۱۲ اسفند ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۸
کد خبر: ۱۵۸۷۲۵
آیت‌الله مظاهری:

دلبستگی‌ ریشه تمام گناهان است

خبرگزاری رسا ـ حضرت آیت‌الله مظاهری گفت: وقتی همه گناهان را ریشه یابی کنیم می‏بینیم که زیر همین دلبستگی‌ها است که گناه و رذالت می‏آورد، این دلبستگی‌ها را تا آن اندازه که می‏شود باید ریشه کن کرد.
آيت الله حسين مظاهري

به گزارش خبرگزاری رسا، ‌آیت‌اللَّه حسین مظاهری، رییس حوزه علمیه استان اصفهان در درس اخلاق که متن آن در پایگاه معاونت تهذیب حوزه‌های علمیه کشور منتشر شده است به بررسی از بین بردن دل‌بستگی‌های تاریخ پرداخته است.

متن درس اخلاق به شرح ذیل است؛

انسان به ویژه ما طلبه‏ها اگر بخواهیم راحت باشیم یک زندگی منهای غم و غصه یک زندگی منهای گناه یک زندگی منهای دلهره، اضطراب خاطر یک زندگی منهای نگرانی از آینده اگر بخواهیم داشته باشیم باید دل‌بستگی‌ها را از بین برد.

 اگر این دل‌بستگی‌ها از بین برود زندگی خیلی سالم می‏شود دیگر زندگی است که غم و غصه در آن نیست دلهره، اضطراب خاطر در آن نیست دیگر حتی گناه هم در آن نیست «حب الدنیا را رأس کل خطیئه» و وقتی همه گناهان را ریشه یابی کنیم می‏بینیم که زیر همین دل‌بستگی‌هاست است دل‌بستگی‌ها که گناه می‏آورد دل‌بستگی‌ها رذالت می‏آورد، دل‌بستگی‌ها غم و غصه می‏آورد، اضطراب خاطر می‏آورد نگرانی می‏آورد، و همه - مخصوصاً ما طلبه‏ها - باید این دل‌بستگی‌ها را تا آن اندازه که می‏شود ریشه کن کنیم.

مشکل هم هست هر کدامش به قول حضرت امام «ره» چهل سال خون جگر می‏خواهد انسان بتواند دلبستگی به ریاست را به پول را به این زرق و برق دنیا را ریشه کن بکند دیگر نباشد، مشکل است اما اگر دنیا بخواهیم همین است اگر آخرت بخواهیم همین است این دل مال خدا است لذا دلبستگی باید فقط و فقط مال خدا باشد و الا اگر صاحب خانه نباشد اگر دلبستگی به خدا نباشد دیگر خواه ناخواه بت است دیگر خواه ناخواه ذلت است عبودیت است.

بعضی اوقات یک روایتی از ائمه(‏ع) می‏خوانیم درک می‏کند که چی می‏گوید اما عمل کردنش اجرا شدنش می‏بینیم خیلی مشکل است یک روایتی از امام صادق‏(ع) است می‏فرمایند که اولیای خدا وضعشان این است دنیا را کی می‏خورد هر که می‏خواهد بخورد اصلاً به فکرش نمی‏آید اصلاً نظیرش این است که یک مقدار خاک ریخته باشد.

حالا ما دلبستگی به این خاک پیدا بکنیم دنیا و آنچه هست پیش اولیای خدا اینجوری است یک طلبه‏ای در زمان شیخ انصاری گفته بود - که خود من زیاد از این افراد دیدم - که از ایران یک گونی لیره آوردند - آن وقتها دیگر طلا و نقره بود درهم و دینار بود - و اینها را ریختند یک گوشه‏ای، دل مرا این پولها برود یک تپه پول یک گونی پول، شیخ انصاری خوب حساب او را کردند و او رفت سر مطالعه شان یک دفعه شیخ متوجه شدند که او دارد مطالعه می‏کند دلش را مطالعه برده آنهم دلش را پولها برده لذا بدون اینکه بگویند چرا به او گفتند که می‏دانی دلبستگی من به این پولها چقدر است.

به همان اندازه‏ای که به مدفوعات در دستشویی است به همان اندازه، دلبستگی تو به مدفوعات چقدر است هیچی بلکه زجر هم هست تنفر هم هست دلبستگی به اینها این است حالا خوب این همان است دیگر که اگر دنیای حرام شد، حرام هم نه دنیایی که انسان را بخواهد ببرد دنیایی که انسان را بخواهد دلش را ببرد ولو حلال هم باشد این همان است که امیرمومنان(ع) می‏گوید که دنیاکم پست‏تر از یک استخوان خوک دست یک آدم خوره‏ای پست‏تر از علف دهان یک ملخ پست‏تر از یک بادی که از دماغ یک بز بیرون بیاید پست تر از این کفشی که اصلاً قیمت ندارد.

این‏ها مربوط به امیرمومنان(ع) نیست که بخواهیم بگوییم امیرمومنان علی‏علیه‏السلام یا ائمه طاهرین چنین بودند نه راستی وقتی انقطاع الی اللَّه پیدا کند انسان توانست انقطاع عن الناس پیدا کند دیگر راستی اینجور می‏شود دلبستگی خب ماها زیاد است الان داریم راه می‏رویم خاشاک زیاد می‏بینیم اگر تنفر نداشته باشیم دیگر دلبستگی که به آن نداریم دلبستگی ما به این زرق و برق‏ها است والا الان انسان ببیند آشغالها درون سطل ریخته مأمور شهرداری می‏خواهد بیاید ببرد انسان یک دلبستگی به این آشغالها پیدا بکند خب نیست دیگر برای ما اینجور است برای مثل امیرمومنان(ع) آن ریاست است آن ریاست اگر بخواهد دل علی‏علیه‏السلام را ببرد اینجوهاست.

یکی از بزرگان می‏گفت من در نجف قرض پیدا کردم خیلی و بالاخره مشغول شدم دیگر قرض و از ایران برای من پول آمد نشستیم این پولها را قسمت می‏کردم در اتاقی نشسته بودم که قبر امیرمومنان(ع)پیدا بود مادرم هم در آن اتاق ایستاده بود گفت پولها را که داشتم قسمت می‏کردم حساب و کتاب می‏کردم ناگهان مؤذن گفت اللَّه‏اکبر دیدم نماز ظهر و عصرم رفت رو کردم به قبر امیرمومنان(ع)گفتم خدایا به حق امیرمومنان(ع) مال دنیا به من نده که تا آخر هم که مرد پول نداشت می‏گفت مادرم عصبانی شد بنا کرد داد بزند بنا کرد مسخره بکند.

خوب راستی اینجوری است یعنی نمی‏دهد یک نماز اول وقت را به همه دنیا «الرکعتان فی جوف الیل احب الی من الدنیا و ما فیها» این امام صادق‏علیه‏السلام است دیگر حالا بخواهید دلبستگی به خواب داشته باشد خیلی‏ها دلبستگی به خواب داشته باشد لذا نماز شب نمی‏خواند دلبستگی به استراحت دارد لذا نماز اول وقت نمی‏خواند دلبستگی به شکم دارد لذا نماز اول وقت نمی‏خواند دلبستگی به شکم دارد لذا اول افطار یا اینکه مثلاً حالا می‏رود خانه تشنه است گرسنه است هیچ کس با او نمی‏نشیند حرف بزند از بس یک حرف بزند یک پرخاشگری خب این دل‌بستگی‌ها دیگر هست چی ندارد «الرکعتان فی جوف الیل احب الی من الدنیا و ما فیها».

کی ندارد این آقا می‏بیند نماز ظهر و عصرش رفت دیگر حاضر است قسم می‏دهد خدا را برای اینکه این پول نماز ظهر و عصرش را گرفت قسم می‏دهد که تا روزی که بمیرد پول نداشته باشد تا اینکه دلبستگی به پول پیدا بکند حالا این تقوا منفی است من قبول ندارم تقوای منفی را یک کسی نداشته باشد دلبستگی نداشته باشد نه این خیلی اهمیت ندارد.

داشته باشد و دلبستگی نداشته باشد این ریاست دو ثلث جهان امیرمومنان(ع)بتواند بگوید این کفش قیمتش بیشتر از این ریاست مگر از اینکه خدا بیاید جلو حقی را اثبات کنم باطلی را از بین ببرم یعنی دل من وابسته به خدا به حق اگر هم این دنیا را می‏خواهم برای خدمت به خلق خدا برای خاطر عبادت همین جور که امیرمومنان(ع)دیدند کسی مذمت دنیا می‏کند فرمودند چی داری می‏گویی «منجر اولیاء اللَّه مسجد احباء اللَّه» آن که مهم است اینجاست دلبستگی این روایت امام حسین‏علیه‏السلام است امام حسین روایت کم از ایشان نقل شده اما آنچه که من بدست آوردم آنچه هم که روایت از امام حسین‏علیه‏السلام است در میان روایت اهل‌بیت است مثل خود امام حسین‏علیه‏السلام است یک لطافت خاصی دارد یک گیرندگی و حرارت خاصی دارد.

این روایت از آن روایات است می‏فرماید که «ان الدنیا و ما فیها لاحد من اولیاء اللَّه لیس الا کفی الظل» دنیا و آنچه در دنیا است حتماً هم چنین است پیش اولیاء خدا پیش آن کسانی که انقطاع الی اللَّه پیدا کردند نیست مگر مثل برگشت سایه این فیی‏ء الظل دو تا معنا دارد یکی فیی‏ء به معنای رجع می‏شود مثل برگشت سایه یکی نه «فیی‏ء» به معنای سایه من خیال می‏کنم معنایش هم همین باشد فیی‏ء الضل یعنی کفی الذل سایه خودش چیست دیگر سایه سایه که آن شاعر یک شعر خوبی می‏گوید، می‏گوید که.   هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه هیچکه نه از هیچ نشانی و نه از سایه هیچ   من خیال می‏کنم این کفی الظل همین معنایش باشد یعنی دنیا و آنچه که در دنیاست پیش اولیای خدا پوچ در پوچ هیچ در هیچ و راستی هم این جور است دیدیم، می‏بینیم که اولیاء خدا راستی چنین است دنیا دارد اما حالا دلش را دنیا ببرد زن دارد بچه دارد ریاست دارد عنوان دارد شهرت دارد.

اما آنکه در دل هست فقط و فقط خدا خوب این برایش زندگی سالمی است دین همان زهد اسلامی است دیگر از امیرمومنان(ع) پرسیدند زهد چیست بعضی هاخیال می‏کردند زهد یعنی تقوی منفی، نه، حضرت فرمودند زهد این است« بین الکمتین لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم»[1] این را می‏گویند زهد «ما اصابکم من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرأها» دیگر اینها علم لدنی هم هست دیگر با فلسفه و عرفان نمی‏شود آوردش این‏ها برای چه این مقدرات «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم» یعنی بعضی‏ها به واسطه این علم تقدیری که دارند این را هضم کردند وقتی چنین باشد اگر خدا دنیا را به اینها بدهد خوشحال نمی‏شوند اگر خدا دنیا را از اینها بگیرد عمناک نمی‏شوند.

خب یک ریگ در دست شما این ریگ را از شما بگیرند شما خوشحال می‏شوید یک ریگ بگذارند در دست شما، شما خوشحال می‏شوید بد حال می‏شوید آن کس که بگیرد بد حال نمی‏شوید آن هم که در دست شما بگذارد خوشحال نمی‏شوید خب این باید باشد این «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم» آمده‏ایم در این دنیا برای همین این را می‏گویند کمال این را می‏گویند انقطاع الی اللَّه این را انفطاع عن الناس مشکل است گفتن و شنیدن و ادعا و اینها خیلی است اما راستی آدم برسد به آنجا که (من روایت را ندیدم) حضرت امام «رضوان اللَّه تعالی علیه» دیدم در یکی از صحبتهای رسانه‏های گروهی شان نقل می‏کردند در درس اخلاق هم یادم نیست ایشان نقل کرده باشند ایشان می‏فرمودند که وقتی که با امیرمومنان(ع) بیعت کردند خوب دیگر دو ثلث جهان آن روز شد مال امیرمومنان(ع) ریاستش شد مال امیرمومنان(ع) خلافت همه مسلمین شد مال امیرمومنان(ع) ایشان می‏فرمایند که همان وقت بیل و طناب را برداشتند رفتند صحرا چاه کندن برای آب دادن به درخت خرما این را کی می‏تواند همین جور باشد دنیا رابه او دادند اما یک ذره فرق نکرده یک ذره حالا می‏بیند.

الان کار دارد دیروز رفته صحرا امروز هم باز می‏رود صحرا خب همین است در 25 سال 26 مزرعه آباد کرد برای فقرا ضعفا بیچاره‏ها این همان است که در یکی از قناتها راوی می‏گوید که از قنات آمدند بیرون نماز ظهر و عصرشان را خواندند به من گفتند که ناهار داری گفتم کدوی پخته، گفتند بیاور دست مبارکشان را از آبی که از شن بیرون می‏آمد شستند بنا کردند این کدوی پخته را بخورند اما زمزمه دارد این زمزمه راستی شیرین است کلمات امیرمومنان(ع) همه‏اش نور است همه‏اش شیرین است مرتب زمزمه می‏کردند می‏گفتند که لعنت خدا باد بر آن کسیکه به واسطه شکم جهنم برود راستی هم لعنت خدا، شکمی که با کدوی پخته بشود سیرش کرد شکمی که با یک تکه نان جو بشود سیرش کرد، کردند و شد، حالا بعد در موردش صحبت می‏کنم که حالا چه بکنیم.

یک فی الجمله را ولو بی رنگش را، کم رنگش را پیدا بکنیم ظرف حلوا را دادند به امیرمومنان(ع)، امیرمومنان(ع)خطاب به آن کردند گفتند که می‏دانم شیرینی می‏دانم بوی خوبی داری می‏دانم طعم خوبی داری اما نمی‏خورم برای خاطر این که شکم من عادت بکند به این جور چیزها نمی‏خورم لذا با یک نان جویی و آن جنها هم به ایشان گفتند یا امیرمومنان(ع) این جور شجاعت و جنگ رفتن جلو با یک تکه نان جو چطور می‏شود می‏گفت درخت بیابانی خیلی محکم‏تر از درخت پهلوی نهر است چه جور می‏شود.

آن درخت به آن محکمی درخت بید پهلوی آب هم به این شلی با تنبلی و عیاشی و شکم پر کردن و با این غذاهای رنگارنگ که قرآن می‏گوید «یأکلون کما تأکل الانعام» ما پرت هستیم انصافاً خیلی خیلی همه مان کجا پیدا می‏شویم در مدت عمرش خشت روی خشت نگذارد در مدت عمرش شب عروسی می‏بیند یک بقچه شن برای چی کف اتاق برای حضرت زهرا بیاید روی حصیر روی این شنها بخوابد برای اینکه نرم باشد اینها مزه دارد برای ما نه برای ما تعجب است اینها مزه دارد برای آنها خیلی مزه دارد بالاترین لذتها همین است بگوید بسم اللَّه الرحمن الرحیم کدوی پخته‏ای که بدست مبارکش این کدو را درست کرده خیلی مزه دارد دست دیگران نیست از مال بیت المال نیست بدست مبارک خودش است می‏گوید با یک بسم اللَّه و با یک الحمدللَّه بعد دیگر نغمه‏های ملکوتی اش هم گل می‏کند لعنت خدا باد بر آن کسیکه به واسطه شکم جهنم برود کدوی پخته خورد و فت توی قنات کلنگ را زد آب فوران زد وقتی آمد بیرون ریش مبارکش گل آلود بود دیگر نشد چاه بکنی آمد بیرون دید به چه آبی روان است.

خویش وقومها آمدند چشم داشت به این آب فرمودند نه این آب مال فقرا است زحمت آن را کشیدم برای تقویت اسلام برای فقرا برای بینواها چشم داشت به این نداشته باشید که در تاریخ می‏خوانیم همانجا پاها در چاه بود تنه بیرون بود فرمودند قلم و دوات بیاورید و آن مزرعه را که خودش آباد کرده بود آن قتات را که اینجوری خودش کنده بود وقف کردند برای اسلام برای اینها خیلی مزه دارد زندگی سالم یعنی این و الا زندگی خار دارد هر که بامش بیشتر برفش بیشتر هر که غذایش لذیذتر یک نیش‏های فراوان بیشتر دارد امیرمومنان(ع)یک جمله‏ای دارد این جملات خیلی خوب است من از شما فضلا تقاضا دارم روی این جملات قرآن شریف کلمات امیرمومنان(ع)دقت کنید.

امیرمومنان(ع) در بی وفایی دنیا در پستی دنیا می‏فرماید بالاترین شرینی‏ها عسل است مدفوع زنبور عسل است مدفوع زنبور است بالاترین لباسها حریر است مدفوع یک کرم است مدفوع کرم است دیگر بالاترین بوها مشک است یک تکه خون آن هم خون ناف آهو بعد هم یک جمله دیگر می‏گوید بالاترین لذتها شهوت جنسی است آن هم «مبا فی مبال» بعد هم بهترین چیزها را نشان می‏دهد بدترین چیزها را تحویل می‏دهد اینها خیلی حرف است به خدا قسم ببنید اصلاً این خوراک و پوشاک خدا چرا این جور کرده است راستی چرا شیرین‏ترین چیزها باید مدفوع یک حیوان باشد نمی‏دانم بهترین لباسها که حتی در قرآن هم حریرآمده خب معلوم می‏شد که خیلی بالا است نرم و گرم و تشریفات مدفوع کرم ابریشم است و همچنین تا آخر از همین جهت هم بعضی اوقات بزرگان راجع به دلبستگی اینها وقتی می‏بیند که محتاج به اینهاست به اندازه‏ای گریه میکند چشمانش سرخ می‏شود.

راستی چه جور انسان به قول امیرمومنان(ع) می‏گوید «المراة شر کلها و اشر منها انه لابد منها» خوب چه می‏شود زن نباشد اما حالا چی غریزه جنسی چی به اندازه‏ای این کثاف بار است که شاید چیزی کثافت بارتر از این کار نباشد در حالیکه لذتش بالاترین لذتهاست همه گول می‏خورند به همین زن می‏گویند هر بدبختی از زمان آدم تا به الان پیدا شده یک زنی در آن بوده یک شهوتی در آن بوده اینها همه این همین است که این دنیا به اندازه بال مگسی پیش خدا ارزش ندارد اگر دلبستگی آمد یک نحو دیوانگی است.

یک نحو دیوانگی است دلبستگی به چی انسان دل بندد یک دفعه خوب باید انسان بخورد بخوابد اطفاء غریزه جنسی بکند باید بالاخره حوائج بر آورده شود باید این غرائز ارضا شود اما حالا دلبستگی‏اش این عمده اینجا است دل انسان که خانه خدا جای خدا تو را کجا صدا می‏کند از عالم ملکوت تو را صدا می‏کنند ندانمت که در این دام چه افتاده است خب راستی همین کرم ابریشم که در خود می‏تند ما تعجب می‏کنیم این چی دارد می‏تند برای چی برای اینکه خفه کند خودش را هر چه یک دور می‏تند به مرگ یک دور نزدیک‏تر می‏شود این «هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب» اگر این نباشد همان کرم ابریشم است تاریک در خود پیچیدن در خود لولیدن بالاخره دنیا این است.

چه تنگی اینکه در روایات داریم جهنمی‏ها جایشان خیلی تنگ است یا زنجیرها هفتاد متر است همه اینها اعمال اینجاست یعنی اعمال اینجای ما هر چه زنجیر بدبختی که نتوانند به عالم غیب برسیم گاهی می‏شود هفتاد میلیون متر این در قرآن از باب مثال است خوب در جهنم همین راستی رنجیر می‏شود این کارها این تنیدنها این تنگ نظریها این‏ها بدبختی می‏شود« یومنون بالغیب» معنایش همین است آقا از این عالم ماده باید برویم بیرون کجا پرواز به جائیکه به جز خدا نداند اینها این سیر و سلوکی‏ها خوب وقتی آن هفت مرتبه راه را درست کردند که اسمش را می‏گذارند توبه، یقظه، تقوا، تخلیه، تحلیه، تجلیه، لقاء می‏گویند تازه اول کار است.

حضرت امام می‏فرمودند همه اینها اصلاً اینها راه نیست راه کجا است سیر من الحق فی الحق این «یومنون بالغیب» است که انسان سیر من الحق فی الحق و الا ما بقی آن هم می‏گویند مقدمه است راستی هم مقدمه است حتی تخلیه‏اش حتی تحلیه حتی همین انقطاع عن الناس و انقطاع الی اللَّه اینهابرای یک چیز دیگر است «یومنون بالغیب» لذا انسان برسد به غیب الغیوبی برسد به حرکت در آنجا حرکت در آنجا در هر قدمی اش دیگر نمی‏شود که لذت دنیا را مقایسه با آنجا کرد هر قدمی اش یک دنیا لذت هر آنی یک دنیا لذت از آن آنِ‏های عالم دنیا دیگر یک دنیا عمر آنجا یک قدمش یک دنیا لذت آنجا یک لذتش آنجا جمع الجمعی هم هست جمع الجمعی هم هست یعنی غذاهای بهشت همه‏اش همین است جمع الجمعی است یعنی خوراکی است اما همه لذتها در این گلابی است خوب این انسان برای همین است پرواز کند ما را این که حافظ می‏گوید تو راز کنگره عرش می‏زنند.

سفیر این هم از باب مثال است خدا ما را صدا می‏کند «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی اقول کن فیکون تقول کن فیکون» برسیم به عالم غیب الغیب کی می‏شود، می‏شود یا نه خب اصلاً آمده‏ایم کی می‏شود وقتی که زنجیرها پاره شود زهد پیدا شود زهد چیست   غلام همت آنم که زیر چرخ کبودزهر چه رنگ تعلق پذیرد آزادم   حتی تعلق به بهشت به، دیگر آنها چه کسانی هست حتی تعلق به حورالعین تعلق به نعمتهای بهشتی حتی به آن تخت‏ها که حورالعین نشسته روی آن تختها زیر درختهای سر به فلک کشیده نهرهای زیر آن درختها جاری «تجری من تحتها الانهار» اما چی هست عالم ملکوت این حورالعین‏ها را میگویند اگر یکی‏شان بیایند تو دنیا روایت دارد دیگر این دنیا احتیاج به خورشید ندارد تمام.

حتی زنها از عشقشان می‏میرند خب این حورالعین را می‏دهند به روی تخت نشسته آن تخت آن چنانی «تجری من تحت الانهار» اما این چی منقمر در عالم ملکوت هفتصد سال این ظاهراً از باب مثال است در روایت دارد بعد از هفتصد سال حوصله این حورالعین سر می‏رود - حوصله را من می‏گویم روایات ندارد می‏گوید خدایا تو مرا برای این خلق کردی این هیچ اعتنایی به من ندارد هفتصد سال این حورالعین سر به گریبان، تختها، نهرها، آن خانه‏ها همینجور یک دیوانه هم روی این تخت نشسته دیوانه که خطاب می‏شود.

که بگذار بنده‏ام منقمر در عالم وحدت است عشق او، لذت او، بگذار لذت ببرد یعنی راستی می‏رسد به جایی که انقطاع عن غیراللَّه حتی راجع به بهشت هم می‏شود و این انسان عجیب است همان است دیگر که راجع به ائمه طاهرین‏علیهم‏السلام در دعای رجبیه دارد خدایا «لا فرق بینها و بینک الا انهم عبادک» یک میم امکان و الا لا فرق بین این عبودیت و ربوبیت الا آن رب است در آن دعا هم دارد الا آن خالق است اینها مخلوق آن واجب است اینها ممکن است این میم امکانی این میم احمد این میم امکان میم آن را بردار دیگر چیزها از آن در بیاور خوشا به حال اینها.  خدایا به حق این اولیائت که لذت دارد تو را قسم می‏دهیم اینگونه لذتها را ولو کمرنگ به ما بچشان./993/د101/ی

ارسال نظرات