پیچ تاریخی و مخاطرات آن
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، اینکه چرا شرایط کنونی و خصوصا «بیداری اسلامی» در کلام رهبر انقلاب، به «پیچ تاریخی» و زمینه ساز تغییر اساسی درجهان معاصر تعبیر شده است، بدون یک بررسی تاریخی و دریافت جایگاه تاریخی برها کنونی میسور نیست، از همین رو گرچه در این مجال، به ماطرات این برهه خواهیم پرداخت، لیکن ابتداء با نگرشی تاریخی، به بررسی اجمالی تحولات دو قرن اخیر و تاثیرات مستقیم آن بر شرایط کنونی خواهیم پرداخت تا معلوم شود اساسا چرا شرایط فعلی، یک پیچ تاریخی است.
تشکیل و تجزیه امپراطوریهای اسلامی
مسلمانان پس از افول عباسیان به ضعف گراییدند و با حمله مغولها به اغما رفتند. پس از چند قرن بار دیگر قدرتهای مسلمان، در قالب سه امپراطوری بزرگ صفوی، گورکانی و عثمانی تشکیل شد.همین ایام همزمان با رنسانس و رشد قدرت علمی و صنعتی غرب، به عنوان دشمن دیرینه مسلمانان بود. نفوذ امپراطوری عثمانی تا جنوب اروپا، این تقابل را دو چندان کرده بود. از پیوند فرهنگ جدید حاکم بر غرب با رشد تکنولوژیک آنان، پدیده شوم« استعمار » متولد شد. به تدریج و بر اساس برخی ناکارآمدیها و نیز دسیسههای مستقیم انگلیس و فرانسه، این امپراطوریها دچار تجزیه شدند که آخرین آنها در 1918 یعنی سال پایانی جنگ جهانی اول، دچار فروپاشی گردید.
تحقیر هویتی و سه پاسخ به یک پرسش
فروپاشی عثمانی همه متفکران مسلمان را به طور جدی به فکر فرو برد که چرا ما به این وضعیت گرفتار شدهایم و غربیها از ما پیشی گرفتهاند؟ چیزی که به مسئله « علل عقب ماندگی مسلمانان » یا « تحقیر هویتی » مشهور شده است. در پاسخ، سه رویکرد جدی شکل گرفت. عدهای ترک دین توسط اروپاییان را عامل پیشرفت آنان دانستند و نسخههای غربگرایی پیچیدند. عدهای ناسیونالیزم اروپایی را عامل رشد تصور کرده و نسخه ناسیونالیزم سکولار را پیچیدند. جمعی نیز، عامل ضعف فعلی مسلمانان در مقابل دشمن را عدم رعایت آموزههای اصیل دین و دور شدن از سیره سلف صالح دانستند و نسخه « بازگشت» را پیچیدند. این جریان که از سید جمال تا عبده و رشید رضا و ... قابل رصد است به شکل گیری اخوان المسلمین در 1928 منجر شد که در عرض چند دهه رشد اجتماعی خوبی داشت، هرچند مجال تصدی حکومتی را نیافت. در کنار این جریان عقلگرا، همواره جریانی ظاهرگرا و ارتجاعی نیز وجود داشته که بعدا در قالب القاعده خودنمایی میکند.
دو اقدام مهم استعمار برای تثبیت ضعف در جهان اسلام
غربیها برای حذف همیشگی خاطره امپراطوریهای قدرتمند اسلامی به دو اقدام مهم دست زدند. اول تجزیه کشورها به ابعاد کوچک و کوچکتر و دوم، تشکیل رژیم صهیونیستی مجهز به ارتشی مدرن در قلب کشورهای مسلمان که مانعی جهت اتحاد آتی آنان باشد. هردوی این اقدامات هوشمندانه تا امروز، آثار شوم خود را در کشورهای اسلامی بروز دادهاند. پس از 1948 مسئله فلسطین، مهمترین عامل صعود و افول جریانات فکری مختلف بوده است.
حضور مستقیم استعمار چپاولگر اروپایی در کشورهای اسلامی، تنفر عمومی از آنان را افزایش داد و پیوند این مسئله با قضیه فلسطین، آن را تشدید نمود.
رشد و افول جریان چپ عربی
در 1956 جمال عبدالناصر توانست به کمک شوروی، به انگلیس، فرانسه و اسرائیل مستقر در صحرای سینا و کانال سوئز حمله کرده و توفیقاتی را به دست آورد. همین عامل جریان ناسینالیزم عرب را به اوج خود رساند و به تکثیر فوری آن در کشورهای سوریه، عراق و... انجامید. در همین ایام به تدریج، استعمار مستقیم اروپایی از منطقه رخت برچید و کشورها یک به یک استقلال یافتند. اسلامگرایان اما علیرغم داشتن پایگاه اجتماعی، هنوز فرصت دستیلبی به حکومت را نیافته بودند تا اینکه در 1967، جنگ شش روزه و شکست تحقیرآمیزهای عربهای حامی این جریان رخ داد و به افول آن انجامید. از آن پس تحرک آمریکاییها در منطقه نیز فزونی یافت و « سادات » با وعدههای آنان، جریان مبارزه با رژیم صهیونیستی را با کمپ دیوید، به صلح و سازش بدل نمود. در این زمان، اوج ذلت را در جریان مقاومت عربی شاهد بودیم!
انفجاری در جهت تقویت جریان اسلامگرایی
از آن پس و با حذف دو رقیب گفتمانی غربگرا و ملی گرا، این جریان اسلامی بود که مردم در انتظار نقش آفرینی مجدد آن بودند. حتی پادشاهان دول عربی هن به تظاهر کردن به اسلام روی آورده بودند و بیش از گذشته در حج و نمازهای جمعه حضور مییافتند، هرچند همزمان هم جریانات اسلامگرا را سرکوب میکردند و هم به آمریکا و اسرائیل نزدیک میشدند! در این شرایط مستعد، به یکباره انفجاری عظیم رخ داد و در مهمترین پایگاه آمریکاییها در منطقه، یعنی ایران _ ژاندارم وقت منطقه و دوست اسرائیل _ انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. این پیروزی جریان اسلامگرا، همچون سیلی عظیم، به کالبد سرد جریان اسلامگرایی امیدی دوباره بخشید. از این پس به طور روزانه اخبار تحرکات اسلامگراها از تونس و مراکش و مصر و الجزایر تا ترکیه و بحرین و کویت و عربستان را شاهد هستیم که تقریبا به سد حاکمان دیکتاتور و دست نشانده خورده و ناکام ماندند!
رشد عناصر گفتمانی انقلاب اسلامی در منطقه
در این برهه، شاهد رشد تدریجی همه عناصر گفتمانی انقلاب اسلامی هستیم. یعنی، ضدیت با غرب، ضدیت با رژیم صهیونیستی، تقاضای اجرای شریعت اسلامی و... همه و همه رو به فزونی گذاشتهاند. با فاصله اندکی از انقلاب اسلامی ایران، جهد اسلامی در فلسطین و حزب الله در لبنان شکل میگیرند و در حالیکه دول عربی، دوستی با اسرائیل را به اوج خود رساندهاند، جریان مقاومت تقویت میشود. در1987 حماس شکل میگیرد و انتفاضه اول فلسطینیان به ثمر مینشیند. شعارهای ضدآمریکایی، سکه رایج منطقه میشود و مخالفت با حکام دست نشانده اوج میگیرد.
پایان جنگ سرد و نقش آفرینی جدید آمریکا
قطب چپ رو به زوال است و نهایتا در 1990 اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی میشود. زین پس که آمریکا عرصه را برای ترکتازی خود بازتر مییابد، فضایی نو از نقش آفرینی را در قالب طرح « خاورمیانه بزرگ » برای خود تدوین میکند. با رخ دادن جنگ کویت، بهانه این حضور مستقیم مهیا میگردد. البته دموکراسی خواهی آمریکاییها هم سبب نمیشود که آنان دیکتاتوریهای موجود را دشمن خود بپندارند.
با حذف رقیب و فقدان عامل هراس خارجی، مسائل داخلی در غرب بروز مییابند و مشکلاتی در داخل این کشورها بروز میکند. همین مسئله، ضرورت ایجاد یک « دیگری» جدید را افزون میکند. « اسلام» همان دشمن جدیدی است که آمریکاییها به تدریج برای مردمان مغرب زمین میتراشند تا از بروز مسائل داخلیشان جلوگیری کنند. اسلام هراسی، پروژهای است که ضریب جدی گرفته و با اتفاق مشکوک11 سپتامبر به اوج خود میرسد.
ضربات سنگین مقاومت بر هژمونی آمریکایی
به بهانه پیش گفته، حضور غرب در منطقه به شکل حضوری مستقیم و نظامی جلوه میکند. واین حضور، در دل خیلی از شکاکان، هراس ایجاد میکند، اما جریان مقاومت هر روز بالنده تر از روز قبل میشود. در سال 2000 حزب الله موفق میشود اسرائیل را از خاک لبنان بیرون سازد و اولین ضربه بزرگ را بر پیکره آمریکایی آنان وارد سازد. آمریکاییها طرح خاورمیانه جدید را پس از یازده سپتامبر آغاز میکنند اما ضربات جریان مقاومت براین طرحها، بسیار سنگین است. در سال 2006 و در جنگ 33 روزه، همه ابهت رژیم صهیونیستی به بازی گرفته میشود و این مسئله در اواخر سال 2008 در جنگ غزه، تکمیل میگردد. اینک آنان که روند جریان اسلامگرایی و تضعیف هژمونی آمریکایی را در این روند مشاهده میکنند، منتظر تحولاتی جدید هستند.
پایان صبر و وقوع بیداری اسلامی
زمان زیادی نمیگذرد که صبرها به پایان می رسد و اولین دیکتاتور دست نشانده غرب در تونس به زمین میافتد. شعار « الشعب یرید اسقاط النظام » کشورهای عربی را فرا میگیرد. آن روزی که همه – خصوصا پس از انقلاب اسلامی ایران _ منتظر آن بودند فرا رسیده است. در زمانه تضعیف قدرت آمریکا، اسلامگرایان موفق میشوند حکومتهای اسلامی را به دست بگیرند. این یعنی موانع تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی و وحدت مسلمانان و همه طرحهایی که در ذیل آنها میشد، حتی بدون داشتن یک امپراطوری بزرگ یکپارچه، « عزت » مسلمانان را باز یافت، یک به یک برداشته میشوند و حال،شوریدن بر دست نشاندگان آمریکا به نحوی، محدودیت بیش از پیش خود آمریکاییها در منطقه را نوید میدهد. در اولین دستاورد این اقدام، آخرین جنگ غزه کوچک با اسرائیلی که اولین ارتش مجهز منطقه را داراست به 8 روز هم نمیکشد و صهیونیستها دستپاچه متقاضی آتش بس میشوند.
فرصتی تاریخی برای احیای قدرت اسلام
جالب اینجاست که این مسئله محدود به کشورهای اسلامی نمیماند و شوریدن مردم بر ضد نظام ظالمانه حاکم برجهان به قلب کشورهای اروپایی و آمریکا نیز کشیده میشود، که همچنان نیز ادامه دارد. اینها همه و همه نوید« روزگاری نو» را میدهند. روزگاری که در آن مسلمانان فرصت و امکان همکاری سالم و مشترک در مقابل آمریکا را یافتهاند و نزدیکی آنان به یکدیگر خواهد توانست دشمن ضعیف را از پای در آورد. فرصتی که چند دهه، با دسیسههای غرب، از دسترس مسلمانان دور مانده بود و اینک به تدریج در حال تکون بود. دشمن زخم خورده اما از هیچ تلاشی برای به زمین زدن اسلامگرایان دریغ نمیکند. درگیریهای روزانه در مصر، تونس، لیبی و خصوصا مسئله سوریه از نشانههای هراس دشمن از یافتن فرصت اثبات کارآمدی اسلامگرایان در اداره حکومتهاست. چیزی که حضور آنان در عرصه را تثبیت میکند و مجال حضور غربیها را از بین خواهد برد. این امر با وجود شرایط اقتصادی آنان و نیازشان به منابع جهان اسلام، قابل تحمل نبوده و موجودیت غرب را به خطر میاندازد.
مخاطرات شرایط موجود
از همین رو چند عامل اساسی که میتواند شرایط تاریخی موجود را به اغما ببرد مد نظر دشمن است:
موانع داخلی:
گرچه چنانچه شرح داده شد، بستر تاریخی و اجتماعی برای حضور اسلامگرایان مهیا بود و رأی بالای اسلامگرایان _ با وجود موانع متعدد موجود _ در کشورهای انقلابی منطقه، نشان از این امر دارد اما سالها حضور جریانات رقیب ملی گرا و غربگرا و داشتن بدنههای اجتماعی و همچنین سیطره فرهنگی رسانهای غرب بر این کشورها، رقبای داخلی قوی و فعالی را برای اسلامگرایان پدید آورده است که امروز، تحریک خارجی آنها، یکی از موانع اساسی ثبات داخلی در این کشورهاست.
کارآمدی اقتصادی:
اگر اسلامگرایان بتوانند اوضاع را کنترل کرده و خصوصا" کارآمدی خود را در عرصه اقتصادی به اثبات برسانند و اعتماد مردم را حداقل برای چند دوره جلب کنند، طومار حضور غربیها در منطقه پیچیده خواهد شد، از همین رو تلاش برای فشار اقتصادی و سنگ اندازی در این عرصه نیز یکی از اقدامات گسترده دشمنان است. خصوصا که اینک، اسلامگرایان، میراث دار اقتصادهای وابسته، فاسد و پر از تبعیض و نقصیاند که از دوران دیکتاتورهای سابق برجای مانده است و جمع و جور کردن آنها کار سادهای نیست.
اختلافات مذهبی:
مهمترین ابزاری که از دیرباز مورد سوءاستفاده دشمن بوده و امروز نیز به خاطر فقدان ابزارهای دیگر، بیش از همیشه مورد بهره برداری بوده است، استفاده از اختلافات مذهبی است که از زمان پیامبر« ص » تا کنون موجود بوده و همواره پتانسیل شعله ور شدن را داشته است. تغذیه جریانات افراطی و تندروی طرفین و خصوصا وهابیت و ایجاد هراس از گسترش این مذهب یا دیگری، امروز بیشتر از همیشه پررنگ شده تا بتواند از وحدت کشورهایی که امروز، مردم، حاکمان آن هستند جلوگیری نماید. دشمن بیش از همه خطر نزدیک شدن کشورهایی مهم، استراتژیک و پرجمعیت، چون مصر و ایران به هم را میداند. تأکید بر ابعاد مذهبی مسئله سوریه در ابعاد بین المللی و بدنام سازی ایران و حزب الله نیز از همین جهت قابل بررسی است.
اسلام هراسی:
از اقدامات مهمی که در سطح بین المللی و داخلی کشورهای انقلابی، خصوصا" با نمایاندن اقدامات ناصحیح جریانات افراطی و تکفیری مسلمان در حال انجام است، ایجاد هراس از قدرت یابی اسلامگرایان و حاکمیت اسلام است. چیزی که امروز به وضوح در تونس، مصر و کشورهای دیگر قابل مشاهده است. این اسلام هراسی در صدد است تا اصل جریان اسلامی و اجرای شریعت دینی را تحت الشعاع قرار داده و حداقل اسلامگرایان را منفعل نموده و از برداشتن گامهای محکم مبتنی بر دین اصیل منصرف سازد تا گامهایی دیگر را جایگزین سازند.
ایجاد هراس در مردمان سایر کشورها برای جلوگیری از الگو شدن اسلامگرایان، هراس افکنی در داخل این کشورها برای عدم اعتماد مجدد به اسلامگرایان و نیز کشاندن اسلامگرایان به سوی مدلهای التقاطی و سکولار به ظاهر اسلامی، از اهداف این پروژه است./971/پ201/ع