن نیست «حب الدنیا را رأس کل خطیئه» و وقتی همه گناهان را ریشه یابی کنیم میبینیم که زیر همین دلبستگیهاست است دلبستگیها که گناه میآورد دلبستگیها رذالت میآورد، دلبستگیها غم و غصه میآورد، اضطراب خاطر میآورد نگرانی میآورد، و همه - مخصوصاً ما طلبهها - باید این دلبستگیها را تا آن اندازه که میشود ریشه کن کنیم.
مشکل هم هست هر کدامش به قول حضرت امام «ره» چهل سال خون جگر میخواهد انسان بتواند دلبستگی به ریاست را به پول را به این زرق و برق دنیا را ریشه کن بکند دیگر نباشد، مشکل است اما اگر دنیا بخواهیم همین است اگر آخرت بخواهیم همین است این دل مال خدا است لذا دلبستگی باید فقط و فقط مال خدا باشد و الا اگر صاحب خانه نباشد اگر دلبستگی به خدا نباشد دیگر خواه ناخواه بت است دیگر خواه ناخواه ذلت است عبودیت است.
بعضی اوقات یک روایتی از ائمه(ع) میخوانیم درک میکند که چی میگوید اما عمل کردنش اجرا شدنش میبینیم خیلی مشکل است یک روایتی از امام صادق(ع) است میفرمایند که اولیای خدا وضعشان این است دنیا را کی میخورد هر که میخواهد بخورد اصلاً به فکرش نمیآید اصلاً نظیرش این است که یک مقدار خاک ریخته باشد.
حالا ما دلبستگی به این خاک پیدا بکنیم دنیا و آنچه هست پیش اولیای خدا اینجوری است یک طلبهای در زمان شیخ انصاری گفته بود - که خود من زیاد از این افراد دیدم - که از ایران یک گونی لیره آوردند - آن وقتها دیگر طلا و نقره بود درهم و دینار بود - و اینها را ریختند یک گوشهای، دل مرا این پولها برود یک تپه پول یک گونی پول، شیخ انصاری خوب حساب او را کردند و او رفت سر مطالعه شان یک دفعه شیخ متوجه شدند که او دارد مطالعه میکند دلش را مطالعه برده آنهم دلش را پولها برده لذا بدون اینکه بگویند چرا به او گفتند که میدانی دلبستگی من به این پولها چقدر است.
به همان اندازهای که به مدفوعات در دستشویی است به همان اندازه، دلبستگی تو به مدفوعات چقدر است هیچی بلکه زجر هم هست تنفر هم هست دلبستگی به اینها این است حالا خوب این همان است دیگر که اگر دنیای حرام شد، حرام هم نه دنیایی که انسان را بخواهد ببرد دنیایی که انسان را بخواهد دلش را ببرد ولو حلال هم باشد این همان است که امیرمومنان(ع) میگوید که دنیاکم پستتر از یک استخوان خوک دست یک آدم خورهای پستتر از علف دهان یک ملخ پستتر از یک بادی که از دماغ یک بز بیرون بیاید پست تر از این کفشی که اصلاً قیمت ندارد.
اینها مربوط به امیرمومنان(ع) نیست که بخواهیم بگوییم امیرمومنان علیعلیهالسلام یا ائمه طاهرین چنین بودند نه راستی وقتی انقطاع الی اللَّه پیدا کند انسان توانست انقطاع عن الناس پیدا کند دیگر راستی اینجور میشود دلبستگی خب ماها زیاد است الان داریم راه میرویم خاشاک زیاد میبینیم اگر تنفر نداشته باشیم دیگر دلبستگی که به آن نداریم دلبستگی ما به این زرق و برقها است والا الان انسان ببیند آشغالها درون سطل ریخته مأمور شهرداری میخواهد بیاید ببرد انسان یک دلبستگی به این آشغالها پیدا بکند خب نیست دیگر برای ما اینجور است برای مثل امیرمومنان(ع) آن ریاست است آن ریاست اگر بخواهد دل علیعلیهالسلام را ببرد اینجوهاست.
یکی از بزرگان میگفت من در نجف قرض پیدا کردم خیلی و بالاخره مشغول شدم دیگر قرض و از ایران برای من پول آمد نشستیم این پولها را قسمت میکردم در اتاقی نشسته بودم که قبر امیرمومنان(ع)پیدا بود مادرم هم در آن اتاق ایستاده بود گفت پولها را که داشتم قسمت میکردم حساب و کتاب میکردم ناگهان مؤذن گفت اللَّهاکبر دیدم نماز ظهر و عصرم رفت رو کردم به قبر امیرمومنان(ع)گفتم خدایا به حق امیرمومنان(ع) مال دنیا به من نده که تا آخر هم که مرد پول نداشت میگفت مادرم عصبانی شد بنا کرد داد بزند بنا کرد مسخره بکند.
خوب راستی اینجوری است یعنی نمیدهد یک نماز اول وقت را به همه دنیا «الرکعتان فی جوف الیل احب الی من الدنیا و ما فیها» این امام صادقعلیهالسلام است دیگر حالا بخواهید دلبستگی به خواب داشته باشد خیلیها دلبستگی به خواب داشته باشد لذا نماز شب نمیخواند دلبستگی به استراحت دارد لذا نماز اول وقت نمیخواند دلبستگی به شکم دارد لذا نماز اول وقت نمیخواند دلبستگی به شکم دارد لذا اول افطار یا اینکه مثلاً حالا میرود خانه تشنه است گرسنه است هیچ کس با او نمینشیند حرف بزند از بس یک حرف بزند یک پرخاشگری خب این دلبستگیها دیگر هست چی ندارد «الرکعتان فی جوف الیل احب الی من الدنیا و ما فیها».
کی ندارد این آقا میبیند نماز ظهر و عصرش رفت دیگر حاضر است قسم میدهد خدا را برای اینکه این پول نماز ظهر و عصرش را گرفت قسم میدهد که تا روزی که بمیرد پول نداشته باشد تا اینکه دلبستگی به پول پیدا بکند حالا این تقوا منفی است من قبول ندارم تقوای منفی را یک کسی نداشته باشد دلبستگی نداشته باشد نه این خیلی اهمیت ندارد.
داشته باشد و دلبستگی نداشته باشد این ریاست دو ثلث جهان امیرمومنان(ع)بتواند بگوید این کفش قیمتش بیشتر از این ریاست مگر از اینکه خدا بیاید جلو حقی را اثبات کنم باطلی را از بین ببرم یعنی دل من وابسته به خدا به حق اگر هم این دنیا را میخواهم برای خدمت به خلق خدا برای خاطر عبادت همین جور که امیرمومنان(ع)دیدند کسی مذمت دنیا میکند فرمودند چی داری میگویی «منجر اولیاء اللَّه مسجد احباء اللَّه» آن که مهم است اینجاست دلبستگی این روایت امام حسینعلیهالسلام است امام حسین روایت کم از ایشان نقل شده اما آنچه که من بدست آوردم آنچه هم که روایت از امام حسینعلیهالسلام است در میان روایت اهلبیت است مثل خود امام حسینعلیهالسلام است یک لطافت خاصی دارد یک گیرندگی و حرارت خاصی دارد.
این روایت از آن روایات است میفرماید که «ان الدنیا و ما فیها لاحد من اولیاء اللَّه لیس الا کفی الظل» دنیا و آنچه در دنیا است حتماً هم چنین است پیش اولیاء خدا پیش آن کسانی که انقطاع الی اللَّه پیدا کردند نیست مگر مثل برگشت سایه این فییء الظل دو تا معنا دارد یکی فییء به معنای رجع میشود مثل برگشت سایه یکی نه «فییء» به معنای سایه من خیال میکنم معنایش هم همین باشد فییء الضل یعنی کفی الذل سایه خودش چیست دیگر سایه سایه که آن شاعر یک شعر خوبی میگوید، میگوید که. هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه هیچکه نه از هیچ نشانی و نه از سایه هیچ من خیال میکنم این کفی الظل همین معنایش باشد یعنی دنیا و آنچه که در دنیاست پیش اولیای خدا پوچ در پوچ هیچ در هیچ و راستی هم این جور است دیدیم، میبینیم که اولیاء خدا راستی چنین است دنیا دارد اما حالا دلش را دنیا ببرد زن دارد بچه دارد ریاست دارد عنوان دارد شهرت دارد.
اما آنکه در دل هست فقط و فقط خدا خوب این برایش زندگی سالمی است دین همان زهد اسلامی است دیگر از امیرمومنان(ع) پرسیدند زهد چیست بعضی هاخیال میکردند زهد یعنی تقوی منفی، نه، حضرت فرمودند زهد این است« بین الکمتین لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم»[1] این را میگویند زهد «ما اصابکم من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرأها» دیگر اینها علم لدنی هم هست دیگر با فلسفه و عرفان نمیشود آوردش اینها برای چه این مقدرات «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم» یعنی بعضیها به واسطه این علم تقدیری که دارند این را هضم کردند وقتی چنین باشد اگر خدا دنیا را به اینها بدهد خوشحال نمیشوند اگر خدا دنیا را از اینها بگیرد عمناک نمیشوند.
خب یک ریگ در دست شما این ریگ را از شما بگیرند شما خوشحال میشوید یک ریگ بگذارند در دست شما، شما خوشحال میشوید بد حال میشوید آن کس که بگیرد بد حال نمیشوید آن هم که در دست شما بگذارد خوشحال نمیشوید خب این باید باشد این «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم» آمدهایم در این دنیا برای همین این را میگویند کمال این را میگویند انقطاع الی اللَّه این را انفطاع عن الناس مشکل است گفتن و شنیدن و ادعا و اینها خیلی است اما راستی آدم برسد به آنجا که (من روایت را ندیدم) حضرت امام «رضوان اللَّه تعالی علیه» دیدم در یکی از صحبتهای رسانههای گروهی شان نقل میکردند در درس اخلاق هم یادم نیست ایشان نقل کرده باشند ایشان میفرمودند که وقتی که با امیرمومنان(ع) بیعت کردند خوب دیگر دو ثلث جهان آن روز شد مال امیرمومنان(ع) ریاستش شد مال امیرمومنان(ع) خلافت همه مسلمین شد مال امیرمومنان(ع) ایشان میفرمایند که همان وقت بیل و طناب را برداشتند رفتند صحرا چاه کندن برای آب دادن به درخت خرما این را کی میتواند همین جور باشد دنیا رابه او دادند اما یک ذره فرق نکرده یک ذره حالا میبیند.
الان کار دارد دیروز رفته صحرا امروز هم باز میرود صحرا خب همین است در 25 سال 26 مزرعه آباد کرد برای فقرا ضعفا بیچارهها این همان است که در یکی از قناتها راوی میگوید که از قنات آمدند بیرون نماز ظهر و عصرشان را خواندند به من گفتند که ناهار داری گفتم کدوی پخته، گفتند بیاور دست مبارکشان را از آبی که از شن بیرون میآمد شستند بنا کردند این کدوی پخته را بخورند اما زمزمه دارد این زمزمه راستی شیرین است کلمات امیرمومنان(ع) همهاش نور است همهاش شیرین است مرتب زمزمه میکردند میگفتند که لعنت خدا باد بر آن کسیکه به واسطه شکم جهنم برود راستی هم لعنت خدا، شکمی که با کدوی پخته بشود سیرش کرد شکمی که با یک تکه نان جو بشود سیرش کرد، کردند و شد، حالا بعد در موردش صحبت میکنم که حالا چه بکنیم.
یک فی الجمله را ولو بی رنگش را، کم رنگش را پیدا بکنیم ظرف حلوا را دادند به امیرمومنان(ع)، امیرمومنان(ع)خطاب به آن کردند گفتند که میدانم شیرینی میدانم بوی خوبی داری میدانم طعم خوبی داری اما نمیخورم برای خاطر این که شکم من عادت بکند به این جور چیزها نمیخورم لذا با یک نان جویی و آن جنها هم به ایشان گفتند یا امیرمومنان(ع) این جور شجاعت و جنگ رفتن جلو با یک تکه نان جو چطور میشود میگفت درخت بیابانی خیلی محکمتر از درخت پهلوی نهر است چه جور میشود.
آن درخت به آن محکمی درخت بید پهلوی آب هم به این شلی با تنبلی و عیاشی و شکم پر کردن و با این غذاهای رنگارنگ که قرآن میگوید «یأکلون کما تأکل الانعام» ما پرت هستیم انصافاً خیلی خیلی همه مان کجا پیدا میشویم در مدت عمرش خشت روی خشت نگذارد در مدت عمرش شب عروسی میبیند یک بقچه شن برای چی کف اتاق برای حضرت زهرا بیاید روی حصیر روی این شنها بخوابد برای اینکه نرم باشد اینها مزه دارد برای ما نه برای ما تعجب است اینها مزه دارد برای آنها خیلی مزه دارد بالاترین لذتها همین است بگوید بسم اللَّه الرحمن الرحیم کدوی پختهای که بدست مبارکش این کدو را درست کرده خیلی مزه دارد دست دیگران نیست از مال بیت المال نیست بدست مبارک خودش است میگوید با یک بسم اللَّه و با یک الحمدللَّه بعد دیگر نغمههای ملکوتی اش هم گل میکند لعنت خدا باد بر آن کسیکه به واسطه شکم جهنم برود کدوی پخته خورد و فت توی قنات کلنگ را زد آب فوران زد وقتی آمد بیرون ریش مبارکش گل آلود بود دیگر نشد چاه بکنی آمد بیرون دید به چه آبی روان است.
خویش وقومها آمدند چشم داشت به این آب فرمودند نه این آب مال فقرا است زحمت آن را کشیدم برای تقویت اسلام برای فقرا برای بینواها چشم داشت به این نداشته باشید که در تاریخ میخوانیم همانجا پاها در چاه بود تنه بیرون بود فرمودند قلم و دوات بیاورید و آن مزرعه را که خودش آباد کرده بود آن قتات را که اینجوری خودش کنده بود وقف کردند برای اسلام برای اینها خیلی مزه دارد زندگی سالم یعنی این و الا زندگی خار دارد هر که بامش بیشتر برفش بیشتر هر که غذایش لذیذتر یک نیشهای فراوان بیشتر دارد امیرمومنان(ع)یک جملهای دارد این جملات خیلی خوب است من از شما فضلا تقاضا دارم روی این جملات قرآن شریف کلمات امیرمومنان(ع)دقت کنید.
امیرمومنان(ع) در بی وفایی دنیا در پستی دنیا میفرماید بالاترین شرینیها عسل است مدفوع زنبور عسل است مدفوع زنبور است بالاترین لباسها حریر است مدفوع یک کرم است مدفوع کرم است دیگر بالاترین بوها مشک است یک تکه خون آن هم خون ناف آهو بعد هم یک جمله دیگر میگوید بالاترین لذتها شهوت جنسی است آن هم «مبا فی مبال» بعد هم بهترین چیزها را نشان میدهد بدترین چیزها را تحویل میدهد اینها خیلی حرف است به خدا قسم ببنید اصلاً این خوراک و پوشاک خدا چرا این جور کرده است راستی چرا شیرینترین چیزها باید مدفوع یک حیوان باشد نمیدانم بهترین لباسها که حتی در قرآن هم حریرآمده خب معلوم میشد که خیلی بالا است نرم و گرم و تشریفات مدفوع کرم ابریشم است و همچنین تا آخر از همین جهت هم بعضی اوقات بزرگان راجع به دلبستگی اینها وقتی میبیند که محتاج به اینهاست به اندازهای گریه میکند چشمانش سرخ میشود.
راستی چه جور انسان به قول امیرمومنان(ع) میگوید «المراة شر کلها و اشر منها انه لابد منها» خوب چه میشود زن نباشد اما حالا چی غریزه جنسی چی به اندازهای این کثاف بار است که شاید چیزی کثافت بارتر از این کار نباشد در حالیکه لذتش بالاترین لذتهاست همه گول میخورند به همین زن میگویند هر بدبختی از زمان آدم تا به الان پیدا شده یک زنی در آن بوده یک شهوتی در آن بوده اینها همه این همین است که این دنیا به اندازه بال مگسی پیش خدا ارزش ندارد اگر دلبستگی آمد یک نحو دیوانگی است.
یک نحو دیوانگی است دلبستگی به چی انسان دل بندد یک دفعه خوب باید انسان بخورد بخوابد اطفاء غریزه جنسی بکند باید بالاخره حوائج بر آورده شود باید این غرائز ارضا شود اما حالا دلبستگیاش این عمده اینجا است دل انسان که خانه خدا جای خدا تو را کجا صدا میکند از عالم ملکوت تو را صدا میکنند ندانمت که در این دام چه افتاده است خب راستی همین کرم ابریشم که در خود میتند ما تعجب میکنیم این چی دارد میتند برای چی برای اینکه خفه کند خودش را هر چه یک دور میتند به مرگ یک دور نزدیکتر میشود این «هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب» اگر این نباشد همان کرم ابریشم است تاریک در خود پیچیدن در خود لولیدن بالاخره دنیا این است.
چه تنگی اینکه در روایات داریم جهنمیها جایشان خیلی تنگ است یا زنجیرها هفتاد متر است همه اینها اعمال اینجاست یعنی اعمال اینجای ما هر چه زنجیر بدبختی که نتوانند به عالم غیب برسیم گاهی میشود هفتاد میلیون متر این در قرآن از باب مثال است خوب در جهنم همین راستی رنجیر میشود این کارها این تنیدنها این تنگ نظریها اینها بدبختی میشود« یومنون بالغیب» معنایش همین است آقا از این عالم ماده باید برویم بیرون کجا پرواز به جائیکه به جز خدا نداند اینها این سیر و سلوکیها خوب وقتی آن هفت مرتبه راه را درست کردند که اسمش را میگذارند توبه، یقظه، تقوا، تخلیه، تحلیه، تجلیه، لقاء میگویند تازه اول کار است.
حضرت امام میفرمودند همه اینها اصلاً اینها راه نیست راه کجا است سیر من الحق فی الحق این «یومنون بالغیب» است که انسان سیر من الحق فی الحق و الا ما بقی آن هم میگویند مقدمه است راستی هم مقدمه است حتی تخلیهاش حتی تحلیه حتی همین انقطاع عن الناس و انقطاع الی اللَّه اینهابرای یک چیز دیگر است «یومنون بالغیب» لذا انسان برسد به غیب الغیوبی برسد به حرکت در آنجا حرکت در آنجا در هر قدمی اش دیگر نمیشود که لذت دنیا را مقایسه با آنجا کرد هر قدمی اش یک دنیا لذت هر آنی یک دنیا لذت از آن آنِهای عالم دنیا دیگر یک دنیا عمر آنجا یک قدمش یک دنیا لذت آنجا یک لذتش آنجا جمع الجمعی هم هست جمع الجمعی هم هست یعنی غذاهای بهشت همهاش همین است جمع الجمعی است یعنی خوراکی است اما همه لذتها در این گلابی است خوب این انسان برای همین است پرواز کند ما را این که حافظ میگوید تو راز کنگره عرش میزنند.
سفیر این هم از باب مثال است خدا ما را صدا میکند «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی اقول کن فیکون تقول کن فیکون» برسیم به عالم غیب الغیب کی میشود، میشود یا نه خب اصلاً آمدهایم کی میشود وقتی که زنجیرها پاره شود زهد پیدا شود زهد چیست غلام همت آنم که زیر چرخ کبودزهر چه رنگ تعلق پذیرد آزادم حتی تعلق به بهشت به، دیگر آنها چه کسانی هست حتی تعلق به حورالعین تعلق به نعمتهای بهشتی حتی به آن تختها که حورالعین نشسته روی آن تختها زیر درختهای سر به فلک کشیده نهرهای زیر آن درختها جاری «تجری من تحتها الانهار» اما چی هست عالم ملکوت این حورالعینها را میگویند اگر یکیشان بیایند تو دنیا روایت دارد دیگر این دنیا احتیاج به خورشید ندارد تمام.
حتی زنها از عشقشان میمیرند خب این حورالعین را میدهند به روی تخت نشسته آن تخت آن چنانی «تجری من تحت الانهار» اما این چی منقمر در عالم ملکوت هفتصد سال این ظاهراً از باب مثال است در روایت دارد بعد از هفتصد سال حوصله این حورالعین سر میرود - حوصله را من میگویم روایات ندارد میگوید خدایا تو مرا برای این خلق کردی این هیچ اعتنایی به من ندارد هفتصد سال این حورالعین سر به گریبان، تختها، نهرها، آن خانهها همینجور یک دیوانه هم روی این تخت نشسته دیوانه که خطاب میشود.
که بگذار بندهام منقمر در عالم وحدت است عشق او، لذت او، بگذار لذت ببرد یعنی راستی میرسد به جایی که انقطاع عن غیراللَّه حتی راجع به بهشت هم میشود و این انسان عجیب است همان است دیگر که راجع به ائمه طاهرینعلیهمالسلام در دعای رجبیه دارد خدایا «لا فرق بینها و بینک الا انهم عبادک» یک میم امکان و الا لا فرق بین این عبودیت و ربوبیت الا آن رب است در آن دعا هم دارد الا آن خالق است اینها مخلوق آن واجب است اینها ممکن است این میم امکانی این میم احمد این میم امکان میم آن را بردار دیگر چیزها از آن در بیاور خوشا به حال اینها. خدایا به حق این اولیائت که لذت دارد تو را قسم میدهیم اینگونه لذتها را ولو کمرنگ به ما بچشان./993/د101/ی